راه بدون بازگشت
سیاوش دانشور
اخبار روز:
www.iran-chabar.de
آدينه
۲۹ خرداد ۱٣٨٨ -
۱۹ ژوئن ۲۰۰۹
سیاست در ایران از قفس الیت مرتجع اسلامی جهیده و به خیابان آمده است. مستقل از اینکه هر کس چه تحلیلی از اوضاع دارد٬ وضعیت سیاسی در ایران وارد دوران جدید و تعیین کننده ای هم برای بالائی ها و هم برای پائینی ها شده است. این وضعیت سرجای اولش برنمیگردد٬ سازشی در بالا به معنی پایان ماجراها متصور نیست٬ و مردم نیز دراین چهارچوب متوقف نمیشوند.
ما چند روز قبل از انتخابات براین نکته تاکید کردیم که سوال مهمتری از "نه به احمدی نژاد" وجود دارد و آن اینست که طرفین در موقعیتی هستند که میدان را خالی نمیکنند. تاکید کردیم "سوال اینست که آیا جریان احمدی نژاد و راست افراطی به طرق "دمکراتیک" و اسلامی سرنوشتش را به تعداد آرا گره میزند؟ اگر از پیروزی خود مطمئن نباشد٬ که بنظر نیست٬ چه اقدامی میکند و مهمتر چه اقدامی میتواند بکند؟ طرف مقابل برای این وضعیت چه امکاناتی دارد و تا کجا میتواند پیش برود؟ اگر احمدی نژاد و شریعتمداریها و عباسی ها و موتلفه اسلامی و بخشی از فرماندهان سپاه که به امکانات سیاسی و اقتصادی و نظامی وسیعی چنگ انداخته اند٬ حاضر نباشند قدرت را تفویض کنند چه راهی در مقابلشان همین امروز باز است؟"
جمهوری اسلامی از سر دیوانگی با سرنوشت نظامش بازی نمیکند. سه دهه است که با هزار شیوه تلاش کردند بقای نظامشان را تداوم ببخشند. اگر امروز دراین موقعیت افتاده اند نه محصول تصمیم "نسنجیده" شان بلکه نتیجه شکافهای عمیقی است که جنگ قدرت را به دو راهی تعیین کننده رسانده است. تنها راه ماندن احمدی نژاد در قدرت همین بود. او میدانست که "انتخابات" راه ریاست جمهوری مجددش نیست. تنها راه این بود که با عددی نجومی او را از صندوق بیرون کشید و مخالفان را طبق نقشه از قبل اعلام شده با عنوان "نوکران آمریکا" و "عناصر انقلاب مخملی" سرکوب کرد. هدف این جنگ سرکوب مردم در پائین و برگرداندن اوضاع به چند هفته قبل از نمایش انتخابات و تصفیه و حاشیه ای کردن بخشی از نیروهای درون حکومتی بود. تنها به این طریق میشد تداوم سیاستهای داخلی و بین المللی این خط در جمهوری اسلامی را تضمین کرد. بقای پدیده احمدی نژاد تنها از این راه متصور بود و ناچار بودند علیرغم ریسک بزرگ به این عمل دست زنند. در ادامه نیز این خط با ترکیبی از مانور "قانونی" و سرکوب و ترور و پرونده سازی و حذف میتواند بعنوان دولت جمهوری اسلامی بماند. راه سازش بروی این خط باز نیست.
طرف مقابل نیز به ایستگاه آخر رسیده است. نه فقط نفس اصلاح طلبی حکومتی و یا هر روایت کمتر زمخت از جمهوری اسلامی تنها وقتی میتواند شانس داشته باشد که راست حکومتی آن را بپذیرد٬ بلکه تعرض احمدی نژاد به بخشهای وسیعی از خودیهای حکومتی آنها را در یک دو راهی ماندن یا حذف و لاجرم مقاومت یا نابودی قرار داده است. اگر "اعتدالیون" و اصلاح طلبان دینی مانند همیشه گردن کج کنند برای همیشه کارشان تمام است. همین امروز استراتژی "تغییر از درون و متکی به ظرفیتهای قانون اساسی" ضربه مرگباری خورده است. خط اصلاحات درون حکومتی برای همیشه مرد. معلوم شد هر نوع تغییر و اصلاح در جامعه از مکانیزم تعزیه اسلامی "انتخابات" نمیگذرد. لذا مقاومت برای بقا تنها راه پیش روی این جماعت است. آنها برخلاف دوره خاتمی که با یک تشر و حکم حکومتی ساکت شد٬ اینبار ناچارند بدرجه ای عنصر "فشار از پائین" را در محاسبات و عمل سیاسی خود ملحوظ کنند.اینها "وظیفه سنگینی" دارند. نه فقط باید مقاومت کنند تا از نظام بیرونشان نیاندازند بلکه باید اعتراض و فشار غیر قابل کنترل در پائین را هم قالب بزنند و در چهارچوبهای حکومتی و اسلامی زمینگیر کنند. این جماعت هم در ایستگاه آخراند و فرصتی دیگر ندارند. هر گونه کرنش در مقابل این روند برای همیشه شناسنامه سیاسی شان را باطل میکند. اگرچه رویدادها شکل ظاهرا متفاوتی به جدالهای حکومتی میدهد اما اساس آن در پایه ای ترین سطح جنگ برسر بقا نظام و تلاش برای به کرسی نشاندن خط و سیاستی است که هر طرف فکر میکند بقای جمهوری اسلامی در گرو آنست. جنگ کرکسها به مرحله مرگ و زندگی رسیده است. جمهوری اسلامی وارد راهی بدون بازگشت شده است.
