دهمین انتخابات ریاست جمهوری:
نه به آرمانخواهی، آری به آینده و زندگی
فیروز نجومی
•
شکست احمدی نژاد در این مقطع زمانی بدان دلیل دارای اهمیت است که میتواند اولین گام بسوی کاهش و کاستی در اصول گرایی و بازگشت بگذشته ی آرمانی، باشد. رد احمدی نژاد لزوما انتخاب بد بجای بدتر نیست بلکه دلالت بر آغاز افول رژیم دین میکند. رای علیه احمدی نژاد، به معنای بیداری و بلوغ مردمی است که در دام عزت و غرور ملی و در این راستا غنی سازی هسته ای و موشک سازی و در نتیجه پیشرفت و کسب قله های علم، گرفتار نشده اند
...
اخبار روز:
www.iran-chabar.de
سهشنبه
۱۹ خرداد ۱٣٨٨ -
۹ ژوئن ۲۰۰۹
معماران انتخابات ریاست جمهوری که هم اکنون شاهد برگزاری دهمین آن هستیم، هرگز قصد نداشته اند که انتخاباتی را طراحی کنند که آزاد از نفوذ دین و قدرت باشد. به مانند هر انتخابات دیگری بگونه ای طرح ریزی شده است که منافع آن دسته و گروهی که قدرت را تحت عنان خویش دارد، تامین گردد. اگر در کشوری همچون آمریکا انتخابات همیشه به ترتیبی برگزار شده است که منافع و حاکمیت سرمایه و سرمایه دار محفوظ باشد، در جمهوری اسلامی نیز بنوعی پایه گذاری شده است که منافع و حاکمیت آیت الله ها، حجت الاسلام ها، فقها و علما تامین و برقرار باشد. با این وجود بسیاری انتظار دارند که این انتخابات آزاد باشد. گویی که چنین چیزی در واقعیت و یا در نقطه ای از جهان وجود دارد. در کشوری مثل آمریکا رای مستقیم مردم برنده انتخابات را تعیین نمیکند، بلکه رای عده معدود و نامشخصی بنام الکتروال کالج است که ریاست جمهوری را بر میگزیند. در آمریکا نه تنها ریاست جمهوری انتخابی است بلکه رئیس هر ده و قصبه ای، هر بخش و شهری، و نیز هر دادستان و داد یاری، برگزیده مردم هستند. ولی این دمکراسی علیرغم عمق آن پیوسته به حاکمیت سرمایه و سرمایه داری و کنسرسیوم های بزرگ خاتمه یافته است. هیچ انتخاباتی از سطح ده و قصبه گرفته تا ایالات و فدرال، مصون از نفوذ سرمایه داران و کنسرسیوم ها نیست. همه ی آزادی های فردی و حق و حقوق بشری و اجتماعی در چارچوب نظام سرمایه داری تعبیر و تفسیر شده است. در جنوب آمریکا سیاهان تا قبل از سالهای ۱۹۶۰ به دلایل تعصبات نژادی از شرکت در انتخابات محروم بودند. برای کسب حق رای، سیاهان آمریکا برهبری مارتین لوترکینگ دست به مبارزه صلح آمیز برای حقوق مدنی زدند و سرانجام به پیروزی هم رسیدند.
التزام به نظام سرمایه داری و اقتصاد بازار در کشورهای سرمایه داری برای انتخاب شدن، امری ست معمولی. این سبب شده است که دو حزب عمده دمکرات و جمهوری خواهان در آمریکا آنقدر بهم شباهت پیدا کنند که گاهی تشخیص یکی از دیگر بدشواری امکان پذیر است. اوباما برغم پوست سیاه و ایده های لیبرال ش در بیشتر مواقع از همان سیاست هایی پیروی میکند که رئیس جمهوری های پیشین اعم از دمکرات و جمهوری خواه، استفاده کرده اند. با این وجود تفاوت اوباما و یا رئیس جمهوری که از دمکراتها انتخاب میشود با رئیس جمهوری که از جمهوری خواهان، برگزیده میشود، کاملا محسوس است. هیچ بعید نیست که اگر در سال ۲۰۰۰ ال گور(کاندید دمکرات ها) انتخابات را برده بود، حمله ی آمریکا به عراق هرگز اتفاق نمی افتاد. اما واقعیت آنست که در ایران نه سرمایه و سرمایه داری بلکه دین و دینداری است که حاکم است. از این روی التزام بدین را باید یک امر عادی تلقی نمود. یعنی هم اصلاح طلب به دین التزام دارد و هم اصول گرا. و از شباهت آنها به یکدیگر نباید متعجب بود.
