یادداشت سیاسی سیاسی دیدگاه ادبیات زنان جهان بخش خبر آرشیو  
  اجتماعی اقتصادی مساله ملی یادبود - تاریخ گفتگو کارگری گزارش حقوق بشر ورزش  
   

باز هم در باره انتخابات کنونی و ضرورت تحریم آن


علی جلال



اخبار روز: www.iran-chabar.de
دوشنبه  ۱٨ خرداد ۱٣٨٨ -  ٨ ژوئن ۲۰۰۹


«ایران در خطر است»، به نظر من این سخن درستی است اما احزاب ملی- مذهبی بیش از اینکه صریح و مشخص بگویند این خطر (یا خطرات) کدام است و چرا؟ و راه و برون رفت چیست؟ دوست دارند مانند متحدشان جمهوری اسلامی که بهنگام به خطر افتادن منافعش فریاد «وا اسلاما» سر می دهد، فریاد «وای ایرانا» سر داده به «تحریک» احساسات به جای برانگیختن خرد و اندیشه دست زنند (در این نوشته منظور از ملی- مذهبی ها، احزاب ملی- مذهبی است). من در این نوشته می کوشم خطرات واقعی (حتی بنیان کن) که ایران و ایرانیان را تهدید می کند را شرح دهم:
1- عامل اصلی همه بدبختی های ایران و مردم ایران در این 30 ساله کلیت جمهوری اسلامی می باشد.
رژیم جمهوری اسلامی دو چهره دارد: ظاهر و باطن
ظاهر آن رئیس جمهور، هیئت دولت و مجلس است ولی باطن آن ولایت مطلقه فقیه است، ولی فقیه فقط یک فرد نیست که گوئی گاهی اوقات تصمیماتی فراتر از دیگران می گیرد و دخالت هائی می کند و ... نه! ولایت مطلقه فقیه یک دستگاه عریض و طویل حکومتی است شاید پرشمارتر از دولت ظاهری. من در نوشته قبلی خودم در این باره توضیح داده ام اگر کسی توضیحات بیشتر بخواهد می تواند به آدرس www.etehadefedaian.org
رجوع کند.
خلاصه این یک دستگاه کامل قانون گزاری و تصمیم گیری است که از رنگ دامن خانم ها تا تمام فعالیت های مربوطه به پرونده هسته ای را زیرنظر داشته و در همه این موارد تصمیم گیری می کند، قانون و دستورالعمل صادر می کند که از همه قوانین و دستورالعمل ها و تصمیمات دولت و مجلس بالاتر است . از جمله کل قوه قضائیه و کل نیروهای مسلح، کل نیروهای انتظامی و پلیس در اختیار این دستگاه است.
این دستگاه فقط، فقط توسط رهبر برپا می شود، از او اطاعت می کند و به او پاسخگوست بنابراین با عقل و انصافی متوسط می توان فهمید که حکومت اصلی در ایران دستگاه حکومت ولایت مطلقه فقیه است که نه انتخابی است و نه به هیچ ارگانی پاسخگوست.
رئیس جمهور، دولت و مجلس در هیچ محدوده ای، برپایه پاسخگوئی به رأی دهندگان، اختیار کامل ندارند. تمام رئیس جمهور های پیشین و از جمله خاتمی و تمام کاندیداهای گزیده شورای نگهبان درانتخابات کنونی به صراحت اعلام می کنند که اولا تابع مطلق رهبر هستند و ثانیأ هدف اصلی شان، نه پاسخگوئی به نیازهای اساسی رشد و پیشرفت ایران و خوشبختی مردم ،(بلکه )حفظ و تقویت "نظام" (دستگاه ولایت مطلقه فقیه) است و اگر این یا آن "برنامه" را اعلام می کنند برای جلب پشتیبانی مردم در تقویت "نظام" است.
اصلی ترین خطراتی که ایران را تهدید می کند:
1- تهدید خارجی،
2- در هم پاشی داخلی (اقتصادی، فرهنگی، اخلاقی و ..)
