چرا از هم می گریزیم؟
طاهره شیخ الاسلام
•
ما مهاجران ایرانی پس از مدتی که از اقامتمان در کشورهای میزبان می گذرد، معمولا اشتیاق اولیه ای را که به همنشینی و مجالست با هموطنان داشتیم بتدریج از دست می دهیم. این پدیده در بعضی مواقع چنان ابعادی می یابد که تا متوجه وجود یک هموطن در حول و حوش خود می شویم، یا ساکت شده و یا به زبان خارجی حرف میزنیم چرا که نمی خواهیم او متوجه ایرانی بودن ما گردد
...
اخبار روز:
www.iran-chabar.de
دوشنبه
۱۴ فروردين ۱٣٨۵ -
٣ آوريل ۲۰۰۶
ما مهاجران ايرانی پس از مدتی که از اقامتمان در کشورهای ميزبان می گذرد، معمولا اشتياق اوليه ای را که به همنشينی و مجالست با هموطنان داشتيم بتدريج از دست می دهيم. اين پديده در بعضی مواقع چنان ابعادی می يابد که تا متوجه وجود يک هموطن در حول و حوش خود می شويم، يا ساکت شده و يا به زبان خارجی حرف ميزنيم چرا که نمی خواهيم او متوجه ايرانی بودن ما گردد. اين عمل حتی باعث شده است كه بچهها نيز هنگامی كه در يك مكان عمومی از وجود يك هموطن مطلع ميشوند، درست مثل اينكه چيزی را كشف كرده باشند، به سوی والدينشان دويده و با هيجان و التهاب آنها را از اين جريان مهم! مطلع می کنند، و پس از آن بلافاصله همگی يا تاكتيك سكوت را پيشه ميكنند و يا از منطقه (خطر!) دور ميشوند.
علت اين پديده هموطن گريزی را می توان در ويژگی های خاص اخلاقی و رفتاری رايج در بين ما جستجو نمود. توضيح اينکه خصوصياتی چون زود آشنائی و زود جوشی در ما باعث می شود که وقتی يکديگر را در جايی در خارج از کشور برای اولين بار ملاقات می کنيم، نتوانيم فقط به يک سلام و خداحافظی بسنده نماييم، بلکه هر يک خود را مقيد به پرسش سؤالاتی چون: كجا زندگی ميكنيد، چند وقت است به خارج آمده ايد، چند تا بچه داريد و غيره از يکديگر بدانيم. بسيار اتفاق می افتد که در همان چند دقيقه اول، حرفها به چگونگی خروج از کشور، ورود به کشور ميزبان و نوع اقامت و غيره می کشد. عدم امکان بيان تمامی اين ماجراها در يک ملاقات کوتاه مدت از يک طرف، و تقيد به نشان دادن مهمان دوستی و مهربانی و دست و دلبازی مان از طرف ديگر، باعث می شود که هر يك خود را ملزم به دعوت ديگری به منزل خود بدانيم. اصرار و انكار شروع ميشود تا بالاخره يك جناح موفق ميشود ميزبانی اول را به عهده بگيرد. رفت و آمد آغاز می گردد و در مدت زمان کوتاهی با هم صميمی و يكدل می شويم. در اوايل، اگر ناهماهنگيهای اخلاقی و رفتاری داشته باشيم، يعنی به اصطلاح با همديگر جور نباشيم، به دليل وجود ويژگی ديگری بنام رودربايستي، به تحمل و سكوت روی آورده و دلخوريها را بدليل وجود ويژگی عدم صراحت بيان که خود از ويژگی عدم تحمل انتقاد در ما نشات می گيرد، در پشت سر يکديگر مطرح کنيم، همان عملی که به غيبت کردن معروف است. اما گاه اتفاق می افتد که يا اين تحمل از حد می گذرد و انتقاد رو در رو مطرح می شود و يا حرفهای پشت سر گفته شده، به دليل وجود ويژگی ديگری در بين ما بنام عدم رازداری به گوش طرف مقابل می رسد و آنگاه است که ناگهان به تيپ هم زده و جيك و پك هم ديگر را روی دايره ريخته و دشمن خونی يكديگر می شويم. بهطوريكه اگر پس از آن برحسب تصادف يكديگر را در خيابان ديديم راهمان را كج ميكنيم و بهاصطلاح ساية همديگر را با تير ميزنيم. و چنين است که ما ايرانيان يا رفيق شفيقيم و يار غار يكديگر و يا اگر اين رفاقت بههمخورد دشمن خونی يكديگر ميشويم.
بسياری از ما مهاجران حداقل يك تجربه از اين نوع را داريم. با توجه به اينكه همة ماجرا از همان يك سلام و عليك شروع ميشود، بهتر ميبينيم كه از همان اول جلويش را بگيريم و فرار را بر قرار ترجيج داده و از منطقه خطر دور شويم!
دليل ديگر که اهميت آن از دليل نخست اگر بيشتر نباشد کمتر نيست، بايد و نبايدهائی است که ما مردم بنا به عادت و تحت نام فرهنگ به يکديگر تحميل می کنيم. اين بايد و نبايد ها که می توان از آن بعنوان فشار اجتماعی نام برد، حاصل فقر و بی عدالتی و ناامنی است که در طول تاريخ بر جامعه ما حاکم بوده است.
توضيح اينکه اکثر کسانی که به مهاجرت دست می زنند، معمولا از فشارهای سياسی و اقتصادی و اجتماعی جامعه خويش فرار می کنند. اين افراد پس از ورود به يک کشور آزاد، به آسانی از فشار سياسی و اقتصادی رها می شوند، اما متاسفانه رهايی از فشار اجتماعی به راحتی ممکن نمی شود، چرا که فشار اجتماعی همان ويژگی های اخلاقي، آداب و رسوم و بايد و نبايد هايی است که او آنرا با خود بنام فرهنگ و هويت ملی بهر کجا می برد و خود و ديگران را مجبور به اطاعت از قوانين و قواعد آن می داند. همين الزام باعث می شود که ايرانی نتواند در کنار هموطن خويش احساس امنيت و آرامش کند و بعبارت ديگر "خودش باشد". به ديگر سخن، يک ايرانی در جمع غير ايرانی خود را آزاد از بند و زنجيرهای فرهنگي-سنتی خويش احساس می کند، چرا که او به تجربه دريافته است رفتار و گفتارش تا آنجا که به آزار ديگری منجر نشود، مورد قضاوت و تفسير قرار نمی گيرد و انگ و برچسبی به خاطر آنها بر او نمی خورد. اما همين که ايرانی ديگری به جمع وارد شود، به خصوص که شناختی قبلی از يکديگر نداشته و صميمتی بين آنها وجود نداشته باشد، هر دو بگونه ناخودآگاه تغيير رفتار داده و به بيان ساده تر ماسک فرهنگی خود را بر چهره می زنند و ديگر نمی توانند آنگونه که می خواهند رفتار کنند.
نا گفته نماند که پديده گريز ازهموطن فقط در ميان ما ديده نمی شود، بلکه متعلق به تمامی مردمی است که از جوامع سنتی به جوامع آزاد وارد می شوند.
---------------------------------------------------------------------
* دلايل هموطن گريزی ما و ساير عوارض جانبی آن در کتاب "در اسارت فرهنگ" مورد بحث و بررسی گسترده تری قرار گرفته است. اين کتاب در تهران در انتظار دريافت مجوز برای چاپ است.
tshey47@yahoo.com.au
|