یادداشت سیاسی سیاسی دیدگاه ادبیات زنان جهان بخش خبر آرشیو  
  اجتماعی اقتصادی مساله ملی یادبود - تاریخ گفتگو کارگری گزارش حقوق بشر ورزش  
   

نگاهی به گفتمان و گفتگوهای تازه انتخابات ریاست جمهوری ایران(۳)!
آقای احمدی نژاد: "راست عملگرا" یا ترکیبی از جرج بوش و هوگو چاوز در خاورمیانه؟!


تهمورث کیانی


• آقای احمدی نژاد بی شک دارای تهور سیاسی هست. اگر تهور سیاسی نداشت اینهمه برنامه هسته ای و امنیت کشور را در قمار سیاسی با رقبا به بازی نمی گرفت و هر روز اسرائیل را به نابودی تهدید نمی کرد. برخلاف او، تاکنون نه تنها رهبر ایران بلکه فرماندهان نظامی نیز از نابودی اسرائیل سخن به میان نیآورده اند. ...

اخبار روز: www.iran-chabar.de
شنبه  ۲ خرداد ۱٣٨٨ -  ۲٣ می ۲۰۰۹


 
مبارزات انتخاباتی در ایران تا کنون نشان داده است که آقای احمدی نژاد نه تنها در سطح جهانی رئیس جمهور بحث برانگیزی است بلکه در سطح داخلی نیز چنین حالتی دارد.درحالیکه بسیاری او را در شمار جناح تندرو اصولگرایان (محافظه کاران) می دانند، برخی اما،او را نماد نومحافظه کاران ایرانی،و عده ای نیز او را در زمره "عملگرایان راست" به شمار آورده اند(1). در هر صورت،او نامزد قدری است و هنوز در میان بخش بزرگی از مردم فقیر روستاها و شهرهای کوچک از نفوذ قابل ملاحظه ا ی برخوردار است که،هنگامیکه به امتیازات رئیس جمهور بودن و نفوذ قابل ملاحظه برخی از گروههای پشتیبان او اضافه گردد،می تواند دوباره او را به ریاست جمهوری برساند. به نظر می رسد پشتیبانان آقای احمدی نژاد می دانند که او در زمینه اقتصادی،از جمله نرخ تورم و بیکاری، و استفاده بهینه از درآمد سرشار نفتی،کارنامه قابل دفاعی ندارد،بنابراین در دفاع از او سه موضوع را بیش از همه برجسته می سازند: نخست،برخی سیاست های به ظاهر عملگرایانه اوکه در مخالفت گاه آشکار او با دخالت روحانیت در کار دولت،واقعی کردن یارانه ها از جمله بهای بنزین،ادغام سازمان حج در سازمان گردشگری،طرح دریافت مالیات بر ارزش افزوده بازتاب دارد. دوم،"شجاعت" او در روابط بین المللی و شکست تابوی گفتگو با ایالات متحده است. سوم،تقویت توان هسته ای کشور و تکمیل چرخه سوخت هسته ای   است. این مقاله برآن است،با نگاهی دقیق به عملکرد دولت آقای احمدی نژاد،خلاف این تصور را در هر سه مورد نشان می دهد.   
پوپولیسم به جای عمل گرایی.