.
تهدیدات خارجی
جمهوری اسلامی از آغاز روی کار آمدنش همواره تهدیداتی را علیه ایران، صرفأ بخاطر اهداف دخالت گرانه اش برانگیخته است، ابتدا جنگ 8 ساله بود که 6 سال آن بخاطر هدف جمهوری اسلامی به تجاوز به خاک عراق ادامه یافت. و امروز با فعالیت های اتمی خود.
اگر کشوری به بمب اتمی دست یابد و امکان پرتاب آن را هم داشته باشد . ابرقدرتها به ویژه غرب به رهبری آمریکا باید شب تا صبح نخوابند و امنیت خود را بپایند تا مبادا کشور مزبور به سوی آنها یا متحدانشان به ناگهان بمب اتم پرتاب کند. پرتاب بمب اتمی یعنی نابودی آن کشور. ممکن است برای برخی از مردم کشورهای فقیر سخن فوق قدرتی تازه بنماید زیرا این مردمان زندگی اشان مرتب با خطرات فقر، بیماری و تجاوز همراه است اما در کشورهای پیشرفته که رفاه، زندگی خوشبختی، تفریح و برنامه های دقیق و زمان بندی توسعه و ... نهادینه شده است امنیت به معنی فوق امری استراتژیک است و اهمیت درجه اول استراتژیک دارد. پس ابرقدرت ها نمی گذارند کشوری به بمب اتمی دستیابد (ولو با حمله نظامی) مگر،به شروطی که اهم آن دو چیز است:
1- بمب اتمی کشور مزبور تحت کنترل ابرقدرت ها باشد، منظور از "کنترل" یعنی کنترلی که از نظر خود آنها کاملأ رضایتبخش باشد. مثلأ بنا به گفته مقامات رسمی آمریکا بمب اتمی پاکستان تحت کنترل آمریکاست.
2- کشور مزبور در شرف ابرقدرت شدن باشد. معنی خلاصه ابرقدرت شدن در اساس این است که بخاطر سطح رشد واقعی و عینی که بویژه اقتصادی است، آن کشور برای ادامه توسعه خود، واقعأ و بطور عینی در بیرون از مرزهایش منافعی دارد، مثل ژاپن، چین و هند کنونی (و شاید آرژانتین در آینده نزدیک) در این صورت ابرقدرت ها هم برپایه آن منافع عینی و بر پایه تعادل قوا چفت و بست های متقابلی را چنان تعیین میکنند که به امنیت یکدیگر اطمینان بدهند.
جمهوری اسلامی خود می گوید که می خواهد به همه فن آوری های هسته ای دست یاد (یا دست یافته است) معنی این سخن یعنی توانائی تولید بمب اتمی. جمهوری اسلامی موشک هائی با برد 2000 کیلومتر و بیشتر را آزمایش می کند. همه می دانند که جمهوری اسلامی هرگز «منافع ملی» ایران را اولویت نداده بلکه همواره گفته و می گوید و عمل کرده و می کند که منافع نظام (مصالح رژیم) برای او الویت دارد . اینکه غنی سازی اورانیم در داخل و فعالیت‌های اتمی برای دفاع از "حق" ایرانیان است دروغ محض است، زیرا جمهوری اسلامی ساده‌ترین حقوق مردم ایران را هرگز رعایت نکرده و نمیکند. وانگهی کیست که نداند که بالاترین حق یک ملت حق زندگی‌ یعنی‌ حق صلح و دوری از جنگ است و کیست که نداند که در روابط بین الملل این "حق" نیست که سخن آخر را میگوید بلکه این تناسب قوا است که حقوق بین الملل را توضیح میدهد
"نفوذ" خارجی‌ جمهوری اسلامی
در موزأیک عراق تشکیل حکومت دینی بسبک جهوری اسلامی غیر ممکن است , سنیان عراق از جمهوری اسلامی متنفرند، کرد‌های عراق به اهداف شوم جمهوری اسلامی آگاهند . شیعیان عراق بویژه احزابی از آن که بیست سال در ایران از "نعمات" جمهوری اسلامی بهره برده اند ، اولین نیروی عراقی بودند که در اتحاد با آمریکا به عراق حمله کردند.
