جمهوری اسلامی ایران، اپوزیسیون و معضل "انتخابات"
حسن نادری
اخبار روز:
www.iran-chabar.de
آدينه
۱۵ خرداد ۱٣٨٨ -
۵ ژوئن ۲۰۰۹
بدون شک تا روز انتخابات ۲۲ خرداد ۱٣٨٨، برای انتخاب مسئول قوه اجرائیه نظام جمهوری اسلامی مبتنی بر ولایت مطلقه فقیه، صدها مقاله از طیف گونانگون احزاب و سازمان ها و فعالین سیاسی و مدنی در تمجید و تائید مطلق و یا نسبی و یا در رد کلی روند و نتایج انتخابات نوشته شده و خواهد شد.
به جرئت میتوان گفت کمتر کشوری چون ایران در جهان دیده میشود که تا این اندازه هم علاقمندان و هم طراحان استراتژی جهانی را نسبت به روند "انتخابات" و نتایج آن در هاله ای از پرسش و انتظار قرار داده باشد. ناگفته نماند که رهبران نظام از همان بدو انقلاب موضوع انتخابات و نتایج آنرا در همه وقت "صادقانه" در حقانیت و مشروعیت نظام اسلامی و پیشبرد ایدئولوژی خود بویژه در عرصه روابط بین المللی و به مثابه معیار دموکراسی اسلامی قلمداد میکردند و در جهت پیشبرد اهداف خود استفاده مینمایند. اما آنچیزی که به عمد و یا سهو موضوع انتخابات واقعی را به درجه دوم اهمیت قرار میدهد، همانا "نادیده" گرفتن وجود ارگان شورای نگهبان جمهوری اسلامی است که "صلاحیت" نامزدها را تعیین میکند.
با اندک نگاه و توجه به اظهارات و انگیزه های نامزدهای "صلاحیت" شده، همه آنان رسالت خود را برای نجات کشور از بحران حاد و جلوگیری از سقوط آن به پرتگاه و... اعلام میدارند.
آقای میرحسین موسوی در اجتماع دانشجویان دانشگاه شیراز گفته است: "ما نیاز به تغیر در کشور داریم و گرنه نظام با مشکلات مواجه میشود". آقای محمدباقر نوبخت دبیر حزب اعتدال و توسعه اسلامی میگوید: "موسوی که مثل همیشه جزء کاندیداهائی بود که به تعبیری هر وقت عرصه ای برای حضور نخبگان تنگ میشد، مورد توجه واقع میشد، حال که موسوی به درستی تشخیص داده و استمرار وضع موجود را با اهداف ملی مغایر دانسته پا به عرصه گذاشته، ما نیز باید با تمام توان و امکانات برای پیروزی وی کوشش کنیم".
آقای محسن رضائی میگوید: "ادامه مسیر محمود احمدی نژاد ایران را به پرتگاه میبرد". آقای احمدی نژاد هم تبلیغ رقبای خود را تخریب علیه خود میداند و بحران کشور را ناچیز و زاینده عوامل خارجی ارزیابی می کند و قصد دارد با مدیریت امام زمانی نه تنها ایران بلکه بحران جهانی را بر طرف کند!!!
