مشروطه دوم: گفتمان جمهوری حقوق بشر
احمد تقوائی
•
تحولات یکی دو ماهه گذشته، آرایش نیروهای سیاسی ایران را کاملا دگرگون ساخته است و پس از انتخابات ما با صف آرائی های سیاسی نوینی در ایران روبرو خواهیم شد که در تاریخ سی ساله ایران بی سابقه بوده است. این تفاوت را میتوان در سه جمله خلاصه کرد: ۱- پایان انحصار جنبش اسلامی بر حوزه رسمی سیاست؛ ۲- امکان ورود نیروهای دمکرات و سکولار به رقابت در حوزه رسمی سیاست؛ و ۳- آغاز دوران حزبی شدن سیاست در ایران
...
اخبار روز:
www.iran-chabar.de
پنجشنبه
۲۱ خرداد ۱٣٨٨ -
۱۱ ژوئن ۲۰۰۹
ما درون را بنگریم و حال را
نی برون را بنگریم و قال را
این اندیشه که مردم و نیروهای سیاسی در هر شرایطی باید در انتخابات شرکت کنند و سلاح تحریم را برای همیشه از زرادخانه سیاسی خود خارج سازند به همان اندازه نادرست است که آن اندیشه ای که از مردم و نیروهای دمکراتیک می طلبد که تنها زمانی در انتخابات شرکت کنند که نامزدی "خودی" درمیان است و یا در گزینش او به عنوان کاندید سهیم بوده باشند. هر دو این داوری ها با سنت های دمکراسی سازگار نیست و خوانشی نادرست از آنهاست.
در کشورهای دمکراتیک، نامزدهای انتخاباتی غالبا نمایندگان احزاب سیاسی اند و توسط اعضاء و یا رهبری حزب برگزیده می شوند. از اینرو رقابت های انتخاباتی در عرصه عمومی برای جلب آرای کسانی است در گزینش درون احزاب سهمی نداشته اند. برای مثال در انتخابات پیشین آمریکا بخش از جوانان این کشور، گروه های سیاسی جدا از حزب دموکرات و حتی گروهی از اعضای حزب جمهوری خواه پس از نامزد شدن اوباما توسط حزب دمکرات با او همراه شدند. در اکثر کشورههای اروپائی نیز به همین فرار است. فرایند دمکراسی می طلبد که مردم در درجه نخست به برنامه های و پلاتفرم ها و خواسته های نامزدها توجه کنند و به نامزدی رای دهند که برنامه های انتخاباتیش بیانگر آمال و آرزوهای خود آن هاست و هنگامی که برنامه هیچ یک از نامزدها از چنین کیفیتی برخوردار نبود، بهتر آن است که از رفتن به سوی صندوق به پرهیزند.
گرچه در بسیاری از انتخابات در جهان گروهی از مردم بر پایه گزینش میان بد و بدتر در انتخابات شرکت می کنند و در طول تاریخ نیز در شرایط ویژه، احزاب و گروه های سیاسی هم گاه ناگزیر با چنین سیاستی وارد رقابت های انتخاباتی می شوند، لیکن ترویج چنین فرهنگی توسط روشنفکران به سود جامعه ما نیست و مردم را با فرهنگ توسری خورده ای را تربیت می کند که نتیجه آن کنار نهادن امید به دستیابی زندگی بهتر یا «جستجوی شادکامی» است.
