یادداشت سیاسی سیاسی دیدگاه ادبیات زنان جهان بخش خبر آرشیو  
  اجتماعی اقتصادی مساله ملی یادبود - تاریخ گفتگو کارگری گزارش حقوق بشر ورزش  
   

من به ایرانی ها حسادت می کنم


گیدئون لوی (هاآرتص) - مترجم: ناهید جعفرپور


• آدم از حسودی کاملا کبود می شود. صحنه های ایران ثابت می کنند که برخی از ملت ها تلاش می کنند سرنوشت خویش را خود بدست بگیرند، اسیر بی تفاوتی تهوع آور نمی گردند، با رضایتی بی پایان به خود نمی نگرند و کورکورانه چون گله ای از رهبری کشور خود تبعیت نمی نمایند ...

اخبار روز: www.iran-chabar.de
سه‌شنبه  ۲ تير ۱٣٨٨ -  ۲٣ ژوئن ۲۰۰۹


در باره نویسنده: گیدئون لوی ژورنالیست هال تلاویو است و برای روزنامه هارتس کار می کند. وی به یکی از محدود ژورنالیست های اسرائیلی تعلق دارد که در باره زندگی در فلسطین تحت اشغال اسرائیلی ها گزارش می دهد و بخاطر گزارش های منتقدانه اش مورد حملات خوانندگان اسرائیلی و همکارانش قرار می گیرد.


آدم از حسودی کاملا کبود می شود. صحنه های ایران ثابت می کنند که برخی از ملت ها تلاش می کنند سرنوشت خویش را خود بدست بگیرند، برخی اسیر بیتفاوتی تهوع آور نمی گردند، برخی دیگر با رضایتی بی پایان به خود نمی نگرند و برخی کورکورانه چون گله ای از رهبری کشور خود تبعیت نمی نمایند. در تاریخ ملت های مشخصی لحظاتی وجود دارد که انسانها با خود می گویند: اینطور نمی تواند ادامه داشته باشد.
چچنی ها و اوکراینی ها و روسها، آفریقا جنوبی ها و فلسطینی ها، تایلندی ها و چینی ها و اکنون ایرانی ها: آنها در یک موقعیت مناسب به خیابانها رفتند. برخی موفق بودند و برخی ناموفق. اما حداقل تلاش خود را نمودند. آنها تسلیم رهبران شکست خورده خود که همواره آنان را به شرایط بدتر می کشاندند، نشدند. همیشه تنها موضوع بر سر این نیست که بر علیه رژیم های استبدادی برخواست بلکه برخی اوقات هم موضوع بر سر مبارزه برای عدالت در یک دمکراسی بوده است. این مبارزه تنها پای صندوق های رای انجام نمی پذیرد بلکه یک چنین مبارزه ای باید در خیابانها صورت پذیرد. در اینجا هم همینطور است.
صحنه های ایران تحت ستم روزانه پیش روی ما قرار دارند: هزاران نفر زن و مرد در خیابانها اعتراض می نمایند و فریاد می زنند. آنها بدون وحشت محکم ایستاده اند و چهره های خویش را بنمایش می گذارند و با وجودشان در این اعتراض عمومی ریسک هائی را متقبل می گردند. شاید کمتر از آنچه که ما در اینجا تصور می کنیم. محققین دانشمند ما تنها ایران تاریکی ها را می شناسند ـ اما در حالیکه زنان ایران این ریسک را بجان می خرند و خواهان پس گرفتن آراء خود می شوند، زنان اسرائیلی مابین مراکز خرید و پارکینگ ها در سکوت فرو می روند. در حالیکه مردان تهران با صدای بلند فریاد می زنند "آراء ما کجاست"، مردان اسرائیلی در اینجا از خود می پرسند تعطیلات تابستانی را کجا بسر ببریم؟ در اینجا سواردر یک اتومبیل کورسی و آنجا در خیابان ها. در اینجا در مقابل صفحه خسته کننده تلویزیون و آنجا تحت خشونت تهوع آور نیروهای پلیس. در اینجا تاریکی و در آنجا در روشنائی اعتراضات مردمی.