آقای کروبی هم بواسطه سوابق مبارزات سیاسی خود در قبل و بعد از انقلاب و موقعیت سیاسی اش با شعار "تغییر" قانون اساسی به میدان آمده است. یعنی قانون اساسی که به بن بست رسیده و دیگر جوابگوی نیاز امروزی نیست!!! آیا واقعا چنین است و او قادر است رکن اصلی استبداد فرهنگی و سیاسی نظام که همان جایگاه ولی فقیه هست را تغیطر دهد و به نصیحت علی خامنه ای بنشیند؟
راستی منشاء این بحران چیست و کیست؟
با استناد قرار دادن به به گوشه ای از گفته ها و ارقام ارائه شده از زبان یک اصلاحگرای ذوب در دایره خودی، میتوان به دلایل و نگرانی های کاندیداها پی برد که بحران همه جانبه کشورمان را فرا گرفته است. آقای جلائی پور در دانشگاه گیلان ابراز داشت که: "در این سی سال انقلاب معنوی اسلامی، مدل دروغ رسمی در سطح بالای حکومتی به یک چیز عادی تبدیل شد؛ ۷٨ در صد مردم بهم اعتماد ندارند؛ ده میلیون نفر در ارتباط با معتادین درگیر هستند (٣ میلیون معتاد اعلام شده و درگیر شدن نهادها وخانواده ها)؛ ۹ میلیون نفر در زیر خط فقر قرار دارند؛ ٣۰ درصد قتل ها در ارتباط با قتل های خانوادگی صورت میگیرد؛ رشد افسردگی در بین مردم نگران کننده است؛ ۱۱ میلیون نفر دارای پرونده قضائی هستند؛ ۲۶ درصد تورم (تا ٣۶ در صد به روایت ملموس)؛ بیکاری زیاد است...."
آیا این شاخص های اقتصادی و اجتماعی نشان از بحران جامعه آنومی ای که دورکهایم تئوری خود را بر آن اساس طرح نموده است، ندارد که میگوید: "هرگاه افراد یک جامعه که تاکنون رفتار خود را بر پایه قواعد اجتماعی ای که آن ها را راهنمای عمل خود میدانستند تنظیم می کردند و اینک این قواعد دیگر کارائی خود را از دست داده و یا در شرف احتضارند. این قواعد بواسطه دگرگونیهای اجتماعی و ساختاری به روز نشده و موجب اختلال در افراد و ناهنجاریهای جامعه میشوند".
آری هنگامیکه شهروندان "ساده" و البته کمی هم "زرنگ" این همه اختلاس و فساد و دروغ و ریا رهبران ملبس به شارع مقدس اسلام ناب محمدی را به وضوح می بینند، پس چرا از بزرگان و رهبران حکومت اسلامی تبعیت نکنند؟
به باور من وجود این ارقام تاسف آور و وجود رنج های تحمیل شده به هم میهنان ما،به معنای از دست رفتن امید و ناامید شدن از تغییر در کشور نیست. به شرط آنکه اراده متحدانه، پایدار، مسالمت آمیز یرای انحلال جمهوری اسلامی مهیا شود.
یکی از تعاریف علم سیاست مدیریت بحران(ها) میباشد. پس مدیریت و ارائه حل بحران به عهده همه ایرانیان است.
کما اینکه همه کاندیداهای نظام هم "عزم" به حل بحران خود آفریده از راه های تاکنون آزموده شده و برگرفته از مکتب ناب محمدی دارند و با قرائت دیگری به میدان آمده اند تا چند صباحی دیگر بر اریکه قدرت بمانند. آزموده را آزمودن خطاست.
بنابراین مقدم بر هر چیز بررسی همه جانبه ای اِپیدمی، بویژه از جانب اپوزیسیون دموکرات و سکولار ضروری است. بحران از درون و از ویژه گی نظام جمهوری اسلامی ایران و برخاسته از جمع اضداد است. زیرا از یک طرف جمهوری در مفهوم عام و عرف آن بر گرفته از اجماع و رای مردم است و از طرف دیگر ولی فقیه خود را شارع و مفسر اسلام در راستای تبییین قواعد و ارشاد کننده رفتار اجتماعی امت میداند و همچون شمشیر داموکلس بر سر همگان سایه می افکند.