آنچه عملگرایان راست را از گروههای توتالیتریست،شبه توتالیرتیست،و پوپولیسم متمایز می سازد ضرورتأ و همیشه اختلاف در دشمنانشان،یا اختلاف در آنچه هر کدام می خواهند تضعیف کرده،نیست. این اختلاف در آن چیزی است که هر کدام می خواهند پدید آورده و بسازند،و در شیوه و رویکردی است که برای آن بر میگزینند. بر همین اساس،هر دو با برخی از نهادهای سنتی و قدرت های فراقانونی در جامعه سر ستیزدارند،توتالیتریسم یا پوپولیسم،اما،به سبب دشمنی اش با نهادهای مدنی و تلاشش برای یکسان سازی جامعه و کنترل همه مجاری تصمیم گیری و تمرکز گرایی شدید،به مخالفت با برخی نهادهای سنتی به سبب نفوذ اجتماعی آنها بر می خیزد. راست عملگرا، اما،در صدد است نفوذ تشکلهای مدنی مدرن،و آنانی را که قرار است با ساز و کار قانون در جامعه کار کنند،بر جای نهادهایی که می کوشند با پناه بردن به سنت و مذهب برای خود نفوذی محدود ناپذیر و مقدس بتراشند،بنشاند(2). بر این اساس، تلاش دولت آقای احمدی نژاد برای تضعیف روحانیت به مثابه یک نهاد،به خصوص پس از آنکه همه تلاشش برای جلب پشتیبانی آنها ناکام ماند،و تقویت بخش های رادیکال،جوان،و شورشی آن بر ضد گروههای سنتی،نه مبارزه ای شفاف با قدرت طلبی و رانت خواری برخی از روحانیون،بلکه تلاشی بر مبنای گرایشات شدید توتالیتری با اتکاء بر پوپولیسم و دفاع از محرومین است. این فرآیندی است که در همه کشورهایی که یک دوره با حاکمیت رژیم های توتالیتر،یا جنبش های توتالیتر قوی،مواجه بوده اند، صورت گرفته است. اروپای شرقی در سالهای جنگ دوم جهانی و سپس استقرار رژیم های توتالیتر چپ به جای توتالیتر راست و انقلاب فرهنگی چین بهترین مثال ها در این باره هستند. در همه موارد گروههای توتالیتر با بسیج جوانان و هوادران پرشور به جنگ نهادهای سنتی،اعم از دینی و غیر دینی،نهادهای اداری،مانند سازمان های برنامه و بودجه،و برکنار کردن روشنفکران و کارشناسان،رفتند. در همه موارد نیز شعارهای آنها مدرن گرایی،پیشرفت،مبارزه با ثروتمندان و خارجیان،و کمک به فقرا و بینوایان بوده است. در اغلب موارد،نیز، مشکلاتی که دستآویز آنها قرار می گرفت،واقعی و مقابله با آن خواست بسیاری از مردم بود. سرانجام،اما،در همه آن جوامع یورش بر نهاد های مدنی غیر دولتی،در پوشش مبارزه با ارتجاع   و با زبانی عملگرایانه ،به برپایی نهادهای مدرن،مستقل،و غیر دولتی دیگر منتهی نشده است،بلکه به افزایش تمرکز قدرت در دست یک حزب یا دولت،و حذف همه نهادهای مدنی مستقل که کنترل مرکزی را به چالش میگیرند،منجر شده است. شواهد متعددی وجود دارد که مبارزه کنونی دولت آقای احمدی نژاد با نهاد روحانیت در ردیف چنان رویکردهایی قرار دارد. مهمترین دلیل این است که آقای احمدی نژاد در سال آخر دولت خود که افزایش انتقادات به سبب افزایش شدید تورم موجب پیوستن برخی روحانیون برجسته به صف منتقدین دولت شد،به مخالفت با نفوذ روحانیت برخاسته است. نهاد روحانیت مانند هر نهاد مدنی دیگری،نه بیشتر و نه کمتر،لازمه یک جامعه مدنی قوی است،و آن را نباید قربانی باندهای با نفوذی کرد که با ریشه دواندن در آن،و با بهره بردن از رانت در یک دولت دینی،توانسته اند آن نهاد را از خصوصیات مثبت مدنی خود- مانند خصوصیات مثبت هر نهاد مدنی دیگر،صرف نظر از خاستگاه ظبقاتی و سیاسی آنها- تهی سازند. همچنین،مخالفت ضروری با تلاش های شبه توتالیتری دولت آقای احمدی نژاد برای تضعیف چنان نهادی را نباید قربانی مخالفت لازم و درست با برخی گرایشات قدرت طلبانه و فرا قانونی در میان برخی روحانیون ساخت (3). جامعه مدنی جامعه ای است که در آن هر صنف و گروه اجتماعی بتواند با آزادی کامل و در پرتو قانون نهاد و تشکل های مدنی و سیاسی خود را ایجاد کند. دولت توتالیتر یا پوپولیست خواهان کنترل همه نهادهای مدنی از رهگذر حذف بسیاری از آنها و به زائده دولت- یا حزب-   تبدیل کردن بقیه است. آنها همواره عملیات خود را با حذف   نا محبوب ترین آغاز کرده و همیشه نیز آن را در پرتو مبارزه با امتیازات برخی و دفاع از فرودستان به انجام می رسانند.   
