انتخابات دوره دهم ریاست جمهوری
حسن انتخابات و گفتمان ریاکاری
فیروز نجومی
•
انتخابات تیغ دولبه است. یک لبه آن به نفع تحکیم و تداوم و تامین سلطه دین بکار گرفته میشود. لبه دیگر آنرا اگر تیز کنیم میتوانیم از آن همچون حربه ای برنده برای برکندن ریشه حکومت دین بهره بر گیریم و در رها ساختن آن از فریب و ریاکاری، بکوشیم . چرا که در بازی انتخابات، تنها روبه هان نیستند که نقش آفرینی میکنند. هر کسی در آن نقشی بازی کند
...
اخبار روز:
www.iran-chabar.de
دوشنبه
۲٨ ارديبهشت ۱٣٨٨ -
۱٨ می ۲۰۰۹
انتخابات خوب است. چه رای بدهی چه رای ندهی. چه آنرا تحریم و بایکوت کنی و چه تایید. چرا که در هر دو صورت یکی را برگزیده ای. انتخابات خوب است چون تنها در انتخابات است که باید تصمیم بگیری، که تحریم و بایکوت و یا تایید و تصدیق کنی. در این معنا در آن شرکت نموده ای، چه بخواهی و یا نخواهی، چه نمایشی باشد چه یک امر جدی. سی سال است که از عمر حکومت اسلامی میگذرد و تا کنون ۱۰ بار انتخابات ریاست جمهوری بر پا گردیده است. چرا؟ چون آیت الله ها و حجت الاسلام ها هر روز به ارزش آن در نهادین ساختن جدایی حکومت و مدیریت و تحکیم و تداوم نظام اسلامی بیشتر پی میبرند. به این معنا که انتخابات بهترین پوشش را برای شمشیر ولایت فقیه، فراهم میآورد. انتخابات خوب است چون آئینه ای ست که میتوانی در آن بازی روبه ان را مشاهده و مهارت و شگرد های آنها را ارزیابی و بررسی کنی. انتخابات خوب است چون کشف ریاکاری را محتمل و ممکن میسازد. به مردم اجازه میدهد که نظاره گر بازی روبه ان شوند. انتخابات خوب است چون یک بازی تماشایی ست که برنده ای دارد و بازنده ای.
انتخابات چیزی نیست که آیت الله ها و حجت الاسلام به آن خوشآمد گفته باشند. امتیازی ست که پس از فروپاشی رژیم شاهی خود را ناچار میدیدند که به مردم اهدا نمایند. این است که آنرا تابع قواعد و قوانین خود نموده و فرا خور حال خود ساخته اند. اول از صافی تفتیش عقاید و تمایلات نهانی عبورت دهند. اگر در آزمایش و سنجش التزام و تعهد به دین اسلام و حکومت ولایت فقیه، موفق شوی و مورد تایید قرار گیری، آنگاه پروانه ورود به میدان رقابت ها را صادر کنند. در پایان هم هر کس انتخاب شود باید حکم تنفیذ خود را از ولی فقیه در یافت کند و در خدمت وی زانو زده و بوسه بر دستش زند و چشم اندازها و برنامه های وی را در کلیه زمینه های سیاسی، اقتصادی، اجتماعی، فرهنگی و نظامی، به پیش ببرد. این بازی تنها میتواند بازی روبه ان، باشد. در بازی انتخابات است که ریاکاری آنها آشکار میگردد. تنها آگاهی از این ریاکاری است که میتوان انتخابات را از چنگ روبه ان نجات بخشید و از فریب رهایش ساخت.
