یادداشت سیاسی سیاسی دیدگاه ادبیات زنان جهان بخش خبر آرشیو  
  اجتماعی اقتصادی مساله ملی یادبود - تاریخ گفتگو کارگری گزارش حقوق بشر ورزش  
   

به یاد استاد محسن هشترودی


پروفسور فرهاد قابوسی


• در دوران علم نااخلاق، او دانشمندی خوش خلق به شمار می رفت. با شرافت زندگی کرد و به مناعت طبعی دست یافت که کمتر کسی را در آن حد توان شناخت . اینک که وی از دروازه زمان گذشته و به افسانه ها پیوسته است، باشد که به احترام انسانیت متعالی و وارستگی عالمانه اش در نشر افکار علمی و انسانی او بکوشیم و از این طریق آثار شفاهی او را که متاسفانه کمتر چاپ شده اند، از این سوی و آن سوی کشور جمع آورده کرده و منتشر کنیم ...

اخبار روز: www.iran-chabar.de
يکشنبه  ۱۰ خرداد ۱٣٨٨ -  ٣۱ می ۲۰۰۹


اشارات ضروری: آنچه که میاید مقاله ای است از راقم در رثای هشترودی بابت ادای دین که با اندکی اختصار بلافاصله پس از فوت او سال (۱٣۵۵) در روزنامه اطلاعات در آمد. در همان روزها طی مصاحبه هائی در رادیو و تلویزیون به بعضی ازمطالب متن نیزاشاراتی داشتم . بعدا (۱٣۵۷) نشریه "آشنائی با ریاضیات" تمامی آنرا منتشر کرد . و از آن تاریخ ببعد نشریات مختلفی در ایران و خارج نظیر روزنامه "شرق" و در بعصی سایتهای اینترنت بخشهای عمده ای از آنرا بدون اسم نویسنده و یا باسم دیگران با مقادیری دخل و تصرف نظیر ادغام حواشی و توضیحات در متن منتشر کردند . از آنجائیکه این تنها مقاله جامع در رثای هشترودی تنها ریاضیدان برجسته ایرانی معاصر محسوب میشود ، ضروری دیدم که صورت کامل آنرا با اندک تغییراتی دوباره منتشر کنم چون نه تنها در سالهای اخیر بلکه از همان سالهای پس از مرگش حاسدان سعی در تخطئه آن بزرگمرد داشتند . مثلا داستان نویس ایرانی جمالزاده که به شهرت فراوان حتی یک دانشمند در متن این فرهنگ منحط ادب زده ایران حسد می ورزید ، چرندیاتی دروغ در مورد دوران دانشجوئی او در خارج سر هم کرد که در نشریه روزگار نو پاریس منتشر شد لکن چون روزنامه نویسانی نظیر پوروالی حتی در خارج از ایران هم مبتلا به مرض سانسور مانده بودند، اجازه انتشار به جوابی را ندادند . استبعاد نظرات جمالزاده چنان بود که در صحبتی با پرفسور یارشاطر او نیز آن نظرات را حمل بر ذهن فرتوت جمالزاده کرد . و این صحبت باب طرحی شد برای این که بخش هشترودی فرهنگنامه ایرانیکا زیر نظر راقم تنظیم شود که بظرورت ادای دین پذیرفتم . در سالهای اخیر هم برخی از دانشگاهیان ایرانی که نماز سبعه را رو به قبله اینشتین می خوانند بدون اطلاع از تحقیقات هشترودی سعی در کم جلوه دادن بهای علمی وی کرده اند. شاید این توضیح ظروری باشد که همچنانکه خود من بیش از سه دهه پیشتر در این مقاله اشاره کرده بودم شهرت هشترودی در میان دانشجویان ایران "غلو آمیز" بود لکن در واقع نشان دهنده عطشی بود که این فرهنگ ادب زده نسبت به علم داشت . در حالیکه شهرت افسانه ای کسانی نظیر اینشتین یا ریمان و هیلبرت در دنیا چنان مخبط است که مانع گسستن قید و بندهای خرافی دانش معاصر (۱) و حصول پیشرقت واقعی علم میشود . ارزش هشترودی در این است که بر خلاف آن سه مقید در علم استاندارد نماند و تا حدودی باز برخلاف آن سه و اکثریت ریاصی دانان به اشکالات علم نظیر ظرورت "تجربی شدن" ریاضیات وقوف یافته بود . غرض من اطلاق اهمیت زیادی به هشترودی نیست بلکه ادای دین به او بابت سعی وی در توسعه جهان بینی علمی واقعی است که حتی خود علم استاندارد را نیز باید زیر سئوال ببرد . همچنانکه خود من نیز پیشتر مخصوصا از اینشتین بخاطر تحویل اصول اساسی فیزیکی به "اشراق" یا مثلا اصول موضوعه ریاضی انتقاد و ضرورت تجربی بودنشان را تصریح کرده ام (۱) . از جانب دیگر هرچند که نظر من نسبت به ریاضیات با نظرات او متفاوت است ، لکن سعی استثنائی اورا درتوسعه اندیشه علمی در ایران و انتقاد منطقی ـ تجربی از علم و مخصوصا ریاضیات ارج میگذارم که مهمترین وظیفه عالم است . او ستاره علمی تابناکی بود در ظلمت فرهنگ ادب زده ضد علم ایرانی و اختری بود از منطق در تاریکی سنت حماسی ما.
