زمانی که زشتی در پوشش اخلاق ستایش میشود
مردو آناهید
•
اگر انسان نگاهی به قوانین مجازات اسلامی بیندازد از خوی درندگی که در چنین قانونهایی نمایان است شرمسار میشود، البته اگر از دیدگاه انسانی نگاه کند. در این احکام برای برپاداشتن اخلاقهای اجتماعی مجازاتهایی را پیشبینی میکنند که حتا در خوی جانوران درنده هم یافت نمیشوند
...
اخبار روز:
www.iran-chabar.de
دوشنبه
۱۴ فروردين ۱٣٨۵ -
٣ آوريل ۲۰۰۶
اين درست است که نيکي يا بدي در هر عقيده يا انديشهاي نسبي است و بخشي از هرکدام ميتواند از نگرشي زيبا و همان بخش از نگرشي ديگر زشت جلوه کند. ولي اين درست نيست که انسان بايد هر عقيده يا انديشهاي را بپذيرد و با آن خو کند چون بخشي از آن عقيده يا انديشه خوب است. اين پندار هم درست نيست که پديدهي نيکي به عقيدهاي چسبيده است و کسي که نيکي را ستايش ميکند بايد به عقيدهاي ايمان بياورد. کسي که پديدهاي را نيکو يا زشت ميداند بدون داشتن ايمان به عقيدهاي هم ميتواند نيکويي يا زشتي آن پديده را در بينش خود بگنجاند. مانند کسي که راستي را دوست دارد او بايد راستکار باشد و نيازي ندارد که راستي و کژي را با عقيدهاي بسنجد. کسي که گمان ميکند که از کژي بيزار است ولي پديدهي کژي را با معيار عقيدهاش ميسنجد او از کژي و دروغهاي معيار سنجش خود بيخبر ميماند. براي يک انديشمند دشوارترين گام آن است که نخست راستي و درستي اندازههاي سنجش انديشهي خود را بسنجد. راستي و درستي يک انديشه هم جاودانه نيست چون با هر دگرگوني در پديدههاي هستي معيارهاي درست بودن هم دگرگون ميشوند.
برخي ميپندارند که داشتن عقيدههاي مذهبي پديدههاي اخلاقي را در جامعه نگهداري ميکند. در اين پندارهاي خام روند پديدههاي جهان و نيازهاي مردم را يکنواخت ميدانند. از اين گذشته گمان ميبرند که اخلاق و ضد اخلاق هم مانند عقيدهاي سخت شده و در خور شناسايي همگان است. ولي پديدهي اخلاق در هر عقيدهاي چهرههاي گوناگوني پيدا ميکند زيرا هر عقيده آن اخلاق ويژهاي را، که خود بر آن بنا شده است، در ذهن مردم زيبا جلوهگر ميسازد نه آن نيکوييهايي که در سرشت انسان هستند يا مردم به آنها نياز دارند. بسان اينکه مردم خواستار اين هستند که در آسايش زندگي کنند يعني بدون ترس از تبهکاراني که سامان مردمي را به هم ميزنند. عقيدههاي مذهبي که حاکم بر ذهن مردم شدهاند ميکوشند که ستمکاري را، با نام توانايي، در ويژگيهاي الاهي بگنجانند تا پيوسته مردم، از ترس الاهي قهار، دست به تبهکاري نزنند.
با اشارهي کوتاهي به بنيادهاي اخلاقي اسلام اين ديدگاه را روشن ميکنيم. براساس اين عقيده انسان مخلوق الله است و بدون راهنمايي رسول الله گمراه ميشود. اين انسان بدبخت بايد پيوسته الله را عبادت کند، نماز را برپا دارد، زکوت بدهد و در راه الله جهاد کند. او براي کردهها و ناکردههاي خودسرانه مجازات ميشود. الله صاحب همه چيز، قدرتمند و قهار است که براي هر سرپيچي از اوامرش غضبناک ميشود و عذابهاي عظيمي را به مردم وعده ميدهد. عبادت و خاکساري در برابر الله بنمايهي سرافرازي در انسان را نابود ميکند، انسان را با خوي چاپلوسي و فروتني پرورش ميدهد. پرداخت ذکوت نه تنها فريبکاري و گدا پروري است بلکه وجدان شرمنده، از سختدلي، در انسان را به خواب ميکند چون با پرداخت پول ميتوان خود را از هر تبهکاري يا جنايتي پاک ساخت. خوي درندگي، در جهاد که کشتن و غارت دگرانديشان است، در مسلمان پرورش داده ميشود حتا اگر مسلماني در جهاد شرکت نداشته باشد کشتن نامسلمانان را وظيفهي خود ميداند و از اين کردار ننگ ندارد. مبارکترين روز مسلمانان جهان روزي است که سدها هزار گوسفند و گاو را سرميبرند و آن روز را عيد قربان مينامند. چگونه ميتواند کسي باور داشته باشد که در انبوه اين خشونتها اخلاق پسنديدهاي به وجود ميآيد.
