عبدالله شهبازی؛ حامی دیروز احمدی نژاد، دوست امروز موسوی
پارسا نیک جو
اخبار روز:
www.iran-chabar.de
چهارشنبه
٣ تير ۱٣٨٨ -
۲۴ ژوئن ۲۰۰۹
براستی روزگار عجیبی است! یکی از عجایب این روزگار مواضع سیاسی عبدالله شهبازی و اعلام کناره گیری ایشان از ادامه ی همکاری با صدا و سیمای حکومت اسلامی است. عبدالله شهبازی نامی نا شناخته نیست. وی از توده ای هایی بوده که در زندان های حکومت اسلامی تواب شد و با پیوستن به پژوهش گران وزارت اطلاعات به یکی از تولید کننده گان و طراحان صنعت تهاجم فرهنگی و کاشفان توطئه های رنگارنگ کانون های قدرت صهیونیستی و امپریالیستی و بهائی های مخفی و علنی تبدیل شد. عبدالله شهبازی در سال هشت و چهار از رأی دهنده گان و مبلغان احمدی نژاد بود ، امروز اما ایشان در اعتراض به کودتای انتخاباتی احمدی نژاد و هم چنین در دفاع از رأی خود به موسوی به یکی از مخالفان احمدی نژاد تبدیل شده است. من در این مقاله می کوشم با مرور مواضع سیاسی ایشان در چهار سال گذشته، گزارش و تصویری از اندیشه و ادبیات سیاسی وی ارائه دهم. آن چه می خوانید بر گرفته از وبگاه ایشان به نام یادداشت های پراکنده www.shahbazi.org است. به باور من کم ترین چیزی که می توان درباره ی اندیشه و ادبیات سیاسی عبدالله شهبازی گفت، این است که اندیشه و ادبیات وی، پیوندی وثیق با اندیشه و ادبیات سیاسی احمدی نژاد ها دارد، حتا اکنون که معترض عمل کرد احمدی نژاد است.
عبدالله شهبازی در شنبه ۴ تیر ۱٣٨۴/ ۲۵ ژوئن ۲۰۰۵، ساعت ۲:٣۰ صبح در وبگاه خویش در استقبال از پیروزی احمدی نژاد نوشت: « سرانجام احمدینژاد پیروز شد و جامعه ایرانی مرحله جدیدی از تطور خود را آغاز کرد. من این تحول را به فال نیک میگیرم. این تحول انتقال قدرت از یک نسل به نسل دیگر است و دارای پیامدهایی چنان عمیق که میتوان آن را گونهای از «انقلاب» شمرد. تحولی ناگزیر که میتوانست خونین شود و مصائبی عظیم برای جامعه به ارمغان آورد.» وی در ادامه ی همین یادداشت می نویسد: « به من میگویند که احمدینژاد «هیولا»یی است که با حمایت «کانونهای توطئهگر» آمده تا تحجر را بر ایران حاکم کند. به این باور ندارم زیرا بسیاری از حرفهایی را که درباره پیشینه و کارنامه احمدینژاد، و فرایند برکشیده شدن او در میان مردم، ساختهاند به یقین میدانم که دروغ است.»
ایشان در یادداشت دوشنبه ٣۰ خرداد ۱٣٨۴/ ۲۰ ژوئن ۲۰۰۵، ساعت ۴:۱۵ صبح، با عنوان سونامی در کاست قدرت درباره ی آرا و پیام انتخابات سال هشت و چهار نوشته بود: « آراء بالای احمدینژاد، و حتی آراء قابلتوجه کروبی، بیانگر رویکرد عمیق بخش مهمی از جامعه ایرانی به سیاستهای مُلهم از عدالت اجتماعی است. بیزاری مردم از تعمیق فاصله طبقاتی، گسترش بیعدالتی، سوء مدیریت و فساد دستگاه اداری و سیطره «طبقه جدید» (بورژوازی بوروکراتیک نوخاسته) مهمترین پیام انتخابات اخیر بود و به همین دلیل بخش مهمی از مردم احمدینژاد را برگزیدند. »
پس از گذشت چهار ماه ایشان در یادداشت سهشنبه ۱۷ آبان ۱٣٨۴/ ٨ نوامبر ۲۰۰۵، ساعت ۲ صبح، از بیم و امید خود نسبت به دولت سوم تیر چنین نوشت: « امید میرفت که «پیام سوّم تیر» به درستی شناخته شود و حرکتی نو در مسیری نو آغاز شود. ولی امروز، با چهرهای از «دولت سوّم تیر» مواجهیم که نمیتواند مقبول رأیدهندگان به احمدینژاد باشد؛ همانان که، با امید به «تحول»، فردی کمتر شناخته شده یا ناشناخته را به حلقه حکومتگران و مدیران تحمیل کردند؛ حلقهای که به سرعت به سمت تصلب و کاستگونه شدن پیش میرفت. زمزمههای این ناخشنودی دیری است که شنیده میشود و اینک با انتشار نامه جمعی از فعالین ستادهای انتخاباتی احمدینژاد شکلی جدّیتر مییابد.» ایشان در ادامه در همین یادداشت می نویسد: « احمدینژاد میتوانست، و هنوز نیز میتواند، جسورانه راه اعمال نفوذ لابیهای شناخته شده قدرت را سد کند و «پیام سوّم تیر» را در انتقال اهرمهای دولتی از این و آن لابی به لابیهای رقیب تقلیل ندهد. اگر چنین کند، او میتواند همچنان نماد و پرچمدار تحولی ژرف و راستین باشد که نظام برخاسته از انقلاب شکوهمند اسلامی سخت نیازمند آن است.»