اما انتخابات تیغ دولبه است. یک لبه آن به نفع تحکیم و تداوم و تامین سلطه دین بکار گرفته میشود. لبه دیگر آنرا اگر تیز کنیم میتوانیم از آن همچون حربه ای برنده برای برکندن ریشه حکومت دین بهره بر گیریم و در رها ساختن آن از فریب و ریاکاری، بکوشیم . چرا که در بازی انتخابات، تنها روبه هان نیستند که نقش آفرینی میکنند. هر کسی در آن نقشی بازی کند. آنکه تحریم میکند و از دادن رای خود داری جوید و یا آنکه دست به یک اقدام عملی میزند و و آنرا بایکوت کند یک نقش بازی میکند و آنکه بنا به دلیلی پای صندوق رای میرود و انگشت خود را در مرکب فرو میبرد نیز در آن نقش دیگری بازی میکند. در باره انتخابات، علیرغم ماهیت ریاکارانه اش چه بحث ها که در نمیگیرد. چه بررسی ها و چه مقاله ها نگاشته نشود. رسانه های جمعی اخبار آنرا منعکس میکنند ناظران و ناقدان درباره آن می نویسند. بسیاری نیز از این گفتگوها آگاه میگردند و خود نیز در باره آن اندیشیده و با نزدیکانشان به تبادل نظر بپردازند. همه ی این افراد در انتخابات شرکت میکنند و در آن تاثیر میگذارند. انتخابات تنها فرصتی نیست برای ادامه ریاکاری، بلکه میتواند فرصتی باشد برای دگراندیشان و روشنفکران و ناقدان و فعالین سیاسی که نمایان سازند آنچه زیر عبا و عمامه و کابشن و شال سبز پنهان مانده است. انتخابات در حال حاضر تنها اهرمی است که میتوان در شرایط حفقان و تاریکی از آن در بیرون راندن روبه ان از میدان رقابت بهره گرفت و آنها را به لانه هاشان باز گرداند. انتخابات خوب است چون به غنی ساختن فرهنگ سیاسی مدد میرساند.
هم اکنون در این انتخابات ارزشهایی در ستیز و خصومت با ریاکاری بوجود آمده است، از آن جمله است، صراحت و صداقت و مسئولیت. آن روبه ان که دچار آز قدرت هستند و میخواهند بر مسند ریاست جمهوری جلوس کنند، در برابر این ارزشها پا بگریز میگذارند. سکوت میکنند و طفره میروند و از پاسخگویی سر باز میزنند. در این انتخابات پس از گذشت ۲۰ سال این سوال مطرح شده است که مسئول قتل عام ۴٨۰۰ زندانی سیاسی در سال۶۷، چه شخص و یا اشخاصی بوده اند که رفته رفته اگر نه در این انتخابات بلکه در آنهایی که خواهند آمد باید نقاب ریاکاری را از چهره روبه ان بر گیریم و جویا شویم و بپرسیم که اگر جرم آن زندانیان کفر بوده است و محاربه با خدا، پس چرا آنرا پنهان مینمایید؟ دادگری و عدالت پروری در ظاهر، خشم و خشونت، سنگدلی و بیرحمی، در باطن، در انتخابات است که میتواند آشکار گردد.
انتخابات خوب است. چون در انتخابات است که گفتمان ریاکاری به اوج خود میرسد. گفتمان ریاکاری مثل شمشیری ست برنده و درخشان که ضربه آن بجای آنکه دشمن را هلاک کند، همچون نیشی بی ضرر سبب آزار او شود. در گفتمان ریاکاری، مهم آن نیست که چه گفته میشود. مهم آن چیزیست که ناگفته میماند. باین دلیل گفتمان ریاکاری در عین سادگی و روشنی، غامض و پیچیده است. گفتمان ریاکاری، گفتمان ستیز و سازش است. گفتمان دین و قدرت است.
در این انتخابات هر سه کاندید ی که فعالیتهای خود را قبل از کسب تایید شورای نگهبان آغاز کرده اند، کروبی، موسوی و رضایی، شرایط کنونی را بسیار بحرانی و خطرناک میخوانند و مسئول آنرا دولت نهم معرفی میکنند.