کشور عراق با اینهمه امکانات بالقوه مادی و معنوی و با داشتن یاری چون آمریکا، به تناسب پیشرفت آرامش، نه تنها راه "نفوذ" جمهوری اسلامی را خواهد بست بلکه عراق با اکثریت شیعه ممکن است، پایگاه ملایان مخالفان جمهوری اسلامی شود .
به نسبتی که سوریه از باز پس گیری گولان مطمئن شود آنگاه پشیزی به رابطه خود با جمهوری اسلامی ارزش نخواهد داد، به تناسبی که صلح خاورمیانه واقعا و عادلانه پیش رود آنگاه موقعیت حزب الله در لبنان ضعیف خواهد شد (بویژه باکنار کشیدن سوریه).
خلاصه کلام: "نفوذ" جمهوری اسلامی نقش بر آب است و در اینجا فقط حاصل دسترنج زحمتکشان ایران و پول های نفت میهن ماست که در این "نفوذ" یابی ها برباد رفته و می رود.
بوسنی هرزگوبین پس از کسب استقلال ایادی جمهوری اسلامی را با اردنگی بیرون کرد (و همینطور سودان پیش از جنگ دار فور)
- امروز اوباما رئیس جمهور آمریکا دست صلح و مذاکره دراز کرده و مرتبأ پیام های علنی دعوت به مذاکره بدون پیش شرط داده. اما در جواب این دعوت ها، جمهوری اسلامی و بویژه ولایت فقیه طوری برخورد کرده که گویا آمریکا نسبت به جمهوری اسلامی در موضع ضعف است و گویا جمهوری اسلامی ابرقدرت است. جمهوری اسلامی (همه دست اندرکاران آن) برای آمریکا شرط و شروط تعیین می کنند. رسمأ و علناأ به آمریکا می گویند "پیش از مذاکره باید رفتارت را در جهان عوض کنی و اگر ما دیدیم که در عمل واقعأ رفتارت را عوض کرده ای (توبه کرده ای) آنگاه مذاکره خواهیم کرد (تصمیم خواهیم گرفت) ".
تمام مسائل مربوط به فعالیت های اتمی جمهوری اسلامی از غنی سازی تا مذاکرات با طرف های بین المللی مستقیما زیر نظر رهبر و با هدایت و تصمیم او در شورای امنیت ملی اداره می شود. جمهوری اسلامی و بویژه رهبر موافق مذاکره با آمریکا نیستند زیرا جمهوری اسلامی در میدان سازندگی، صلح و مذاکره چیزی برای ارائه ندارد، جمهوری اسلامی بنا به سرشت خود ابزار میدان های بدبختی و فلاکت، جنگ و بیماری، بلایا و مرگ است. ولی فقیه طی این 20 سال چنان با هر دو پای خود در رکاب دشمنی با آمریکا تاخته بود که اکنون فکر می کند به محض پذیرش مذاکره همه چیز فرو می ریزد. اما بهر حال هر عاقلی می داند که: اگر مذاکرات صلح خواهی و مذاکره خواهی آمریکا به هر شکل از طرف جمهوری اسلامی ناکام بماند حملات بسیار بسیار خطرناکی در انتظار کشور ما خواهد بود.
پس فعالیت های اتمی رژیم و خرابکاری احتمالی او در دعوت به مذاکره آمریکا محور مهمترین خطرات احتمالی علیه ایران است.
