یادداشت سیاسی سیاسی دیدگاه ادبیات زنان جهان بخش خبر آرشیو  
  اجتماعی اقتصادی مساله ملی یادبود - تاریخ گفتگو کارگری گزارش حقوق بشر ورزش  
   

اسرائیل – ایران
ریسک‏ها و مخاطراتِ یک حمله [نظامی]

تحلیلِ روزنامه‏ی هاآرتص، ترجمه و بازنشر توسط لوموند


رووِن پداتزور - مترجم: سیامند


• پس از بررسی همه‏ی احتمالاتِ یک حمله‏ی نظامی به ایران، توکان و کوردسمن نتیجه می‏گیرند: «حمله‏ی نظامی اسرائیل به تاسیساتِ هسته‏ای ایران امکان‏پذیر است، [اما] این حمله‏ای خواهد بود بسیار دشوار و خطرناک، و هیچ تضمینی بر موفقیتِ آن در کلیت خود وجود نخواهد داشت.» ...

اخبار روز: www.iran-chabar.de
يکشنبه  ۱۰ خرداد ۱٣٨٨ -  ٣۱ می ۲۰۰۹


اعضای دولت و کنیسه‏ی [پارلمان] اسرائیل دیگر نیازی به انتظار برای تهیه‏ی گزارشی توسط نیروی هوایی ارتش برای تصمیم‏گیری در رابطه با حمله‏ی نظامی احتمالی به تاسیسات هسته‏ای ایران ندارند. حالا دیگر به لطفِ گزارشی که عبداله توکان و آنتونی کوردسمن، از مرکز مطالعاتِ استراتژیک و بین‏المللی در واشنگتن تهیه کرده‏اند، آنها همه‏ی سناریوهای ممکن، با همه‏ی خطراتِ ممکن و همه‏ی احتمالاتِ موفقیتِ عمل را در اختیار دارند.
این اولین بار است که متنی چنین هشیارانه، دقیق و جامع در رابطه با توانایی های تهاجمی اسرائیل انتشار می‏یابد. این گزارش ۱۱۴ صفحه‏ای مجموعه‏ی کاملی از اطلاعاتِ موجود در رابطه با توانایی‏های نظامی اسرائیل، برنامه‏ی هسته‏ای آن، و همچنین توسعه‏ی هسته‏ای و پدافندِ هوایی ایران، به اضافه‏ی توانِ زرادخانه‏ی موشکی هرکدام از دو کشور را در اختیار می‏گذارد.
پس از بررسی همه‏ی احتمالاتِ یک حمله‏ی نظامی به ایران، توکان و کوردسمن نتیجه می‏گیرند: «حمله‏ی نظامی اسرائیل به تاسیساتِ هسته‏ای ایران امکان‏پذیر است، [اما] این حمله‏ای خواهد بود بسیار دشوار و خطرناک، و هیچ تضمینی بر موفقیتِ آن در کلیت خود وجود نخواهد داشت.»
نخستین دشواری طرح شده توسط نویسندگان مربوط به سرویس‏های اطلاعاتی است، یا بهتر است گفته شود، ناکارآمدی آنان. آنها می نویسند «نمی‏دانیم که آیا ایران تاسیساتی پنهانی برای غنی سازی اورانیوم در اختیار دارد یا خیر». اگر تاسیساتی در ایران موجود باشد که از نظر سرویس‏های اطلاعاتی غرب ناشناخته مانده، حتی اگر اسرائیل پایگاه‏های شناخته شده را بمباران هم بکند، برنامه‏ی غنی‏سازی اورانیوم ایران می‏تواند به نحوی پنهانی همچنان ادامه داشته باشد، و به این ترتیب عملیاتِ هیچ ‏فایده‏ای نخواهد داشت. به‎‏طور کلی نویسندگانِ گزارش معتقدند که حمله‏ علیه ایران تنها زمانی از مشروعیت برخوردار خواهد بود که یا برنامه‏ی هسته‏ای ایران را به کلی از میان ببرد، یا این‏که موجبِ توقفِ آن برای سا‏ل‏هایی طولانی بشود. حال‏آن‏که این هدفی است که به این آسانی‏ها حاصل نمی‏شود.