یک نمونه تاریخی از این پارادوکس و سردرگمی در عملکردهای نظام در عرصه داخلی و خارجی مشهود است و نشان می دهد تا چه اندازه این نظام نمیتواند حتی پیچیدگی درونی خود را مسالمت آمیز حل کند. آنهم قضیه حضور آقای خاتمی در اولین دور ریاست جمهوری اش در سازمان ملل متحد برای سخنرانی بود. گفته شد در آنجا دو حادثه روی داد. اول آنکه تنظیم کنندگان ورود و خروج آسانسورهای سازمان ملل متحد بر حسب "اتفاق" زمان را طوری تنظیم کردند که خروج آقای خاتمی و همراهان، همزمان با خروج از آسانسور خانم مادلین آلبرایت، وزیر خارجه دولت آقای کلینتون میشد که در یک راهرو مقابل هم قرار گرفتند. اما همراهان آقای خاتمی و بویژه محافظان او که منصوب به رهبری هستند، مسیر آقای خاتمی را با کشاندنش به درون آسانسور منحرف کردند. حادثه دوم انتظار آقای کلینتون در دست دادن به آقای خاتمی بعد از سخنرانی مبسوط گفتمان تمدنها بود. آقای خاتمی با آگاهی از عکس العمل کفن پوشان بیت رهبری، شهامت ایفای اولین ژست گفتمان تمدنها که همانا دست دادن است را نداشت. آقای خاتمی پس از بازگشت از این سفر پردرد و مشقت مستقیم شرفیاب پیشگاه اقدس سلطانی، علی خامنه ای شد و عمامه را بر میز گذارد و گلایه نمود که چگونه است که یک رئیس جمهور حق انتخاب راه و مسیرش را ندارد.
حوادث بعدی و تهدیدات و تبدیل ریاست جمهوری آقای خاتمی به یک "تدارکچی" وسر خوردگی در بین یارانش و بدنه جامعه،که همه امید خود را در او می دیدند، همچون سوزن بیهوش کننده جامعه را قفل کرد. کوشندگان جامعه مدنی را در خود فرو برد و جنبش دانشجویان و زنان، کارگران و روشنفکران را در مصاف با حوادث نامعلوم و زیانبار قرار داد. اگر آقای خاتمی مصلحت نظام و اعتقاد به ولایت فقیه را پیشه نمیکرد و با برخورداری و احترام به آرای ۲٣ میلیون نفر، دفاع از منافع ملی ایران و ایرانیت را در مرکز فکری خود قرار میداد، چه بسا گذر از بحران کنونی کم هزینه تر از آنچه که امروز در پیش داریم، می بود.
متاسفانه بخشی از پوزیسیون و اپوزیسیون در دو دوره از ریاست جمهوری با اعلام حمایت از آقای خاتمی و با خوشبینی مفرط، انتظار "فضای باز" برای پیشبرد تحول بعدی، همه امید خود را در وجود او بمثابه اهرم چانه زنی و فشار در هرم قدرت میدیدند.
در آستانه دهمین دوره "انتخابات" ریاست جمهوری اسلامی، طیف کوچکی از همین پوزیسیون و اپوزیسیون که سیاست خود را در هر حال انتخاب بین بد و بدتر تنظیم کرده اند، پس از ۱۲ سال دوباره از نامزدی آقای خاتمی استقبال کردند. اما انصراف آقای خاتمی با افسردگی خاطر این "یاران" روبرو شد. البته با ید توجه داشت که انصراف آقای خاتمی فقط به تهدید قتل او محدود نمیشد. بلکه او در صورت پیروزی مجبور میشد بمدت دو سال با مجلسی که از آقای خاتمی تنفر دارد همکاری کند. این تنش قابل پیش بینی از همان آغاز کار برای علی خامنه ای مقبول نبود و چه بسا تداوم بحران های داخلی و خارجی، می توانست کل نظام را در کوتاه مدت به خطر اندازد. هر چند برا ی رهبری تنش قابل مهار همیشه نامفید نبوده و نیست.
به عنوان مثال، نشست سال ۱٣٨۲ سعدآباد با کشورهای اروپائی بر سر مناقشه هسته ای ایران و اطلاعیه مطبوعاتی مشترک می توانست ضمن فرصت مناسب برای رفع سوءظن ها و تعامل در تنش زدائی در سیاست خارجی، سرآغاز گفتگو و رفع اختلاف ایران و آمریکا هم باشد. اما تصمیم سازان سیاستهای کلی نظام شرایط موجود را به نفع خود ارزیابی نکردند. کما اینکه مصوبه دولت خاتمی در اواخر سال ٨٣ مبنی بر پیمان عدم غنی سازی برای اهداف نظامی، که تائید نهائی آن مستلزم تصویب و تائید شورای اسلامی (در دست اصولگرایان) بود، مسکوت گذاشته شد. البته اگر مجلس هم در دست یاران فکری آقای خاتمی میبود و تائید میشد، باز تائید مجلس خبرگان و مصلحت نظام ضروری بود.