احزاب ملی- مذهبی همه آنچه را گفتیم، می دانند اما تا بحال نه تنها مخالفتی با فعالیت های اتمی جمهوری اسلامی نکردند بلکه بطور کلی آنرا در چارچوب "منافع ملی" ایران اعلام می کنند (با اینکه بیش از هر نیروی سیاسی دیگری به اهداف واقعی جمهوری اسلامی آگاهند)
حال بینیم این خطر بزرگ تهدید کننده ایران چه ارتباطی با انتخابات و رویکرد احزاب ملی- مذهبی در آن دارد.
ملی- مذهبی ها (و نیروهائی که مردم را دعوت به شرکت وسیع در انتخابات می کنند) می گویند احمدی نژاد می خواهد در انتخابات تقلب کند، آنها ارقام متفاوتی اعلام کرده اند که از آن میان می توان گفت که: ملی- مذهبی ها می گویند که احمدی نژاد می تواند تا 10 ملیون رأی به نفع خود عوض کند: "پس مردم بطور انبوه در انتخابات شرکت کنید تا تقلب احمدی نژاد را خنثی کنید" خوب حالا به بینیم معنی این سخن چیست.
1- در انتخابات ریاست جمهوری نهم حدود 20 ملیون از صاحبات حق رأی شرکت نکردند. در انتخابات مجلس هشتم میانگین مجموع شرکت کنندگان در سراسر کشور حدود 30 درصد بود. کل دارندگان حق رأی بطور رسمی حدود 45 ملیون اعلام می شود پس گویا حدود 30 ملیون غایب بودند.
2- در همه جای جهان دمکراتیک در هر مفهومی از دمکراسی، میزان شرکت کنندگان خود شاخص مهمی است. اگر این میزان بالا باشد (مثلأ بیش از 50 درصد) آنرا به معنی تائید سیاسی رژیم می گیرند و اگر شمار کسانی که رأی نمی دهند بالا باشد مثلأ 60-70 درصد آن را به معنی تحریم یعنی مخالفت با کل سیستم حکومتی می گیرند. برای تحریمیان کاملأ به اندازه گروه های شرکت کننده احترام قائلند و با آنها شروع به مذاکره می کنند برای طرح اعتراض هایشان.
اما ملی- مذهبی های ما که گاهی خود راتنها وارثان و پاسداران دمکراسی در ایران معرف می کنند
20-30 ملیون از دارندگان حق رأی ، که رأی ندادند، را بی هویت، افراد منفرد، مأیوس، گریزان از صندوقهای رأی، آدم های مشارکت ناپذیر (و حتی در موارد ی با کلمات توهین آمیز) نام می برند.
آنها وانمود می کنند که رأی ندادن آنها هیچ مفهوم سیاسی ندارد در حالیکه هر دمکرات منصفی می داند که در بین این خیل عظیم رأی ندادگان حتما بخش قابل ملاحظه ای از آنها هدفمند و با هدف تحریم، با هدف مبارزه علیه کلیت رژیم بوده اند. حتمأ بخشی از آنان از کسانی هستند که همواره در مبارزه رویاروی با رژیم در میدان بوده اند. مثل زنان، کارگران، دانشجویان، خلق های تحت ستم و ...( که یقینأ از لحاظ مبازه ای بسیار فعالتر از احزاب ملی- مذهبی می باشند).
خلاصه اینکه ملی- مذهبی ها (بویژه احزاب آنها) هر نوع رابطه بین میزان شرکت کنندگان و تأئید و یا عدم تأئید کلیت رژیم را نفی می کنند در حالیکه خود می دانند که نه در واقعیت ایران (بطور کلی، و نه در موارد خاص مثل خرداد 76) و نه در معیار جهانی( بطور کلی) چنین نیست.
فرض کنیم که پیش بینی ها و فرضیات ملی- مذهبی ها درست و صادقانه است (که من شک دارم که صادقانه باشد)، فرض کنیم که میزان رأی واقعی احمدی نژاد حدود 15 ملیون باشد (متحدین ملی- مذهبی ها یعنی خاتمی می گوید که: اصولا آنها، یعنی احمدی نژاد، حدود 30 درصد رأی دارند)، در این صورت کاندید مورد نظر ملی- مذهبی ها باید 25-26 ملیون رأی بیاورد.