  لوئیز دِ سیلوا لولا آری، هو گوچاورز نه!
همچنین،شیوه دولت آقای احمدی نژاد برای حل برخی از معضلات اقتصادی مانند از بین بردن یارانه ها،حذف سازمانهای موازی مانند سازمان حج و اوقاف در نهاد گردشگری،و وضع مالیات بر ارزش افزوده نشان می دهد که این دولت با شیوه ای پوپولیستی در صدد است برخی اقدامات در ست را انجام دهد. این شیوه عملأ موجب تهی شدن آن اقدامات از محتوی درست و ایجاد هرج و مرج به سبب   فقدان کار کارشناسی،و سرانجام شکست و انزوای   آن ایده های درست خواهد شد. با اخراج روسای بانک مرکزی،تعیین دستوری نرخ سود بانکی از سوی رئیس جمهور،اخراج وزرای اقتصاد به سبب انتقاد آنها،منحل کردن شوراهای کارشناسی به بهانه "محل نفوذ برخی ثروتمندان"،تنها برخی از برجسته ترین شیوه های غیر عملگرایانه و شبه توتالیتری را نشان می دهند.  
  هوگو چاوز و رابرت موگابه دو مثال بارز از شیوه پوپولیستی را نشان می دهند. چاوز در سالهای نخست دست به تغییرات بزرگی   زد که در کوتاه مدت به سود طبقات فرودست به نظر می رسید. آن تغییرات،اما،به سبب کار کارشناسی نشده و فقدان مطالعه کافی درباره نتایج آن و منابع تأمین آنها،به زودی کشور را گرفتار بحران و جیره بندی اغلب کالاهای اساسی،تورم سرسام آور،و بازار سیاه   بزرگتری از بازار رسمی،برای ثروتمندان قدیم و جدید،ساخت. پس از آن،آقای چاوز همواره کوشیده است با تلاش تا یک بخش از جامعه را بر ضد بخش دیگر بسیج کرده،رسانه های مستقل را محدود ساخته،برخی نهادهای مذهبی و صنفی را تعطیل کرده،و به ژست های ضد جرج بوش و برجسته کردن خطر او با بحران مقابله کند. تا کنون تنها درآمد نفتی موجب شده است تا ونزوئلا به مصیبت زیمبابوه گرفتار نشود. رابرت موگابه نماد دیگر این شیوه است. او حق دارد بگوید نظام کنونی مالکیت زمین در زیمبابوه و آفریقای جنوبی غیر عادلانه است و بر اساس نظامی است که استعمارگران بریتانیایی و هلندی یکصد و پنجاه سال پیش در آنجا بنا نهادند. او،اما،برخلاف رهبران آفریقای جنوبی- که با کار کارشناسی و درک همه موانع پیش رو،از جمله عواقب مجازات و تحریم شدید برخی کشورهای غربی به سبب پشتیبانی از حقوق زمینداران سفید پوست رویکردی متفاوت را برگزیده اند- تنها هنگامیکه در بازی انتخابات از رقباعقب افتاد با پناه بردن به پوپولیسم و بسیج سیاهان بی زمین و خشمگین،هم فرآیند انتخابات دموکراتیک را به چالش گرفت و هم موجب تباهی اقتصاد و زندگی بخش غالب مردم شد. او حتی از یاد برد که برخلاف آقای چاوز و آقای احمدی نژا د از شانس نفت بشکه ای صد و پنجاه دلار سال 2008 برخوردار نیست.