***
مولوی می گوید: " بر اندیشه گرفت نیست و درون عالم آزادی است" . کانتور می گوید: " جوهر ریاضیات آزادی آن است " . هشترودی عارفی بود با اندیشه ریاضی یا ریاضیدانی عارف مشرب. او در شرایط اسفناک زمان خویش به بسط دانش و جهان بینی علمی در این سرزمین همت گماشت و اگرچه کم لکن تا حدودی توفیق آن را یافت که به همیاری تنی چند، اندیشه علمی را در میان ما برانگیزد.
هرازگاهی چنین می نماید که علم نه از طریق تکنیک بلکه از جهت تغییر اندیشه بشری و دگرگونی جهان بینی انسان، معنی جهان شمول خود را باز میابد و این ممکن نیست مگر به سودای دانشمندانی که در وسعت اندیشه خود، دانش را در ابعادی گسترده با فلسفه می پیوندند تا سازنده جهانی روشن تر و مردمی تر باشد. بی شک هشترودی، استاد جامع العلوم، یکی از معدود پیشروان این گروه ارزنده اندیشمندان بوده است. آن تصور محدود از علم که عالم را به تکنوکرات و عاملی چشم و گوش بسته بدل می سازد برای او هرگز متصور نبود. تموج گسترده افکار وی چنان وسیع بود که مسائل بسیار فراتر از حوزه علوم و فلسفه را نیز شامل می شد.
دیده نشده است که ریاضیدان و فیلسوفی این چنین در هنر و ادب متبحر باشد. استاد مدت ها در دانشگاه های مختلف به تدریس دروس غیرریاضی اشتغال داشت و از آن جمله تاریخ هنر درس می داد. استادی اش در ریاضیات چنان بود که دانشجویان درباره دانشش افسانه ها ساخته بودند. جهان بینی علمی فلسفی وی حوزه ای چنان گسترده از تفکر در اختیارش می نهاد که بدون احتیاج به تحصیلات تخصصی وی را قادر می ساخت که از طریق زیربنای فلسفی منطقی مسائل با بهره گیری از منطق دقیق ریاضی، موضوعات مختلف را با ارتباطی اساسی تواما تجزیه و تحلیل کرده و در نهایت همچنان که از طریق فلسفه به حیطه مسائل وارد شده بود، به همان سیاق بررسی را خاتمه بخشد، در حالی که رشته ای از روابط به ظاهر نامعلوم ولی عمیقا آشکار بین آنها به دست می داد. دانش عمیق او در منطق قاطعیتی سازنده به افکار و سخنانش می بخشید. در سخنرانی چنان مسلط و دقیق سخن می گفت که نشان دهنده آگاهی عمیق و همه جانبه او بر تمامی موضوعات مورد بحث بود، این قاطعیت و استواری بیان علمی که با اصطلاح «بی شک» در لفظ وی مشهور بود، نشان دهنده سیمای درخشانی از «علم کلاسیک» است که استادانش اکثرا رخت به سرای دیگر کشیده اند. آنان مظاهری زنده از دوران طلایی علم اوایل قرن بیستم بودند که با نزول فرهنگ و انحطاط تمدن در استیلای ماشین وسرمایه سالاری دیگر نظیرشان در تاریخ یافت نخواهد شد. استاد هشترودی بی شک در زمره " نوابغی" بود که با آمیزش علم و فلسفه در گستردن دامنه انقلاب اندیشه ای تا به امروز مرحله ای متعالی از دستاوردهای انسانی را فراهم ساخته اند. بی گمان مرگ اینان که تبلور علم انسانی بودند خبر از فاجعه ای می دهد که همچون دوران پیش از «رنسانس» انسان را به تاریکی فرهنگ و ظلمات تمدن سوق خواهد داد، تا شاید دگربار عالمانی دیگر بشر را از آن خلوت «مرگ فرهنگ» رهایی بخشند و سپیده دمی دیگر بر آنان ارزانی دارند. در مرگش نباید سخن گفت که همواره زنده است. زندگی اش علم و انسانیت اش بود و اندیشه هایش که همیشه جاودانی خواهند ماند . بااینحال از یاد نباید برد که در سال های آخر عمرش بسیار رنجیده خاطر می نمود ، رنجیده از جهانی که بر ضد انسان آلوده شده است . جهانی که انسان زندگی اش را به ناکامی در آن به سر می برد و در این میان اندیشمند امروز به قول استاد طالب آن ظلمات مغاره ای است تا از فشار این همه نابسامانی راحت شود . مسئولیت او را ثمری نیست، چرا که جز در حیطه عمل آن هم عملی مرگناک بی شک سخن گفتن را فایده ای نیست، این است که اندیشمند در کنج کاشانه ای که آنجا هم از مصایب روزگار گریزی نیست محدود می شود. و این جاست که اعتقاد به نسل دیگر در اندیشمندان نسل پیش پیدا می شد ، نسلی جوان که جوش و خروشش حوزه امکانات را در هم می نوردد و از مسئولیت های عادی فراتر می رود . هشترودی نیز در این چند سال اخیر چشم امیدش به جوانان بود و همیشه از افکار