خوب حال یا چنین می شود یا نه، فرض کنیم چنین شود. در این صورت 80 درصد از دارندگان حق رأی در انتخابات شرکت کرده اند. (ملی- مذهبی ها نمی گویند که اینبار استثنائی است، آنها همواره خواهان شرکت وسیع مردم در انتخابات هستند).
آیا این درست که ما رژیمی را که تأئید مردم برای آن حدود" 50 درصد" است (در بالاترین حد مفروض)،به 80 درصد برسانیم، آیا این به نفع و دمکراسی است.
اما از همه اینها بگذریم، در رابطه با خطر اصلی که ایران را تهدید می کند که به نظر من فعالیت های رژیم و نحوه برخورد با دعوت صلح طلبانه آمریکا است، آیا این کار ملی- مذهبی ها خطر را می کاهد یا می افزاید؟
همه می دانند که سرنوشت این پرونده اتمی دست رهبر است. آیا رهبری که 80 درصد رأی مردم را (از نظر معیارهای جهانی و تبلیغاتی) پشت سر سیستم خود دارد احتمال خرابکاری اش در مذاکرات افزایش می یابد یا کاهش؟
به نظر من در صورتیکه میزان شرکت کنندگان در انتخابات ""بالا" باشد احتمال خرابکاری ولی فقیه در در رابطه با مذاکره با آمریکا افزایش می یابد و این یعنی افزایش خطر نابودگر علیه ایران. اگر چنین شود مسئول آن ملی- مذهبی ها هستند.
ملی- مذهبی ها می گویند که از میزان شرکت مردم در انتخابات نگرانند، یعنی ممکن است بجای 10-11 ملیون رأی اضافی به کاندید مورد نظر آنان مثلأ 9 ملیون رأی اضافه ریخته شود در این صورت بنا به نظر ملی- مذهبی قاعدتأ احمدی نژاد رأی این 9 ملیون را عوض کرده و بنام خود خواهد کرد. یعنی به 9 ملیون نفری که مثلا به خاطر دعوت ملی- مذهبی ها به میدان آمدند خیانت می شود. آیا ملی- مذهبی ها هیچ مسئولیتی خواهند پذیرفت (غیر از جمع شدن در حسینیه ارشاد و خواندن دعای کمیل) بله در این صورت،
در فردای انتخابات، احمدی نژاد، که رأی واقعی آن مثلأ 15 ملیون بود، بنا به تلاش ملی- مذهبی ها، با 24 ملیون رأی در انظار جهانیان رئیس جمهور دوباره می شود. در این صورت تو خود حدیث مفصل بخوان از سرنوشت پرونده اتمی و مذاکره احتمالی آمریکا.
بدین ترتیب معلوم می شود که چه کسانی واقعأ به خطرات اصلی علیه مردم ایران می اندیشند و آنرا به درستی تشخیص می دهند و برای کاستن از آن، با جدیت و حساسیت و دقت، راه چاره می جویند.

خطر مهم دیگری که ایران را تهدید می کند:
آن فروپاشی اجتماعی است که محور اصلی آن هم درهم ریختگی اقتصادی است. جمهوری اسلامی ماهیتأ از گروه های اجتماعی تشکیل شده که با تولید، سازندگی و پیشرفت بیگانه اند. جمهوری اسلامی این ترکیب طبقاتی خود را مصرانه حفظ می کند و تلاش می نماید آنرا بازتولید کند. همانطور که در نوشته پیشین خود توضیح داده ام، اقتصاد ایران در دست بنیادهای مالی- تجاری، وابسته به حوزه های علمیه، سپاه و آستانه قدس و ... است. این بنیادها منابع بانکها و دلارهای حاصل از فروش نفت را به واردات اجناس خارجی، به دلالی و بورس بازی( خرید مسکن و زمین و ...) بکار می گیرند و تا کنون شیرازه تولید صنعتی ایران را از هم پاشیده و کشاورزی را به ورشکستگی کشانده اند. همه آنها به بیت رهبری وصل هستند. اگر در بین کاندیداها، کسی باشد که سابقه مقابله با این بنیادها را داشته باشد توسط شورای نگهبان رد صلاحیت می شود، بعلاوه کلیت رژیم در این فساد گسترده فرورفته است. از این رو کاندیداها نه می خواهند و نه می توانند به ریشه های بحران اقتصادی و درهم ریختگی آن بپردازند. در 8 سال دوره اصلاحات یک لایحه هم برای مقابله با این بنیادها طرح نکردند فقط هنگامی که یکبار یکی از این باندها علیه کروبی افشاگری کرد، کروبی برافروخت و قدری پرده اسرار اسکله های مخفی را بالا زد فقط همین.

