سیاسی دیدگاه ادبیات جهان - مقالات و خبرها بخش خبر آرشیو  
   

خانم ها و آقایان من حرف دارم!


حمید ملک زاده


• کم تر از دو ماه از می ماه سال ۲۰۰۹ میلادی می گذرد و حافظان مناسباتی که تجمع صد تا ۵۰۰ نفره کارگرانش را تحمل نمی کرد، هزاران نفر را توی خیابان های اورده است تا منطقش را پیش ببرد ...

اخبار روز: www.iran-chabar.de
پنج‌شنبه  ۲۱ خرداد ۱٣٨٨ -  ۱۱ ژوئن ۲۰۰۹


شهر جای عجیب و غریبی است و این روز ها تهران از همیشه عجیب و غریب تر است؛ منطق نمایش ایجاب می کند که آدم ها به خیابان بیایند. نمایش منطق خودش را دارد. آدم ها با آرزوهای قلب شده، درست مثل بازیگران با نقاب هایی که از خودشان نیست، نمایش قدرت یک ساختار سیاسی را در مقابل همه مخالفانش، حتی آدم هایی که دارند منطق نمایش را پیش می برند، به اجرا می گذارند. لمپن ها علیه لمپن ها؛ و عجیب از انسان ایرانی که مناسبات منتهی به فاشیسم را رها کرده است و حالا دارد برای تغییر کردن شکل اصلاح پیشوا دعوا می کند. هورا می کشد. این نیروی عظیم که می تواند خشمگین باشد حالا دارد برای کاهش سطح فشارهایی که از سکوت چند ساله اش تولید شده است، درست منطق نمایش را بازی می کند. خداناباورانی که فریاد می زنند برای پیروزی مردی که اصرار دارد به احیای نمایش بپردازد.
کم تر از دو ماه از می ماه سال ۲۰۰۹ میلادی می گذرد و حافظان مناسباتی که تجمع صد تا ۵۰۰ نفره کارگرانش را تحمل نمی کرد، هزاران نفر را توی خیابان های اورده است تا منطقش را پیش ببرد. دارم به هشام شرابی فکر می کنم. به روایتی از که از منطق پدرشاهی اش ارائه می دهد: پدر شاه، درون خانواده فرزندان اش را به شدت تنبیه می کند تا از نوازش مختصری احساس رضایتمندی کرده و به قواعد بازی تن در دهند. ما، این کودکان وابسته به پدرشاهِ دولت چه خوب محقق می کنیم منطق پدرشاهی را.
خوب که فکر می کنم نمی توانم نگران نباشم از روزی که به ازای حفظ حداقل حقوقمان تجمعی چندبرابر آن چه در تهران بود در دفاع از محمود احمدی نژاد برگزار کنیم؛ شکلی از تعین ساختار که امروز نمی خواهیمش.
جنون تصمیم، میل به دیده شدن، تحقق اراده ای که بی نهایت محافظه کارانه است. ای کاش می توانستم برای مردمم توضیح بدهم که این شکل از خواستن را اگر برای اصیل ترین مطالباتشان، چیزی فراتر از برگشتن به قانونی که اساسً در مخالفت با آزادی هایشان تدوین شده است، تجمیع کنند به راحتی نتایجی بدست می آورند که شاید در خیالشان خون ها باید داد برایش و انقلاب ها کرد.
آن چه در این میان می ماند یک امید ساده است برای من و مردمم:
می دانیم که پیچیدگی ذهن و شرایط سازمان اجتماعی مردم به دنبال خود ضرورتی در پیچیده تر شدن رفتار سیاسی دولت ها را، و مخصوصاً در سطح سرکوب اجتماعی، به دنبال دارد. این شکل از بازی سیاسی در مناسباتی که جمهوری اسلامی نمایندگیشان می کند به طور مشخص برای من و مردمم این امید را باقی می گذارد که در آینده ای نه چندان دور و در جریان یکی از این نمایش ها، شکلی از رفتار مبتنی بر خواسته های اجتماعی، بدون چشم داشت از گشاده دستی حکومت ایجاد شود. شاید در یک نگاه خوش بینانه بشود گفت که این بیرون آمدن مردم برای بیان حرف هایی که می خواهند بزنند، در سطح آگاهی ایشان این تغییر اساسی را به وجود بیاورد که خواستن و به شکل علنی بیان کردن خواسته های اجتماعی شان را به عنوان یک حق واقعی قابل دست رس به رسمیت بشناسند. هر چند خیلی خوشبینانه است اما نوشته ام را به این خوشبختی وا می گذارم که، مردم، و مخصوصاً نسل جدید کنش گران سیاسی ایران، که در اولین قدم به شکلی خشن سرکوب نشده اند، به در خیابان امدن و ماندن در خیابان عادت کنند.


اگر عضو یکی از شبکه‌های زیر هستید می‌توانید این مطلب را به شبکه‌ی خود ارسال کنید:

Facebook
    Delicious delicious     Twitter twitter     دنباله donbaleh     Google google     Yahoo yahoo     بالاترین balatarin


چاپ کن

نظرات (۰)

نظر شما

اصل مطلب

بازگشت به صفحه نخست