عبدالله شهبازی که از یهود ستیزان شهره ی ایرانی است، از اعلام تردید احمدی نژاد درباره ی جنایت و فاجعه ی هولوکاست بسیار شاد شد. وی در یادداشتی در تاریخ پنجشنبه اوّل دی ۱٣٨۴/ ۲۲ دسامبر ۲۰۰۵، ساعت ۲:۱۵ صبح، با عنوان آزمون هولوکاست و تراژدی دمکراسی در جهان امروز ، نوشت: « خانم دبورا لیپشتات، مورخ سرشناس آمریکایی مبلغ هولوکاست، در وبلاگش مواضع دکتر احمدینژاد در زمینه هولوکاست را پیگیرانه دنبال میکند. این خانم مورخ در یادداشتهای ۱۶ دسامبر ۲۰۰۵ مینویسد: « بعضی مردم بمبهایی پرتاب میکنند که خسارات عظیمی برای دیگران به بار میآورد و دیگران کلماتی پرتاب میکنند که سبب میشود دیگران بمب بیاندازند. این است خطر اظهاراتی مانند سخنان احمدینژاد». سخنانی زشتتر از این را از زبان یک مورخ نمیتوان شنید. اگر مقامات رسمی دولت اسرائیل یا ایالات متحده آمریکا یا بریتانیا چنین سخنانی گفته بودند، که میگویند، قابل هضم بود... خانم لیپشتات آزاد است که هر چه میخواهد بنویسد ولی منتقدین از چنین آزادی برخوردار نیستند. و حتی اگر رئیس یک دولت، مانند دکتر احمدینژاد، در این زمینه تردید کند، همین مورخ، در کنار نظامیان و سیاستمداران افراطی جنگطلب، خود را محق میداند که کشور او را به «بمباران» تهدید کند. این است تراژدی دمکراسی در جهان امروز.»
ایشان در پی پیروزی حماس در یادداشتی به تاریخ جمعه ۷ بهمن ۱٣٨۴/ ۲۷ ژانویه ۲۰۰۶، ساعت ٣:۴۵ صبح، با عنوان پیروزی حماس، رستاخیز خاورمیانه نوشت: « تحولات ماههای اخیر در منطقه خاورمیانه شگفتیبرانگیز است. موفقیت دکتر احمدینژاد در انتخابات ریاست جمهوری ایران، نتایج انتخابات عراق به سود شیعیان، و اینک پیروزی حماس. این حوادث نامنتظر پیکرههای تحولی عظیم را شکل میدهد: رستاخیز خاورمیانه- رستاخیزی که بر بنیاد «بیداری اسلامی» استوار است.» وی در یادداشتی دیگر درباره ی پیروزی حزب الله لبنان نیز این گونه اظهار نظر می کند: « من، مانند میلیونها ایرانی دیگر، لحظه به لحظه ناظر تحولات شگرف لبنانم و برای پیروزی حزبالله و رهبر ارجمند آن، سید حسن نصرالله عزیز، دعا میکنم. امشب نیز، مانند هزاران تن دیگر، برای پیروزی ایشان سوره فتح را خواندم.»
عبدالله شهبازی در یادداشتی به تاریخ پنجشنبه ۲۱ اردیبهشت ۱٣٨۵/ ۱۱ مه ۲۰۰۶، یک بعد از ظهر، در نوشته ای با عنوان نامه ی احمدی نژاد به جرج بوش، نوشت: « نامه احمدینژاد به جرج بوش اقدامی هوشمندانه بود که دارای پیامدهای بزرگ است... لحن نامه ساده، مودبانه و بیتکلف است. از موضع هماردطلبی و ستیزهجویی سخن نمیگوید. خشن و دافعهبرانگیز نیست. به عکس، رایحه صلحطلبی، دلسوزی برای بشریت و معنویت و خداجویی به شکلی صادقانه در آن موج میزند. بنابراین، نامه میتواند، و توانست، در محافل و انجمنهای ضدجنگ و مسیحی تأثیرات ژرف بر جای نهد... نامه احمدینژاد به بوش تا حدود زیادی تبلیغات نئوکانها را خنثی کرده و تأمّل جدی را در قبال سیاستهای دولت بوش سبب شده است.»