در پایان چند کلمه ای در باره کاندیداها
نخست این سئوال: اگر اصلاح طلبان، هم با هاشمی رفسنجانی هم با میرحسین موسوی و هم با ناطق نوری متحدند (که امروز همه می بینند که چنین است) پس به راستی در سال 76 علیه اقدامات کدام دولت می خواستند "اصلاحات" کنند؟
دوم اینکه چون اکثریت ملی- مذهبی ها رسمأ به دنبال موسوی هستند و چون کروبی در این سالها در میدان بوده و مردم می شناسندش، ممکن است سابقه موسوی برای بعضی ها خوب روشن نباشد پس به موسوی پردازیم.
مهمترین کارکرد موسوی همانطور که خود و دیگران می گویند جنگ 8 ساله است. همه کسانی که آن موقع به سن بلوغ بودند و همه روزنامه های آن موقع (همه روزنامه ها) و همه اسناد در سطح ایران و جهان بوضوح نشان می دهد که وقتی صدام به ایران حمله کرد، هنوز سپاه پاسداران سازمان یافته ای وجود نداشت که به جنگ ارتش صدام برود. ارتش بود و مردم. مردم میهن پرست و پاسدار های پراکنده ، این نیرو پس از 2 سال صدام را از خاک ایران فراری داد؛ پس از بازپس گیری خرمشهر، صدام فرار کرد (اتفاقا تا این مرحله نقش پاسدار ها از جمله اقدام علیه سایر مدافعان میهن در جبهه ها بوده است، که آن فعلا بماند). بنا به همه اسناد فراوان موجود، صدام اعلام کرد که اولا به مرزهای قبل از جنگ به طور کامل برگشت خواهد کرد (برخی نقاط مرزی را هنوز در دست داشت). ثانیا قرارداد الجزایر را می پذیرد، ثالتا غرامت کامل به ایران پرداخت می کند. این تعهدات را صدام چه مستقیما و و چه توسط واسطه ها و میانجی ها (کشورهای عربی و یا مسلمان) و چه توسط سازمان ملل، بطور پیوسته تکرار می کرد.
رژیم جمهوری اسلامی به سرکردگی خمینی رسمأ اعلام کرد تقاضای آتش بس صدام را نمی پذیرد و جنگ را
در خاک عراق ادامه خواهد داد. 6 سال جنگ تمامأ با حمله جمهوری اسلامی به خاک عراق و دفاع عراقی ها
و شکست های سپاه پاسداران طی شد. خمینی و پاسداران و کلیت رژیم می گفتند "جنگ جنگ تا رفع فتنه از عالم"، "راه قدس از کربلا می گذرد"، "کربلا ما داریم می آییم" و ... خمینی بارها در رد آتش بس و تعهدام صدام، شرایط خود را چنین طرح می کرد: (در تمام روزنامه های آن موقع درج است)
1- رفتن صدام و نه فقط صدام بلکه رفتن حزب بعث هم (تاکید از خود خمینی)
2- تعیین و محاکمه متجاوز
3- غرامت
میانجیگران هر چه به خمینی و سران رژیم توضیح می دادند که جز شرط اول، بقیه شروط ممکن است و شرط اول ممکن نیست زیرا تعادل قوای بین المللی به کشوری مانند ایران اجازه نمی دهد که در باره سرنوشت عراق تصمیم بگیرد. آنها نمی فهمیدند و در پاسخ می گفتند "خون بر شمشیر پیروز است".
