انتخابات دوره دهم ریاست جمهوری
پدیده کروبی
احمد پورمندی
•
این واقعیت که کروبی می گذارد تا عبدی، نجفی و کرباسچی به نام او سند و بیانیه بنویسند ، بیانگر آن است که برای او پیش از این که مضامین اسناد اهمیت داشته باشند، به نمایش گذاشتن وحدت دمکراتیک حوزه و دانشگاه به مثابه یک رویکرد استراتژیک است که اهمیت درجه اول دارد و "پدیده کروبی" را تنها بدین گونه می توان توضیح داد
...
اخبار روز:
www.iran-chabar.de
آدينه
۲۵ ارديبهشت ۱٣٨٨ -
۱۵ می ۲۰۰۹
ظهور "پدیده کروبی" بی تردید بزرگ ترین شگفتی دهمین دور انتخابات ریاست جمهوری و یکی از شگفتی های تاریخ جمهوری اسلامی ایران است.
شیخی که به خاطر محافظه کاری مورد ملامت اصلاح طلبان بود و بارها آنها را به خاطر تندروی مورد سرزنش قرار داده بود، رنجیده از یاران دیروزش و ناباور از بی مهری آنان، در صحنه انتخابات ماند تا فصل تازه ای را در حیات جمهوری اسلامی آغاز کند.
شیخ مهدی کروبی در میان شگفتی محافل سیاسی، ستادی از روشنفکران خوش نام، خوش فکر و کارآ تشکیل داد و با صدور چهار بیانیه و تدوین یک برنامه جامع دست به تابوشکنی های تاریخی زد: شعار تغییر قانون اساسی را که حتی به زعم خاتمی خیانت آمیز به شمار می امد، پیش کشید، از حقوق شهروندی سخن به میان اورد، برای رفع ستم از اقلیت های قومی و دینی بیانیه داد و ضمن دفاع از بسیاری از حقوق دمکراتیک پایمال شده مردم، شعار تاریخ ساز "ملتی کردن نفت و گاز" را بر تارک برنامه اقتصادی اش نشاند.
کروبی با حرکات برق آسای خود، بخشی از نیروهای اپوزیسیون را - که خود را برای بازی در زمین "برنامه" آماده کرده بودند – به گوشه رینگ فرستاد تا در آنجا بخشا سیاست را به سطح غرولندهای کودکانه تنزل دهند.
اینک که آثار اولیه "شوک کروبی" در حال برطرف شدن است، ضروری است که به تحلیل مسله بپردازیم. این امر به ویژه از این رو حایز اهمیت است که به روزهای رای گیری - که در آن شیخ اصلاحات به مصاف موسوی و احمدی نژاد می رود - نزدیک می شویم.
روحانیت شیعه به رهبری آیت الله خمینی در برآمد بهمن ۵۷ پیروز نمی شد و بعدتر در استقرار حکومت جمهوری اسلامی توفیق نمی یافت هرگاه از پشتیبانی روشنفکران مسلمان، بویژه شاگردان بازرگان و شریعتی، برخوردار نمی بود و هم از این رو معمار این نظام، شعار "وحدت حوزه و دانشگاه" را پیش کشید و با دقت و وسواس مراقب بود تا این وحدت پا گرفته، تداوم یابد.
درک آیت الله از این شعار اما – نظیر درکش از شعار "همه با هم" که "همه با من" ترجمه می شد - نه ناظر بر وحدت برابر حقوق، بلکه معطوف به تبعیت دانشگاه از حوزه بود، کاری که نه فقط در آن زمان و در جریان روزمره سیاست متحقق می شد، بلکه در ایجاد نظام جمهوری اسلامی و ساختار حکومتی آن نیز به طرز شگفت اوری یک به یک ترجمه و پیاده شد: بخش اصلی قدرت در چرخه بسته مجلس خبرگان – شورای نگهبان – ولایت فقیه به انحصار ابدی حوزه در آمد و بخش فرعی قدرت – که بسیاری آنرا کمتر از بیست درصد و ایضا همیشه در خطر نزول به صفر درصد می دانند – در چارچوب گزینشی بودن مشروط نمایندگان مجلس و رییس جمهور به دانشگاه سپرده شد.