برزیل و آفریقای جنوبی،اما،مدل دیگری را نمایش می دهند. بی شک،افریقای جنوبی تا اجرای وعده های نهضت ضد نژاد پرستی و از بین بردن تبیعض نژادی در بعد اقتصادی و اجتماعی آن راه درازی در پیش دارد. رهبران کنگره ملی،اما،می دانند اتخاذ روش های پوپولیستی مانند مصادره زمین سفید پوستان و تقسیم آن در میان سیاهپوستان،بدون آنکه به سیاهان حتی چگونگی اداره مزارع بزرگ را آموزش داد،بدون فراهم کردن منابع لازم سرمایه گذاری و مدیریت چنان تأسیسیاتی،و بدون استقرار تدریجی نهادهای مدنی قوی و مستقل،تنها به فروپاشی اقتصاد،گسترش خشونت اجتماعی،فساد اقتصادی ناشی از رانت خواری،و حتی تنش شدید در روابط خارجی با غرب،خواهد انجامید. اغلب کشورهای آمریکای لاتین،که در آنها دولت هایی با گرایشات اقتصادی سوسیال دموکراتیک و گرایشات سیاسی   دموکراسی لیبرال به روی کار آمده اند،به استثنای ونزوئلای اقای چاوز که به مدد ثروت بادآورده نفتی به پوپولیسم و گرایشات توتالیتری روی آورده است،نیز رویکردی خردگرایانه و دموکراتیک در برابر رویکرد پیشین نئو لیبرالی- ناشی از دوران حاکمیت    "اجماع واشنگتن" بر نظام بین الملل اقتصاد - در پیش گرفته اند. برزیل برجسته ترین مثال در این باره است. برزیل درحالیکه رهبری کشورهای منطقه را برای مقاومت در برابر گرایشات نئو لیرالی- که برای دو دهه به تخریب اقتصاد ملی بازار و افزایش شدید اختلاف طبقاتی منجر شد- در دست دارد و می کوشد تا با مدد چین،هند،کره جنوبی،افریقای جنوبی،ترکیه،نظام حاکم پس از جنگ دوم جهانی را که تنها به سود شرکت های بزرگ در کشورهای ثروتمند غربی بنا شده بود،تغییر دهد،اما،نمی خواهد از رهگذر تضعیف بخش خصوصی رقابتی کشور،افزایش تنش در روابط خارجی،تعطیل نهاد های اقتصادی و تعویض پی در پی مدیران اقتصادی به سبب اختلاف با رئیس جمهور،و صدور دستورات ریاست جمهوری برای تعیین سیاست های اقتصادی چنین کاری را سامان دهد.
کاملأ معلوم است که سیاست های آقای احمدی نژاد و مدلی که او برای اقتصاد و سیاست خارجی در نظر دارد ترکیبی از مدل هوگو چاوز و جرج بوش است. آقای احمدی نژاد در چهار سال گذشته کوشیده است خود را به هوگوچاوز خاورمیانه تبیدل کند. آخرین چیزی که خاورمیانه لازم دارد،اما،یک هوگوچاوز،یا جرج بوش دیگری است. همچنانکه نمی توان به سبب مخالفت نئو لیبرال ها با رایرت موگابه،یا به سبب آنکه بخش عمده ای از تحریم کشورهای غربی به سبب حمایت از زمینداران بزرگ سفید است نه دلسوزی برای دموکراسی،بر پوپولیسم تباه کننده آقای موگابه چشم فروبست،نمیتوان به سبب مخالفت اسرائیل و ایالات متحده با آقای احمدی نژاد،بر ویران کردن بینان اقتصاد و برخی دستآوردهای سیاسی سالهای اخیر کشور به دست او چشم فروبست.   
شجاعت در سیاست خارجی و گفتگو با ایالات متحده.
آقای احمدی نژاد بی شک دارای تهور سیاسی هست. اگر تهور سیاسی نداشت اینهمه برنامه هسته ای و امنیت کشور را در قمار سیاسی با رقبا به بازی نمی گرفت و هر روز اسرائیل را به نابودی تهدید نمی کرد. برخلاف او،تاکنون نه تنها رهبر ایران بلکه فرماندهان نظامی نیز از نابودی اسرائیل سخن به میان نیآورده اند. آنچه آنها می گویند تأکید بر توان دفاعی ایران و تلافی هر گونه حمله محتمل اسرائیل است نه بیش و نه کم. در سیاست و دولتمداری مدرن،اما،تهور اغلب بیفایده و گاه خطرناک است.