عبدالله شهبازی در نوشته ای با عنوان نئوکان ها و تهاجم نظامی به ایران، در تاریخ سهشنبه ۱۲ اردیبهشت ۱٣٨۵/ ۲ مه ۲۰۰۶، ساعت ۶ صبح، با تکیه به پژوهش ها و کشفیات خود درباره ی کوشش کانون های توطئه در تضعیف دولت احمدی نژاد می نویسد: « بخش دیگری از عملیات پنهان برای شروع حمله نظامی به ایران باید در داخل ایران رقم خورد. مطلعینی مانند سیمور هرش از اوائل سال ۲۰۰۵ درباره شروع عملیات پنهان آمریکا در درون ایران سخن گفتهاند. به گمان من، آمریکائیان در ایران دارای شبکه پنهان قابلاعتنایی نیستند. این انگلیسیها و اسرائیلیها هستند که، درست مانند سالهای نهضت ملّی شدن صنعت نفت و کودتای ۲٨ مرداد ۱٣٣۲، در کسوت «پیمانکاران اطلاعاتی» شبکهها و عوامل خود در داخل ایران را در اختیار آمریکائیان قرار دادهاند؛ از این طریق هم سود خود را میبرند و هم آمریکائیان را به دنبال خود میکشند... در ماههای اخیر چه حوادث مهم تشنجآمیزی در درون کشور رخ داده است؟ در پشت این حوادث ردپای «عملیات پنهان» به روشنی قابل رویت است. چرا در محرم امسال، یعنی در اوّلین محرم دوران ریاستجمهوری دکتر احمدینژاد، بهناگاه قمهزنی در مناطقی که در طول تاریخ خود فاقد چنین سنتی بودند به شکلی گسترده و سازمانیافته به راه میافتد؟ چرا بهناگاه برخی تعرضات صورت میگیرد که یکی از پیامدهای مهم آن تضعیف پایگاه نظام در نواحی مرزی کردستان و لرستان است؟ شیوع «پدیده بدحجابی» مسئله جدیدی نیست. چرا درست در این برهه حساس از تاریخ ایران اعتراض به آن به شکلی سازمانیافته اوج میگیرد و تقابل میان برخی از علما با رئیسجمهور را پدید میآورد؟ چرا سخنان مشاور هنری رئیسجمهور، با هدف تشدید تعارض میان تعدادی از علما با رئیسجمهور، به شکلی تحریکآمیز نقل میشود؟ آیا زمزمه جمعآوری قلیان از اماکن عمومی تقابل بخش مهمی از جوانان و نوجوانان با نیروی انتظامی و نارضایتی آنان از دولت احمدینژاد را در پی نخواهد داشت؟» شهبازی در تاریخ پنجشنبه ۱۷ آبان ۱٣٨۵/ ۹ نوامبر ۲۰۰۶، ساعت ۱۱:٣۰ بعد از ظهر، در یادداشتی با عنوان: « اقدام دکتر احمدینژاد در بهمریزی ساختار متصلب سازمان مدیریت و برنامهریزی قابل ستایش است» می نویسد: « این اقدام به جسارت فوقالعاده نیاز داشت و احمدینژاد نشان داد که از این جسارت برخوردار است. امید که با دقت و کار کارشناسی جدّی ساختاری جدید جایگزین ساختار گذشته شود... احمدینژاد اوّلین رئیس دولت پس از انقلاب است که جسارت درافتادن با این هیولای ایران برباد ده را داشت و این اقدام او قابل ستایش است. عبدالله شهبازی درباره ی بحران بازداشت ملوانان انگلیسی در یادداشتی به تاریخ شنبه ۲۵ فروردین ۱٣٨۶/ ۱۴ آوریل ۲۰۰۷، ساعت ۱:٣۰ بعد از ظهر، چنین نوشته است: « این روزها، در میان بخشی از نخبگان سیاسی و فرهنگی، «گیر دادن» به اقدامات دکتر احمدینژاد، به هر بهانهای، مُد روز شده است. آزادی ۱۵ عضو نیروی دریایی انگلیس از این دست است... اقدام دکتر احمدینژاد در آزادی ملوانان بازداشت شده بریتانیایی به موقع و هوشمندانه بود. احمدینژاد نشان داد که با درایت و جسارتی فراتر از دو سلف خود، خاتمی و هاشمی، امواج تحمیل شده را مهار میکند؛ امواجی که گاه کیان مملکت را در معرض مخاطرات جدّی قرار میدهد.»
ایشان در یادداشتی با عنوان: « برکناری پورمحمدی و آغاز تحولات ساختاری در سراسر کشور» در تاریخ جمعه ۲٣ فروردین ۱٣٨۷/ ۱۱ آوریل ۲۰۰٨، ساعت ۲:٣۰ بعد از ظهر، می نویسد: « سرانجام، برکناری مصطفی پورمحمدی از وزارت کشور قطعی و اعلام شد. این حادثهای میمون در دولت دکتر احمدینژاد است که باید به فال نیک گرفت... در زمان انتخاب کابینه، احمدینژاد با فشار شدید از سوی «کانونهای قدرت» مواجه شد؛ کانونهایی که خواستار تداوم «وضع موجود» بودند؛ وضعی که با خواست عدالتطلبانه «جنبش سه تیر» در تعارض فاحش بود. این فشارها بهویژه بر وزارتخانههای «کلیدی» تمرکز یافت که کانونهای فوق، خواستار حفظ کنترل خود بر آن، چون گذشته، بودند. احمدینژاد در برابر دو گزینه قرار گرفت: گزینه اوّل، مقاومت در برابر «کانونهای قدرتمند قدرت» و خواست آنها بود. این گزینه میتوانست وی را در نخستین روزهای دولتش با چالشهای جدّی مواجه کند. دوّمین گزینه، تمکین موقت بود؛ راهی که میتوانست فرصت کافی را برای تثبیت «دولت سه تیر» فراروی او قرار دهد. بدینسان، مصطفی پورمحمدی و محمدباقر ذوالقدر تصدی یکی از مهمترین وزارتخانههای دولت را به دست گرفتند... بهرروی، پورمحمدی با رأی اعتماد ناچیز به وزارت کشور رسید و در سه سال اخیر توانست موانع جدّی در تحقق آرمانهای «جنبش عدالتخواهانه» ایجاد کند... در سه سال اخیر، به دلیل تداوم روند گذشته در وزارت کشور، برخی استانداران، و به تبع ایشان مقامات محلی، به قدرت رسیدند که نه تنها با دولت احمدینژاد هماهنگ نبودند بلکه گاه در مسیر گسترش جنبش عدالتخواهی کارشکنیهای جدّی میکردند. اینک زمان آن فرارسیده که نیروهایی توانمند، آگاه و جوان، چنانکه شعار احمدینژاد در انتخابات ریاستجمهوری بود، پیام «جنبش سه تیر» را به سراسر ایران منتقل کنند و راه را برای تحولات بنیادین عدالتخواهانه هموار نمایند. این وظیفهای دشوار است فراروی وزیر کشور جدید.»