اگر انسان نگاهي به قوانين مجازات اسلامي بيندازد از خوي درندگي که در چنين قانونهايي نمايان است شرمسار ميشود، البته اگر از ديدگاه انساني نگاه کند. در اين احکام براي برپاداشتن اخلاقهاي اجتماعي مجازاتهايي را پيشبيني ميکنند که حتا در خوي جانوران درنده هم يافت نميشوند. تازيانه زدن، از خانمان دورساختن، بريدن دست راست و پاي چپ، بريدن دست چپ و پاي راست، به صليب کشيدن، سنگسار کردن، به دارآويختن، تيرباران کردن از احکامي هستند که به کردار در حکومت اسلامي قانوني بشمار ميآيند و هر مسلمان با ايمان بايد چنين خشونتهايي را بپسندد. در اين عقيده براي ترساندن کساني از دزدي کردن بريدن دست و پاي انسان را با تبر اخلاقي و عدالت الاهي مينامند. آيا براي برپاداشتن اخلاق اجتماعي نياز است که انساني به آنگونه برانگيخته شود که بيشرمانه جان انسان ديگري را بگيرد. آيا کشتن خويشان به دست مردي که به خلافکاري زنش، دخترش يا خواهرش گمان ميبرد، کرداري است پسنديده. ميبينيم که اينگونه جانستاني در اخلاق اسلامي کاري است بس افتخارآميز و مردي که چنين خشونتي نداشته باشد سرزنش و حتا مجازات ميشود. ( به مجازات ديوث، در قوانين مجازات اسلامي، بنگريد).
مردم مسلمان با خودفريبي، براي گسترش اخلاق و عدالت اسلامي، نيکوييهاي سرشت بشر را در خود ميسوزانند. آنها انسانيت را در اجراي احکام مردمستيز اسلام ميبينند يعني در اين عقيدهها اندک اندک اخلاقي، که ضد منش و ضد سرشت انسان است، وجدان آگاه اجتماع را خشک ميکند و به کردار خشونتهاي ديني معيار سنجش اخلاق جامعه ميشوند.
نيکي يا بدي از پديدههايي هستند که در بينش جامعه سنجيده و ارزشيابي ميشوند. با وجود اينکه اندازههاي سنجش به بينش انسان از جهان هستي بستگي دارند ولي انگيزههاي انسان، که او را به سوي پديدهاي ميکشد يا از پديدهاي دور ميکند، بيشتر از سرشت انسان نيرو ميگيرند. مانند کشش جانداران ماده و نر به سوي يکديگر، که در سرشت زن و مرد هم هست، اين کشش از معيارهاي يک عقيده پيروي نميکند ولي اين نيروي کشش در عقيدههاي گوناگون زيبا يا زشت شمرده ميشود. مردمي که به عقيدهاي ايمان ميآورند براساس معيارهاي آن عقيده ميپذيرند که آميزش زن با مرد زشت يا زيبا ست. اين کسان از خرد، خو و سرشت خود اين پديده را ارزشيابي نميکنند ولي با وجوديکه اين کسان از خرد و انديشهي خود بريده شدهاند، آنها نميتوانند از سرشت خود جدا باشند. آنها يا همواره از انگيزهي دروني خود پيروي يا انگيزهي سرشت خود را سرکوب ميکنند. به هر روي، در عقيدههاي ديني مانند اسلام، آميزش آزاد براي زن و مرد جرم شناخته ميشود. از آنجا که انگيزهي کشش ميان زن و مرد راز هستي و گسترش انسان در جهان است اين است که همهي مسلمانان خواه ناخواه خود را گناه کار ميپندارند و از برانگيختن شاديهاي درون خود شرمسار ميشوند. ميبينيم که سخنسرايان اين کشش درون خود را سرکشي و ديوانگيي دل مينامند و ميپندارند که دنيا و اخرت را در بهاي پيروي از سرشت خود از دست ميدهند ولي از هوشمندي خود را ديوانه ميخوانند تا به تازيانهي تکفير گرفتار نشوند.