ما تنها زمانی به خیابان ها می رویم که جشنی بر پا باشد. بندرت به خیابان ها می رویم وقتی که موضوع بر سر یک رسوائی باشد: صدمین سالگرد تل آویو و یا نمایشگاه کتاب، نمایشگاه آبجو و جشن گوجه فرنگی ـ اما هرگز برای یک تظاهرات. در ایران مردم برای آزادی مبارزه می کنند و در اینجا برای تعطیلات تابستانی.
در اسرائیل با وجود اینکه آزادی وجود دارد اما این آزادی تنها برای ما یهودیان برقرار است. ما در اینجا رژیمی داریم که کمتر از رژیم آیت الله ها مستبد نیست: رژیم افسران و شهرک نشینان در مناطق اشغالی. اما ما با آنها چه کاری داریم؟ در ایران نیروی پلیس تظاهرات مردم را با خشونت پراکنده می کند و تیراندازی می کند و می کشد و هر آنچه می خواهد انجام می دهد. اما ما در اینجا چه می کنیم؟
اگر که تو امکان داری یک روز جمعه به نالین و یا بیلین برو و ببین که در آنجا چه اتفاق هائی می افتد. در اینجا هم تظاهرکنندگان وحشیانه کشته می شوند. اما در ایران پهنه جامعه در مقابل سیستم مستبد ایستاده است در حالیکه در اینجا تنها مشتی از آدم های با شهامت در مقابل پلیس مرزی که تیراندازی می کند، ایستاده اند. بعلاوه ما بندرت در باره این اعتراضات که با گلوله و سکوت همراه هستند، چیزی می نویسیم. برای کسی جالب نیست و این را ما اسمش را دمکراسی می گذاریم.
دمکراسی تنها با انتخابات سنجیده نمی شود. بلکه دمکراسی در زندگی روزمره سنجش می شود. اهداف ملی تنها توسط سیاستمداران تشنه قدرت بر قرار نمی گردند. خیابانها ـ مردم ـ باید همراهی کنند. در انتخابات گذشته ۶۴% آراء اسرائیلی ها برای پشتیبانی طرفداران راه حل دو دولت به صندوق ها ریخته شد. اگر که نخست وزیر قدمی کوچک به جلو بردارد ـ که همیشه مانعی در این راه تراشیده می شود ـ و هیچ کسی کاری نمی کند. در همین زمان های اخیر حتی یک بحث سیاسی هم از کسی شنیده نشده است؟ هیچ


تنها می توان تصور کرد که چه اتفاقی می افتاد اگر که در روز بعد از سخنرانی بنیامین ناتانیاهو تمامی کسانی که خواهان راه حل دو دولت بودند به خیابان ها می رفتند تا خواهان پایان این اشغال گردند. چه می شد. یک نسیم آرام بخش که قدرت و قوت آن باراک اوباما و ناتانیاهو و محمود عباس و بشار اسد را به حرکت می انداخت.
اما زمانی که خیابانها در سکوت فرورفته اند، تنها رهبران باقی می مانند و ماندنشان به آنها انگیزه می دهد.
اسرائیل هم اکنون در چهار راه سرنوشت قرار گرفته است. درست بمانند ایران. در برابرش موقعیتی قرار دارد که می تواند بر روی آینده تمامی ملت ها تاثیر بگذارد. موقعیتی که کمتر از نتیجه انتخابات ایرانی ها و سرنوشت ایرانی ها نیست. از دست دادن این موقعیت درست به همان اندازه تعیین کننده است که چهار سال دیگردر قدرت ماندن احمدی نژاد.
اما ببین که در ایران مستبد زده چه می گذرد و چه در اینجا تنها دمکراسی در خاورمیانه می گذرد.   


اگر عضو یکی از شبکه‌های زیر هستید می‌توانید این مطلب را به شبکه‌ی خود ارسال کنید:

Facebook
    Delicious delicious     Twitter twitter     دنباله donbaleh     Google google     Yahoo yahoo     بالاترین balatarin


چاپ کن

نظرات (۰)

نظر شما

اصل مطلب

بازگشت به صفحه نخست