از چشم جنوبی دریا!
مروری بر مجموعه شعر "با خودم حرف میزنم" اثر روجا چمنکار
محمود معتقدی
•
در مجموعه <با خودم حرف میزنم> ضرباهنگ زبان در همنشینی با فرصتی تصویرگرایانه، در رسیدن شاعر به فضاهای سیال عاطفه و اندوه و در ایجاد <پازل> های شعری سعی دارد به دنیاهای شعلهور آدمهای بیقرار نزدیک و نزدیکتر شود.
...
اخبار روز:
www.iran-chabar.de
چهارشنبه
۱۶ ارديبهشت ۱٣٨٨ -
۶ می ۲۰۰۹
< با خودم حرف میزنم> گردشی نرم و شکننده از روایت یک هستی ناتمام در چشم جنوبی دریاست! شکوهای غریبانه میان نبودن و بودن زنی که مدام از خود شروع میکند و در خود تمام میشود؛ مثل بهانههای پنهان کودکی گمشده در ازدحام یک خاطره همیشگی: <با بوی شعر من / بنشینی کنار دریای من و / قلاب بیندازی توی رگهای من / گریه کنم با شانههای تو و / بلرزی با چشمهای من...( >ص ٣۵ )
در مجموعه <با خودم حرف میزنم> ضرباهنگ زبان در همنشینی با فرصتی تصویرگرایانه، در رسیدن شاعر به فضاهای سیال عاطفه و اندوه و در ایجاد <پازل>های شعری سعی دارد به دنیاهای شعلهور آدمهای بیقرار نزدیک و نزدیکتر شود. شاید بتوان گفت که نقطه عزیمت شاعر از دنیای درون با تجربههای حسی لغزندهای همراه است که با نگاهی بومی به بوی عشق آغشته میگردد. گامهای ناتمامی که میخواهد مخاطب را به فراسوی همدلی با دلواپسیهای شاعر بکشاند. بیگمان هستی شعر در لایهبندی واقعیتها، به سطرهایی پیوند میخورد که در چشمانداز آن شاعر با روایتی نه چندان آشنا، سعی میکند از همه عناصر پیرامونش، برای درگیر شدن با موقعیت شاعرانه شدن زبان عاطفی سود برد، که در نهایت سرکشترین واژهها، در کنار هر کلماتی دستآموز به خدمت سادهگویی گرفته میشود: <اصلا به دیدنم نیا / دوستت دارم را توی گلهای سرخ نگذار / برایم نیار / اصلا به من / به ویلای خندهداری در جنوب / فکر نکن / سر درد نگیر ... / با این همه / روزی اگر کنار بیراههای عجیب حتی / پیدایم کردی / چیزی نگو / تعجب نکن / حتما به دنبال تو آمده بودم.( >صص ۱۰-۹ )
بیگمان پایانبندی این شعر، فرصت بهنگامی را به نمایش میگذارد که در چشمانداز آن، حضور دانای کل به تدریج جای خود را به <من> شاعر میدهد که در میانه دغدغههای خویش، از ایستگاهی به ایستگاهی دیگر گرده عوض میکند !
گفتنی است که در سراسر این متن، جلوههایی از کودکی، بهانههای عاشقانه، واگویی از درخت و دریا و به ویژه نگاههای جنوبی و... گویی یک جریان همیشگی نوستالوژیک را به سمت تصویر خانه پدری پیش میراند. از سوی دیگر، جهان <فردیت> در بعضی از فضاهای مدرن سعی دارد هستی خویش را در بسیاری از سطرهای این مجموعه به تماشا بگذارد که برآمد آن میتواند تمناهای خاموش زنی باشد که میخواهد روزهای خاکستری خود را به دنیای آن سوی واقعیتها و رابطهها برساند؛ برساند و بگوید که این <مرده> هنوز به روزگار زندهها تعلق دارد: <با خودم حرف میزنم / با تکههای خودم حرف میزنم / با تکهتکههای خودم حرف میزنم / رابطه مجهول / این رقص اما به انتهای خود نمیرسد / من کمرنگ / تو نامریی / رابطه مجهول و / نفسهات روی نفسهایم بر که میخورد...( >صص ۲۱-۲۰ )
در چشمانداز این شعر، واگویی <من> شاعر، در رابطهای مجهول به معادله ناموزونی پیوند میخورد که در سراسر آن، حس رسیدن به درون زندگی با همه ابعادش به تصویر کشیده میشود؛ برزخی میان واقعیت و رویا، که از یک زبان تکثیر شده، مدام به گوش میرسد؛ همراه با جستوجویی عاشقانه و رمانتیک که ناگهان به دغدغه <کارتنخوابها> بدل میگردد! انگار همه چیز در یک خیابان آشفته در تیررس نگاه شاعر قرار میگیرد. <ماه افتاد توی دامنم و / آب از سرم گذشت( >ص ۲۲ )
مجموعه <با خودم حرف میزنم> میتواند دستمایه سفر اعلامنشدهای قرار گیرد به عمق آبها و پنجرهها که با نوعی تداعیها و روایتهای حسی نیز همراه است و سطرها در گردشی شکننده و بیهیچ هراسی از معنا گریزی، دنیای مخاطب را نشانه میروند و دلواپسیهای شاعر را برجسته میسازند. اما به راستی فرصت معناپذیری تا کجا میسر است !
< شب به خیر / خدای شببوها و شمعدانیها / توی خوابهایت / جایی برای من بگذارد.( >ص ۵۶ )
در این فضا، شاعر با همه سادگی در بیان، از لایههایی عبور میکند که در آن، سایه روشن دغدغه <رسیدن> و <نرسیدن> با شتاب خاصی، دامنه شعر را با افقهای ترد و لغزندهای درگیر میکند .
بیگمان روجا چمنکار در میان صداهای شعر جوان امروز، صدایی شنیدنی است که شعرش در فضاهای <سهل> و <ممتنع> و در پیوند با اندیشه شاعرانگی و حسآمیزی ساده واژهها، از کارنامه تجربی بهنگامی برخوردار است، چراکه زبان و جوهره شعر در کار او حکایت از شناخت زیباییشناسانهاش از قلمرو ذهن و زبان شعر مدرن امروز دارد. گفتنی است که مجموعه <با خودم حرف میزنم> یک فرصت شاعرانه تاملبرانگیزی در میان زنان شاعر هم به حساب میآید. <با خودم حرف میزنم> با زبان ساده و نگاه نرم و ملایماش، بازتاب حس شاعرانهای است که شاعرش سعی دارد با انتخاب زاویههایی از متن زندگی و برشهایی در دوست داشتن، از خود به سمت مخاطب خیز بردارد !
* نشر ثالث، چاپ اول، ۱٣٨۷
|