کروبی با شعار «تغییر» پا به میدان گذاشته است سیاست های ریاست جمهوری در زمینه تورم و بیکاری، و فقر و روابط خارجی را زیانبار میخواند و با ستم و محرومیت دانشجویان به مخالفت برخواسته است. تعهد میدهد که نظارت استصوابی را لغو و آزادی بیان را برپا نموده و حق و حقوق اقلیت های قومی و مذهبی را برسمیت بشناسد. اما او ظاهرا گام را قدری فراتر از رقیبان خود میگذارد و به تعریف و تحدید قدرت ولایت فقیه پرداخته و آنرا زیرکانه به چالش میکشد. وی در حضور دانشجویان دانشگاه چمران در اهواز در پاسخ به دانشجویی اظهار میدارد که:
« کشور قانون دارد و همه چیز باید بر اساس و روال قانون طی شود. حکم حکومتی هم از مواردی برای گشوده شدن گره هاست و باید به این نکته توجه داشته باشید که معمولا این دولت ها هستند که از رهبری تقاضای حکم حکومتی میکنند، مثل ماجرای برگزاری انتخابات مجلس ششم که شورای نگهبان نمی خواست نتایج آن را اعلام کند یا ماجرای تایید صلاحیت آقای معین و مهرعلیزاده و یا جلوگیری از استیضاح آقای حاجی» (خبرنامه آفتاب، ۲۲ اردیبهشت).
ولایت فقیه و دامنه قدرت وی در مرکز گفتار کروبی قرار دارد: که ولایت فقیه خود تابع قانون است. تنها در موارد نادر و برای مشکل گشایی ست که ولایت فقیه از حکم حکومتی استفاده میکند، آنهم نه بر اساس میل و اراده خود بلکه به درخواست دولتها. بعبارت دیگر، کروبی در باره چیزی سخن میراند که هرگز آنرا بر سر زبانش جاری نمیسازد: ولایت فقیه. حال آنکه ولایت فقیه را تبدیل به یک مقام تشریفاتی میکند و بخوبی میداند که قانونا این ولایت فقیه است که حکم غزل و نصب ریاست جمهوری را در دست دارد. که این است اصل اساسی قانون ولایت فقیه، قانونی که کروبی شعار اصلاح آنرا میدهد. ولی آیا میتوان آنچه در اصل فراقانونی ست و ارجح بر آن، تابع قانون ساخت؟ آیا میتوان در حکومت اسلامی دین را به تابعیت قانون در آورد؟ مگر نه این که قانون ولایت فقیه تضمین کننده ی تابعیت قانون از دین میباشد؟ آیا بدون جابجایی این سلسله مراتب آیا میتوان از اصلاح در قانون اساسی هم سخن راند؟ آنهم درست در زمانی که با ولایت فقیه بیعت دیرینه بسته باشی.
آقای میر حسین موسوی یکی از کاندید های خودی که او را "نخست وزیر دوران دفاع مقدس" هم می نامند، در مسجد انقلاب شهر ساوه اعلام میکند که دولتی که "قانون گریز" است نمیتواند «سایه امنیت بخش قانون» را گسترش دهد. چیست علت و اساس این قانون گریزی، بیانش شاید چندان ضروری نباشد که به آن حتی اشاره ای هم نمیشود. آقای موسوی نمیگوید که به اصلاح در قانون ولایت فقیه اعتقادی ندارد و به آن تعهد و پیوند ناگسستنی دارد. چرا که بر آن باور است که بلا از قانون ولایت فقیه بر نخیزد. بلکه منشاء بلا قانون گریزی ست. که شناسایی مسئول آن به حدس و گمان سپرده شده است. در ادامه گفتارش موسوی مشکل تورم را بباد حمله میگیرد و خاطر نشان میسازد که: «تورم، فساد، بداخلاقی و ویرانی تولید، به خاک نشستن قشر مستضعف را به دنبال دارد و ۲۵ درصد تورم یعنی مالیاتی که اغنیا از فقرا علی رغم میل آنها میگیرند.» البته که از مسئول و مقصر بروز چنین بی عدالتی و نابرابری چیزی بزبان نمیراند. فرض بر آن است که شنونده ی دانا واقف بر منظور نهانی اوست که قانون گریزی و تورم و احمدی نژاد باهم یکی هستند.