در تاریخ شنبه، ۱٨ خرداد ۱٣٨۷/ ۷ ژوئن ۲۰۰٨، ساعت ۹:۱۵ بعد از ظهر، ایشان در یادداشتی با عنوان جنبشی که ناگزیر بود، درباره ی افشا گری های عباس پالیزدار می نویسد: « دکتر عباس پالیزدار، دبیر کمیته تحقیق و تفحص از قوه قضائیه، در هفتههای اخیر سیر و سفری تاریخی را آغاز کرده و سخنرانیهای افشا گرانه مهمی در مجامع دانشجویی برخی شهرها، از جمله تبریز و همدان و شیراز و اصفهان، ایراد نموده است. فیلم سخنرانی او در تالار دانشکده حقوق و علوم سیاسی دانشگاه شیراز را ساعتی پیش دیدم. صادقانه سخن میگفت و آگاهانه نوعی از شهادت یا «انتحار» را برگزیده بود. راهی را آغاز کرده که میتواند سرآغاز حرکتی بزرگ باشد... برخلاف گفته مدعیان همدانی، ارتقاء جنبش عدالتخواهی به مرحله مقابله صریح و بی مجامله با کانونهای فاسد و زراندوز قدرت ضرورت رشد و اعتلای انقلاب اسلامی و شرط بقا و تداوم نظام جمهوری اسلامی ایران است. این جنبشی است ناگزیر که باید بسیار زودتر از این آغاز میشد. دیر آغاز شد ولی بهرروی آغاز شد. زمانی آغاز شد که دلسوختگان انقلاب و آرمانهای خمینی دیگر تاب شان به پایان رسیده بود. اینک، «صاحبان انقلاب»، طبق تعریفی که رهبری به دست دادهاند، بر سر دو راهی سرنوشت سازی قرار دارند: حفظ و تداوم «وضع موجود» (status quo)، که لاجرم به تبدیل ایران به «جمهوری اسلامی پاکستان دوّم» خواهد انجامید، یا «نوسازی جمهوری اسلامی». راهی جز انتخاب میان این دو گزینه نیست: مماشات با فساد نهادینه شده و فاسدان قدرتمند به بهانه «مصلحت نظام» یا مبارزه برای ریشه کن کردن آن و تحقق ارزشهای انقلاب و آرمانهای امام خمینی (ره). بهگفته شکسپیر، «بودن یا نبودن؛ مسئله این است. » اگر از شباهت این یادداشت، با گفته های احمدی نژاد در مناظره با موسوی شگفت زده شده اید، قدری تا قسمتی حق دارید.
در یادداشتی با عنوان تأملی در ماجرای کُردان، به تاریخ جمعه، ۱۷ آبان ۱٣٨۷/ ۷ نوامبر ۲۰۰٨، ساعت ۱۰:٣۰ بعد از ظهر، نوشته اند: « کسانی که سالیان سال کردان را در مناصب عالی جای داده بودند در جایگاه «قاضی بیطرف» نشستند و ذرهای به روی خود نیاوردند که در پیامد «معامله» با احمدینژاد، کردان را، به عنوان گزینه مورد قبول مجلس، به او تحمیل کردهاند. در آن مقطع، گزینه مطلوب احمدینژاد سردار سید مهدی هاشمی (سرپرست پیشین وزارت کشور، فردی سلیمالنفس و کارآمد) بود نه کردان. آیا کسانی که کردان را به احمدینژاد تحمیل کردند از ابتدا فرجام کار را میدیدند؟ آیا معرفی یا اصرار بر وزارت کردان نقشه نبود؟ مهمات این جنگ بزرگ تبلیغاتی را چه کسانی فراهم آوردند؟... تردید ندارم که در پس «ماجرای کردان» دسیسه برای از میان بردن بقایای اقتدار و اعتبار احمدینژاد، و پایان دادن به جنبش اصالتگرایانه و عدالتخواهانهای که با صعود احمدینژاد در ٣ تیر ۱٣٨۴ اوج گرفت، نهفته بود. این جنبش اگر به ناکامی بینجامد، و گفتمانی که احمدینژاد سخنگوی آن شد ناکارآمد و فاقد برنامه و توان اداره کشور جلوه کند، تا مدتها حاکمیت الیگارشی را بر ایران تثبیت خواهد کرد. این بار معلوم نیست واکنش مردم به حاکمیت متصلب الیگارشیک چگونه خواهد بود: نومیدانه و مخرب یا آرمانگرایانه و سازنده؟... در واقع، آن کانون سیاسی که آغازگر و آتشبیار «معرکه کردان» بود، تا از آب گل آلود ماهی بگیرد، تسخیر مجدد سنگر از دست رفته وزارت کشور را جستجو میکرد... سرانجام، سه روز پس از استیضاح و عزل کردان، روشن شد که در مسئله تعیین وزیر کشور تعارض آراء فراوان است و کانونی که کردان را برکشید و برانداخت نمیتواند به سادگی نامزد مطلوب خود را به کرسی نشاند. نه حیدر مصلحی، که صادق محصولی به عنوان سرپرست وزارت کشور و گزینه احتمالی برای معرفی به مجلس برگزیده شد... اگر این تلاش به فرجام مطلوب نرسید و صادق محصولی، یا فرد دیگری که برگزیده یا مطلوب کانون فوق نیست، در کسوت روحانیت یا غیرآن، از سوی احمدینژاد به مجلس معرفی شد، بیتردید، تخریبهای شدید آغاز خواهد شد. سابقه تهاجم گسترده به محصولی در زمان معرفی او به عنوان وزیر نفت، که به کنارهگیری او و حفظ ساختار پیشین وزارت نفت انجامید، موید این پیشبینی است... احمدینژاد اگر بار دیگر وزارت کشور را به دست کسانی بسپرد که با آرمانهای جنبش اصالتگرایانه و عدالتخواهانه بیگانهاند، و حتی علیه آن میکوشند، یکی از فاحشترین خطاهای سیاسی دوران ریاستجمهوری خود را مرتکب شده است. در انتخاب آخرین وزیر کشور دولت احمدینژاد بیش از هر زمان دیگر به درایت نیاز است.» خوشبختانه صادق محصولی توانست به کرسی وزارت کشور تکیه زند . احمدی نژاد هم مرتکب فاحش ترین خطای سیاسی خود نشد، و به برکت درایت خود و رهنمود های شهبازی، توانست به کمک همین صادق محصولی دوباره رئیس جمهور شود.
