یادداشت سیاسی سیاسی دیدگاه ادبیات زنان جهان بخش خبر آرشیو  
  اجتماعی اقتصادی مساله ملی یادبود - تاریخ گفتگو کارگری گزارش حقوق بشر ورزش  
   

استفراغ خون بر آسفالت خیابان


هژیر پلاسچی


• پس از ندا دیگر هیچ بازگشتی در کار نیست. ندا بر آن نقطه‏یی جان داد که باید از آن پیشتر رفت. تغییر در دستور کار جامعه است و ندا نماد آن است که آزادی با تمنا به دست نمی‏آید. ندا به خیابان آمد و به خانه بازنگشت. دیگر همه‏ی راه‏ها برای بازگشت به خانه مسدود است. اگر مبارزه برای آزادی از این پس هم سال‏ها طول بکشد دیگر مبارزه به شیوه‏های نولیبرال زده‏ی پیشین غیرممکن است. مسیر یک طرفه‏یی‏ست: یا مرگ یا آزادی ...

اخبار روز: www.iran-chabar.de
دوشنبه  ٨ تير ۱٣٨٨ -  ۲۹ ژوئن ۲۰۰۹


هرگز فراموش نخواهد شد. هیچ کدام ما هرگز صحنه‏یی را که دختری در مقابل چشمانمان روی آسفالت داغ خیابان جان داد، فراموش نخواهیم کرد. ندا با چنان مرگی در عرض چند ساعت از «ندا صالحی آقاسلطان» برکنده و به ندای جنبش مردم ایران تبدیل شد. ندایی فراتر از ندا، فراتر از هر من دیگری، ندایی که امروز معنای «ما» دارد. ندایی که اینک حتا شناخته شده‏تر از میر حسین موسوی و محمود احمدی‏نژاد است.
این روزها بارها خوانده می‏شود که ندا یکی از آن ده‏ها نفری است که در روزهای پیش و به ویژه در آن شنبه‏ی نکبتی بر خاک افتادند. کسانی که این را می‏نویسند و می‏گویند فراموش می‏کنند هر جنبشی نمادهای خود را برمی‏گزیند و هیچ رهبر فرهیخته و سازمان پیشتاز و رسانه‏ی معتبری نمی‏تواند نمادی را به جنبش تحمیل کند. جنبش مردم ایران به عنوان ارگانیسمی زنده و تاکنون پویا به خودی خود ندا را به عنوان نماد جنبش برگزیده است.
این‏که هر جنبشی چگونه نمادهایش را برمی‏گزیند به این نوشتار ربطی ندارد. این نوشتار اما می‏خواهد آشکار کند که ندا از قضا نمادی است که خصلت‏های جنبش مردم ایران را نشان می‏دهد. ندا مناسب‏ترین نماد است.

ندایی که زن است
بگذارید یک بار دیگر آن صحنه را نگاه کنیم. همان چند دقیقه‏یی را که ندا گلوله می‏خورد، روی زمین می‏افتد و با چشمان باز جان می‏دهد. بگذارید نگاهمان را از ندا آغاز کنیم. از همان دور هم پیداست ندا که حالا می‏دانیم ندا صالحی آقاسلطان نام دارد، زن است. این در واقع اولین چیزی است که از صحنه می‏فهمیم. از دور زنی را می‏بینیم که روی زمین می‏افتد و دوربین با نزدیک شدن به واقعه و چرخ زدن دور سر آنکه روی زمین افتاده است، انگار بخواهد این را هی به ما نشان بدهد. زنی که در حال جان دادن است.
زن بودن ندا، همان ندایی که اینک به نماد جنبش مردم ایران تبدیل شده است، تاریخ مذکر ما را بر هم می‏زند. تاریخ مردان مبارز. دیگر نمی‏توان خواند: «کاری‏ست بزرگ مرد می‏باید بود». دیگر نمی‏توان شعار داد: «می‏کشم می‏کشم آنکه برادرم کشت». آن کسی که در مقابل چشمان ما جان می‏دهد مرد و برادر نیست. ندا زن است.
ندا اما به این دلیل مناسب‏ترین نماد برای جنبش مردم ایران است که نشان می‏دهد زنان ایران هم در خیابانند. آنها به خاطر مردانشان به خیابان نیامده‏اند. آمده‏اند که حضور خودشان را به رخ بکشند. ما این را در تصویرهای دیگر هم دیده بودیم. دیده بودیم که تعداد زنان چقدر زیاد است. دیده بودیم که زنان ماموران سرکوب را کتک می‏زنند. دیده بودیم که زنان قلوه سنگ در دست دارند. دیده بودیم که زنان نه در صف‏های جداگانه مانند انقلاب ۵۷، بلکه شانه به شانه‏ی مردان در جنبش حضور دارند. نماد ندا چنین معنایی دارد. تاریخ مذکر به ریخته است و جنبشی که دیگر مردانه نیست نماد خود را برگزیده است. ندایی که می‏دانیم زن است.