هدف نظام سلطه همیشه این است که بدیل های خود را به صورت تنها بدیل ممکن در ذهنیت جامعه حک کند. سیاست بد و بدتر یکی از دلال مهمی بود که روشنفکران و کوشندگان سیاسی ایران را به همراهی با نیروهای بنیادگرای اسلامی در انقلاب بهمن سوق داد و بنیادگرایان با استفاده از آن سیاست، به طور رسمی گزینش مردم را میان سلطنت و جمهوری اسلامی محدود ساختند. سالها طول کشید تا نیروهای هوادار دمکراسی، به تدریج به خطای خویش پی ببرند و در نقد به گذشته خویش، آنرا یکی از درس های انقلاب بهمن به شمار آورند. به نظر می رسد که هواداران سیاست انتخاب میان بد و بدتر اینک این آموزش مهم را از خاطر برده اند. آیا به راستی هیچ انسان عاقلی را میتوان یافت که به فرزندانش بیاموزد که تصمیم گیری های زندگی آینده خود را بر گزینشی میان بد و بدتر استوار سازد؟
اگرچه ساختار غیردموکراتیک چیره بر ایران و به ویژه نظارت استصوابی امکان شرکت پیشروترین کاندیداهای هوادار دموکراسی، سکولاریسم، پیشرفت و عدالت اجتماعی را ناممکن می سازد، اما صحنه انتخابات کنونی رقابت میان بد و بدتر نیست. بلکه تقابل میان ستادی است که بسیاری از خواست های دمکراتیک مردم ما را از جمله "لزوم اصلاح قانون اساسی بر پایه حقوق شهروندی و رفع تبعیض"، "پایان دادن به نظارت استصوابی"، "پایان دادن به حجاب اجباری"، "محدود کردن درآمد دولت به مالیات از درآمدهای نفت" و... به صورت یک برنامه انتخاباتی به پیش نهاده و ستادهای دیگری که چشمان خود را به روی خواسته های دمکراتیک مردم بسته اند و بزک کردن نظام تبعیض را در اشکال دیگری تجویز می کنند. برنامه انتخاباتی ستاد آقای کروبی با تمام محدویت ها و نارسائی هایش، هم چنانکه به روشنی از فحوای گفتگوهای خیابانی میان جوانان، راهپیمائی ها، سایت های هوادار تغییر پیداست، به شکل گیری و گسترش گفتمانی دمکراتیک در ایران یاری رسانده است. حال آنکه برنامه های دیگر کاندیداها با وجود طرح برخی نکات مثبت، سازنده فضای گفتمانی دمکراتیک نمی باشند و تنها به رشد گفتگو میان سیاست بد و بدتر یاری رسانده اند. جدل کنونی بر سر انتخاب میان بد و بدتر نیست، بلکه انتخاب میان برنامه ایست که به فرایند گفتمان دمکراسی ایران و گسترش مبارزه و نهادهای مدنی یاری رسانده یا آنرا ارتقا داده است و برنامه هایی که در بهترین حالت، ما را به گفتمان های واپس گرای سالهای شست با رنگ و لعابی اصلاح طلب و مشارکتی باز می گردانند.
در عین حال بسیار نادرست است اگر تصور شود که جبهه تحریم توانسته است بدیل دمکراتیکی را در برابر پلاتفرم آقای کروبی سازمان دهد. بخش بزرگی از جبهه پراکنده تحریم را نیروهایی تشکیل می دهند که نه تنها در گذشته بلکه هم اکنون نیز پر چمداران گفتمانهای غیردمکراتیک و در مواردی ضددمکراتیک می باشند. آیا به راستی سازمان مجاهدین خلق را میتوان بدیل دمکراتیکی در برابر برنامه آقای کروبی دانست؟ آیا گروهی از هواداران بازگشت سلطنت که آرزوی برپاساختن مجدد نظام گذشته را در سر می پرورانند، بدیلی دموکراتیک اند؟ آّیا بسیاری از گروههای چپ را که همچنان بر طبل پروژه اقتصادی و سیاسی کمونیسم می کوبند و آرزوی استقرار دیکتاتوری پرولتریا را در سر دارند، میتوان هواداران بدیل دمکراتیک در برابر ستاد کروبی به حساب آورد؟ آّیا گروه هایی که سوسیالیسم چاوزی را برای ایران تجویز و از استقرار دمکراسی مشارکتی شورایی هواداری می کنند می توانند برنامه خود را در برابر آنچه از سوی ستاد کروبی و جنبش جوانان ایران مطرح می شود، برنامه ای دموکراتیک و آزادی خواهانه بخوانند؟
