نجواهای شبانه ...
تقدیم به ایرانِ سوگوارمان
مه ناز طالبی طاری
•
میگویم: و راه ها؟
میگویی: تا آنجا که بیاییم
به بودن ادامه خواهند داد ...
...
اخبار روز:
www.iran-chabar.de
پنجشنبه
۴ تير ۱٣٨٨ -
۲۵ ژوئن ۲۰۰۹
... امـشب نیز
در این شهرِ ظلمت زده باز
ستاره های چشمانی بیدار
در سلولهای مرگ
خاموش خواهند گشت ...
میگویم: و در گلوگاهِ باد؟
میگویی: گُواه گیران بر دارَند!
و همپای بیداران ...
میگویم: قاتلان!
میگویی: جا پای بی دلیلشان را
در مسیرِ گلوله با خون پُر می کنند ...
... و خاک
هماره در شب سرد است ...
میگویی: بهاران نیز بی هیچ دلیل پاییزند ...
میگویم: و رویاهای شهرِ تو نیز!
... در جریانِ خیابان
لحظه ها هنوز زنده می تپند و گرم ...
میگویی: و آفتاب؟
میگویم: چون انتظاری پیر ...
میگویی: بر درگاهِ هر زندان
تاریخ را به گواهی نشسته است!
آنسوی هفته ها
ماهها چشم انتظارِ سالی دیگرند ...
میگویم: و قرنها در بستری آلوده ...
میگویی: ﺜانیه ها را به شمارش نشسته اند!
میگویم: پس جوانه ی خورشید؟
میگویی: بسانِ شیری گرم است
تا از زمینِ سوخته سر برآرَد ...
میگویم: پنجه های نازکش در کشاکش شب
اُفُقِ خونین را خواهند شکافت!
... و فصلهای طاعون زده
در حرارتِ تشنگی ...
میگویم: غیبتِ باران را
بی دلیل تحمل کرده اند ...
میگویی: اما کسی بیدار است!
کسی می آید!
کسی می ماند!
میگویم: و راه ها؟
میگویی: تا آنجا که بیاییم
به بودن ادامه خواهند داد ...
|