وی در ادامه سخنانش در خانه خدا و یا همان مسجد انقلاب شهر ساوه، میافزاید که: «مشکلی که در نهادها، سازمان ها و ماشین دولتی که میتواند سیاست ها را اجرا کند وجود دارد این است که آن ماشین و دستگاه، حالت عقلانی خود را از دست داده است و باید اصلاح شود.» (سایت امروز، ۲ اردیبهشت ٨۷). چگونه ممکن است که ماشین دولتی در نظام الهی ولایت فقیه که عقلانی ترین است، بگونه ای غیرعقلانی عمل کند؟ در این باره موسوی چیزی بر زبان خود جاری نمیکند. چون او حکومت را از مدیریت جدا می بیند. نقصی در حکومت ولایت فقیه و یا قانون آن نمی بیند. منشاء همه نارسائی ها و نابسامانی ها در نظام اقتصادی مدیریت است که به تصمیم گیری و برنامه ریزی شورایی پشت پا زده است. وی سیاست های خارجی دولت نهم را محکوم میکند و اظهار میدارد که: «تحریم ها، قظعنامه ها و تشنیج در فضای سیاست خارجی روح و روان مردم ما را می خراشد و در هر اجتماعی می بینم که یکی از اولین دغدغه های که جوانان مطرح میکنند، همین مساله سیاست خارجی است، متاسفانه متوجه نیستیم که ملت خود را با سیاست های نادرست بیمار کرده ایم» (سایت امروز ۲۲ اردیبهشت ٨۷). البته که از دیدن دست ولی فقیه در سیاست های مبنی بر ستیز و تحریک و تهدید، خود داری میکند.
در این گفتار موسوی اگر چه در اصلاح طلبی گوی رقابت را از کروبی میگیرد، اما اصول گرایان را براستی راضی و خشنود میسازد. که خللی در تعهد او نسبت به رژیم ولایت فقیه وجود ندارد: اول دین بعد قانون. اولی الهی است و مستقل و تغییر ناپذیر، دومی است که فراخور زمان و مکان باید تغییر یابد.
محسن رضایی، فرمانده سابق سپاه پاسداران انقلاب اسلامی و دبیر مجمع تشخیص مصلحت نظام که به فرمان امام خمینی پا بعرصه وجود گذارده و به یکی از ارکان قانونی جمهوری اسلامی تبدیل شده است، در ۲۴ اردیبهشت ورود خود را به میدان مبارزات انتخاباتی با صدور بیانه ای اعلام نمود. در این بیانیه وی همانند برادر و همردیف خود آقای میرحسین موسوی در شورای مصلحت نظام، خاطر نشان میسازد که ایرادی در "حکومتمداری" نیست که کماکان خوب صورت میگیرد. ولی چرخ مدیریت دولت بوده است که از آغاز انقلاب تاکنون لنگ زده است و در طی این مدت «کمتر تیم پیشرو و خلاقی»، بمنصه ظهور رسیده است. ولی سوء این مدیریت نه در چهار سال گذشته بلکه در ۱۲ سال گذشته است که به مرحله بحرانی رسیده است. رضایی دولت را به «کشتی کهنه ای» تشبیه میکند که «تغییرات جزیی در آن انجام شده، قادر به حمل جامعه بزرگ ایران نیست.» سپس میافزاید «حال اگر کسی پیدا شود که همین تعمیرات جزیی را هم به هر بهانه ای خراب کند، ممکن است کشتی را غرق نماید.» بعبارت دیگر آقای رضایی خواهان تغییر اساسی در شیوه مدیریت و راه اندازی ماشین دولت است و برای پیشبرد این امر حیاتی چاره اندیشه های خود را چنین بیان میکند: "جایگزینی برنامه محوری به جای فرد محوری،" "استفاده از فرصتها به جای فرصت سوزی،" "مبارزه با تهدیدات داخلی از جمله بیکاری، تورم، فقر، مواد مخدر و سایر آسیب های اجتماعی،" "متوقف کردن تفرقه و تشتت بین دولت و اقوام و بین شیعه و سنی،" جلوگیری از جبهه بندی های جدید در جهان اسلام علیه ایران اسلامی،" و سرانجام "گسترش آسایش و آرامش به جای فضای امنیتی موجود."