عبدالله شهبازی برای نخستین بار در تاریخ دوشنبه ۲٨ بهمن ۱٣٨۷/ ۱۶ فوریه ۲۰۰۹، ساعت ٨:٣۰ بعد از ظهر، با نوشتن یادداشتی با عنوان میر حسین موسوی آن گونه که من شناختم، از علاقه و دوستی دیرین خود با موسوی سخن گفت. وی در بخشی از یادداشت خود نوشت: « به گمانم مهندس وارد صحنه انتخابات خواهد شد. از این بابت نگرانم. نه از اینکه مهندس رأی خواهد آورد یا نه. او به تکلیف خود عمل میکند. یقین دارم پیروزی یا شکست برایش مهم نیست. نگرانم از دو چیز: اوّل، از برخی کسان که از هماکنون میکوشند میرحسین موسوی را به سود خود "مصادره" کنند؛ سنگ مهندس را به سینه میزنند و با اعلام حمایت از میرحسین طیفی گسترده از نسل جوان اصولگرا را از او دور میکنند. اینان در پیرامون تمامی نامزدهای اصلی ریاستجمهوری گرد آمده اند. اصل یکی است. پوششها فرق میکند. در یک جا اصولگرایند در جای دیگر اصلاحطلب. ولی معتقدم، شاید کسانی پس از پیروزی فریب خورند و این گونه افراد را برکشند ولی درایت و تجربه میرحسین بیش از اینهاست. مهندس فریب نخواهد خورد. او، اگر پیروز شود، میتواند با اتکا به نیروی عظیم مولود انقلاب بهترین کابینهها را، چون زمان جنگ تحمیلی، سامان دهد و مدیریت کند. و نیز نگرانم از تخریبها که از هماکنون زمزمه آن آغاز شده و اگر میرحسین رسماً وارد صحنه انتخابات شود اوج خواهد گرفت. میتوان نقد اصولی کرد ولی تخریب مهندس موسوی، اگر رخ دهد، یکی از نازیباترین پدیدههاست. اگر سه تن را یادگار امام راحل بدانیم، قطعاً یکی میرحسین موسوی است. اولی، مقام معظم رهبری است و دومی آیت الله هاشمی رفسنجانی. مهندس موسوی مورد علاقه و عنایت ویژه امام بود. هنوز فراموش نشده دورانی که امام با صراحت و قاطعیتی کمنظیر از او حمایت میکرد. و اگر قرار باشد به مدیران پس از انقلاب نمره دهیم، من بالاترین نمره را به مهندس خواهم داد.»
شهبازی در تاریخ جمعه، ٨ خرداد ۱٣٨٨/ ۲۹ مه ۲۰۰۹، ساعت ۹:٣۰ بعد از ظهر، در یادداشتی با عنوان: تأملی درباره ی روش های نادرست در انتخابات، می نویسد: « با نزدیک شدن به زمان انتخابات دهمین دوره ریاستجمهوری، شاهد تشدید رقابتها و در این میان تلاش کسانی برای تبدیل «رقابت انتخاباتی» به «تعارض» و «ستیز» و «خصومت» هستیم. گاه سخنانی شنیده میشود که به شدت ناهنجار است. متأسفانه، برخی کسان فضای انتخابات دهمین دوره ریاستجمهوری را با جنگهای حق و باطل در صدر اسلام اشتباه گرفتهاند؛ در یکسو حق مطلق است و در سوی دیگر کفر مطلق. تشبیه رقبای انتخاباتی به طلحه و زبیر و بالاتر از آن به «یزید» از اینگونه است. این افراد توجه نمیکنند که شورای نگهبان از میان داوطلبان کثیر ریاستجمهوری تنها چهار تن را «واجد شرایط» تشخیص داده است. به عبارت دیگر، این چهار تن عصاره نخبگان سیاسی جمهوری اسلامی ایران یا برترین آنها، در میان کسانی که داوطلب ریاستجمهوری بودهاند، تلقی شدهاند. فرض کنیم در حادثهای شوم و غیرقابل پیشبینی یکی از این چهار تن، که رئیسجمهور بعدی است، ناگهان از میان برود. چه کسی باید جایگزین او شود؟ دو قطبی کردن جامعه و بالاتر از آن تلاش برای تبدیل «رقابت سیاسی» به «ستیز» دارای پیامدهای خطرناک است و قطعاً به مصلحت انقلاب و نظام جمهوری اسلامی ایران نیست. کسانی که در این راه کوشیده و میکوشند، در بهترین ارزیابی، ارزشهای بنیادین انقلاب و سیره امام راحل و رهبری معظم انقلاب را بهکلی از یاد بردهاند. » این یادداشت را می توان سرآغاز فاصله گرفتن وی از احمدی نژاد تلقی کرد. البته هنوز احمدی نژاد را یکی از چهار عصاره ی نخبه گان سیاسی جمهوری اسلامی می پندارد که اگر گرفتار حادثه ای شوم شود جایگزینی برای آن یافت نمی شود.