شکست تابوی گفتگو با ایالات متحده و ارسال پیام تبریک به پرزیدنت اوباما،اما،کاری شجاعانه و درست از سوی آقای احمدی نژاد بود. متأسفانه،اما،آقای احمدی نژاد، به سبب پوپولیسم،از توانایی لازمه و خصوصیات کافی برای رهبری مذاکراتی بسیار پیچیده و طولانی با ایالات متحده برخوردار نیست. اغلب مواقع او به جای آنکه برای غربی ها سخن بگوید و بکوشد مسئله و نگرانی آنها را هدف توضیح خودقرار داده؛گویی برای مردم یکی از روستاهای ایران سخن می گوید. همچنین،او از توان دیپلماتیک و سیاست ورزی لازمه برخوردار نیست. مثالهای بسیاری این ضعف آقای احمدی نژاد را نشان می دهند. مثلأ،سخنرانی دانشگاه کلمبیا فرصت کم نظیری برای او بود. او،اما،در پاسخ پرسشها به جای توضیح به دروغ های آشکار متوسل گردید. مثلأ، به جای آنکه- مانند دولتمردان اغلب کشورهای اسلامی- بگوید بر طبق قوانین اسلامی که ایران با آن اداره می شود همجنس بازان از حقوقی که در غرب برخوردار هستند در ایران برخودار نیستند و این قانون نیز نتیجه آراء مردم بوده است،او،اما،با انکار کل مسئله تنها موجب خنده شنوندگان می شود. یا هنگامیکه در ایالات متحده مباحث کنگره درباره خروج سریعتر نیروهای آنها از عراق است،آقای احمدی نژاد ناگهان در عراق ظاهر می شود و با گفتن "نگران نباشید در صورت خروج آمریکا،ما نیرو داریم تا جای آنها را پر کنیم" موجب تقویت تندروهای آمریکایی و وحشت عربستان و کشورهای عربی خلیج فارس می گردد. هنگامیکه اسرائیل و ایالات متحده به سبب تحریم کنفرانس دوربان 2 در معرض انتقادات جهانی قرار دارند،آقای احمدی نژاد ناگهان به سان هدیه ای آسمانی فرود آمده   و با تبدیل کنفرانس به حملات شدید به اسرائیل و متهم کردن یهودیان و صهیونیسم به نژاد پرستی موجب پیوستن کشورهای بیشمار دیگری به تحریم کندگان وشکست کامل کنفرانس می گردد.   سرانجام،و از همه مهمتر،تهور او در سیاست خارجی موجب پیوند دادن برنامه هسته ای ایران- که همواره از سوی رهبران کشور یک برنامه صلح آمیز معرفی شده است و آزانس بین المللی نیز سندی بر ضد آن پیدا نکرده است- به نابودی اسرائیل عملأ همه را به دور اسرائیل و بر ضد ایران متحد کرده و کل برنامه را در معرض تهدید قرار می دهد. این رویکرد چنان چهره ای نا مطلوب،نامحبوب،و بی ثبات در نزد دولتمردان و افکار عمومی غرب از آقای احمدی نژاد پدید آورده است که موجب تضعیف او در هر مذاکره محتمل خواهد شد و به سود منافع ملی ایران نخواهد بود. بنابراین،آقای احمدی نژاد حتی اگر بخواهد گشایشی در رابطه با غرب و ایالات متحده ایجاد کند بسان یک کارت سوخته توان آن را ندارد.          
تقویت و نجات برنامه هسته ای ایران در گرو شکست آقای احمدی نژاد!