دولتهای ناپایدار
اگر خامنه ای و باند راست افراطی حکومت زیر فشار اعتراضات در خیابانها کرنش کند و عقب بنشیند٬ اگر حتی "انتخابات" تجدید شود و یا موسوی بعنوان رئیس جمهور "انتخاب" شود٬ موضوع فرق اساسی نمیکند. دولت موسوی نمیتواند دولت پایداری باشد. اولا راست حکومتی مادام که موجود است و قدرت دارد هر تلاش اینها را با شکست مواجه میکند. ثانیا موسوی همین امروز از فضای موجود بسیار عقب است و سنگری پوشالی دارد. اگر پرچم الله و اکبر و خمینی راه نجات جمهوری اسلامی و تناقضات خردکننده اش بود اصولا نیازی به خاتمی و موسوی و دیگران نداشت. حتی اگر موسوی دراین جدال پیروز شود آینده اش "بنی احمد" اسلامی است.
دولت موسوی برخلاف ذهنیت علیل ملی اسلامیها دولتی ناپایدار است. همانطور که دولت حکومت نظامی احمدی نژاد مردم را به طرف مقابله نظامی سوق خواهد داد. در ایران دورانی آغاز شده است که جمهوری اسلامی از نظر مردم کارش تمام است. روند فروپاشی٬ تصفیه درونی٬ سرکوب گسترده تر مردم٬ حکومتهای نظامی٬ و دست بدست شدن دولتها آغاز شده است. این موضوع میتواند مسیر پر پیچ و خمی داشته باشد اما نفس آن انگیزه اعتراض و تحرک اکثریت عظیم مردم است. در هر حلقه این روند ما با شگفتیهائی روبرو خواهیم بود که روز قبلش شاید عجیب بنظر میرسید. همانطور که ایران در فاصله چند روز تصویرش زیر و رو شد٬ همانطور باید منتظر بود که جنگ سنگر به سنگر و قیام برای بزیر کشیدن آخرین بقایای جمهوری اسلامی توسط کارگر و کمونیسم در قلب تهران و هر گوشه ایران به صدر اخبار جهانی برود.
وظایف فوری کمونیسم طبقه کارگر
یک سیاست کشنده برای کمونیستها و مخالفین جمهوری اسلامی سیاست منزه طلبی و ناظر اوضاع بودن است. این فاکتور تعیین کننده که جنگ در بالا محصول فشار و اعتراض در پائین است را نباید یک لحظه فراموش کرد. بدون حضور گسترده مردم و اعتراض شان دلیلی برای دعوای حاد باندهای حکومتی وجود ندارد. دراین صحنه چه بسا در مقاطع اولیه بنظر میرسد که بالائیها دارند مردم را چپ و راست میکنند اما این تلقی از بیخ و بن اشتباه است. مردم در تناسب قوای فعلی موسوی را سپر میکنند تا خامنه ای و در واقع کل نظام را عقب برانند. بدرجه ای که موسوی نقش ترمز و ضربه گیر سیاسی این اوضاع را بازی میکند٬ عبور از موسوی سرعت و وسعت می یابد. بدرجه ای که موسوی بر "حق و رای مردم و بودنشان در صحنه" پافشاری میکند٬ مردم او را به جلوتر هل میدهند و حضورشان را وسیع تر میکنند. مردم طرفدار موسوی نیستند. هدف مردم پاسداری از میراث خمینی و الله و اکبر نیست٬ هدف مردم دفن حکومت اسلامی است. این صحنه ها با سرعت برق و باد عوض میشود اما عوض شدن اوضاع در گرو افشاگری صرف نیست بلکه بطور واقعی مردم ناچارند بن بستهای ایجاد شده را بشکنند و جلو بروند. کمونیستها در این مقاطع وطیفه حساس و تعیین کننده دارند. اساس یک سیاست کمونیستی و فعال در ایندوران ایجاد انواع سازمان و تشکل از ارگانهای اعمال اراده توده ای در مراکز کار و محلات زندگی تا تشکیلاتهای حزبی منسجم برای دخالتگری آگاهانه و تامین رهبری اعتراضات توده ای است.