بدینسان اوایل سال ٨۴ طرح تنش زائی بر پایه تئوری بهترین دفاع،حمله است در بیت رهبری تنظیم و با ارزیابی و پشتیبانی سپاه و بسیج و دست های امام زمان برای پیروزی محمود احمدی نژاد آماده شد. دیدیم که آقایان هاشمی رفسنجانی و کروبی از این استراتژی "غافلگیر" شدند و اعتراضات خود را به نزده خدا و با خواب نما شدن به رضای خدا قناعت کردند.
محمود احمدی نژاد پس از "پیروزی" از صندوقهای رای، در اولین سفر خارجی خود به عربستان سعودی، سنت شکنی در دیپلماسی خارجی را به بدعت گذاشت و در حضور میزبان خود برای جلب و تحریک توده عرب تحقیر شده از سیاست مخرب اسرائیل و آمریکا، به نفی هولوکاست آواز سر داد و خواهان حذف اسرائیل از نقشه جهانی شد. بدین وسیله از یکطرف تنش بین ایران و رهبران کشورهای عرب متمایل به غرب را افزایش داد و از طرف دیگر با تقویت مهره های منطقه ای جمهوری اسلامی، بمثابه فشار و تحمیل هزینه بویژه به آمریکا نتایج نامطلوب برای کشورمان به همراه آورد. هر چند دراین بازی شطرنج سیاسی، برد و باخت و هزینه ها یکطرفه نیست. سه قطعنامعه سازمان ملل متحد علیه ایران، محدود و مسدود کردن فعالیتهای اقتصادی، بانکی و دهها تحریم دیگر و برخورد نامناسب با مسافران ایرانی در خارج و... همگی هزینه های جبران ناپذیری را بر ملت ایران تحمیل کردند. عدم سرمایه گذاری های خارجی در ایران، انزوای سیاسی، چشم پوشی از احقاق حقوق ملت ایران در بهره برداری نفتی و گازی در دریای خزر، عدم سرمایه گذاری کافی در بهره برداری از میادین گازی در حوزه خلیج فارس به نفع قطر، قطعنامه های هر از گاهی سران کشورهای کناره خلیج فارس در ادعای مالکیت بر سه جزیره ایرانی، نشاندن محمود احمدی نژاد در زیر پرچم خلیج عربی و... همه متاثر از بینش اسلام فقاهتی است که می خواهد علی خامنه ای را بمثابه ولی امر مسلمین ارتقاء دهد و منافع و آرمان و آسایش و سربلندی نسل کنونی و آینده ایرانیان را قربانی نبرد ارتجاعی شیعه و سنی نماید.
سرنوشت انتخابات ۲۲ خرداد ۱٣٨٨ دقیقا به این معضل خارجی گره خورده است. از یکطرف در دو سه هفته اخیر نومحافظه کاران آمریکا بعد از شکست از آقای اوباما بار دیگر سر بر آوردند و همراه با دولت راست و راست افراطی اسرائیل طبل جنگ و طرح مجدد "همه گزینه"ها را به صدا درآوردند تا به همپالگان بنیادگرای ایرانی بگویند که ما در پاسداری از تنش زائی یار و یاور شما هستیم. اما اگر دموکراتهای آمریکا بخواهند معضل پاکستان، افغانستان و عراق را حل کنند باید در آستانه انتخابات ایران تلاش خود را بر تعدیل تنش سوق دهند. این گفتمان میتواند به خلع سلاح تصمیم سازان سیاست خارجی نظام ایران منجر شود تا به فکر شکل دادن دولتی باشند که نوع دیگری در ادبیات دیپلماتیک بکار میبرد. قدر مسلم آمریکا و متحدین غربی او به هیچ وجه به گفتگو با مردی که خواهان محو اسرائیل است نخواهند نشست. مگر آنکه محمود احمدی نژاد در صورت پیروزی در انتخابات گفته ها و اراجیف خود را پس بگیرد، این کار هم یک خودزنی است. در این صورت باید منتظر فرصتی که آقای اوباما در گفتگوی مستقیم با ایران تا پایان امسال داده است نشست و در صورت ادامه تندروی رهبران جمهوری اسلامی، تحریم خرید نفت ایران در فاز اول محتمل خواهد بود.