تردیدی نیست که گروهی از نیروهای دمکراتیک تحریم کننده انتخابات با افشای جنایات نظام در سی سال گذشته و همراه با آن حمایت از حقوق دمکراتیک شرکت کنندگان در انتخابات و افشای حمله اوباشان به آنان نقش مثبتی را شکل دادن به گفتمان دمکراتیک ایفا کرده اند. اما متاسفانه این گونه تحریم که از یک منظر دموکراتیک صورت می گیرد، در میان فریادهای جنون آمیز تحریمیان غیردموکرات، گم شده است. مرز میان دمکراسی و خودکامگی تحریم و یا شرکت در انتخابات نیست. بلکه مختصات سیاستی است که بر پایه آن، اندیشه تحریم یا شرکت در انتخابات شکل می گیرد. تحریم کننده دموکرات، از حق دموکراتیک مردم در شرکت یا عدم شرکت در انتخابات پشتیبانی می کند و هواداران شرکت را پاسداران و عوامل مشروعیت رژیم نمی خواند. تحریم کننده دمکرات، نظارت استصوابی را بی رحمانه محکوم می کند و نه نامزدی را به دلیل گذر از آن صافی. تحریم کننده دمکرات، از حق نامزدهای انتخاباتی (حتی مرتجع ترین آنها) برای برگزاری میتینگ های انتخاباتی مسالمت آمیز به دفاع بر می خیزد و تلاش رژیم را برای سو استفاده از آن ها در توجیه سیاست های ظالمانه خود محکوم می کند و از این طریق حساب خود را از تحریم کنندگان ضددمکرات که در برابر حمله اوباش به متینگ های انتخاباتی سکوت بر میگزینند جدا می سازد.
یک انسان دموکرات و از جمله تحریم کننده دمکرات، افراد را به دلیل مشارکت مستقیم در سرکوب و نقض حقوق مردم محکوم می کند و نه به دلیل داشتن مقام و منصبی در یک نظامی ضددمکراتیک. متاسفانه در ابتدای انقلاب همین اندیشه های نادرست سبب گردید که بسیاری از روشنفکران ایران از سیاست های غیرانسانی که در مورد امیران و افسران ارتش و کارکنان بلندپایه رژیم پادشاهی اجرا شد، سکوت کنند و یا در مواردی حتی آتش بیاران معرکه گردند.
آنچه که متاسفانه بسیاری از نیروهای سیاسی در نگاه به انتخابات از دیدنش ناتوان اند، شکل گیری گفتمانی است که با تمام گفتمان هائی که در سی ساله گذشته در صحنه سیاست پدید آمدند ماهیتا متفاوت است. این گفتمان هیچ شباهتی با گفتمان انقلاب مستضعفین سالهای نخستین پس از انقلاب ٥٧ ندارد. با گفتمان "جمهوری مدرن اسلامی" اقای رفسنجانی نیز یکی نیست. ماهیتا از گفتمان دمکراسی اسلامی آقای خاتمی متفاوت است. و مسلما با جمهوری اسلام محور و "عدالت" محور آقای احمدی نژاد بیگانه است.
این گفتمان نخستین گفتمان مدرن ایران پس از انقلاب است. گرچه به نظر می رسد که زادگاه این گفتمان فضای ساِبر ایران بوده است لیکن اکنون چون کودکی برای بلند شدن به نامزدی آقای کروبی و حزب اعتمادملی تکیه کرده است. به همان شکل که گفتمان مدرنیته و مشروطه ایران دوران کودکیش را در پناه شاهزادگان و میرزایان اصلاح طلب قاجار گذراند، گفتمان مدرن کنونی هم می خواهد تا چون موسی در دامن خواهر فرعون از گزند خشم فرعون مصون بماند. این کودک نوپا، با قیل و قالش، آوایی از حال درونش را به ما می رساند. آوایی که بلندتر شدنش با کوشش در تغییر یا اصلاح قانون اساسی، با درخواست پایان دادن به تبعیض، با برچیده شدن نظارت استصوابی و انتخابات آزاد بستگی یافته است.