چون ما نميتوانيم، با معيارهاي جامعهي امروز، بنسرشت پيوند زن و مرد را به درستي بررسي کنيم اين است که من در اين بخش به پديده و سامان اخلاقي اين پيوند اشاره ميکنم. از اين روي بايد، تا اندازهاي بيپرده سخن بگويم، کلمهها را نزديک به کارکرد پديدهها برگزينم تا هستهي گفتار روشن شود. از بکار بردن کلمههايي که شايستهي بانوان نيستند شرمنده هستم و پوزش ميخواهم.
در اجتماع ايران، يا هر اجتماع اسلامي ديگر زن، يا دستکم بخش زيبايي و زنانگي اين انسان ماده، جانداري است مصرفي که، با همهي خودفريبي اجتماع ، به راستي انساني آزاد نيست. صاحب يا ارباب او ولايت و سرپرست زن را در دست دارد، يعني اختيار خودانديشي از زنان گرفته شده است. زن، تا پيش از آنکه به مردي سپرده شود، پدر، بردار بزرگتر يا مردي که ولايت او را دارد زن را سرپرستي ميکنند يعني يک زن ۴۰ ساله که مردي ندارد صغير است و نياز به ولايت مردي دارد و اجازه ندارد که آزادانه با مردي ازدواج کند. پس از ازدواج فرمانرواي او مردي است که بهاي او را پرداخته و تا زماني، که با آن مبلغ در عقد گفته شده، زن در تصرف آن مردي است.
عقد ازدواج، پيماني است که در آن، زن خود را در بهاي مبلغي معلوم براي مدتي معلوم يا دايم در تصرف مردي ميگذارد. از احکام مَهريه، که در اسلام مفهوم اجرت را دارد، ميتوان دانست که اين مبلغ بهاي همخوابگي، تصرف زن، از سوي مرد نامبرده است. البته زنان ايران ميپندارند که آنها همسري را براي خود برميگزينند ولي اگر ما گوشهايمان را نبنديم ميشنويم که آخوند، به عربي، از زن ميپرسد : آيا به من وکالت ميدهيد که شما را با اين مبلغ در اين مدت براي بغل خوابي به اين مرد .. واگذار کنم. با گفتن بله، اين ضعيفه دستکم بيشتر آزاديهاي خود را، به ويژه آن بخشي که به شادماني دروني و شگفتي زنانگي او بستگي دارد، به مرد خريدار واگذار ميکند. در اين عقد اسلامي، يعني پيمان زن فروشي، حتا به زن گفته نميشود که با گفتن اين بله، او چه وظيفههايي را پذيرفته است. مانند اينکه اگر او اندکي پاي خود را از مرزهاي تنگ اين عقد فراتر بگذارد گناهکار است و به سختي مجازات ميشود.
اگر بتوانيم در آيينهي واقعيت به سيماي اخلاقي خود نگاه کنيم ميبينيم که اين خريد و فروش با دلالي آخوند معيار اخلاق اجتماع ما شده است. از اين روي ما آميزش آزادانهي زن و مرد را که وراي تصرف کردن زن باشد کرداري خلاف اخلاق و زشت ميشماريم. با زباني ديگر در بينش آلوده شدهي ما زشتي پسنديده و راستي ناپسند مينمايد.
درست است که بيشتر ايرانيان خواهان همسر شدن زن و مرد هستند ولي چون بيدادگري معيارهاي اخلا قي اجتماع را ساختار شده است اين ستمکاري، براي اجتماع، نه تنها تنفروشي و دربدري زنان را به همراه آورده بلکه بيمهري و خشونت را در جامعه قانوني نشان داده است. مردم در ذهن خود آميزش آزاد زن و مرد جرم و در خور مجازات ميدانند. اگرچه بيشترين کسان سنگسار را کرداري ننگين ميشمارند ولي مجازات کردن زني را، که به دلخواه با مردي به جز شوهرش نزديکي داشته باشد، عدالت ميپندارند. آنها از پرداخت کردن و گرفتن پول، خريدن و فروختن براي همخوابگي ننگي ندارند، اگر دلال اين معامله آخوند باشد. آنها حق تصرف و مصرف شدن زنان را پذيرفتهاند ولي آمادگي ندارند که به ماهيت اين کردار انديشه کنند.
برگرديم به هستهي سخن: آيا براي پرورش پديدههاي اخلاقي به داشتن عقيدهاي ديني نياز داريم. انسان دهها و شايد سدها هزار سال پيش از پيدايش دين در روي زمين ميزيسته است. حقوق انساني با آنها زاييده شده بود، آنها از انگيزههاي درون و بيداري خرد خود پيروي ميکردهاند، نيازي نداشتند که کسي براي آنها زيبايي و زشتي، خوبي و بدي را تعيين کند. با پيدايش زورورزان و حکمرانان مردم به پذيرفتن معيارهايي که بيشتر بر ضد سرشت انسان بودهاند مجبور شدهاند. پديدهاي که بر ضد سرشت يا آگاهي مردم نباشد در خود مردم پرورش مييابد و نياز به کسي نيست که براي مردم خواستههاي آنها را بشمارد.