سرویس‏های اطلاعاتی در مورد اینکه ایران چه زمان به سلاح هسته‏ای دست خواهد یافت هم، اتفاق نظر ندارند. اسرائیلی‏ها موکدا معتقدند که بمب بین سال‏های ۲۰۰۹ تا ۲۰۱۲ حاضر می‏شود؛ امریکایی‏ها سرانجامِ کار را تا ۲۰۱٣ پیش می‏برند. اگر پیش‏بینی‏های اسرائیلی‏ها درست باشد، چیزی به بسته شدنِ منافذِ برای یک تهاجمِ نظامی باقی نمانده. در هر حال، روشن است که هیچ‏کسی جرئت حمله به ایران را آن زمان که سلاح هسته‏ای در اختیار داشته باشند، نخواهد داشت.
با توجه به اینکه ده‏ها پایگاهِ هسته‏ای در مناطق مختلف سرزمینِ پهناورِ ایران وجود دارد، و اینکه حمله‏ی همزمان به همه‏ی آنها امکان پذیر نخواهد بود، توکان و کوردسمن به گزینه‏ی پایدارِ حمله‏ی همزمان به سه‏تا از آنها می‏پردازند، آنهایی که «حلقه‏ی اصلی زنجیره‏ی سوختِ موردِ نیازِ ایران برای تولیدِ موادِ موردِ نیاز برای اهدافِ نظامی» را تامین می‏کنند.
نابودی این سه پایگاه کافیست تا که برنامه‏ی هسته‏ای ایران را برای سالیانِ طولانی از حیز انتفاع بیندازد. که این سه پایگاه عبارتند از مرکز تحقیقاتِ اصفهان، تاسیساتِ غنی‏سازی اورانیوم در نطنز و کارخانه‏ی تولیدِ آبِ سنگینِ اراک، با هدفِ تولیدِ پلوتونیوم در آینده. در حالی که معلوم نیست که اسرائیل خود را در تهاجمی با چنین ابعادی درگیر کند تا که فقط شمارِ ناچیزی از پایگاه‏ها را هدف قرار دهد، بی آن‏که تضمینی بر قطعِ روند هسته‏ای شدنِ ایران برای مدت زمانی چشمگیر در آن باشد.
این مطالعه سه دالان هوایی احتمالی را مورد بررسی قرار می‏‏دهد: محتمل‏تر از همه دالانِ شمالی است؛ این دالان در امتدادِ مرزِ ترکیه و سوریه است و پیش از ورود به خاکِ ایران از شمال شرقی عراق عبور می‏کند. دالانِ مرکزی، که از فراز اردن می‏گذرد، کوتاهتر است، اما برای پیشگیری از بروزِ دشواری در رابطه با اردن مورد استفاده قرار نخواهد گرفت. دالانِ جنوب هم که از اردن، عربستان سعودی و عراق عبور می‏کند، با مخاطره‏ی پدید آوردنِ دشواری‏های دیپلماتیک مواجه است.
برای اینکه این هواپیماها طی مسیر خود به سمت ایران موردِ شناسایی‏ قرار نگیرند، نیروی هوایی اسرائیل از تکنولوژی پیشرفته‏ای استفاده می‏کند که وظیفه‏ی پارازیت انداختن بر شبکه‏ی ارتباطی و رادارهای کشورهایی که F۱۵ و F۱۶ ها بر فرازشان حرکت می‏کنند را به عهده دارد، به این ترتیب به هر تعداد هواپیما از آسمان این کشورها عبور کنند، شناسایی نمی‏شوند. به گفته‏ی نویسندگان این گزارش نیروی هوایی اسرائیل پیش از این نیز در جریان حمله به راکتور هسته‏ای سوریه در دیرالزور در سپتامبر ۲۰۰۷ از همین تکنولوژی بهره گرفته است. یک سیستم هک مستقر شده روی دو ناوگانِ هوایی Gulfstream G۵۵۰ که در سال های اخیر توسط تَساهل (ارتش اسرائیل) خریداری شده.
