سیاسی دیدگاه ادبیات جهان - مقالات و خبرها بخش خبر آرشیو  
   

بادیگاردهای جمهوریت


جلال رستمی


• بحرانی که امروز در جامعه مدنی و جامعه ی طالب حقوق شهروندی ایران اتفاق افتاده است به شکلی خیزش عمومی علیه به خاک سپاری جثه ی ضعیف و به مسلخ کشیده شده ی جمهوریت نظام سیاسی ایران است. در حقیقت ما در خیابان های تهران و چند شهر بزرگ ایران شاهد حضور "بادیگاردهای" جمهوریت هستیم ...

اخبار روز: www.iran-chabar.de
آدينه  ۵ تير ۱٣٨٨ -  ۲۶ ژوئن ۲۰۰۹


اسلامیت و جمهوریت
بعد از سرنگونی حکومت پهلوی و در ابتدای تشکیل جمهوری اسلامی از همان زمانی که خمینی در پاسخ کسانی که برای نوع حکومت جدید نام "جمهوری" و یا "جمهوری دموکراتیک اسلامی" را پیشنهاد می کردند جمله ی معروف خود: «جمهوری اسلامی نه یک کلمه کم و نه یک کلمه زیاد» را به زبان آورد، چنان تناقض بزرگی را در رژیم جمهوری اسلامی آینده اش بنیاد نهاد که از همان ابتدای تشکیل، آن را با بحران های جدی و ادواری روبرو ساخت.
نگاهی به وقایع مهم دوران سی ساله جمهوری اسلامی بما نشان می دهد که ترکیب شدن این دو جنس نامتجانس "اسلامیت و جمهوریت" از همان ابتدا، جمهوریت آنرا به زیر سئوال برده بود. به حاشیه رانده شدن جمهوریت در پی استیلای قدرتمند و خشن و سرکوبگر اسلامیت رژیم، در بدو به روی کار آمدنش، از جمهوریت آن چیزی جزء استفاده ی هراز چند سال یکبار، برای مشروعیت بخشیدن به رژیم، آنهم به شکل انتخابات نمایشی، چیزی باقی نگذاشته بود.
به همین دلیل، مطالبات دموکراتیک مردم که ازهمان ابتدا می بایستی در چارچوب جمهوریت و با تکیه بر دمکراسی که یکی از مهمترین ابزارهای لازم برای یک حکومت جمهوری است - برآورده می شدند. به شدت و تحت لوای اسلامیت رژیم سرکوب شدند.
تسلط اسلامیت بر جمهوریت و اتکای سرکوبگرانه ی رژیم به آن که از ابتدا تحت تاثیر شخصیت کاریسماتیک خمینی از حمایت بخش وسیعی از مردم نیز برخودار بود. بعد از گذشت جنگ هشت ساله و از سال ۶۲ به بعد، از طرف بخش وسیعی از مردم جامعه ی ایران، که مطالباتش درحال مطرح شدن بود، به زیرسئوال کشیده شد. به همین دلیل بود که اکثریت مردم، روشنفکران، دانشگاهیان، زنان و جوانان و همچنین بخشی از نیروهای حاکمیت که بقای رژیم را در اصلاح آن می دیدند و برخاً نیز در ارگان های حاکمیت حضور داشتند. تلاش کردند، از طریق انتخابات بعنوان تنها وسیله ی ممکن، در چارچوپ همین جمهوریت به مسلخ اسلام برده شده، در جهت اصلاح و رفرم رژیم بر آیند. در یک چنین شرایطی بود که اصلاح طلبان توانستند با حضور گسترده ی مردم و با پشتیبانی آنها حتها با وجود انتخابات کنترل شده ی غیردمکراتیک، دولت و مجلس را بدست بگیرند. دولت خاتمی محصول این شرایط بود. دولتی که برنامه ها و شعارهای کلی را در دستور کارخود قرار داد که توان پی گیری هیچ کدام از آنها را نداشت.   