به باور من موضعگیری متناقض علی خامنه ای در مشهد با بیان عدم حمایت از یک فرد خاص و متعاقبا بر حذر داشتن رقبای احمدی نژاد در پرهیز از بیان بحران اقتصادی در سفر به کردستان و حمایت ضمنی از دولت نهم در فاصله ای کمتر از دو ماه و سفرهای محرمانه فرستاده های نظام به خارج، حکایت از میزان چانه زنی پنهانی دارد. و نتایج آرای انتخابات در دوره کنونی بنا بر اظهارات و بیانات مسئولین نظام بطور قابل توجه ای متاثر از عواملی خارجی خواهد بود. در صورت شکست مذاکرات و نبود چشم انداز روشن و مثبت در سیاست خارجی، بحران داخلی بیش از پیش تشدید خواهد شد. حکومت شوندگان دیگر تحمل سیاست حکومتگران را ندارند و حکومتگران هم با تنگتر کردن دایره خودی به بسیج بیشتر نیروهای سرکوب خواهند پرداخت. این در حالیست که تمام داده ها و کنشها و اطلاعات درون جامعه ایران حکایت از از آن دارد که دیگر شرایط و تهدیدات گذشته در مدیریت کشور بدون پاسخگوئی به خواسته های مشروع و بر حق فزاینده مردم برای عدالت اجتماعی، آزادی بیان و آزادی بعد از بیان و حق برابری زنان،آزادی اندیشه و احترام به فرهیختگان، نویسندگان، دانشجویان و معضل مزمن تبعیض قومی ـ ملی، خواسته های حقوقی و سندیکائی کارگران... غیرممکن بوده و وعده های بی اساس و طرفندها دیگر کار ساز نیستند. جامعه ایران پس از سی سال سرکوب همچون ققنوس از زیر خاکستر در سرزمین سوخته، هر چند آهسته، ولی گام به گام سر بر میآورد وبیش از پیش با درس گیری از گذشته و با فراز و نشیبها، پخته تر و همبسته تر عزم به پیشروی دارد. در این نبرد نابرابر زنان و جوانان با از خود گذشتگی و رشادت ماندنی در تاریخ، سنگلاخ ها را کنار میزنند.
در اینجا لازم میدانم با فروتنی تمام، جمله ای را که در سال ۱۹۹۹ در یک کنفرانس پارلمانی در باره ایران دریک کشور اروپائی در تحسین آنان بیان داشتم، یادآوری کنم. گفته بودم که ما در آینده، آزادی خود را مدیون زنان و جوانانی خواهیم بود که برای آزادی و اعتلای ایران با مبارزه ای مسالمت جویانه از هیچ تلاشی فروگذار نمیکنند.
در شرایط امروزی شکلگیری نهادهائی نظیر کمیته دفاع از انتخابات آزاد، سالم و عادلانه، کمپین برای یک میلیون امضاء، همگرائئ جنبش زنان، مدرسه فمینیستی، مادران صلح، اعلامیه جمعی از فعالان سیاسی و مدنی با تنوع فکری و تعلقات بینشی با نام مطالبه محوری، تقاضای پیوستن ایران به کنوانسیون رفع تبعیض علیه زنان، مقاومت سندیکای کارگران شرکت واحد و کارگران هفت تپه، کانونهای مدرن و سازمان های مدافع حقوق بشری در کردستان و موضعگیری مسئولانه آنان در رابطه با درگیری های نظامی در کردستان و مطالبات بر حق اقوام با راه حل معطوف به درون مرزی.... همه گویای رشد و بلوغ نسلی از سیاست پردازان و سیاسیون و فعالین جامعه میباشند که در عصر جهانی شدن و انقلاب تکنولوژی مدرن، هر شهروند را به ابزاری مجهز نموده که دیگر به جرقه آتش نیازی نیست. در ایران امروز، ۴۰ میلیون تلفن همراه، ۲۷ میلیون کاربران انترنت، ۱۰۰ هزار وبسایت و هزاران وب سایت فیس بوک.... وجود دارد و شهروندان با تمامی تلاش مذبوحانه رژیم و گذاشتن فیلترینگ، به پیکاری متمدانه بر خاسته اند.