عملیاتی که سه تاسیساتِ هسته‏ای مورد نظر را هدف داشته باشد، لااقل به ۹۰ هواپیمای جنگنده، یعنی ۲۵جنگنده‏ی F۱۵E موجود در نیروی هوایی اسرائیل و ۶۵ فروند F۱۶IC نیاز خواهد داشت. به همین ترتیب می‏بایست همه‏ی هواپیماهای تدارکاتی، یعنی پنج KC۱٣۰H و چهار B۷۰۷ را در کار گرفت تا که ناوگانِ هوایی جنگنده را در هر دو مسیر رفت و بازگشت از نظر سوخت تامین کنند. نیروی هوایی اسرائیل برای یافتنِ دالانی که بتواند هواپیماهای تدارکاتی اش را بی آن که توسط ترک‏ها و یا سوری‏ها کشف شوند، عبور دهد، دشواری جدی خواهد داشت.
یکی از دشوارترین‏های عملیاتی برخاسته از شرایطِ زیرزمینی تاسیساتِ نطنز است. تاسیساتِ غنی‏سازی اورانیوم در عمقِ ٨ متری زمین بنا شده و با دیواری بتونی به ضخامتِ دو و نیم متر، که همین دیوار نیز تحت محافظت دیوارِ بتونی دیگری است، محافظت می‏شود. در اواسطِ سال ۲۰۰۴ ایرانیان استحکاماتِ بالِ دیگرِ این بنا را، که محلِ استقرارِ سانتریفوژهاست را تقویت کردند ؛ آنها بیست و پنج متر زیرِ زمین واقع شده و سقفی بتونی به ضخامت چندین متر روی آن را پوشانده است.
ایرانیان این سانتریفوژها را برای تولید اورانیوم غنی شده مورد نیاز برای ساختن بمب اتمی مورد استفاده قرار می‏دهند. کارخانه‏ی نطنز تا همین حالا ۶۰۰۰ سانتریفوژ در خود جا داده و پیش‏بینی شده که شمارِ آنها به ۵۰۰۰۰ برسد تا به تولیدِ سالانه‏ی ۵۰۰ کیلو اورانیوم نظامی بپردازد. ساختنِ یک بمب به ۱۵ تا ۲۰ کیلو اورانیم غنی شده نیازمند است. بدین‏سان، تاسیساتِ نطنز قادر به تهیه‏ و در اختیار نهادنِ موادِ مورد نیاز برای تولیدِ ۲۵ تا ٣۰ بمب در سال خواهد بود.
با توجه به اهمیت سانترالِ نطنز، ایرانیان محافظتی نیرومند در اطرافِ آن مستقر کرده‏اند. برای عبور از این میدانِ تدافعی، نیروی هوایی اسرائیل از دو تیپ بمب‏های هوشمند ساختِ امریکا استفاده می‏کند. مطبوعاتِ بین‏المللی گزارش داده‏اند که ۶۰۰ عدد از این نوع بمب‏ها- که bunker busters بانکر [پناهگاه]شکن نام گرفته اند- به اسرائیل فروخته شده. مدل اول GBU-۲۷ حدود ۹۰۰ کیلو وزن دارد و قادر به از میان برداشتنِ لایه ای از بتون به ضخامتِ ۴/۲ متر است. مدل بعدی GBU-۲٨ به وزنِ ۲۲۶٨ کیلو : این موجود غول‏آسا بتونی به ضخامت ۶ متر به اضافه‏ی لایه‏ای از زمین به عمق سی متر را پشت سر می‏گذارد. اما برای اینکه این بمب‏ها به تاسیساتِ شدیدا محافظت شده‏ی ایران را هدف قرار دهند خلبان‏های اسرائیلی می‏بایست با دقتی مطلق و مناسب‏ترین زاویه دید به نشانه‏گیری بپردازند.