بی شک تکمیل چرخه سوخت هسته ای و تداوم پیشرفت های هسته ای جمهوری اسلامی اکنون به یک هدف ملی مورد پشتیبان مردم تبدیل شده است. به خصوص با توجه به خطر طالبان پاکستان،که برخی تسلط آنها بر کشور را ممکن می دانند،دستیابی ایران به توانایی هسته ای در حدی که بتواند با سرعت و در صورت لزوم حتی سلاح اتمی بسازد اکنون از همیشه واجب تراست. اکنون تقریبأ برنامه هسته ای ایران با نام آقای احمدی نژاد چنان گره خورده است که برخی این تصور را یافته اند که دستآوردهای اخیر هسته ای ایران محصول تلاش و برنامه ریزی او بوده است. این تصور به دو سبب بوده است: نخست،آقای احمدی بیشتر از هر مقام سیاسی دیگری در ایران برنامه هسته ای را وارد بازیهای سیاسی داخلی و خارجی کرد. هرچه بیشتر شکست   دیگر "برنامه ها" و سیاست هایش آشکار گشت،هرچه بیشتر تورم و بیکاری افزون شد،هرچه بیشتر گروههای مختلف،اعم از اصولگرایان و اصلاح طلبان،از او انتقاد کردند،او بیشتر به استفاده از کارت هسته ای پناه برد. همچنین،او با تیزهوشی دریافت که پیوند دادن اسرائیل به سیاست هسته ای و ریاست جمهوری خودش،خواهد توانست منتقدین را،خاصه در میان اصولگرایان،بیشتر دچار تردید و اختلاف سازد. دوم،ابهام در مواضع برخی از گروههای اصلاح طلب درباره برنامه هسته ای،از یک سو،و توهم برخی دیگر از اصلاح طلبان تحول خواه درباره برنامه هسته ای ایران و مواضع کشورهای غربی در این باره،به برآمدن آقای احمدی نژاد به مثابه مدافع راستین و جدی دستیابی به فن آوری هسته ای مدد رسانده است (4). در واقع این گروهها اتخاذ یک سیاست درست در این باره را قربانی مخالفت درست خود با دولت احمدی نژاد و برخی از رویکردهای سیاست خارجی جمهور ی اسلامی کردند.   اصلاح طلبان به جای آنکه با اشاره به آغاز مجدد غنی سازی به دستور سید محمد خاتمی در ماههای آخرین ریاست جمهوری اش،خود را مدافعان حقیقی برنامه هسته ای و دستیابی به فن آوری هسته ای معرفی کنند،با سکوت خود در برابر تبلیغات آقای احمدی نژاد عملأ برگ برنده بی بدیلی در اختیار او گذاشتند (5). با اینهمه،اما،واقعیت کاملأ بر خلاف ادعای آقای احمدی نژاد است. او نه تنها از روسای جمهور پیشین اهتمام بیشتری برای تقویت بینه دفاعی و افزایش تحقیقات هسته ای در کار نکرده است،بلکه با وارد کردن آن به بازیهای سیاسی و پیوند دادن آن با حق حیات اسرائیل،   برنامه هسته ای صلح آمیزکشور را یک برنامه نظامی جلوه داده و آن را در معرض خطر قرار داده است. درباره تقویت بنیه دفاعی کشور،نیز،دریادار شمخانی در گفتگویی با سایت خبری "تابناک" گفت : "من انتظار داشتم بر پایه دستاوردهای تکنولوژی عظیمی که پدید آمده بود،‌در این دولت که به درآمدهای نفتی غیر قابل تصوری رسید،در زمینه‌های دیگر موشکی مانند دفاع ضد هوایی نقطه‌ای و سیستم‌های ضد موشک گام‌هایی برداشته و در این زمینه محصولات جدید عرضه می‌شد". بنابراین،گر چه توسعه و تقویت بنیه دفاعی و هسته ای تقریبآ از نظر برنامه ریزی و اهداف از کابینه و رئیس جمهور مستقل است،اما دولت آقای احمدی نژاد در مسائل بودجه ای و مالی که می تواند در تقویت یا کاهش توان آن موثر باشند،به رغم استفاده سیاسی فراوان از آن،کمتر از دولت پیشین به توسعه آن مدد رسانده است. سرانجام،گره زدن برنامه هسته ای با رویکرد آقای احمدی نژاد به اسرائیل و هولوکاست،جمهوری اسلامی ایران و برنامه هسته ای آن را در معرض بزرگترین چالش خود در صورت انتخاب مجدد آقای احمدی نژاد قرار خواهد داد. بررسی دقیق این چالش نشان میدهد که آقای احمدی اکنون به مانع عمده دربرابر پیشرفت های آتی برنامه هسته ای ایران تبد یل شده است. در واقع عملکرد آقای احمدی نژاد به مانند کسی است که خانه مسکونی ارثی و فامیلی خود را در بازی و رقابت های سیاسی داخلی و دورن جناحی   به گروی وامی بزرگ و غیر قایل پرداخت گذاشته است. برای دفاع از دستیابی به فن آوری هسته ای و بهره برداری از فرصت های بین المللی پدید آمده برای رسمیت یافتن نقش منطقه ای ایران،شکست آقای احمدی نژاد در برابر هر کدام از سه نامزد دیگربیش از همیشه ضروری است.   