انقلاب یا رفرم
دارن دورف جامعه شناس آلمانی در کتاب خود بنام "شروع مجدد تاریخ"۱ بر این مسئله تاکید می کند: « زمانی که دگرگونی و تغییر به همه ی جوامع انسانی تعلق دارد و انقلابات هم به شکست می انجامند. سئوال اینجاست پس چه راه و شیوه ای برای تغیرات اجتماعی بهترین است که انجام شدنی باشد؟ او می نویسد قاعدتا پاسخی که به این سئوال داده می شود رفرم است ولی رفرم هم واژه ای است که معانی مختلفی دارد. بعضی ها درپی «رفرم اساسی رفرم در مرکز و شعبات یک سیستم هستند و همراه آن تمامی برنامه های کلی و مفصل خود را برای تغییر و عمل عمومی رو می کنند. اما برنامه ها، بخصوص برنامه های کلی و مفصل هم مانند انقلابات به شکست می انجامند. برشت این را بدرستی دیده بود که:
آره فقط یک نقشه بکش
خودت را یک روشنایی بزرگ فرض کن
نقشه دوم را بکش
فایده ای ندارند،
هر دو اجرا نخواهند شد.»

دارن دورف با تکیه بر تجربه ی شخصی اش در جنبش ۶٨ و بطورکلی حضورش در رفرم های ۶۰ ساله اخیر در <اروپا> می نویسد: «کسی که همه چیز را می خواهد چیزی بدست نخواهد آورد.»
او در ادامه می افزاید: «این کاملا به این بستگی دارد که در هر موقعیت واقعی چه مطالبه ی خاصی را مطرح کرد که از طریق آن بتوان به مطالبات دیگر رسید. درست مانند پرتاب سنگی بر روی سطح آب دریا چه ایی که یک موج کوچک کم کم به امواج بزرگ تبدیل می شود.»