گویا آقای رضایی فراموش کرده است که دولت در خدمت حکومت ولایت فقیه است، نه بالعکس. که وظیفه و مسئولیت دولت پیاده سازی رهنمود ها و چشم اندازهای بیست ساله ولایت فقیه بوده است، بویژه در ۴ سال گذشته که احمدی نژاد به مدد امام عج توانسته است سیاست های داخلی و خارجی خود را در پیروی و تبعیت از ولایت فقیه به مرحله اجرا درآورد. بدیهی ست که او هیچیک از مسائل موجود را به رابطه ولایت با دولت نسبت ندهد. چرا که او نیز معتقد است که اول حکومت بعد دولت. حکومت نیک و صالح و مبرا از هر گونه شر و بلایی ست، اما دولت است منشاء همه ی کژی ها و کاستی ها. این البته در حالی است که التزام و تعهد وی به وحدت دین و قدرت ماورا ی هرگونه شک و تردید ست.
احمدی نژاد از موضع قدرت وارد میدان رقابت میشود. در حالیکه او زره به تن دارد و کلاه خود بسر و مجهز بانواع حربه های مصاف از جمله صدا و سیما، و نقدینه ها و کالاهای دولتی مثل سیب زمینی میباشد. رقبای او اگرچه خود در رده فوقانی قدرت قرار دارند، مثل گلادیاتورهایی هستند که باید با دست خالی با احمدی نژاد که تا دندان مسلح است، در میدان انتخاباتی دست بگریبان شوند. باین دلیل است که در مقابل ضربات رقبای خود کوچکترین خمی به ابروی نمیآورد. سخن از تورم و بیکار، فقر و تنگدستی، گریز از قانون و فرصت سوزی، در پیش او چیزی جز چرند و پرند نیست که برای سیاه کردن او بکار میگیرند تا قدرت را از او بربایند.
احمدی نژاد چنان مست و مدهوش از باده ی دین و قدرت است که در واقع در آسمانها در پرواز است. او دیگر نمیتواند تنها به ایران که نقطه ی کوچکی بیش بر کره زمین نیست، نظر افکند. این است که چندان اهمیتی نمیدهد که بر روی زمین چه میگذرد. او رویای سلطه بر جهان را در سر می پروراند. وی در برابر دانشجویان دانشگاههای تهران در مسجد سلمان فارسی، از فتوحات حماسه آفرین خود در جهان غرب، از جمله دفن لیبرال دموکراسی و قدسی زدایی از هالوکاست سخن میراند و نقل میکند که در پاسخ به سوال یک خبرنگار سویسی که سخنان او را نگران کننده خوانده بوده است، میگوید که «۷۰ درصد مردم اروپا هم طرفدار ما هستند و آن ٣۰ درصد هم تحت فشار هستند، خیالتان راحت باشد ما هم در آمریکا هم طرفدار داریم.» وی همچنین نوید ظهور حکومت جهانی اسلام را مشروط بر کنار رفتن «نظام سلطه» محتمل می بیند. خبرنامه آفتاب، گزارش میدهد که: "رئیس جمهور اقتدار ایران را یک اقتدار صالح و کانون امید ملت ها دانست و تاکید کرد: «ماموریت ما این است که فضای آرمانی را زنده نگه داریم تا در فضای اندیشه جهانی گسترش یابد.» همین خبرنامه گزارش میدهد که احمدی نژاد در یک سخنرانی دیگر در اجلاس دادستان های کشورهای اسلامی در تهران، قوم یهود را برهبری صیهونیسم «فاقد دین و دینداری و از اساس ضد دین و پیامبران و تعلیمات الهی» شناسایی نموده و آنرا محکوم به نابودی میسازد (۲ اردیبهشت ٨۷). که البته چیز تازه ای نیست که از احمدی نژاد شنیده میشود.