عبدالله شهبازی در یادداشتی که به تاریخ پنجشنبه ۱۴ خرداد ۱٣٨٨/ ۴ ژوئن ۲۰۰۹، ساعت ۴ صبح، با عنوان، احمدینژاد: کودتای انتخاباتی یا انتحار سیاسی؟ نوشت، به طور کامل از صف حامیان احمدی نژاد بُرید و به صف حامیان موسوی پیوست. وی در بخشی از یادداشت خود نوشته است: « احمدینژاد با هدف و تاکتیکهای به دقت طراحی شده وارد مناظره شده بود. منتزع کردن شخصیت مهندس موسوی، با تأکیدهای مکرر، و البته تحقیرآمیز، دال بر اینکه «من به شما علاقه دارم»، و جلوه دادن مهندس به عنوان «آلت دست» شبکهای که هاشمی رفسنجانی اداره میکند، ترجیعبندی بود که احمدینژاد تکرار میکرد. احمدینژاد عصبی نبود؛ آگاهانه به دنبال ایجاد «موج» بود. او برای نخستین بار، تهدیدی را که در چهار سال اخیر بارها تکرار کرده بود، عملی کرد و از فساد مالی فرزندان هاشمی رفسنجانی و پرونده «استات اویل» و زمینخواریهای کلان مدیران بلندپایه دولتهای هاشمی و خاتمی و حتی فساد ناطق نوری، رئیس بازرسی دفتر رهبری، سخن گفت؛ سخنانی که همگان را مبهوت کرد. مهندس، در مقابل، متین بود. او، که در تبیین تناقضات رفتار حکومتی احمدینژاد، و فاصله ژرف «شعار» تا «عمل» او، تسلط خود را بر جزئیات نشان داد، مثلاً در مورد انتصاب کسانی چون علی کردان و اسفندیار رحیم مشایی و صادق محصولی، توانست این موج سنگین تهاجمی را دفع کند و بیننده بپذیرد که عملکرد یا فساد مدیران دولتهای هاشمی یا خاتمی به میرحسین موسوی ربطی ندارد... تصوّر میکنم، احمدینژاد میدانست بازنده انتخابات است و به «قمار مرگ و زندگی» دست زد. او در انتخابات پیشین، با مطرح کردن مفاسدی که مردم میدیدند و از آن رنج میبردند، و با تأکید بر حاکمیت الیگارشیک مدیران عالیرتبه و اقتدار کانونهای «مافیایی» قدرت، توانست آراء مردم را جلب کند. رقیب او، آیتالله هاشمی رفسنجانی، نماد این کانونها شناخته میشد. ولی، احمدینژاد در چهار سال گذشته هیچگاه نخواست با برنامه و اندیشه به مبارزه با این کانونها دست زند. در چهار سال اخیر بسیاری از مردم دریافتند که احمدینژاد به دنبال تحقق وعدههای انتخاباتی خود نیست و سخنان او فقط «شعار» است. انتخاب تعدادی نه چندان اندک از وزیران و مدیران بیکفایت، و حتی آلوده و بدنام، محبوبیت او را به شدت کاهش داد... احمدینژاد آگاهانه، و با سازماندهی و برنامهریزی، به عرصه مناظره مرگ و زندگی وارد شد؛ او با این هدف به میدان آمد که از طریق «افشاگری» به «کودتای تبلیغاتی- انتخاباتی» دست زند؛ با این تصوّر که «مردم» در حمایتش به خیابانها خواهند ریخت و برای دوّمین بار، و این بار با اقتدار کامل، رئیسجمهور آینده ایران خواهد بود. این تقریباً مشابه با همان روشی است که هیتلر، و حزب ناسیونال سوسیالیست آلمان، در دهه ۱۹٣۰ میلادی قدرت را به دست گرفت. کسانی که از چندی پیش انتخابات دهم را با جنگهای صدر اسلام و رقبای احمدینژاد را با طلحه و زبیر و حتی یزید مقایسه میکردند، مقدمات این برنامه را فراهم میآوردند. این سناریو نمیتواند از سوی برخی محافل مشکوک هدایت و پشتیبانی نشده باشد؛ کانونهایی که سالهاست، با بهرهگیری از نیروهای افراطی جوان و آرمانگرا، سناریوی تشدید تعارضات سیاسی و ایجاد جنگ داخلی و از این طریق فروپاشیدن نظام جمهوری اسلامی ایران را دنبال میکنند. ولی احمدینژاد، و محافل پشتیبان او، در محاسبه خود اشتباهی بزرگ و تاریخی مرتکب شدند. پرخاشگری غیراخلاقی، و آشنایی قاطبه مردم با سوءمدیریت چهار ساله دولت احمدینژاد و بیاعتمادی به شعارهای «پوپولیستی» او، در مصاف با متانت و صداقت و سلامت میرحسین موسوی، و خاطره نوستالژیک مدیریت توانمند او در دوران هشت ساله جنگ، «انتحار سیاسی» را برای احمدینژاد، و حامیان او، رقم خواهد زد. به گمان من، احمدینژاد، حتی اگر در کسب آراء مردم موفق شود، رئیسجمهور نخواهد ماند. بسیار بعید میدانم نهادهای عالی و نظارتی جمهوری اسلامی ایران تداوم حضور او را بپذیرند. از امروز در سراسر ایران غوغایی به پا خواهد شد. احمدینژاد آغازگر موجی عجیب شد که فرجام و هزینه آن مبهم است. او، به گونهای ناگهانی و غیرقابل انتظار، تعارضات سیاسی درون نظام جمهوری اسلامی ایران را به رویارویی مستقیم و «ستیز» (آنتاگونیسم) بدل کرد.» باز بگویید روزگار غریبی نیست، روزگاری که پژوهش گر تاریخ آن از یاد می برد که خود به احمدی نژاد رهنمود می داد که مرحله مقابله صریح و بی مجامله با کانونهای فاسد و زر اندوز قدرت، فرا رسیده است. نویسنده ای که از عباس پالیزدار ستایش می کرد که آگاهانه نوعی از شهادت یا «انتحار» را برگزیده است. نویسنده ای که تحمیل کُردان را به احمدی نژاد افشا می کرد، و از برگزیدن صادق محصولی به عنوان گزینه ی مناسب وزیر کشور شادمان بود و نگران حمله به وی بود. حالا همین نویسنده به تمام رهنمودهای خود پشت می کند.