اندیشمندان و ناظران و منتقدین ایرانی که فتوا بر تحریم و بایکوت و محکوم نمودن انتخابات میدهند، فراموش کرده اند که آیت الله ها و حجت الاسلامها، فقها و علما هستند که قدرت را در دست خود قبضه کرده اند. گویا از خاطر برده اند که آیت الله ها و حجت الاسلام ها، فقها و علما تمام مخالفین خود را در مبارزه بر سر قدرت تار و مار ساختند. نه مارکسیست ها و یا سوسیالیست ها، نه لیبرالها و یا دمکراتها، نه مجاهدین و یا مذهبی- ملی گرایان و شاه پرستان توانستند در برابر قهر و قدرت و خشم و خشونت شان تاب مقاومت بیاورند. حال از آنها انتظار دارند که انتخاباتی را برگزار کنند که حاکمیت آنها را بخطر بیاندازد. درست است، آیت الله ها و حجت الاسلام ها کهنه پرست و خرافه اندیش هستند، ولی هرگز نتوانی که به بی عقلی و بی خردی متهم شان سازی. آنها در حفظ منافع شان در طول تاریخ از زیرک ترین اقشار جامعه بوده اند. پیوسته در رده فوقانی جامعه قرار داشته و از مزایای قدرت برخوردار بوده اند بدون آنکه هرگز هزینه ای بابت آن بپردازند.
اما واقعیت آن است که زندگی اجتماعی سیال است و پیوسته در حال تغییر. انتخاباتی که در شرایط کنونی بوقوع میپیوندد همان آنتخاباتی نیست که در سی سال گذشته برگزار شده است. تا قبل از انتخابات اخیر آمریکا کمتر کسی میتوانست انتخاب یک سیاه پوست با نام و نشان مسلمانی را بریاست جمهوری پیش بینی کند. آنرا از ناممکن ها می پنداشتند. در جمهوری اسلامی نیز انتخابات پیشین در شرایطی انجام میگرفت که حکومت دین بعنوان یک حکومت انقلابی از وجهه و هیبت بسیاری در نزد مردم برخوردار بود. انتخابات نیز جز تایید نظام دین، دارای معنای دیگری نبود. هاشمی رفسنجانی دو بار در دور اول به ریاست جمهوری انتخاب گردید. در زمان خاتمی انتخابات معنای دیگری پیدا کرد. در دو نوبت اکثریت مردم رای به اصلاحات در رژیم نوپای دین دادند. یعنی که به استقبال تغییر در رژیم شتافتند. در انتخابات ٨۴ مردم از اصلاحات سر خورده و در یاس و نومیدی به اصول گرایی پناه بردند. هم اکنون به تجربه دریافته اند که رای باصول گرایی چه خسران و زیانی که ببار نیاورده است. کمتر کسی را میتوان یافت که از آنچه در چهار سال زمامداری احمدی نژاد گذشته است، خشنود و راضی باشد. هم اکنون دریافته اند که اصول گرایی، یعنی بازگشت به گذشته و آرمان های آن زمان دیرینه، یعنی زمانی که زندگی در خدمت آرمان و باور به ارزشهای مطلق رسالت و امامت بوده است. چهار سال آرمانخواهی البته نتایجی اسف بار برای زندگی ببار آورده است، تورم و بیکاری، افزایش فقر و محنت و عقب ماندگی، تحریمات اقتصادی، ستیز و خصومت با جهانیان و دشمن سازی.
بعبارت دیگر، اگر چه روند انتخابات بسوی دگرگونی تدریجی نظام ولایت فقیه به پیش میرود. اما هنوز منتقدین انتخابات به ساختار آن مینگرند. آنرا قلابی و خدعه و نیرنگ رژیم دین میدانند. که حکومت ولایت فقیه در تنگنا افتاده است و برای خروج از آن و جلب مردم جهان نمایش انتخابات را براه انداخته است.
درست است که همه کاندید های ریاست جمهوری از صافی شورای نگهبان گذشته و تایید صلاحیت شده اند. اما این بدان معنا نیست که شورای نگهبان میتواند محتوی انتخابات و معنا و مفهوم آنرا نیز تحت کنترل خود قرار دهد. استقبال مردم را نباید لزوما کنشی تلقی نمود که سودش بجیب نظام ولایت فقیه میرود. برعکس استقبال مردم میتواند دلالت بر خنثی سازی قدرت ولایت فقیه و مسئول نمودن ریاست جمهوری باشد. مردم به تجربه در یافته اند که نمیتوانند از ولایت فقیه انتظار پاسخگویی داشته باشند و در جهت مطالبات و خواسته های آنها برآید. او برگزیده مردم نیست و نسبت به آنها مسئولیتی ندارد. ولایت فقیه خود را پدر و شبان مردم میداند. ولی مردم میتوانند به رئیس جمهور هر کس که میخواهد باشد فرصت دهند که امر و امور مردم را بخوبی به پیش ببرد و او را مسئول مطالبات خود بدانند و از او بخواهند که به قول و قرارهای خود جامه عمل بپوشاند، حتی اگر این امر مستلزم مقاومت در برابر ولایت فقیه باشد.