چالش‏هایی دیگر
سری چالش‏هایی که نیروی هوایی اسرائیل در مقابل دارد تنها منحصر به این موارد نمی‏شود. سیستمِ پدافندِ هوایی استقرار یافته توسط ایران می‏تواند دستیابی به اهداف برای هواپیماهای اسرائیلی، بی‏آن‏که صدمه‏ای ببینند را بسیار دشوار کند. علاوه بر چیزهای دیگر ایرانیان باتری‏های موشکی هاوک، موشک‏های زمین به هوای SA-۵ و SA-۲ را در کار گرفته‏اند و همینطور موشک‏های ضدهوایی SA-۷ و SA-۱۵، Crotale, Rapier و Stinger هم در اختیار دارند. ۱۷۰۰ موشکِ ضدهوایی که محافظت از تاسیسات هسته‏ای را به عهده دارند، و ۱٨۵ هواپیمای جنگی که قادر به شرکت در جنگ برای دفاع از حریمِ هوایی ایران هستند را نیز باید به این مجموعه افزود. عمده‏ی این هواپیماها از نظر تکنولوژیک عقب‏افتاده و قدیمی‏اند، اما همچنان می‏توانند برای مقابله با ناوگان هوایی اسرائیل،که ناچار به بسیجِ بخشی از توانِ ضربتی خود برای مدیریتِ شرایط خواهد بود، مورد استفاده قرار بگیرند.
همه‏ی این موانع در مقایسه با سیستم دفاع ضدهوایی S-٣۰۰V (SA-۱۲ Giant) که منابع بسیاری اطلاع می‏دهند که اخیرا موضوعِ معامله‏ای پنهانی میان ایران و روسیه بوده است، هیچ نیستند. اگر ایرانیان چنین سیستم دفاعی‏ای در اختیار داشته باشند، همه‏ی پیش‏بینی‏های ارتش اسرائیل و همه‏ی ملاحظاتِ له یا علیه عملیاتِ نظامی اسرائیل در ایران می‏بایست مورد بازبینی مجدد قرار بگیرند. سیستمِ روسی آن‏چنان پیچیده و گریزناپذیر است که می‏تواند کوجبِ ضایعاتِی معادلِ ۲۰% تا ٣۰% شود. در کلامی دیگر، از ناوگانی شاملِ ۹۰ هواپیما ۲۰ تا ۲۵ فروند از آنها در خطر مورد اصابت قرار گرفتن خواهند بود. چیزی که به قولِ نویسندگان «ضایعاتی که اسرائیل نمی تواند بپذیرد» است.
اگر اسرائیل تصمیم به حمله به راکتور شناخته‏شده‏ی بوشهر بگیرد، فاجعه‏ای زیست محیطی و تلفات انسانی بسیار گسترده‏ای رخ خواهد داد. آلودگی آتمسفریک تحتِ شکلِ بارشِ رادیونوکلئید محوطه‏ای وسیع را در بر‏گرفته و موجب مرگِ آنی هزاران ایرانی ساکن در مناطق پیرامونی خواهد شد. صدهاهزار نفر نیز بر اثر سرطانِ ناشی از رادیواکتیویته از میان خواهند رفت. نویسندگانِ گزارش اضافه می کنند به دلیلِ وزشِ همواره‏ی بادِ شمال در این منطقه در طول سال «بحرین، قطر و امارات متحده‏ی عربی همه به شدت موردِ هجومِ رادیونوکلئید قرار خواهند گرفت».