ایشان در نوشته ای با عنوان چرا به میر حسین موسوی رأی می دهم؟ چرا به احمدی نژاد رأی نمی دهم؟ نوشته است: « به میرحسین موسوی رأی میدهم زیرا او را شایستهترین دولتمرد تاریخ سی ساله جمهوری اسلامی ایران، دولتمرد محبوب و مورد حمایت و علاقه خاص امام خمینی (ره) و مدیر توانمند کشور در دوران جنگ هشت ساله تحمیلی، میدانم. به میرحسین موسوی رأی میدهم زیرا او را تنها کسی میدانم که میتواند به وضع اسفناک کنونی پایان دهد. میرحسین موسوی، اکنون، بیست سال پس از پایان دوره هشت ساله صدارتش (۱٣۶۰- ۱٣۶٨)، انبوهی دانش و تجربه اندوخته که او را در مقامی بس فراتر از آن زمان جای میدهد.»
شهبازی در یادداشتی با عنوان کنارهگیری احمدینژاد تنها گزینهای است که میتواند مانع از تشدید تنشها شود!، در تاریخ چهارشنبه ۲۰ خرداد ۱٣٨٨/ ۱۰ ژوئن ۲۰۰۹، ساعت ٣:٣۰ بعد از ظهر، نوشته است: « احمدینژاد به شکلی مدهش سقوط کرد. او نه تنها خود نابود شد بلکه این خدمت را به جامعه ایرانی کرد که به همراه خود برخی چهرههای اصلی یکی از مرموزترین و مقتدرترین کانونهای سیاسی پنهان، و به شدت موثر در حوادث سی ساله اخیر، را نیز ساقط کند. این افراد سرنوشت خود را با سرنوشت احمدینژاد پیوند زده و در چشمانداز حکومت اقتدارگرایانه خویش را میدیدند که نهاد رهبری تابعی از آنان خواهد بود. این کانون اینک از مقابله با «انقلاب مخملی» سخن میگوید و با آخرین تیر ترکش خود میکوشد رهبری انقلاب و سپاه پاسداران انقلاب را به عرصه منازعاتی که خود آفریده، به سود خود، وارد کند.» بی شک حالا پژوهش گر نکته سنج ما باید پس از شنیدن سخنان رهبر و موضع گیری سپاه و نیروهای امنیتی و اطلاعاتی متوجه شده باشد که بازی گردان این صحنه همین عوامل بوده اند. در ضمن فراموش نکنید که ایشان دوازده روز پیش از این بر این باور بود که احمدی نژاد یکی از عصاره های نخبه گان اسلامی است، که با از دست دادن وی نمی توان برای ایشان جایگزینی یافت.