پانوشت:
1) مثلأ، نگاه کنید به مطالب آقای فرهاد جعفری،نویسنده و روزنامه نگار مقیم ایران درباره عمل گرا بودن دولت آقای احمدی نژاد،او اگر چه مطالب قابل تأملی دراین باره دارد،اما در مصداق به شدت دچار اشتباه است.
  2) مثال بارز این رویکرد گسترش فرهنگسراها وبرخی نهادهای مدنی دیگر در دوران شهرداری کرباسچی به جای گسترش هیئت ها و تکیه ها بود که موجب خشم گروههای سنتی شد.
  3) روحانیت در جوامع مدرن دارای نفوذ است،اما آنچه نفوذ آن را در جوامع گذشته و غیر مدرن با جوامع مدنی متمایز می کند این است که در جوامع مدرن روحانیت مانند سایر تشکلهای مدنی از رهگذر تشکیل تینک تانک،تبلیغات؛ تأسیس روزنامه،و سایر وسایل مدرن به نفوذ و گشترش ایده خود دست می زند نه با توسبل به حقی فرا قانونی وآسمانی.
4) به خصوص گروههایی که تا کنون از تحریم انتخابات پشتیبانی می کردند،درباره بی فایده بودن یک دولت اصلاح طلب در ساختار کنونی قدرت از جمله اعلام می کردند که چون سیاست هسته ای در دست رهبر ی است و هیچ رئیس جمهوری نمی تواند آنرا تغییر دهد پس شرکت در انتخابات نمی تواند از تنش با غرب بر سر برنامه هسته ای بکاهد. این تحلیل نادرست بر مبنای فرضیه غلط دیگر بود که شرایط سیاسی داخلی و بین المللی همواره یکسان خواهد ماند،هر دولت اصلاح طلب همواره با صف بندی سیاسی و موازنه قوای یکسانی   و استراژی یکسانی برخوردار است. ایالات متحده صرف نظر از مواضع جمهوری اسلامی در سیاست خارجی به سان جرج بوش و نومحافظه کاران از موضعی ایدئولوژیک با برنامه تکمیل چرخه سوخت هسته ای مخالفت خواهد کرد. سرانجام،این گروههای حق را به کشورهای غربی در این باره می دادند درحالیکه اصرار ایران بر دستیابی به چرخه سوخت هسته ای و عدم تعلیق کامل و همیشگی آن حق قانونی ایران   و میتنی بر منافع ملی ایران است.   
5)در ایالات متحده هنگامیکه جمهوریخواهان با متهم کردن دموکرات ها به انفعال در مسئله امنیت ملی و تهدیدات خارجی و بی توجهی به نظامیان در صدد جلب آرا مردم   و تحریک احساسات ملی بر می آیند، دموکرات می کوشند خود را در این گونه مسائل جدی تر از جمهوریخواهان نشان دهند نه اینکه با سکوت خود موجب افزایش نفوذ آنها گردند.
تهمورث کیانی،سیاتل (ایالات متحده)،
Tahmoures_kiani@yahoo.com                                                        


اگر عضو یکی از شبکه‌های زیر هستید می‌توانید این مطلب را به شبکه‌ی خود ارسال کنید:

Facebook
    Delicious delicious     Twitter twitter     دنباله donbaleh     Google google     Yahoo yahoo     بالاترین balatarin


چاپ کن

نظرات (۰)

نظر شما

اصل مطلب

بازگشت به صفحه نخست