مردم با انتخاب رئیس جمهور، قدرت خود را بمنصه ظهور میرسانند. و از اینطریق است که میتوانند اراده و امیال خود را به پیش برانند. اگر استقلال ریاست جمهوری از ولایت فقیه از مطالبات اصلی مردم باشد و در انتخابات بر آن اصرار ورزند، عملا قدرت ولایت فقیه را تقلیل داده اند. انتخابات دستآورد جنبش مردم است، هدیه آیت الله ها و حجت الاسلام به مردم نیست. نباید آنرا بسادگی محکوم نمود. در شرایطی که اپوزسیونی در خور نام وجود ندارد، و از نداشتن رهبری با ویژگیهای برجسته ی شخصتی رنج میبرند، انتخابات تنها ابزاری ست که در طی آن مطالبات مردم را میتوان هر چه بیشتر بسوی کسب حق و حقوق انسانی، از جمله آزادی در پرستش و خود مختاری به پیش راند. آنها که بر سکولاریسم تاکید میکنند بر آن تصورند که جدایی دین از قدرت به سکولاریسم ختم میشود. حال آنکه سکولاریسم یک بینش است، یک ارزش است که باید به آن باورمند بود. راه و روش زندگی ست. سکولاریسم وقتی به جامه ی عمل در خواهد آمد که بشکل یک جنبش مردمی ظهور کند. برکناری دین از سیاست باید به مطالبات مردم تبدیل گردد. اگر دین را از قدرت جدا سازی اما آنچه آقای آرامش دوستدار "دین خوئی" مینامد، همچنان ادامه یابد، جدایی دین از قدرت در عمل تهی از معناست. در انتخابات است که نقش مخرب دین در سیاست و پیشبرد مطالبات مردم رفته رفته شفافیت بیشتری می یابد. تا زمانیکه جنبشی مردمی در برابر نظام ولایت فقیه بظهور نرسیده است، به انتخابات میتوان معانی عمیقتر و پر مایه تری بخشید. در این انتخابات اگر شکست احمدی نژاد را یک مشت محکم در دهان ولایت فقیه تعبیر و تفسیر کنیم زیاد از واقعیت بدور نیفتاده ایم. مگر ولایت فقیه نبود که در ده روز پیش از این خطاب بر رقیبان احمدی نژاد اعلام کرد که شرایط آنچنانکه آنها توصیف میکنند چندان وخیم و بحرانی نیست و او بهتر از هر کسی میداند که اوضاع چگونه است و آنها را به تخریب اذهان مردم متهم نمود.
مضاف بر این در کمتر انتخاباتی اتفاق میافتاد که گزینش بین نیک و خیر و یا بد و شر باشد. انتخاب بین بد و بدتر پدیده ای نوظهور و مختص رژیم دین نیست. بعبارت دیگر، اگر در حکومت دین تنها میتوان بین بد و بدتر برگزید، نمیتواند دلیل موجهی باشد برای عدم شرکت در انتخابات. چون بدتر، ممکن است همچون جورج بوش جوان بین صلح و جنگ، دومی را برگزیند، و بدون هیچگونه ضرورت سیاسی و یا دفاعی از ارتش عظیمی که در اختیار دارد، بهره گرفته و به کشور دیگری مثل عراق تجاوز کند و خسارات مالی و جانی جبران ناپذیری را بوجود آورد. حال آنکه اگر بیل کلینتون و یا ال گور رئیس جمهور بود، شاید مردم دنیا مجبور نبودند که چنین جنگ خونباری را تحمل کنند.
شکست احمدی نژاد در این مقطع زمانی بدان دلیل دارای اهمیت است که میتواند اولین گام بسوی کاهش و کاستی در اصول گرایی و بازگشت بگذشته ی آرمانی، باشد. رد احمدی نژاد لزوما انتخاب بد بجای بدتر نیست بلکه دلالت بر آغاز افول رژیم دین میکند. رای علیه احمدی نژاد، به معنای بیداری و بلوغ مردمی است که در دام عزت و غرور ملی و در این راستا غنی سازی هسته ای و موشک سازی و در نتیجه پیشرفت و کسب قله های علم، گرفتار نشده اند. به پند و اندرز ولایت فقیه مبنی بر انتخاب ساده زیستی و لعن و نفرین اشرافی گری ، گوش فرا نداده اند. و نیز این ادعای وی را که وضع آنگونه که رقبای انتخاباتی احمدی نژاد توصیف میکنند بد نیست که بسیار خوب هم هست، باور نکرده اند. رد احمدی نژاد انتخاب بد بجای بدتر نیست. ترجیح آینده است بر بازگشت بگذشته ای افسانه ای و زندگی است بر آرمان و آرمانخواهی.
fmonjem@gmail.com
|