عبدالله شهبازی در آخرین یادداشت منتشر شده ی خود به تاریخ پنجشنبه ۲٨ خرداد ۱٣٨٨، ۱٨ ژوئن ۲۰۰۹، ساعت ۴:٣۰ بعد از ظهر، با عنوان نامه به برادرم آقای حداد عادل، شیاطین همه جا هستند! نوشته است: « برادرم، آقای حداد! ... شما خوب میدانید که مهندس اصولگرایی واقعی است و سخت پایبند به اصول و ارزشهای امام راحل و انقلاب؛... خوب میدانید که مهندس در مسائل توسعه داخلی و سیاست خارجی بسیار اصولگرا است؛ بدان معنا که اصیل و بومی و اسلامی و ایرانی میاندیشد و شاید تنها تمایزش با برخی اصولگرایان راستین اعتقادش به تضارب آراء و تکثر سیاسی و فرهنگی، و در یک کلام پلورالیسم، باشد... هرروی، «بزرگان آن قوم» به مهندس اهانتها کردند. منظورم همان کسان است که در دوره هشت ساله ریاستجمهوری آقای خاتمی در سیاست و مطبوعات و اقتصاد یکهتاز بودند و هیچگاه به مهندس نظر خوش نداشتند. مهندس آن زمان نیز، چون امروز، پایبند به اصول و به این دلیل مظلوم بود. زمانی که کار از کار گذشت و آقای خاتمی، به دلیل اعلام ورود غیرمنتظره مهندس، انصراف داد، بهناچار هجوم آوردند و مهندس را در محاصره گرفتند. من با نگرانی این تحول را رصد میکردم. میدیدم که چگونه سایتهای حامی مهندس موسوی به سرعت ایجاد میشود و یا به دست اینان میافتد. با نگرانی میدیدم که چگونه، به سان بیلبوردهای تبلیغاتی، نامهای خود را بر سایتهای هوادار مهندس حک میکنند. نگران بودم که مهندس را به سود خود مصادره کنند و نگرانیام را در مصاحبه با وبگاه «تدبیر» منعکس کردم. کار دیگری از دستم ساخته نبود. متأسفانه، شاهد بودم که در حلقه اصلی ستاد مهندس آن شم سیاسی و اطلاعاتی قوی وجود ندارد که به ترکیب و آرایش سیاسی هواداران مهندس سامان دهد و تعادلی میان جناحهای مختلف ایجاد کند. این حلقه باید تبلیغات را به گونهای هدایت میکرد که مهندس به نماد یک محفل معین و شناخته شده بدل نشود... متاسفانه، آنچه نگرانش بودم رخ داد. میخواستند انتخابات را دوقطبی کنند که کردند. با حضور فعال خود در سایتها و رسانههای حامی مهندس موسوی نگرانی را در شما، و امثال شما، دامن زدند... بیش از ده سال است، از زمان حادثه شوم «قتلهای زنجیرهای» در آذر ۱٣۷۷ و فاجعه کوی دانشگاه در تیر ۱٣۷٨، با دقت تحولات را دنبال میکنم. در این ده ساله شاهد تکوین سناریویی هستم که دو قطبی کردن جامعه ایران و از این طریق فروپاشیدن نظام و حتی تجزیه کشور را هدف گرفته است. ده سال است با رنج نظارهگر چینش گام بهگام مهرهها و محاصره اطلاعاتی در این روی سکه هستم. میبینم و هشدار میدهم. سالهاست درباره شبکه «یهودیان مخفی» و «بهائیان مخفی» مینویسم و میگویم. کسی توجه نمیکند.... به دستگیریهای اخیر توجه و در آن تعمق کنید. برخی «آقایان» را «دوستانشان» دستگیر میکنند و سپس همان بی. بی. سی.، که به عملکرد آن، به درستی، بسیار حساس هستید، اخبار این دستگیریها را بزرگ میکند. به این ترتیب، «لیدر»های آینده را میسازند. چرا به این ترفندها توجه نمیکنید؟ بعید است از شما!... من شهادت میدهم که «کودتای انتخاباتی» شد. اگر صداقت و سلامت مرا قبول دارید بپذیرید. تمامی کارنامه علمی و پژوهشی و سیاسی خود را در گرو این داوری میگذارم... به خداوندی خدا، میرحسین موسوی رئیسجمهوری بهتر برای این نظام است؛ پاسداری امینتر برای میراث امام راحل و قانون اساسی است. احمدینژاد قابل اعتماد نیست. او معلوم نیست فردا با قانون اساسی و ایران اسلامی چه میکند. اگر امروز آیتالله هاشمی رفسنجانی و مهندس میرحسین موسوی را از میدان به در کند، فردا معلوم نیست با دیگران چه خواهد کرد. من تاریخ خواندهام و شما نیز خواندهاید. به تاریخ آلمان دهه ۱۹٣۰ رجوع کنید و ببینید گام به گام چه رخ داد... از سال ۱٣۷۲، در نوشتار و مصاحبههایم منتقد جدّی سیاستهای توسعه آقای هاشمی رفسنجانی بوده ام. میدانم این سیاستها مورد قبول میرحسین موسوی نیز نبود. من، مانند بسیاری از مردم، به شایعات گسترده درباره «فساد خاندان هاشمی» باور کردم. اکنون به این نتیجه رسیدهام، که به فرض صحت این شایعات، فساد مالی در همه جا میتواند باشد ولی مخاطرات و زیانهای آن برای جامعه ایران بسیار کمتر از وضع کنونی است. ایران به شخصیت سیاسی چون هاشمی نیاز دارد و من متأسفم از کسانی که جایگاه برجسته هاشمی، به عنوان عامل تعادلبخش سیاست ایران امروز، را نادیده گرفتند و با روشهای غیراخلاقی و از مجاری غیرقانونی در راه تخریب او کوشیدند.» من نمی دانم که واکنش برادر ایشان، حداد عادل به این مقاله ی پژوهشی- کاربردی چه بوده است. ولی من به عنوان یک خواننده فهمیدم که این بار کار کار انگلیسی ها نیست، بل به گفته ی ایشان کار کار صهیونیست های مخفی و بهایی های مخفی است. هم چنین فهمیدم که مهندس موسوی را نیز مشارکتی ها و ملی- مذهبی ها و مجاهدین انقلاب اسلامی و کارگزاران دوره کرده اند، اما ایشان فریب آن ها را نخواهد خورد. در ضمن دوره کننده گان موسوی هی خودشان را به زندان می اندازند و هی آزاد می کنند، تا رهبر شوند. فاسد بودن رفسنجانی و خانوده اش هم شایعه بوده، تازه اگر شایعه هم نباشد ایشان حتا با فرض فاسد بودن عامل تعادل بخش سیاست امروز ایران هستند. من به سهم خود از روشنگری ها ی ایشان بسیار سپاس گزارم.
payanekar.blogspot.com
parsanikjoo@gmail.com
|