طبقه کارگر در این اوضاع باید پرچم مستقلش را برافرازد. ایجاد و اعلام شوراها و سازمانهای مستقل کارگری٬ اعمال کنترل کارگری و اراده توده ای کارگران در مراکز کار٬ صدور بیانیه های سیاسی توسط شوراها و نمایندگان کارگران خطاب به طبقه کارگر و کل جامعه٬ و برافراشتن پرچم آزادی و برابری و رفاه از ضروریات فوری تلاش امروز گرایش رادیکال و سوسیالیست و کمونیست طبقه کارگر است. کارگر بعنوان شهروند ممکن است در خیابان و محله در تظاهراتها شرکت کند و حرفش را بزند. این اما کافی نیست. حضور کارگر بعنوان یک طبقه و یک پرچم متعین و متمایز سوال اساسی امروز است. فعالین کارگری باید از اوضاع امروز بیشترین بهره را ببرند. احمدی نژاد و موسوی و کل جمهوری اسلامی و اپوزیسیون بورژوائی برای طبقه ما یک آینده را ترسیم میکنند؛ آینده ای متکی بر فقر و فلاکت و استثمار سرمایه داری با حکومتی دیکتاتوری و اختناقی بحد کافی قوی که بتواند استثمار نیروی کار ارزان را سازمان دهد. امروز باید از فرصت استفاده کرد و ناتوانی بالائیها را بعنوان توانائی و قدرت خود ترجمه کرد. اما آخر داستان مهم است. نه فقط باید برای سازماندهی انقلاب کارگری آماده شویم بلکه پرچم قیام و سرنگونی باید دست طبقه کارگر باشد. از امروز تا قیام کارگری وضعیت های متفاوتی در مقابل ماست٬ ایستگاههای مختلف و حتی دولتهای ناپایدار و ترانزیشنال مختلف میتواند وجود داشته باشد. مهم اینست که ما در هر مرحله و شرایطی جلو برویم و برای هر شرایطی آماده باشیم. آمادگی برای طبقه کارگر در دو کلمه خلاصه میشود؛ افق کمونیستی و سازمان. ما چشممان باید باید به قدرت کارگری و کسب قدرت باشد و سازمانهای مناسب اینکار را از همین امروز و در متن هر تناسب قوا ایجاد کنیم.
دنیا اوضاع ایران را با نگرانی و لحظه به لحظه دنبال میکند. دولتهای غربی و رسانه هایشان قبل از اینکه نگران "تقلب انتخاباتی" باشند٬ نگران خارج شدن اوضاع از کنترل رژیم اسلامی اند. آنها از هر مرتجعی در رژیم اسلامی با همین زبان و همین استدلالها دفاع کرده اند. فراموش کار نشویم٬ از دولتها نخواهیم که "به داد مردم ایران برسند"! اینها سه دهه است بدلیل تجارت و محاسبات کیسه و سود سرمایه هایشان با رژیم اسلامی از هر نوعش تبانی و معامله میکنند. هر زمان هم از جناحی از حکومت اسلامی حمایت کرده اند صد برابرش علیه "خشونت" و مسیر انقلابی سخن گفته اند و در برابر سرکوب کارگران لال بوده اند. دولتهای غربی نهایتا کنار جمهوری اسلامی اند و هر زمان ببینند این نظام نمیتواند سرپا بماند کنار مرتجع ترین عناصر بورژوازی علیه طبقه کارگر و مردم آزادیخواه قرار میگیرند. کسانی که به "جامعه جهانی" دخیل بسته اند یا در توهمات پوپولیستی و راست خود غرق اند و یا چیزی از سیاست نمیدانند.
طبقه کارگر باید روی پای خودش بایستد و بعنوان رهبر سرسخت آزادی جامعه بمیدان بیاید. دراین جنگ صدها میلیون کارگر و سوسیالیست و آزاداندیش دنیای امروز در کنار طبقه کارگر قرار دارد. *
١٧ ژوئن ٢٠٠٩
|