احمدی نژاد در واقع رقیبی در میدان نمی بیند که شایسته زورآزمایی با او باشد. او جایگاه خود را امن و امان احساس میکند، گویی که هم اکنون برنده نهایی بازی انتخابات نامیده شده است. او هیچکس را به اندازه خود شایسته کارگزاری و مدیریت امور ولایت فقیه نمی بیند. او احساس میکند که امام عج او را برگزیده است که اول کشتی عظیم ولایت فقیه را از آبهای طوفانی نجات دهد و آنرا با هرچه عظمت بیشتری به ساحل برساند. او در وحدت و یگانگی کامل با ولایت فقیه خود را احساس میکند. بهمین دلیل با وجدانی آسوده به حماسه آفرینی خود در صحن سیاست بومی و خارجی ادامه میدهد.
اما حملات رقیبان احمدی نژاد، مبنی بر بحرانی بودن شرایط اقتصادی و سیاسی، اجتماعی فرهنگی، رئیس روبه ان را سرانجام از لانه بیرون کشید. چرا که احمدی نژاد در واقع چشم اندازهای ولی فقیه را باجرا در آورده است. بنابراین طبیعی ست که ولایت فقیه هر ضربه ای را به ریاست جمهوری، زخمی بر وجود خود احساس کند. بنا براین ولایت فقیه لباس رزم به تن نموده و به سنندج، با سابقه طولانی در سرکشی و خودمختاری، سفر میکند. وی در خطاب به مردم شهر از فخر و غرور و عزت ملی و عوامل آن سخن میراند و در طی آن هشدار میدهد مبادا که آنرا بهانه قرار دهند و وحدت ملی را خدشه دار سازند چرا که «عوامل آگاه و یا نا آگاه دشمن» بشمار خواهند آمد. چرا که عزت و غرور ملی تنها «با اتکای به اسلام و به رهبری امام عظیم الشانی که مظهر عزت است» امکان پذیر میباشد. باین دلیل سفر رئیس روبه ان را باید یک سفر نمادین خواند. مهم نیست که ولی فقیه بکدام نقطه ی ایران زمین سفر کند، چرا که همه ی نقاط این سرزمین علیرغم اختلافات قومی و مذهبی در زیر پوشش اسلام قرار گرفته اند. عزت و غرور ملی ناشی از اسلام است. پس روشن است اول اسلام بعد قوم و ملت. چرا که عزت، مخصوص پروردگار، پیامبر خدا و مومنان به پروردگار است» ( آفتاب یزد، ۲٣ اردیبهشت ٨۷). این را میتوان نمونه خوبی خواند از گفتمان ریاکاری. چرا که او با حربه دین به تحکیم قدرت ولایت فقیه می پردازد. حربه دین، موثرترین حربه است در تسلیم سازی و برقراری نظام فرمانروایی و فرمانبرداری.
ولی فقیه در نظر داشت که مسئله مهم دیگری را نیز نه خطاب به مردم سنندج بلکه سراسر ایران، مطرح سازد. و آن هشدار به نامزدهای ریاست جمهوری بود ک که «اذهان عمومی را تخریب نکنند. بنده از همه این آقایان اوضاع کشور را بیشتر می دانم. میدانم بسیاری از مطالبی که در باره وضع کشور و اقتصاد می گویند خلاف واقع است، اشتباه میکنند» (آفتاب یزد، ۲٣-۲-٨٨). بی جهت نیست که احمدی نژاد در آسمانها پرواز میکند و در باره ظهور یک حکومت جهانی برهبری ولایت فقیه داد سخن میدهد، چرا که یک مدافع بزرگ و پر قدرتی همچون رئیس روبه ان برخوردار میباشد. ولی ولایت فقیه بعدها ممکن است افسوس خورد که چرا سرنوشت خود را متصل و مربوط ساخته است با سرنوشت احمدی نژاد. چرا که ممکن است که زمانی به واقعیت تورم و بیکاری، فقر و محنت و عقب ماندگی، رنج و درد بی پایان آزادی، پی ببرد که کمی دیر شده باشد و گفتمان ریاکاری تاثیر خود را از دست داده باشد. باین دلیل در تحکیم قدرت لباس پدر بزرگ ها را به تن می پوشد و پند و اندرزی دلسوزانه به مردم «عزتمند» ایران اهدا مینماید که:
«کسی را بر گزینید که درد کشور را بفهمد، درد مردم را بداند و از درد مردم احساس درد کند؛ با مردم یگانه و صمیمی باشد، ساده زیست باشد و خود و خانواده و نزدیکانش از فساد و اشرافی گری و اسراف دور باشند» (آفتاب یزد، ۲٣-۲-٨٨).