اشاره ای به پیش زمینه های خیزش مردم
در انتخابات چهار سال پبش با دلسردی بوجود آمده از اصلاح طلبان به خاطر مماشات ها و مصالحه های بدون ارزش با رهبری جمهوری اسلامی که توسط بخشی از این طیف و بخصوص خاتمی صورت گرفت باعث شد که مسئله تحریم انتخابات توسط بخش قابل توجهی از مردم و روشنفکران و مخالفین جمهوری اسلامی طرح شود. در اثر این تحریم و عدم شرکت گسترده در انتخابات ریاست جمهوری، احمدی نژاد توانست با تکیه بر اقشار روستایی و حاشیه نشینانان شهری و اقشار پائین طبقه متوسط و طرح شعارهای پوپولیستی و با حمایت مستقیم رهبری جمهوری اسلامی در انتخابات پیروز شود. بعد از تجربه ی چهار ساله ی دولت احمدی نژاد و شرایطی که او در داخل و خارج برای مردم ما بوجود آورده است اکثریت مردم بخصوص بخش مدرن طبقه ی مرفه و متوسط جامعه، جوانان و زنان و روشنفکران و دانشجویان، به این نتیجه رسیدند که در انتخابا ت امسال شرکت گسترده داشته باشند، چون دوباره تنها امکانی بود که آنها می توانستند با شرکت در بازی آن شانس احمدی نژاد را برای انتخاب شدن مجدد ببندند و از طریق این تنها امکان موجود و با توجه به تجربه ی دوم خرداد و با استفاده از فضا و جوی که اختلافات درون جناحی حاکمیت به وجود آورده بود بتوانند، اما این بار با طرح مطالبات مشخص تر، راهی برای تحولات در آینده باز کنند.
جناح غالب حاکمیت نیز با وارد شدن به این بازی می خواست از یک طرف از شرکت وسیع مردم در انتخابات در عرصه ی بین المللی آن را بعنوان مشروعیت خود نشان دهد و از طرف دیگر هم از طریق اجرای شوهای انتخاباتی جناح مزاحم حاکمیت را بیشتر رسوا ساخته و از طریق تقلب در انتخابات آن ها را هر چه بیشتر به حاشیه حاکمیت براند. ولی اعتراض کاندیدها به شمارش آرا و پافشاری و سماجت آن ها برای به رسمیت نشناختن انتخابات و حضور گسترده ی مردم در خیابانها و شکاف جدی در حاکمیت، همگی باعث گردیده اند که مقاومت هرچه گسترده ی بخشی از طبقه مرفه و متوسط جامعه، جوانان دانشجویان، روشنفکران، زنان و دیگر اقشار مختلف مردم آنچنان ابعاد جدی به خود بگیرد که تاکنون در جمهوری اسلامی سابقه نداشته است.
حضور گسترده ی مردم در اعتراضات و شکاف عمیق در حاکمیت جمهوری اسلامی معادلات جناح حاکم را بهم ریخت و نتیجه ی کاملا عکس برای آنها بوجود آورد. یعنی نه تنها این انتخابات مشروعیتی برای دولت احمدی نژاد نتوانست دست و پا کند بلکه او را در عرصه بین المللی و نزد افکار عمومی مردم جهان نیز با عدم مشروعیت روبرو ساخت.
بحرانی که امروز در جامعه مدنی و جامعه ی طالب حقوق شهروندی ایران اتفاق افتاده است به شکلی خیزش عمومی علیه به خاک سپاری جثه ی ضعیف و به مسلخ کشیده شده ی جمهوریت نظام سیاسی ایران است. در حقیقت ما در خیابان های تهران و چند شهر بزرگ ایران شاهد حضور "بادیگاردهای" جمهوریت هستیم. بکار بستن بعضی از شعارهای مذهبی که بعضاً یادآورنده ی دوران انقلاب مردم در سال ۵۷ می باشد ناشی از این مسئله است که بخشی از نیروهای حاضر در "بادیگاردهای" جمهوریت هویتی مذهبی دارند که بعضا به طور واقعی و بعضا از زوایه نظر حفظ منافع گروهی و یا حتا فردی خود که همانا پرتاب شدنشان بطور کامل از حاکمیت جمهوری به بیرون از آن می باشد. از جمهوریت مسخ شده ی نظام دفاع می کنند. وجود شعارهای مذهبی در این خیزش مردمی را باید در این راستا دید.
من بر این باورم که شکاف عمیق بین نیروهای حاکمیت اگر با مقاومت جدی جناحی از آن که در درگیرهای انتخاباتی خود، خواسته و یا نخواسته حمایت جامعه ی مدنی با مطالبات ٣۰ سال سرکوب شده ی شهروندی را در پشت سر دارد و در مقابل جناح حاکم نظام ایستاده است، همچنان تداوم یابد، تضاد ذاتی این رژیم که در اساس همان تضاد بین جمهوریت و اسلامیت است را به جایی می رساند که در مجموع به نفع جمهوریت و به حاشیه رانده شدن اسلامیت آن خواهد انجامید. این نگرانی را می توان بخشا از زبان بعضی از نیروهای مذهبی که پشت باریگاردهای جمهوریت ایستاده اند و در اینجا و آنجا این خطر را به رهبری نظام گوشزد می کنند، شنید.