شاید بتوان دشواری‏های یک عملیاتِ هوایی را با پرتابِ موشک‏های بالیستیک، به جای هواپیماهای جنگنده، دور زد، موشک‏هایی که ایرانیان هیچ وسیله‏ی دفاعی در مقابلِ آنها در اختیار ندارند. گزارش طرح موشکی اسرائیل را عیان کرده و جزئیات سه مدلِ اصلی را عیان می‏کند : جریکو I، II و III. جریکوی I بردی معادلِ ۵۰۰ کیلومتر داشته و با کلاهکی ۴۵۰ کیلویی و قادر به حملِ کلاهکی اتمی به قدرتِ ۲۰ کیلوتن است. جریکوی II بردی معادلِ ۱۵۰۰ کیلومتر دارد و در ۱۹۹۰ به خدمت گرفته شده. این موشک قادر به حمل کلاهکی اتمی به توانِ یک مگاتن است. جریکوی III موشکی بالیستیک قاره‏پیماست با بردی معادلِ ۴٨۰۰ تا ۶۵۰۰ کیلومتر، توانا به حمل کلاهکی هسته‏ای به قدرت چندین مگاتن. بر اساسِ این گزارش این یکی از سال ۲۰۰٨ به خدمت گرفته شده.
به نظر می‏رسد نویسندگان تحلیلِ خود را بر این اساس که اسرائیل نه کلاهک اتمی، بلکه کلاهک‏هایی غیرهسته‏ای پرتاب خواهد کرد، بنا کرده‏اند. بر پایه‏ی محاسباتِ آنان برای نابودی سه پایگاه تاسیساتی ایران، ۴۲ موشکِ جریکوی III، آن هم با این فرض که همه دقیقا به هدف اصابت کنند، چیزی که بسیار مشکل خواهد بود، لازم است. کافی نیست که تنها منطقه‏ی هدف مورد اصابت قرار بگیرد ؛ برای نابودی این تاسیسات، می‏بایست محل اصابت با دقتی در هدف‏گیری در مساحتی چند متری هدف قرار بگیرد. اصلا معلوم نیست که بتوان امری با چنین دقت بالایی را به جریکو سپرد.
گزارش همینطور پاسخ‏های محتملِ ایران به عملیاتِ نظامی اسرائیل را مورد بررسی قرار می‏دهد. بر اساسِ همه‏ی شواهد، ایرانیان در تلاشِ تداومِ برنامه‏ی هسته‏ای، و حتی شتاب بخشیدن به آن هستند، تا که در مقابلِ عملیاتِ اسرائیلی پرخاش‏جو بازدارنده‏ی قابلِ اتکایی در اختیار داشته باشند. به همین ترتیب ایران از معاهده‏ی منعِ گسترشِ سلاح‏های هسته‏ای، که تا کنون با محدودیت‏هایی امکانِ نظارت بر برنامه‏ی هسته‏ای آنها توسطِ بازرسانِ آژانسِ بین‏المللی انرژی هسته‏ای (IAEA) را فراهم آورده، نیز کناره خواهد گرفت. یک عملیاتِ اسرائیلی همه‏ی تلاش‏های جامعه‏ی جهانی برای این‏که ایران روندِ تولیدِ سلاحِ هسته‏ای را متوقف کند را بی حاصل خواهد کرد.