متاسفانه این نیروی تحول طلب داخل کشور با مشکلات متفاوت و متنوع روبرو هستند. از یکطرف با ابزارهای سرکوب دستگاهای رسمی و نیروهای خرافاتی و حامی پرور و متصل به انواع کمیته های امداد که بصورت نیروهای سیال و شبه فاشیستی و مخرب و بویژه در شهرهای متوسط و کوچک وجود دارند. رویش این نیروهای مخرب در این پانزده سال اخیر ناشی از سیل مهاجرت روستائیان بی خانمان به شهرها بوده که موجب افزایش نامعقول آمار جمعیت شهر نشینی کشور به میزان ۶۵ درصد شدند. این خیل مهاجران داخلی بعلت ویرانی زیر ساختارهای اقتصادی و بسته شدن انبوه کارخانه های تولیدی و بعلت واردات بی رویه واردکنندگان و بویژه منتسب به سپاه و حزب پادگانی.. نتوانستند جذب مراکز تولیدی شده تا حداقل با فرهنگ شهری و حقوق شهروندی آشنا شوند. لذا فقر مادی و کمبود فرهنگی بخشی از مهاجرین حاشیه نشین و اشتغال به کارهای ناپایدار همراه با بخشی وابسته به خانواده های شهید جنگی و بویژه در شهرهای متوسط و کوچک، مورد ارجحیت رژیم قرار دارند و رژیم هم با تطمیع و حامی پروری این جمعیت قابل توجه، آنان را به یک نیروی مخرب و چماقدار تبدیل و در سرکوب اقشار متوسط و فرهیخته و با سواد شهری، مورد سوء استفاده قرار می دهد و حتی در حوزه انتخابات در راستای اهداف خود بکار میگیرد. وعده های ۵۰ هزارتومانی و ۷۰ هزار تومانی در سبد انتخاباتی بعضی از کاندیداها در اولویت تبلیغات عوامفریبانه خود قبل از هر چیز این نیروها را مدنظر دارند. ارسال چک بانکی محمود احمدی نژاد به این جمعیت، قضیه از امروز تا فردا فرج است را تداعی میکند. عمق فاجعه اما زمانی آشکار میشود که با دقت تامل کنیم که ٣۰۰ میلیارد دلار در آمد نفتی و گاری در دوره ۴ ساله احمدی نژاد نه تنها چشم انداز روشنی را در حل بحرانهای اقتصادی و اجتماعی بوجود نیاورد بلکه از همپاشیدگی و سوءمدیریت و افزایش بیکاری و فقرو شکافهای اجتماعی را همراه داشت.
از طرف دیگر نیروهای تحول طلب درون مرزی متاسفانه با معضلی از نوع هموطنی برون مرزی" مواجه" میباشند. با صراحت میگویم در "نیروهای اپوزیسیون" خارج از کشور، طیفی از این نیروها با گرایشات فکری خود "سعی" دارند به نوعی در تبیین خط مشی نیروهای داخلی تاثیرگذار باشند. تجربه ثابت نمود که تحولات داخلی متاثر از "اپوزیسیون" خارج نیست و اگر هم باشد بسیار ناچیز است. چنانکه در پروسه هر چهار سال یکبار "انتخابات" ریاست جمهوری و دو سال بعد "انتخابات" مجلس شورای اسلامی، طیفی ازاین "اپوزیسیون" با برائت از همان اول سیاست عدم شرکت را در پیش میگیرد و طیفی هم همه تلاش خود را در چارچوب انتخاب بین "بد و بدتر" محصور میکند. این طیف اخیر ضمن برشمردن شرایط و شاخص های انتخابات آزاد، دموکراتیک و رقابتی و ضرورت حضور آزاد احزاب اپوزیسیون و غیرخودی برای شرکت در انتخابات واقعی، به یکباره و از سر "ناچاری" فراخوان به انتخاب بین مقوله بد و بدتر میدهد.