به همین خاطر شعار ابطال انتخابات و برگزاری انتخابات مجدد در این مقطع باید مورد پشتیبانی تمامی نیروهای سیاسی قرار گیرد. این همان "موج" کوچکی است که به "امواج" بزرگ تبدیل خواهد شد. یک کاسه کردن جناح های رژیم در شرایط فعلی و بیرون کشیدن این پروند و یا آن پرونده برعلیه اشخاصی که در این شرایط در راس این خیزش قرار گرفته اند و در حال حاضر به مردم گوش می دهند و مردم آنها را در شعارهای خود فریاد می زنند، گوش شنوایی پیدا نمی کند و خطای جدی است. شرایط با دوم خرداد و بدون شک با دنباله روی خیلی از نیروها از رهبری انقلاب اسلامی در انقلاب ۵۷ کاملاً فرق می کند. اوایل انقلاب اکثر مردم پشت سر شعارهای مذهبی بودند و در دوم خرداد مردم شعارهای رهبری جنبش اصلاح طلبی را تکرار می کردند. ولی امرروز این کاندیدها و رهبران فعلی آن هستند که شعار و مطالبات جامعه ی شهروندی را در دستور کار خود قرار داده اند و شعارهای مردم را سر می دهند. حداقل می توان گفت در شرایط فعلی منافع کوتاه مدت یک جناح از حاکمیت با منافع کوتاه مدت مردم برای ایجاد فضای تنفسی که به آن نیاز حیاتی دارند به هم گره خورده است. در این جا آن بخش از نیروهای مذهبی که طی تجربه ی ٣۰ ساله ی حاکمیت جمهوری اسلامی صادقانه به نتیجه ی جدایی دین ازحکومت رسیده اند دارای منافعی درازمدت تر با بخش وسیعی از مردم هستند که این خواست را در دستور کارزار مبارزاتی درازمدت خود قرار داده اند. مسلماً بخشی از نیروهای حاکمیت که در جنگ قدرت درگیر هستند و هنوز توهم جمهوری اسلامی را به اشکال مختلف در سر دارند، ممکن است در مقطعی برای رسیدن به مطالبات خود به مذاکره و مصالحه بنشینند و پشت مردم را برای سرکوب باز بگذارند. البته این حالت هم می تواند وجود داشته باشد که مقاومت و سماجت آنها ادامه یافته و اعتراضاعات مردمی نیز چنان دامنه ی گسترده ای به خود بگیرد که حاکمیت سرانجام برای کنترل بیشتر و سرکوب کامل به یک حکومت نظامی کاملا عریان فرا بروید. این ها همه را می توان در تحلیل شرایط امروز وارد ساخت. اما پیش بینی قعطی اوضاع با شرایط فعلی که مردم به خیابانها کشیده شده اند وحاکمیت نیز به وحشیانه ترین شکل ممکن تظاهرات مسالمت آمیز آنها را سرکوب می کند و خشم فروخورده شده ی ٣۰ ساله مردم نیز دهان بازکرده دشوار به نظر می رسد. چون هر آن ممکن است با ورود پارامترهای جدید در حوادث، سمت و سوی تحولات به اشکال مختلف تغیر پیدا کند. به همین خاطرپیش بینی کاردشواری است.
فقط در شرایط فعلی این را می توان گفت، بازی که خامنه ای آن را آغاز کرده او را دچار مخمصه ایی جدی ساخته است بطوری که در این شرایط عقب نشینی در برابر مردم و یا سرکوب بیشتر آنها برایش هزینه های سنگینی بهمراه خواهد داشت.
حرکت مردم تولدی است دوباره و کسب وجهه و حیثیتی است درعرصه ی داخلی و بخصوص درعرصه ی بین المللی. حیثیتی که ٣۰ تمام توسط جمهوری اسلامی به بازی گرفته شده است. به همین جهت روند تحولات به هرسویی که برود دیگر جمهوری اسلامی آن جمهوری اسلامی سابق نخواهد بود و دیگر نخواهد توانست به شکل گذشته حکومت کند.
آیا کودتای انتخاباتی که می خواهد لاشه ی به زمین افتاده ی جموریت را به خاک بسپارد موفق خواهد شد، یا حرکت اعتراضی و دفاع "بادیگاردهای" جمهوریت کودتاگران را به زانو درخواهد آورد.
هیچگاه مردم ایران به اندازه ی امروز مورد توجه، همدری و حمایت افکار عمومی مردم و دولت های مختلف در جهان واقع نشده اند. با توجه به این حمایت جهانی باید به هر شکل و شیوه ای، به مبارزات مردم برای به زانو در آوردن کودتا گران یاری رسانید.


اگر عضو یکی از شبکه‌های زیر هستید می‌توانید این مطلب را به شبکه‌ی خود ارسال کنید:

Facebook
    Delicious delicious     Twitter twitter     دنباله donbaleh     Google google     Yahoo yahoo     بالاترین balatarin


چاپ کن

نظرات (۱)

نظر شما

اصل مطلب

بازگشت به صفحه نخست