روحانیت شیعه که با این نوع از تقسیم کار و قدرت، توانست مدل حکومتی منحصر به فرد "جمهوری اسلامی" را طراحی و پیاده کند و به وسیله آن سه دهه بر ایران حکم براند، اکنون حکومت خود را از دو سو در معرض خطر و تهدید می بیند و این بار نه از بیرون بلکه از درون نظام و به وسیله فرزندان نظام!
در نگاهی ساده و سمبلیک می توان گفت که آیت الله زاده هایی نظیر دکتر رضا خاتمی، ناصر طبسی، یاسر، مهدی، محسن و فایزه رفسنجانی، علی و جواد لاریجانی، مهدی خزعلی و... صدها آقازاده دیگر در کنار چندصد هزار روشن فکر مسلمان - که هیچ کدام ملبس به لباس روحابیت نیستند، به مثابه فرزندان بلوغ یافته نظام، نمی خواهند تا پایان عمر در تیم های دست دوم بازی کنند و بپذیرند که که برای ورود به باشگاه قدرت و بازی در تیم های دست اول فقط یک راه – راه حوزه - باز باشد.
فرزندان نظام بدوا با پچ – پچ های خانوادگی زبان به اعتراض گشودند، ولی چون گوش شنوایی نیافتند، به جستجوی راه های دیگر بر آمدند و در طول زمان نیروی خود را در دو تیم و اردوی رقیب - و بخشا متخاصم – سازمان دادند:
گروه نخست به مردم روی آوردند و با شعار اصلاحات به میدان آمدند. آنها از شرایط استثنایی دوم خرداد ۷۶ بهره جسته، نخستین یورش همه جانبه را با موفقیت سازمان دادند و توانستند قوه مجریه و بعدتر بخش انتخابی فوه مقننه را از آن خود کنند.
پدران حاکم پس از رهایی از شوک حمله سریع فرزندان ناخلف و اصلاح طلبشان، بقیه السیف نیروی خود را گرد آوردند، بدوا پیشروی جوانان یاغی را متوقف کردند و سپس به گوشمالی متمردین روی آوردند، حجاریان را به گلوله بستند، گنجی را تا پای مرگ گرسنه گذاشتند، کرباسچی و باقی را محبوس کردند و نبوی را به تبعید فرستادند و به زعم خود غایله را خواباندند. اما پیش از آنکه عرقشان خشک شود و لذت پیروزی را بچشند، یورش تازه و این بار از سوی تیم دوم فرزندانشان آغاز شد. تیمی که در آن بازاری زادگان زیرک دست بالا را داشتند، از سالها قبل با چراغ خاموش در سپاه و دستگاه امنتی یارگیری کرده و به رسم بازاریان به اتکای سلاح و دستگاه امنیتی، ثروت های افسانه ای اندوخته بودند.
این تیم با جمع بندی علل ناکامی تیم رقیب، با سازماندهی بهتر و امکاناتی بسیار بیشتر، روش حمله برق آسا را برگزید و در نبردی تن به تن، پدرخوانده بزرگ روحانیت را که هنوز از زخم شمشیر گنجی – باقی پیکری رنجور داشت به قبول شکست و شکایت به خدا وا داشت.
"حوزه" این بار پس از رهایی از شوک ضربه اول، خود را در مقابل تیمی قوی، صاحب سلاح و سازمان، دارای سه دهه تجربه کار نظامی و امنیتی و سرانجام مالک ثروت های فراوان می بیند که از بازی در زمین خاکی مجاور خسته شده، همه قدرت را می خواهد و در این راه ابایی ندارد که چکمه اش را با خرخره پدران حریص خود آشنا کند.
