گرامی باد یاد و خاطره کاک اسماعیل فاتحی
جمعی از دوستان محله قطارچیان
•
در شب ۱۵ اردیبهشت ۱۳۵۹ هنگامی که اسماعیل فاتحی عازم روستای کرجو از توابع سنندج بود در محور جاده سنندج به حسن آباد آماج گلوله های سیه دلان و شب پرستان قرار گرفت و قلب پاک و مهربانش از حرکت باز ایستاد
...
اخبار روز:
www.iran-chabar.de
سهشنبه
۱۵ ارديبهشت ۱٣٨٨ -
۵ می ۲۰۰۹
مردم کردستان درطول ۳۰ سال حاکمیت جمهوری اسلامی و در جریان یورش به شهرها و روستاهای خود و به خصوص در جنگ های خونین نوروز ۱۳۵۸ و بهار سال ۱۳۵۹، سنندج بسیاری از بهترین فرزندان خود را در مقاومت با یورش رژیم قرون وسطایی جمهوری اسلامی از دست داد. آنها با کمترین امکانات موجود با چنگ و دندان از شهرها که رژیم ولایت فقیه در اوج وحشیگری از زمین و هوا کمر به نابودیشان بسته بود، شجاعانه دفاع کرده و حماسه ها آفریدند که این خود در تاریخ مبارزات رهایی بخش مردم ایران جای شایسته دارد.
اسماعیل فاتحی یکی از آن شجاع مردانی بود که با مرگش جامعهی کارگری کردستان، مردم سنندج و اطراف را در اندوه فرو برد. او که انسانی زحمتکش بود، سالهای طولانی برای امرار معاش خود و خانواده اش با گاریه ای چوبی شاخه های تیرآهن سنگین را جهت ساخت منازل به محلات سنندج حمل می کرد. به همین خاطر مردم در قدیم او را به اسماعیل گاریه چی می شناختند. صداقت در گفتار و رفتار او باعث شده بود که همه او را با دید احترام و اعتماد بنگرند.
سابقاً در سنندج به علت نبودن امکانات جرثقیل و بیل مکانیکی کم نیستند بناهایی که ستون های فلزیشان با دستان توانمند اسماعیل فاتحی کار گذاشته شده است. کار سنگین و طاقت فرسا او را انسانی قوی و مقاوم ساخته بود. فروتنی، گذشت و فداکاری اسماعیل فاتحی باعث شده بود اهل محل او را همچون عضوی از خانواده خود دوست بدارند. در سالهای دهه ۵۰ بچه های محله وقتی در کتاب فارسی داستان دهقان فداکار را می خوانند، ناخودآگاه به یاد فداکاریهای او می افتادند. چون در همان سالها بود اتومبیلی بدون سرنشین در سراشیبی خیابان ناصرخسرو (پاتوق اسماعیل فاتحی) در حال حرکت توجه اسماعیل فاتحی را به خود جلب می کند. او با مشاهده این صحنه برق آسا از آن سوی خیابان خود را به اتومبیل رسانده و چون در اتومبیل بسته بود به ناچار خود را به زیر چرخهای آن می اندازد تا از حادثه ای ناگوار جلوگیری کند. در زمستان با آمدن برف سنگین به علت وجود افراد مسن در محله او چندین متر در دو سوی منزلش را برف روبی می کرد و در آن زمستانهای سرد وجودش مایه دلگرمی برای ساکنین محله به خصوص سالمندان و نیازمندان بود.
اسماعیل فاتحی با وجود اینکه سواد خواندن و نوشتن نداشت، رفتارش همچون انسانهای روشنفکر و امروزی بود. بعدازظهرها که مدارس تعطیل می شد، بچه های محله برای بازی به بیرون می آمدند در نزدیکیهای غروب چنانچه سر و کله پدر هر کدام از دور دیده می شد فرار را بر قرار ترجیح می داد. اما در مورد بچه های اسماعیل فاتحی وضع اینطور نبود. او نه تنها به بچه های خود به همه محبت می کرد و گهگاه هم در بازیهایمان شرکت می کرد.
ظهرها که برای صرف ناهار از محل کار به منزل بر می گشت، سر راه هر چند کارگر ساختمانی را می دید که برای صرف ناهار دست از کار کشیده بودند آنها را با خود به منزل می آورد. منزلشان همیشه پر از صفا و صمیمیت بود. در ایام تابستان خیابان ناصرخسرو که یکی از خیابانهای قدیمی و پر رفت و آمد شهر بود مورد توجه بسیاری از غریبه ها از جمله پهلوانانی بود که از شهرهای مختلف به سنندج می آمدند و با اجرای نمایش و کارهای سنگین از جمله پرتاب وزنه، بازی با مار و پاره کردن زنجیر توجه عابران را به خود جلب می کردند، تا از این راه لقمه ای نان به دست آورند. اسماعیل فاتحی که بیشتر اوقات در میان تماشگران بود در پایان نمایش با جمع آوری پول از تماشاگران خود بیشترین کمک را به آنها می کرد. اغلب تماشاگران و حتی بعضی از همان پهلوانان خوب می دانستند که قدرت بدنی او شاید بیشتر از آن پهلوانان باشد اما او هیچ وقت تظاهر به قدرت و پهلوانی نمی کرد.
با شروع قیام و روی کار آمدن رژیم نکبت بار ولایت فقیه و تحمیل جنگ بر مردم کردستان اسماعیل فاتحی در دو جنگ نوروز ۱۳۵۸ و بهار سال ۱۳۵۹کمکهای قابل توجهی به مردم سنندج کرد. او با اتومبیل وانتی که داشت بارها در طول جنگ شبانه از حلقه محاصره دشمن گذشته و با جمع آوری نان و آذوقه از روستاهای اطراف به قصد کمک به مردم شهر و پیشمرگانی که در محاصره دشمن بودند می پرداخت.
متاسفانه در شب ۱۵ اردیبهشت ۱۳۵۹ هنگامی که اسماعیل فاتحی عازم روستای کرجو از توابع سنندج بود در محور جاده سنندج به حسن آباد آماج گلوله های سیه دلان و شب پرستان قرار گرفت و قلب پاک و مهربانش از حرکت باز ایستاد. پیکر بی جان کاک اسماعیل را نیروهای امدادگر به علت عدم دسترسی به گورستانهای شهر به ناچار در محلهی قطارچیان دفن کردند و مدتها بعد از پایان جنگ جنازه اش به وسیلهی خانواده اش به گورستان شیخ محمد باقر انتقال یافت.
اسماعیل فاتحی اگر در جریان جنگ خونین سنندج کشته نمی شد با خصوصیات اخلاقی و انسانی که داشت در نظام جمهوری اسلامی سرنوشتی همچون دکتر رشوندسرداری (پرشک امدادگری که به دستور خلخالی در پاوه اعدام شد) شهین باوفا (کادر بیمارستانی که بعد از جنگ در سنندج اعدام شد) شفیع رمضانی (دانش آموز امدادگر ۱۴ اهل روستای آویهنگ در سنندج اعدام شد) می داشت.
یاد اسماعیل فاتحی و تمامی آن امدادگران فداکار و انسان دوست گرامی باد.
«جمعی از دوستان محله قطارچیان»
|