بی‏پاسخی سوریه
ایران مستقیما به اقداماتِ تلافی جویانه علیه اسرائیل دست خواهد زد. آنها احتمالا موشک‏ بالستیک شهاب-٣ را که میدان عملش همه‏ی سرزمین اسرائیل را در بر می‏گیرد، و برخی از آنها مسلح به کلاهک‏های شیمیایی‏اند را مورد استفاده قرار دهند. علاوه بر این‏که ایرانیان از حزب‏اله و حماس برای گسیل نمودنِ امواجِ بمب‏گذارانِ انتحاری علیه اسرائیل بهره خواهند برد. جنگِ دومِ لبنان در تابستانِ ۲۰۰۶ نمونه‏ای از قدرتِ آتشِ راکت‏های حزب‏اله را به نمایش گذاشت، و هشت سالِ گذشته هم نشان داده که حماس هم قادر به پرتابِ موشک‏های قسام از نوارِ غزه است.
طی جنگِ دوم لبنان (در ژوئیه‏ی ۲۰۰۶) حزب‏اله ۴۰۰۰ راکت از جنوب لبنان شلیک کرد، و اثرِ آنها در شمالِ اسرائیل به این زودی‏ها از خاطر پاک نخواهد شد ؛ زندگی عملا به مدتِ یک ماه فلج شده بود. از آن موقع تا کنون این سازمانِ شیعه‏ی لبنانی زرادخانه‏اش را بازسازی کرده و بر حجمِ آن افزوده، و امروزه شماری حدودِ ۴۰۰۰۰ راکت در اختیار دارد. اسرائیل وسیله‏ی دفاعی در مقابل آن ندارد. سیستمِ دفاعِ ضدموشکی‏ای که در شرایطِ حاضر در دستِ تهیه است Iron Dome (گنبد آهنین) و Magic Wand (عصای سحرآمیز) خیلی مانده تا که دقیق و اجرایی شوند، حتی موقعی که اجرایی هم شوند، امکانِ این‏که قادر باشند در مقابلِ بارانِ هزاران راکت به خاک اسرائیل کاری از آنها برآید، کم است.
علاوه بر این دخالت نظامی اسرائیل در ایران بی‎‏ثباتی سراسرِ خاورمیانه را در پی خواهد داشت. ایرانیآن شیعیان عراق را تحریک و بسیج خواهند کرد، مبارزین طالبان را تحتِ حمایتِ خود خواهند گرفت و توانایی جنگی آنها در افغانستان را تقویت خواهند کرد. آنها حتی می‏توانند منافع امریکا در منطقه، از جمله در کشورهایی که پایگاه‏های امریکایی را در خود جا داده‏اند، مثلِ قطر و بحرین، را نیز مورد تهدید خود قرار دهند. ایرانیان بی‏تردید خواهند کوشید راهِ خروجِ نفتِ خلیج فارس به سوی غرب را نیز مسدود کنند. از آنجا که اینگونه به نظر خواهد آمد که اسرائیل با چراغ سبزِ ایالاتِ متحده به ایران حمله کرده، روابط امریکا با متحدینِ عربش دچارِ دشواری جدی خواهد شد. توکان و کوردسمن در عینِ حال معتقدند که سوریه، متحدِ ایران، در صورتِ حمله‏ی اسرائیل به تاسیساتِ هسته‏ای ایران، هیچ دخالتی نخواهد کرد.
اما در رابطه با تاریخِ حمله‏ی احتمالی اسرائیل، نویسندگان برخی پارامترها را برمی‏شمرند که در شتاب بخشیدن به تصمیم گیری تاثیرگذار خواهد بود. از حالا تا ۲۰۱۰ ایران احتمالا تهدیدی بزرگ برای همسایگانش و اسرائیل خواهد بود، چرا که به تعدادِ کافی سلاح هسته‏ای در اختیار خواهد داشت که امریکا یا اسرائیل را از حمله به انصراف وادارد. نگاهی به فهرستِ موشک‏های بالیستیکِ قادر به حملِ کلاهکِ غیرمعمولی که ایران در اختیار دارد، می‏تواند موجب پیش انداختنِ تاریخ این رویداد باشد. بالاخره چشم‏اندازِ این که این کشور به دفاعِ ضدهوایی روسی S-٣۰۰V دست یابد (اگر که تا همین حالا این اتفاق نیفتاده باشد) می تواند موجبِ پیش‏افتادنِ حمله‏ای پیشگیرانه باشد.
