ضرورت وجود رهبری
بیژن کیارسی
اخبار روز:
www.iran-chabar.de
سهشنبه
۲۶ خرداد ۱٣٨٨ -
۱۶ ژوئن ۲۰۰۹
ای کاش می توانستم
ــ یک لحظه می توانستم ای کاش ــ
بر شانه های خود بنشانم
این خلق بی شمار را،
گرد حباب خاک بگردانم
تا با دو چشم خویش ببینند که خورشیدشان کجاست
و باورم کنند.
ای کاش
می توانستم.
مردم ایران از روز شنبه پس از اعلام رسمی پیروزی محمود احمدی نژاد از طرف وزارت کشور و نهاد رهبری، طی یک حرکت خود جوش به خیابان ها آمدند تا اعتراض خود را به تقلب فاحش انتخابات دورهٔ دهم ریاست جمهوری اسلامی نشان دهند. این در حالیست که این جنبش مردمی از فقدان وجود رهبری که این جریان را به صورت سازمان یافته هدایت کند رنج می برد.
تاریخ سرزمین مان نشان داده است که حرکت های خودجوش مردمی در مخالفت با قدرت خودکامهٔ دولت ها اگر در لحظهای حساس و سرنوشت ساز به درستی هدایت نشود به شکست خواهد انجامید و جامعه دیگر بار دچار سکون شده و دست حکومت را برای سرکوب مخالفان خود بازتر میکند. با نگاه به چند تجربه تاریخی میتوان به اهمیت وجود یک نیروی سازمان دهنده در پس حرکت های مردمی پی برد، به طور مثال با تشکیل دولت ملی دکتر مصدق پس از شهریور ۱۳۲۰ جامعه دوباره تحرک خود را باز یافت و پس از چند سال مردم و روشنفکران توانستند نظرات خود را بیان کرده و حقوق دموکراتیک خود را به صورت مسالمت آمیز از حکومت پهلوی مطالبه کنند. اگرچه با کودتای نظامی ۲۸ مرداد ۳۲ بار دیگر جامعهً ایران دچار یأس و نومیدی گردید و شاه توانست ۲۷ سال دیگر به دیکتاتوری خود ادامه دهد و تمام فضاهای سیاسی و اجتماعی را محدود کند. اگرچه با توجه به ایستادگی دولت ملی مصدق میتوان گفت که دولت شاه مشروعیت خود را در طیف های گوناگون جامعه از دست داد و پس از آن گروههای مخالف حکومت سیاست های خود را برای رسیدن به آزادی تغییر دادند.
پس از انقلاب و با به گوش رسیدن صدای پای دیکتاتوری نعلین، تنها پس از مدت کوتاهی از پیروزی انقلاب، نیروهای جوان چپ گرا که از محبوبیت بی شماری در سطح جامعه برخوردار بودند به نیروی منتقد اصلی دیکتاتوری مذهبی مبدل شده وبا حکومت اسلامی به مبارزه برخاستند که متأسفانه با توجه به اینکه این سازمان ها بسیاری از رهبران با تجربه خود را در جریان مبارزات طولانی مدت با رژیم پهلوی از دست داده بودند، و همچنین به علت کمبود نیروها و افراد کم تجربه دچار انشعاب و در نهایت به دلیل هدایت نادرست این نیروها توسط حزب توده بسیاری از آنان توسط حکومت اسلامی یا زندانی و یا کشته شدند و بسیاری دیگر مجبور به ترک ایران شدند.
در ۱۸ تیر ماه ۱۳۷۸ زمانیکه دانشجویان به خیابان ها آمدند تا از حقوق حقهٔ خود دفاع کنند، با حمایت مردم توانستند بار دیگر پس از سرکوب جنبش های دانشجویی اوایل انقلاب برای اولین بار زمزمهٔ تغییر را سر دهند. این بار نیز به دلیل نبود یک رهبری سازمان دهنده و عدم درک محمد خاتمی رئیس جمهور وقت حکومت اسلامی از نقش سرنوشت ساز خود، رژیم جمهوری اسلامی توانست بار دیگر این حرکت دانشجویی- مردمی را سرکوب نماید.
مردم ایران در روزهای اخیر برای دفاع از صیانت آرای شان و دفاع از حقوق قانونی کاندیداهای خود به خیابان ها آمده اند وبه روشنی فریاد مرگ بر دیکتاتور سر می دهند. در خبرهای این روزها که بطور مکرر از برخی رسانه های داخلی و خارجی پخش می شود میرحسین موسوی را به درست یا نادرست رهبر اپوزیسیون ایران می نامند در حالی که ایشان برای احقاق حق خود به دیدار رهبری می رود که مردم او را دیکتاتور می نامند و خواستار سرنگونی حکومتش هستند. اگر آقای موسوی اعتقاد به این جملهٔ خود که در مناظرهٔ تبلیغاتیش با احمدی نژاد خطاب به مردم ایران اعلام کرد دارد، که از مردم است و به سوی مردم باز میگردد، باید در این لحظات حساس نقش تاریخی خود را درک کند و به جای دیدار با رهبری و چانه زنی از بالا به سازمان دهی این جنبش مردمی بپردازد. در این صورت نه تنها می تواند مشروعیت خود را در میان جنبش های خط چپ بدست بیاورد بلکه می تواند اندک مشروعیتی را که هنوز جمهوری اسلامی در میان قشرهایی از مردم دارد بزداید. در پایان شعر شاملو را نیز میتوان به این صورت بیان کرد:
ای کاش مردم میتوانستند
رهبرانشان را بنشانند بر شانه های خود
تا با دو چشم خویش ببینند
خورشید واقعی کجاست
تا باورشان کنند
ای کاش مردم بتوانند.
بیژن کیارسی
کلن- آلمان
|