به وضوح درک میشود که موضوع "انتخابات" در این سی سال نه تنها برای رژیم بلکه برای اپوزیسیون هم به معمای لاینحل تبدیل شده است. جالب آنکه در هر یک از پروسه های فوق نامزدهای "صلاحیت" شده نظام بیش از پیش با بی اعتمادی و افزایش "رای خاموش" و انبوه مطالبات جامعه بالنده کشور مواجه میشوند. و چه بسا در این هیاهوی تبلیغاتی از سر اجبار و برای کسب اعتبار و از سر بی میلی حداقل در حرف، قول به بهشت فردا دهند. در اپوزیسیون هم شرایطی پیش میآید که از یکطرف در درون احزاب با توجه به نوع موضعگیری ها برای یا علیه انتخابات با مسئله کناره گیری و ریزش نیروی خود مواجه میشوند و به طریق اولی دیالوگ بین احزاب و فرایند نزدیکی بعد از هر تلاش در راه اتحاد و یا وحدت با مشکلات و چه بسا با فاصله گیری بیشتر از یگدیگر همراه می شود. این مشکلات بیش از هر چیز از نداشتن یک برنامه مشخص و محصور ماندن در چارچوب تنگ بینشی اپوزیسیون سرچشمه میگیرد. بعلاوه آن احزاب و سازمانها وجنبشهائی که در فضای ذهنی و خارج از کشور و با اندک اعضاء تشکیل شدند و خواهد شد، فکر میکنند با تدوین برنامه های تجریدی و با انتقال انترنتی به داخل، رسالت رهبری و هدایت جنبش را بر عهده گرفته اندو کوچکترین ناخوانی با برنامه خود را با انگ و اتهام "عامل"، "تقلیل گرا"، "اغفالگر".... به ناسزا مینشینند. این "اپوزیسیون" اگر خدای نکرده "از نوع دیکتاتوری پرولتاریائی باشد، هر حرکت حقوق بشری در جامعه مدنی را اگر به سرکردگی حزبش نباشد نه تنها مشکوک و از نوع بورژوازی میداند، بلکه تلاش در این راستا را بیفایده دانسته و خود را در اتاق بسته منزه نگه میدارد.
مقاله خانم نوشین احمدی خراسانی: "شکار ثانیه ها، جنبش زنان و دهمین انتخابات ریاست جمهوری" حاکی از رنجشهائی ست که شیرزنان ناوابسته به قدرت حاکمه عبور از سنگلاخ ها را با عزمی آهنین در پیش گرفتند و فارغ از هر سرزنش و انتقاد منفی، صادقانه و گام به گام پیش میروند. این در حالیست که بجای تشویق و یاری دادن به او (آنها) متهم به تقلیلگرائی میشوند. البته از یک زاویه میتوان با منتقدین مکتب فمینیستی وطنی برون مرزی موافق بود که در فضای ذهنی بحث کردن ضرری ندارد، زیرا این دیگران هستند که در درون مرز هزینه میپردازند.
اگر بخواهیم در شرایط کنونی وظیفه ای برای اپوزسیون خارج از کشور "قایل" شویم، همانا یاری رساندن به نیروهای تحول طلب و معترض به اعمال رژیم میباشد که مورد سرکوب و نقض حقوق بشر قرار میگیرند. تلاش خلوصانه و فارغ از تکبر و خودبینانه در شکل دادن ائتلاف وسیع همه جمهوریخواهان دموکرات سکولار و لائیک بمثابه لابی موثر در نهادهای بین المللی، احزاب دولتی و متنفذ، سازمان های غیردولتی مدافع آزادی. همراهی با پویندگان داخل کشور و کوشش در ارتقاء توسعه فرهنگ سیاسی و اجتماعی در راستای بر هم زدن توازن قوا به نفع نیروهای تحول طلب، اجتناب از توهم پراکنی حمایت و شرکت منفی در انتخابات... از جمله ی این وظایف می شود.