خوب، سیاست‏گذارانِ اسرائیل چه نتیجه‏ای می‏بایست از این مطالعه‏ی امریکایی‏ها بگیرند ؟ که یک حمله‏ی هوایی علیه ایران عملیاتی پیچیده و مشکل‏ساز خواهد بود، که شانسِ موفقیتِ آن چندان قابلِ توجه نیست. که می‏بایست همه‏ی خطراتِ جنبی یک چنین تصمیمی را در نظر داشته باشند و فریبِ وعده‏هایی که افسرانِ ستاد ارتش اسرائیل در رابطه با شانس‏های موفقیتِ چنین عملیاتی می‏دهد را نخورند.
یکی از نتیجه‏گیری‏های بررسی توکان و کوردسمن پاسخ به این سئوال است که آیا اسرائیل واقعا ابزارِ نظامی برای نابودی و یا به تعویق انداختنِِ برنامه‏ی هسته‏ای ایران برای مدتی چندین ساله را در اختیار دارد. اگر تماس‏های دیپلماتیکی که هیئت حاکمه‏ی اوباما می‏کوشد با ایران برقرار کند، بی‏نتیجه نشان دهد، و اگر در مقابلِ شکستِ احتمالی این روند، رئیس جمهور امریکا به نفعِ دخالتِ نظامی تصمیم نگیرد، همه‏ی شواهد مبنی بر این است که ایران در آینده‏ای نزدیک به سلاح اتمی دست خواهد یافت. به نظر می‏رسد که می‏بایست سیاست‏پردازان در اورشلیم هم از نظر روانی و هم استراتژیک خود را برای شرایطی که در آن ایران قدرتی هسته‏ای توانا به هدف قرار دادنِ اسرائیل است، آماده کنند.
در اینجا می‏بایست به خطایی که اسرائیل با هوچیگری در بابِ تهدیدِ ایران، مرتکب شد را مورد اشاره قرار دهیم. یقینا رژیمِ تهران، رقیبی است ستیزه‏جو و غیرقابلِ انعطاف، اما اصلا در موقعیتی قرار ندارد که تهدیدی حیاتی برای اسرائیل باشد. دست داشتنِ ایران در تروریسمی که بر منطقه حاکم شده، البته مسئله‏ای است دردسرساز، اما تامینِ منابع مالی تروریسم یک چیز است، و پرتابِ موشکِ اتمی علیه اسرائیل یک چیزِ دیگر.حتی اگر ایران موفق به تهیه‏ی سلاح اتمی شود، توانایی اسرائیل در چشم‏ترساندن و به انصراف واداشتن آنان کافی می‏بود تا همه‏ی مسئولینِ ایرانی را پیش از تصورِ پرتابِ موشکی هسته‏ای به اندیشه‏ی مجدد وا‏دارد.
وقتش رسیده که دست از علم کردنِ مترسکِ تهدیدِ خطری حیاتی برداریم و از بیان سخنانِ ستیزه‏جویی که می‏تواند زمینه‏ سازِ افزایش دینامیسمی نابودگر باشد، بپرهیزیم. اگر این‏گونه سخنان زائد و آماتوری‏اند حمله‏ علیه تاسیساتِ هسته‏ای ایران بسیار بیش از این زائد و بی‏معنی است.
طبعا هیچ یک از موارد یاد شده مانعِ این نخواهد بود که عملیاتِ پنهانی‏مان برای چوب گذاشتن لای چرخِ طرح [هسته‏ای] ایرانیان و منابعِ تغذیه‏اش را تداوم ندهیم. وقتی نیروی هوایی اسرائیل راکتورِ اوزیراک در بغداد، در سالِ ۱۹٨۱ را نابود کرد، «دکترین بگین» به دنیا آمد، که مبنی بر این بود که اسرائیل اجازه نمی‏دهد که هیچ‏یک از کشورهای معاندِ منطقه به سلاح هسته‏ای دست یابند. مسئله اینجاست که آنچه که سی سالِ قبل در عراق عملی بود، در شرایط کنونی و برای ایران غیرعملی است.