آنگونه که رسم روزگار است، آن که باد بکارد طوفان درو خواهد کرد و روحانیتی که برای تداوم حکومت انحصاری اش به سرنیزه و سرکوب روی آورد، اکنون باید با ماری دست و پنجه نرم کند که در آستین خویش پروراند! و به مصداق این مثل که هیچ چاقویی دسته خویش را نمی برد، این بار روحانیت هیچ سلاحی برای سرکوب ندارد و باید راهکار دیگری بجوید و هم در این جستجوست که شکاف درون آن سر باز کرده است و تا انجا که به انتخابات پیش رو مربوط می شود سه راهکار متفاوت روحانیون و از جمله "پدیده کروبی" را باید در چارچوب این راه جویی های عمومی تر بررسی و تحلیل کرد. به این مهم بپردازیم:
بخشی از روحانیون به سرکردگی مصباح یزدی و شرکا به این نتیجه رسیده اند که آینده از آن نظامیان است و برای آنکه کارشان به چکمه لیسی نکشد، از هم اکنون با پشت کردن به یاران دیروزشان می کوشند تا در حکومت فردا جایگاه حداقلی برای خود دست و پا کنند. آنها با تمام قدرت تلاش می کنند تا احمدی نژاد در کاخ ریاست جمهوری بماند و کار نیمه کاره اش در زمینه سازی برای انتقال همه قدرت به مافیای جدید را تمام کند.
گروه دوم روحانیون به سرکردگی رفسنجانی – ناطق نوری – خاتمی (و حمایت ضمنی خامنه ای) بر این باورند که هنوز می توان تعادل قوای جدیدی در حکومت ایجاد کرد که اساس آن بر باز تبیین شعار "وحدت حوزه و دانشگاه"، دادن سهم بیشتر به دانشگاه، مهار نظامیان و حفظ سهم شیر برای روحانیت استوار است. این ها به سراغ میرحسین موسوی
رفته اند تا او به عنوان روشنفکری که خود را خط امامی می داند و وحدت حوزه و دانشگاه را همانطور می فهمد که آیت الله خمینی می فهمید، وارد گود شود، با انجام یکرشته اصلاحات کم جان، نارضایی عمومی را - که می تواند زمینه ساز رویکرد عمومی به نظامی گری شود - کاهش دهد و برای روحانیت فرصتی برای تنفس و بازسازی رابطه با نظامیان فراهم آورد.
گروه سوم روحانیون که شیخ اصلاحات پرچمدارشان است و شماری از معممین درجه دو نظیر ابطحی و کدیور در میانشان دیده می شوند، تنها راه نجات کشور و روحانیت از چنگ دار و دسته سرداران را بازتبیین رادیکال شعار "وحدت دانشگاه و حوزه " بر پایه های موردنظر دانشگاه یعنی برابر حقوقی و دموکراتیسم می دانند.
آقای کروبی بسیار زودتر از دیگران و حداقل در فردای پیروزی احمدی نزاد، نه تنها به خطر نظامیان پی برد، بلکه به این نتیجه هم رسید که اگر راهی برای مقابله وجود داشته باشد، همانا دستیابی به تعادلی جدید میان روشنفکران و روحانیون است. او بر پایه این فکر دست به کار شد، از همه سمت های دولتی کناره گرفت، حزب اعتماد ملی را با حضور پررنگ روشنفکران تاسیس کرد، روزنامه منتشر ساخت و به سرغ راه اندازی تله ویزیون رفت و خود را برای انتخابات ریاست جمهوری آماده کرد.
این واقعیت که امروز کروبی می گذارد تا عبدی، نجفی و کرباسچی به نام او سند و بیانیه بنویسند و مصاحبه کنند، بیانگر آن است که برای او پیش از این که مضامین اسناد اهمیت داشته باشند، به نمایش گذاشتن وحدت دمکراتیک حوزه و دانشگاه به مثابه یک رویکرد استراتژیک است که اهمیت درجه اول دارد و "پدیده کروبی" را تنها بدین گونه می توان توضیح داد.
اینک در حالی که میرحسین مو سوی با مسافرین روشنفکر قطارش به سوی اردوی روحانیون می راند، کروبی لوکوموتیوران قطاری است که سرنشینان روحانی اش را به سوی دانشگاه می برد. حتی اگر در اهداف برنامه ای ایندو تمایز محسوسی وجود نداشته باشد – که دارد - آیا همین جهت گیری کفایت نمی کند که جامعه روشنفکری کشور به استقبال کروبی برود؟
|