در ارتباط با "انتخابات" پیش رو، با توجه به فرصت کوتاه میتوان در هر مرحله، سطح خواست ها را با ارائه بدیل آنچه که نظام در چارچوب تنگ موازین خود میخواهد انتخابات را مدیریت و هدایت کند، فراتر برد و فعالانه و صمیمانه نشان داد که ماندن در چارچوب رژیم برای آینده ایران پر هزینه است و راه سومی وجود دارد. فقط به افشاء محمود احمدی نژاد بسنده نکنیم. زیرا چه بخواهیم و چه نخواهیم و با در نظر داشتن سطح فرهنگ مسلط جامعه، او و دیگر هم خط های فکری او، بخشی از تفکر خرافاتی و مخرب را در جامعه نمایندگی میکنند. اما در هر حال باید حزب پادگانی را بعنوان عنصر خطرناک و فاجعه آمیز در آینده کشور توضیح دهیم تا ایران به سرنوشت پاکستانِ محبوس در دست نظامیان دچار نشود. این کار نه فقط در زمان انتخابات بلکه باید بعد از پیروزی هر یک از کاندیداها ادامه یابد.
یکی از نوآوریهای وگفتمان "ناصواب" در این فرصت انتخاباتی مطرح شدن مصائب و جنایات در بین سالهای ۶۰ و ۶۷ و باز خوانی انقلاب ننگین فرهنگی و تبعات آن و زمزمه بعضی از خانواده هائی که عضوی از اعضاء خانواده شان مجبور به ترک وطن شده اند و خواهان بر گشت شرافتمندانه آنها هستند... میباشد. این خواسته ها باید از هم اکنون و در همه حال و پس از انتخابات هم بطور جدی پیگیری شوند.
هر شهروند در همه حال حق دارد حتی اگر رای ندهد و یا به یکی از نامزدها رای دهد،از رئیس جمهور "پیروز" از صندوق های رای در باره صفحه ای از تاریخ سیاه کشورش بپرسد که آیا حاضرید پرونده قتلهای ۶۰ ـ ۶۷ و قتلهای سیاسی زنجیره ای و فروهرها را باز کنید؟
بویژه سئوال ما در صورت پیروزی آقای میرحسین موسوی باید این باشد که آیا برای فرار از جواب به سئوالات فوق باز هم تکرار خواهید کرد که بعلت بافت و ساختار نظام جمهوری اسلامی، باید به سراغ قوه قضائیه منصوب علی خامنه ای حواله شویم؟ یا اینکه همچنان در فرهنگ کیش شخصیت شیعه ای به تقدیس "مقام معظم" میپردازد و آنطوریکه در وصف آقای خمینی گفته است: "من در مقابل عظمت امام ذره ای بودم. هر گاه به امام نگاه میکردم احساس میکردم که اگر بخواهم نوک آن قلعه مرتفع را ببینم کلاه مان به زمین می افتد ولی قله را نمی بینیم و من همیشه عاشقانه به ایشان نگاه میکردم".
اپوزیسیون خارج میتواند در تغییر و دگرگونی ادبیات و گفتمان کیش شخصیت و تقدیس موثر باشد و بدون چشم بستن به خواسته های تحول طلبی، ضمن طرد و افشاء محمود احمدی نژاد و برهم زدن آرا وبدون حمایت از نامزدهای "صلاحیت" شده، "رای سفید"را در حد توان تبلیغ کند.
با امید به اتحاد همه نیروهای دموکرات داخل و خارج در راستای انحلال نظام جعل،جهالت و جنایت.
۲۹ ماه مه ۲۰۰۹ نهم خرداد ۱٣٨٨.
|