و عقاید آنان دفاع می کرد. چندین بار در سخنرانی هایش گفت: " اگر ممکن بود می گفتم تا مرا در همین دانشگاه دفن کنید تا جوانان از روی خاک من بگذرند ". و شاید همین تهور پیرسالانه بود که شناختنش را برای بسیاری مشکل می کرد. استادم هشترودی، جزء معدود " نوابغ شفاهی" بود که گفتارش جوهر جهان بینی و دانش گسترده اش بود . درک ارتباط اساسی بین گفته هایش و ریشه یابی علمی سخنانش مگر با اطلاعات اساسی در زمینه فلسفه و تاریخ علوم مشکل می نمود. چرا که علمش محدود به درهای بسته دانشگاه و ریاضیات نمی شد. چه استاد قبل از تحصیل ریاضی ابتدا تحصیل فلسفه اسلامی و بعد طب نیز کرده بود . دردانشگاه پاریس از شاگردان برجسته الی کارتان هندسه دان بزرگ قرن بیستم بود و پس از رسیدن به استادی مورد احترام بسیاری از ریاضیدانان بوده است. بیاد دارم که در کنگره مسائل ریاضی " انتگرال های فاینمن " که در اواخر ماه مه سال ۱۹۷۸ برگزار شد ، از آندره لیشنروویچ ریاضیدان برجسته فرانسوی نظرش را در مورد هشترودی پرسیدم . بعد از اظهار علاقه به اطلاع از او و کارهای اخیرش ، با قاطعیت پاسخ داد که: " او هندسه دانان خوبی بود". بعدها از ریاظیدان بزرگ "س. س. چرن" نیز شنیدم که کارهای هندسی ایشان را نیک میشناخته و به احترام هشترودی "التصاق" یا "کنکسیون هشترودی" را وارد هندسه کرده است (۲) . از یاد نبریم که "چرن" (٣) حتی در زندگینامه کوتاه خود در مجموعه مقالاتش که در آن تنها از اندکی از همکارانش یاد کرده است ، مخصوصا از هشترودی یاد میکند. از محمد باقر هوشیار استاد فلسفه دانشگاه تهران نیز روایت می کنند که : "اگر در کفه ای از ترازو هشترودی و در کفه ای دیگر همه استادان دانشکده علوم و دانشکده ادبیات را قرار بدهیم ، کفه استاد سنگینی می کند".                                                                                                                                       
شاگردان استاد بهتر از هر کس می دانند که درس استاد هشترودی شاید تنها مورد درس غیرکلاسیک و اساسا تحقیقی بود که در تمامی سال ها در دانشگاه تهران و بالطبع در ایران درس داده شده است. به خوبی به نابسامانی علم نیز مطلع بود که در خدمت تکنولوژی از مسیر انسانی خود منحرف شده است. اضطراب ناآگاه بشر از این آلودگی در ذهن فعال وی آگاهانه رشد کرده و همه دیگر مسائل فکری اش را تحت الشعاع قرار داده در سخنرانی ها و صحبت های خصوصی اش همواره از این اضطراب سخن می گفت. اضطرابی که بیشتر ناآگاهانه و گهگاه آگاهانه در جوامع انسانی نمایان می شد . او به جریان های تحلیلی طولانی علاقه مند بود و ذهن کاوشگر او چه بسیار استدلال های منطقی که در این زمینه یافته و تحلیل می کردند و عموما استدلال های زنده و مربوط به انسان نه مجرد پایه اعتباری عقاید وی را در مورد وجوه انسانی علم تشکیل می داد. انسانیتی که در اندیشه او معبر "علم به هنر" بود و این از خوشبختی های استاد بود که در دوره دگرگونی علم از صورت قطعیتی آن به صورت واقع گرایانه اش در طلب آن کوشیده و به اوج آن دست یازیده بود. در آن صورت جدید علم ( که منطبق با ضرورت های زمانه که خلجان عمومی بشر را در طرح های گوناگونش نقش می زد) حالتی هنرگونه یافته بود . بی گمان این مشابهت بین علم و هنر از آن جاست که این دو انعکاس های مختلفی از طبیعت در ذهن آدمی هستند . به قول داوید هیلبرت ریاضیدان بزرگ در تایید انفصالی بودن اثر فیزیکی ، طبیعت می جهد و این جهش ها هستند که در نظر "عالم" به صورت توابع ناپیوسته          " انرژی در زمان " و در نظر شاعر همچون " گذری متخلل " از لحظاتی میرا جلوه گر می شود. چه عالم و هنرمند هرکدام به نوعی به ثبت تحلیلی طبیعت و جهان پیرامون خود می پردازند . یکی از طریق " تجربه و منطق " و دیگری به وسیله " احساس و تخیل ". و اگر همه اینها در کسی جمع آید، هر دو خواهد شد: " نقاشی فیزیکدان" چون لئوناردو داوینچی یا " ریاضیدانی شاعر " چون خیام . وهشترودی در این پیوند میان علم و هنر به اوجی ارجمند دست یافته بود.