این آوا چیست و مختصات آن کدام است؟ تردیدی نیست که این آوا هم نُت هایی از ترانه لیبرال دموکراسی ایران را در بردارد و هم تک مضرابی از ارزش های سوسیال دموکراسی از آن به گوش می رسد، اما نه بازگشت به لیبرال دموکراسی مشروطه است و نه زایش دوباره سوسیال موکراسی ایران. به باور من هیچیک از این دو خوانش بیانگر ماهیت گفتمان نوین ایران نیست. این آوا ملودی گفتمان نوپای جمهوریت حقوق بشر ترقی خواه ایران است که می کوشد دو ترادیسیون تاریخی مشروطه (مردم سالاری و ترقی خواهی) را با گفتمان حقوق بشری و توسعه اقتصادی مدرن پیوند دهد و بر پایه این پیوند، آینده نگری جنبش مدرن ایران را محور ائتلافات دمکرات سیاسی جامعه ساخته و روایت نوینی را از توسعه سیاسی و اقتصادی در ذهنیت نخبگان جامعه ما حک کند.
دفتر انتخابات دهم ریاست جمهوری حداکثر تا یک هفته دیگر بسته خواهد شد. لیکن هم زمان با آن دفترچه تاریخ نهادینه شدن گفتمان نوین ایرانیان باز خواهد گردید. جدا از اینکه چه کسی به ریاست جمهوری بنشیند، تحولات یکی دو ماهه گذشته، آرایش نیروهای سیاسی ایران را کاملا دگرگون ساخته است و پس از انتخابات ما با صف آرائی های سیاسی نوینی در ایران روبرو خواهیم شد که در تاریخ سی ساله ایران بی سابقه بوده است. این تفاوت را میتوان در سه جمله خلاصه کرد: ۱- پایان انحصار جنبش اسلامی بر حوزه رسمی سیاست؛ ۲- امکان ورود نیروهای دمکرات و سکولار به رقابت در حوزه رسمی سیاست؛ و ۳- آغاز دوران حزبی شدن سیاست در ایران.
در چنین فضائی تنها نیروهایی در رقابت های سیاسی چند ساله اینده ایران سهمی خواهند داشت که بر پایه درک و فهم این شرایط نوین، به سرعت خود را بازسازی کنند و به همین خاطر مهم ترین چالش گفتمان جمهوری حقوق بشر ایران نهادینه شدن آن است.
از اینرو نخستین پرسش پیش روی ما این است که نهادها و گروه ها و انجمن هایی که به قصد پاسداری از گفتمان حقوق بشری ایران در فرایند انتخابات شرکت کردند، و آن دسته از گروههای دمکراتیکی که به دلائل پاسداری از باورهای دمکراتیکشان سیاست عدم شرکت را در پیش گرفتند، و مهم تر از همه، آن نهادهای نوینی که نوزادان این دورانند، چگونه و با چه سرعتی میتوانند خود را برای رقابت در شرایط طوفانی که در پیش روست هماهنگ و آماده سازند.
دومین پرسش پیش روی ما این است که هواداران گفتمان جمهوری حقوق بشر ایران چگونه میتواند فضای گفتمانی جامعه خود و رقابت های درونی جامعه را به سوی رقابت های حزبی ارتقا دهند و همراه با آن به ائتلاف گسترده ای را برای پاسداری از این گفتمان سازمان دهند.
و سرانجام سومین پرسش پیش روی ما این است که هواداران جمهوری حقوق بشر چگونه و تحت چه شرایطی میتوانند توازنی را میان جنبش های اجتماعی، جامعه مدنی و رقابت در فضای حوزه رسمی سیاست پدید آورند تا در دوره طوفانی که در پیش داریم، آن ها به دام انحرافات نیروهای روشنفکری پیش از انقلاب بهمن و کجروی های جنبش دوم خرداد در نغلطند.
ataghvai@gmail.com
|