هدف اصلی رژیم از ادامه 6 سال جنگ، صدور انقلاب و بقول خود رفتن به قدس (اسرائیل) بود. رژیم در این راه مرتب شکست می خورد. اسم عملیات جنگی را کربلا می گذاشتند و چون شکست می خوردند، می گفتند نه! این کربلای 1 بود. کربلای 2 ! بعد که باز شکست می خوردند، می گفتند کربلای 3 و الی آخر. خمینی
می گفت همه امکانات کشور را برای جنگ اختصاص دهید. کار اصلی میرحسین موسوی این بود که اقتصاد نسبتأ ساختار یافته و نسبتأ غنی، بازمانده از پیش از انقلاب را به پای "جنگ جنگ تا پیروزی" فدا کند، که کرد. او کمر اقتصاد ایران را از همان موقع شکست، از پیش از انقلاب 40 ملیارد دلار مازاد ارزی در خزانه ایران بود که به پول امروز اقلأ می شود 200=5×40 ملیارد دلار. موسوی همه این منابع را نابود کرد، طرح کوپنی کردن ارزاق مردم با این هدف توسط موسوی (و بهزاد نبوی) طرح شد تا از اقتصاد نسبتأ خوب ایران حداقلی جیره را به مردم بدهند و حداکثر را در تنور جنگ بریزند. خیانت موسوی علیه ایران در درجه اول بخاطر کشتارهای 67 نیست بلکه در درجه اول بخاطر نابود کردن اقتصاد ایران و ازهم پاشیدن شیرازه های آن بود و است.
این را من نمی گویم، خود او در نامه به خمینی گفته است (این نامه منتشر شده)، وقتی که او اقتصاد ایران را در تنور جنگ تجاوزکارانه نابود کرد به خمینی نامه نوشت که "دیگر هیچ نداریم". پس از او محسن رضائی نامه نوشت که "دیگر مهمات نداریم"،" اگر پروژه بمب اتمی را دنبال کنیم ممکن است بر صدام پیروز شویم" (نامه محسن رضائی را هاشمی رفسنجانی منتشر کرده است) . خمینی جام زهر را بالا کشید.
خاتمی مسئول تبلیغات جنگ بود- او مسئول این امر بود که جوانان و نوجوانان (حتی زیر سن قانونی) را از اکناف ایران انبوه انبوه جمع کرده با سو ٍ استفاده، جنایتکارانه از احساسات میهن پرستانه آنها و وجدانیات، آنها را گروه گروه چون گوشت دم توپ بر روی مین های صدام بفرستد. در ماه های پایانی جنگ، سپاه پاسدارها با هزیمت فرار کرده و این جوانان را در جبهه های جنگ بدون پشتیبانی و سازمان، رها کردند، ارتش جنایتکار صدام به داخل خاک ایران هجوم آورد و این جوانان پاک و شریف را که پراکنده و بی سازمان رها شده بودند چون برگ های خزان بر زمین ریخت. خمینی جام زهر بالا کشید. سرکردگان سپاه پاسدادان برای سرلشکر شدن در تهران صف کشیدند و آتش بس در حال پذیرفته شد که صدام بخشی از خاک ایران و بطور مشخص شهر مهران را در تصرف داشت. جمهوری اسلامی پیروزی توده های مردم ایران را در 2 سال اول جنگ و شکست آشکار و مفتضح صدام را با 6 سال جنگ بیهوده، با دادن 1 ملیون کشته، با خسارت هزار ملیارد دلاری ایران (به گفته خود رژیم) یعنی برابر با فروش نفت از آغاز استخراج آن تا امروز (و نه تاسال 1367)، به شکست ایران و پیروزی صدام تبدیل کرد. بله واضح است که ایران شکست خورده بود و گرنه جام زهر چرا؟ وقتی آتش بس در شرایطی پذیرفته می شود که ارتش دشمن در خاک تو است و شهر مهران را در تصرف دارد،معنی اش جز شکست، چیست؟ وقتی صدام پس از آن، کویت را تصرف می کند، معنی اش جز اینکه خود را پیروز می داند، چیست! بله خاک ایران از جمله شهر مهران تا نزدیک به 3 سال پس از آتش بس در تصرف صدام ماند و فقط وقتی که او به کویت حمله کرد ،داوطلبانه از طرف او تخلیه گردید.