در دوران علم نااخلاق، او دانشمندی خوش خلق به شمار می رفت. با شرافت زندگی کرد و به مناعت طبعی دست یافت که کمتر کسی را در آن حد توان شناخت . اینک که وی از دروازه زمان گذشته و به افسانه ها پیوسته است، باشد که به احترام انسانیت متعالی و وارستگی عالمانه اش در نشر افکار علمی و انسانی او بکوشیم و از این طریق آثار شفاهی او را که متاسفانه کمتر چاپ شده اند، از این سوی و آن سوی کشور جمع آورده کرده و منتشر کنیم، تا حقیقت افکارش در روشن کردن " سیمای انسانی علم " و جهانی کردن آن ما را یاری دهد . شرافت انسانی و علو همتش را بیاموزیم، اگر که در آرزوی علم به مثابه عامل انسان در درک طبیعت هستیم. دریغا که در طول حیاتش او را به کمال نشناختند و نشناساندند. بجاست که این مقال را با بیان ارسنت رنان در رثای اسپینوزا در پای مجسمه او به پایان بریم که در حق معدودی دیگر از اندیشمندان نیز رواست: " خوار و زبون باد آن که هنگام عبور از این جا به این قیافه نجیب و متفکر ناسزا بگوید، سزای او همان جهل اوست که سزای همه جاهلان است… این مرد از روی این پایه سنگی به تمام مردم جهان راه خوشبختی را نشان می دهد و هر که از این راه برود به آن خواهد رسید. سیاحان متفکر که در قرون آینده از اینجا خواهند گذشت، در دل خواهند گفت که حقیقی ترین مظهر خدا در این جا تجلی کرده است ".

حواشی:
(۱) در مورد اشکالات اساسی علم و خرافات ما بعدالطبیه در علم به مقالات علمی راقم در اینترنت نظیر " بد آموزیهای یونانی در علم ..." و مراجع منقول در آنها در مورد مقالات مربوطه راقم رجوع کنید .
(۲) راقم این مهم را در بخش هشترودی دائره المعارف ایرانیکا وارد کردم . امیدوارم که به همان صورت هم چاپ شده باشد .
S. S. Chern (٣)


اگر عضو یکی از شبکه‌های زیر هستید می‌توانید این مطلب را به شبکه‌ی خود ارسال کنید:

Facebook
    Delicious delicious     Twitter twitter     دنباله donbaleh     Google google     Yahoo yahoo     بالاترین balatarin


چاپ کن

نظرات (۱)

نظر شما

اصل مطلب

بازگشت به صفحه نخست