ترجیع‏بندِ «خطر ایران» محصولِِ شرایط سیاسی داخلی است و در اثرِ تمایل به افزایشِ سرمایه‏گذاری در عرصه‏ی امنیتی است. اما، با توجه به توسعه‏ی احتمالی بالیستیکِ ایران، بازی پرخطری است. اسرائیل نمی‏تواند به توانایی ضربتِ ایران بی‏تفاوت بماند و می‏بایست سیاستی در جهتِ خنثی‏سازی آن در پیش بگیرد.
از یک تا سه سالِ دیگر، موقعی که ایرانیان سلاح اتمی در اختیار داشته باشند مبانی استراتژیکِ منطقه کاملا تغییر خواهند کرد. اسرائیل باید با در پیش گرفتنِ سیاستی منسجم و روشن آمادگی خود را حفظ کند، توانا به مقابله‏ی کارآمد با تهدیدی هسته‏ای، حتی زمانی که به نظر نمی‏رسد رقیب تصمیمی برای استفاده از آن داشته باشد. کلیدِ این موضوع، البته چشم‏زخم گرفتن و به انصراف واداشتن است. تنها نشان دادنِ علامتی روشن و معتبر به ایرانیان، به معنای تفهیم کردنِ بهای دهشتناکی که در صورتی که جرئتِ حمله‏ی هسته‏ای به اسرائیل را به خود بدهند، آنها را از استفاده از موشک‏هایشان بازخواهد داشت. ایرانیان هیچ دلیلِ منطقی‏ای ندارند که شهرهای بزرگ خود را در معرض نابودی کامل قرار دهند، چیزی که اگر اسرائیل از امکانات خود برای به انصراف واداشتنِ آنان استفاده کند، کاملا عملی و در دسترس است. نه ارضای حسِ قتلِ عامِ کفارِ صهیونیست و نه ارتقای منافعِ فلسطینیان، هیچ کدام توجیه‏کننده‎‏ی چنین بهایی نیست. قدرتِ چشم‏ترسانی اسرائیل در مقابلِ تهدیداتِ هسته‏ای ایران شانسِ بسیار زیادی برای کارایی و موثر بودن دارد، چرا که ایرانیان نفعی در زدنِ ضربه‏ای ویرانگر به اسرائیل ندارند.
در نتیجه، همه‏ی بیانیه‏هایی که در جهتِ توسعه و گسترشِ توانایی عملیاتی نیروی هوایی اسرائیل با چشم‏اندازِ حمله به ایران صورت می‏پذیرند، همه‏ی وعده و وعیدهای توخالی در رابطه با توانایی‏های موشک‏های ضدموشکِ Arrow مبنی بر خنثی‏سازی شهاب-٣، نه تنها هیچ نفعی برای توانایی چشم‏ترسانی اسرائیل ندارند، بلکه برعکس، ‏اعتبارش نزد ایرانیان را هرچه بیشتر کاهش خواهد داد.
دیگر وقتش شده که نحوه‏ی اندیشیدن‏مان را تغییر دهیم. گذشت دوره‏ی اعلامیه‏های شداد و غلاظ و تهدیداتِ توخالی : امروز دوره‏ی در پیش گرفتنِ یک سیاستِ محتاط، پایه‏ گذاشته شده بر استراتژی‏ای منسجم است. در روزگارِ گسترشِ سلاحِ هسته‏ای در خاورمیانه، به نفعِ همه‏ی طرف‏های درگیر است که به جای دمیدن بر آتش زیرِ خاکستر، تنش‏ها را فروبنشانند.


اگر عضو یکی از شبکه‌های زیر هستید می‌توانید این مطلب را به شبکه‌ی خود ارسال کنید:

Facebook
    Delicious delicious     Twitter twitter     دنباله donbaleh     Google google     Yahoo yahoo     بالاترین balatarin


چاپ کن

نظرات (۰)

نظر شما

اصل مطلب

بازگشت به صفحه نخست