میرحسین موسوی از جمله جنایتکارانه این جنگ ضد ایرانی است که حتما روزی محاکمه خواهد شد. میرحسین موسوی برباد دهنده اقتصاد ایران است. این خود هاشمی رفسنجانی بود که بارها گفت "وقتی دولت را از موسوی تحویل گرفت در انبارها حتی یک دانه گندم باقی نمانده بود، سیلوها را جارو کرده بودند".
میرحسین موسوی هر وقت از جلسه کابینه بیرون می آمد در مصاحبه با خبرنگاران و درجواب در باره تصمیمات کابینه می گفت "نامه امام علی به مالک اشتر را خواندیم". او به صراحت می گفت "خوشبختانه زاد و ولد در ایران دارد زیاد می شود و جمعیت ما دارد افزایش می یابد". بله جمعیت ایران آن موقع 35 ملیون بود و یکباره به حالت انفجاری افزایش یافت. اگر بخواهم خلاصه کنم آنگاه باید بگویم، موسوی دهه 60 نسخه اصلی احمدی نژاد است منهای تحریکات لفظی احمدی نژاد علیه کشورهای خارجی.
بله در تمام دوران این جنگ ضد ایرانی ملی- مذهبی ها کلمه ای اعتراض نکردند مگ در دوره پایانی که خبردار شده بودند که در داخل رژیم شرایط پذیرش شکست آماده می شود.
از پایان جنگ تا کنون، رژیم به خیال اینکه مردم فراموشکارند، با دروغگوئی بی شرمانه می گوید: 8 سال جنگ برای دفاع از ایران و بخاطر حفظ تمامیت ارضی ایران بوده و سپاه پاسداران قهرمان آزادسازی ایران است. در این دروغ پردازی های بیشرمانه اتفاقأ "اصلاح طلبان" مصرترند، اما بهر حال از رژیم انتظاری جز این نیست. اما و اما احزاب ملی- مذهبی هم در این 20 سال همین دروغ ها را برای پرده پوشی اعمال ضد ایرانی رژیم، طی 6 سال آخر جنگ، با حرارت تکرار می کنند. رژیم که بدین ترتیب به کمک متحد ین ملی- مذهبی خود خیانت های خود را پنهان شده می پندارد باز تجدید قوا کرده و اکنون همان داستان صدور انقلاب و تصرف کربلا و رفتن به قدس را به شکل دیگر و در پیرامون فعالیت هسته ای پی می گیرد، احزاب ملی- مذهبی در تمام این اقدامات ضد ایرانی دست در دست رژیم دارند.
و امروز اکثریت ملی-‌مذهبی‌ها پشت سر میر حسین موسوی صف کشیده اند بگذار آنها هر چه میخواهند در باره ایران خواهی‌ خود شعار بدهند. تاریخ بیدار و بینا است


اگر عضو یکی از شبکه‌های زیر هستید می‌توانید این مطلب را به شبکه‌ی خود ارسال کنید:

Facebook
    Delicious delicious     Twitter twitter     دنباله donbaleh     Google google     Yahoo yahoo     بالاترین balatarin


چاپ کن

نظرات (۰)

نظر شما

اصل مطلب

بازگشت به صفحه نخست