اگر مردمي بدانند که با پديدههاي هستي پيوند دارند آن مردم پديدههايي که هستي خود را در آنها ميبينند آلوده نميکنند. تازيانهي قانون براي کساني است که به درستي مفهوم اين پيوند را نميشناسند. اگر کسي تنها از ترس تازيانهي قانون زمين را آلوده نميکند او مفهوم پاک نگهداشتن زمين را نفهميده ولي مجازات قانون را پذيرفته است او از ترس خشم ناپسند قانون از کردار خود چشم ميپوشد ولي زشتيي ستمکردن را در کردار خود نميبيند.
جامعهاي که آگاهي داشته باشد نياز به زور قانون و ترس از مجازات ندارد. اکنون در کشورهاي اروپايي، که انبوهي از مردمان گوناگون به آنها وارد شدهاند، ميبينيم که قانونهاي سختتري و آزاديهاي کمتري براي همگان ساخته ميشوند. براي آنکه برخي از تازه واردان به اين کشورها با پيوندهاي اجتماعي، که به بينش راستکاري بستگي دارند، آشنايي نداشتهاند. اين سختگيريهاي قانوني از خوي انساني و منشهاي نيک مردم ميکاهد و زندگي آنها را دشوار ميسازد. مردم کم کم از زشتيي بد کرداري آزرده نميشوند چون بدمنشي را در سرشت خود ميپندارند آنها خشونتهاي قانوني در خور ستايش ميدانند تا بتوانند کساني را از تبهکاري بازدارند. قانونهاي خشونت ستمي بر ستم ستمکار ميافزايد و مردم را به خشونت پروري وادار ميکند.
بريدن دست و پاي دزد، ترس بيشتري، نه آگاهي و شناخت بيشتري، در دزد ايجاد ميکند از اين کردار زشت شايد سيماي پديدهي دزدي اندکي دگرگون شود ولي ريشهي دزدي کنده نميشود. اينگونه مجازات، که انساني را براي بريدن دست انسان ديگري بگمارد، منش و خوي انسان را پستتر از خوي درندگان تربيت ميکند. کسي که به دارايي ديگران دستدرازي ميکند زشتيي اين کردار را نميشناسد ولي کساني که به بريدن دست انساني دست ميبرند انسانيت را نميشناسند. اگر اخلاق جامعه در ترس و خشم پرورده شود ساختار آن اخلاق هم از ترس و خشم است.
کساني که دزدي را نکوهش ميکنند و خشم خود را در جدا ساختن بخشهاي پيکر انسان نشان ميدهند توانايي نخواهند داشت که نيکويي را به مردم بياموزند. مردمي که دور از انسانيت پروده شوند معيارها و قانونهاي آنها هم دور از انسانيت ساخته ميشوند. در اجتماع جانوران درنده ميبينيم که درندهاي جانور ديگري را شکار ميکند تا خود زنده بماند ولي، هرگز ديده نشده است که گرگ، شير، ببر يا کفتاري براي نشان دادن زورمندي خود دست و پاي جانور ديگري را بکند يا شکاري را بدار بياويزد يا به بسان مجازاتهاي اسلامي به صليب بکشد.
بنا براين نميتوان گمان برد که مردم آزاده ميتوانند منشي پستتر و کرداري زشتتر از اخلاقي داشته باشند که امروز در جامعهي ايران عدالت ناميده ميشود. اخلاقي که در قوانين مجازات اسلامي پديدار ميشود، اخلاقي است بر ضد سرشت انسان و منش راستکاران. اين قانونها ناخودآگاه از مردم مهربان انسانهاي ستمکار و خشمگين ميسازند. ببنيم سعدي که ميگويد "بني آدم اعضاي يکديگرند" چگونه او سلطاني را اندرز ميدهد:
امروز بکش که ميتوان کشت کآنش چو بلند شد جهان سوخت
مگذار که زه کند کمان را دشمن که به تير ميتوان دوخت
اين چندان مهم نيست که امروز حکومت اسلامي تا چه اندازه توانايي دارد که قوانين مجازات اسلامي را اجرا کند مهم اين است که مردم به شريعتي ايمان دارند که از اين خشونتها ساختار يافته است يعني معيار سنجش عدالت در ذهن اين مردم از خشم و غضب است.
مردو آناهيد
دريافت بازتاب از ديدگاه خوانندگان:
MarduAnahid@yahoo.de
|