ولی گویا ولی فقیه حتی بیشتر از احمدی نژاد مست و مدهوش باده دین و قدرت است. فراموش کرده است که خود هم اکنون حکم صادر کرده است و به رقیبان قدرت هشدار داده است که از درد مردم سخنی بمیان نیاورند که او بخوبی واقف است که اوضاع آنقدرها دردناک و بحرانی نیست. شاید ایشان در آن تصورند که تورم درد نیست، بیکاری درد نیست، فقر و عقب ماندگی درد نیست، بی قانونی و خودکامگی و دیکتاتوری درد نیست. آیا مردم بجز این دردهای جانسوز، میتوانند دردهای دیگری هم داشته باشند؟ اگر دردهای جانکاه اقتصادی که مردم را خوار و تحقیر میسازد، دردی نیست که باید فهمیده و احساس شود، چه چیزی درد است؟ هر سه نامزد ریاست جمهوری باتفاق براین باورند که درد مردم بسیار شدید و بیمار کننده است. اما فقیه اعظم آنرا تخریب اذهان و اشتباه آمیز میخواند. بدرستی روشن نیست که ولی فقیه راجع به چه و کدام درد سخن میگوید. ولی فقیه در کلی و ابهام گویی البته سرکرده همه روبه ان است. بمردم توصیه میکند که کسی را برگزیینند که با آنها یگانه و صمیمی باشد. یعنی که ولایت فقیه از کلماتی استفاده میکند که زیبایی شان هر انسانی را به تسلیم وامیدارد، اما در اصل تهی از هرگونه معنی و مفهوم است. آیا اگر کسی مثل شخص ولی فقیه مردم را نادان و صغیر و مقلد بداند و وقتی با مردم سخن میگوید یک دیواری امینتی بفاصله یک کیلومتر جدا از مردم بر منبر جلوس یابد و به آنها بگوید چگونه شخصی را بر گزینند، دلالت بر یگانگی و صممیت با مردم است؟ یا دلالت بر اشرافی گری؟ «ساده زیستی» و «اشرافی گری» ی از آن گونه مفاهیم کلی زیبا و فریبنده اما در واقع پوچ و بی معنا هستند که ولی فقیه برای تحمیق مردم بکار میگیرد. چرا که او نمیخواهد که آنچه در درون دارد بر زبان براند. چرا که او نمیخواهد بمردم بگوید که درد دنیا و درد زندگی درد واقعی نیست، که نباید باین دنیا دل بست. که دل بستن باین دنیا فساد و تباهی میآورد؟ در غیر اینصورت ساده زیستی بچه دلیلی پسندیده است. آیا نان و پنیر خوردن و ژنده پوشی و کفشها را جفت نموده زیر سر گزاردن و روی زمین لخت با یک لا پتو خوابیدن، را باید امری نیکو بدانیم؟ کسی که ساده زیستی را توصیه میکند در واقع مروج خوار و ذلیل زیستی ست. آنچه این گفتمان را گفتمان ریاکاری میکند آنست، که خواست معطوف بزندگی را تحت اشرافی گری نفی و محکوم میکند اما خود و آیت الله ها و حجت الاسلام های حاکم زندگی اشرافی را در آغوش گرفته اند و لحظه ای حاضر نیستند آنرا رها سازند. انتخابات خوب است چون در آن میتوانی بازی روبه ان را مشاهده کنی و چیزی از آن بیاموزی.
fmonjem@gmail.com
|