ندایی که جوان است
دوربین - چشم ما که به ندا نزدیک‏تر می‏شود، دومین مشخصه‏ی ندا را هم می‏فهمیم. ندا که حالا می‏دانیم ندا صالحی آقاسلطان است و زن است و متولد ۱٣۶۱ است، جوانی‏ست که در مقابل چشمان ما جان می‏دهد. ندا نماینده‏ی نسلی است که در انقلاب ۵۷ نقشی اجتماعی نداشت. یا دوران کودکی را می‏گذراند یا قرار بود در آن سال‏های ملتهب متولد شود.
ما پیش از این هم در فیلم‏ها و تصویرها دیده بودیم که نسل ما در خیابان است. و اینجا در تبعید هم از نزدیک می‏دانیم که نسل ماست که خیابان‏های جهان را در دفاع از جنبش مردم ایران قرق کرده است. نه آنکه نسل پیش، نسل آنهایی که انقلابشان مصادره شد نباشند اما نسل ماست که در خیابان‏ها در سرنوشت خود دخالت می‏کند و آنچه را که برایش رقم زده‏اند، بر هم می‏زند.
چنین است که نماد ندا بازگو کننده‏ی یکی دیگر از خصلت‏های جنبش مردم ایران است. نماینده‏ی نسلی که برای تغییر زندگی خود بر آسفالت داغ خیابان جان می‏دهد. ندا نماد جوانانی است که تاکنون قرار بود به مثابه‏ی شاگردان مدرسه بیاموزند و اینک می‏آموزانند. ندا نماد جوانی دخالت ماست.   

ندایی که مردم است
بگذارید صحنه را از نزدیک‏تر نگاه کنیم. ندا که حالا می‏دانیم ندا صالحی آقاسلطان است و زن است و متولد ۱٣۶۱ است، لباسی معمولی به تن دارد. شلوار جین و مانتویی به رنگ معمولی‏ترین مانتوهایی که دختران ایرانی می‏پوشند. ندا هیچ نشانه‏یی را با خود حمل نمی‏کند. نه مچش را با پارچه‏یی سبز بسته است، نه پلاکاردی در دست دارد و نه عکس کسی را روی تن‏پوشش چسبانده است.
ما، کسانی که آن صحنه را نگاه می‏کنیم نمی‏دانیم ندا به چه کسی رای داده است. به موسوی؟ به کروبی؟ یا اصلن شاید رای نداده است. به گمان من یافتن پاسخی برای این سوال دیگر حتا مهم نیست. درست چنین خصلتی است که ندا را به نماد مناسبی برای جنبش مردم ایران تبدیل می‏کند. مردمی که امروز در خیابانند و به موسوی رای داده‏اند، به کروبی رای داده‏اند یا به هیچ‏کس رای نداده‏اند.
دوست پسر یا به زبان سنتی ایرانی «نامزد» ندا در مصاحبه‏یی گفته است: ندا برای آزادی به خیابان آمده بود. وسیع‏ترین توده‏های مردم که این روزها در خیابانند نیز برای آزادی به خیابان آمده‏اند. آنها رای دادند تا آزاد باشند، رای ندادند تا آزاد باشند و اینک به خیابان آمده‏اند تا آزاد باشند. ندا یکی از مردم است. ندا مردم است.

ندا به مثابه‏ی اثری هنر
اگر کمی نگاهمان را از روی ندا برداریم و کل صحنه را ببینیم، می‏توانیم بفهمیم که بسیاری از خصلت‏های هنر انقلابی و معترض را می‏توان در همین فیلم کوتاه چند دقیقه‏یی ردگیری کرد. دوربینی که مانند دوربین سینمای نئورئالیستی روی دست به صحنه‏ی واقعه نزدیک می‏شود و ثبت واقعیتی عریان. آن صحنه‏یی که خون توی کاسه‏ی چشم ندا شره کرد برای من یادآور سینمای سوررئالیستی و به ویژه قاچ خوردن چشم در سگ آندلسی لوییس بونوئل بود.
تصویر ندا، تصویری است که اگر حرکتی نداشته باشد می‏تواند به تابلوهای فریدا کاهلو شبیه باشد و از نگاتیو کردن آن یک گرافیتی بی بدیل به دست می‏آید. پیام این فیلم کوتاه واضح و مستقیم است. یکی از ویژه‏گی‏های جنبش مردم ایران این بوده است که هنرمندان را به صدور پیام‏های مستقیم واداشته است. در دورانی که جنبش هر روز زیر باران تیر و مرگ ادامه دارد، فرصت دست یازیدن به پوشیده‏گویی نیست. چنین است که گوگوش در ابتدای ویدئو موزیک خود سخنرانی می‏کند، داریوش در تجمع پاریس شرکت می‏کند و برای تجمع برلین پیام می‏فرستد و حتا یدالله رویایی که چند روز پیش مردمی را که در خیابانند به گوسفند تشبیه کرده بود برای ندا شعر می‏گوید.
صحنه‏ی کشته شدن ندا هرچند دلخراش است اما نمادی است از صحنه‏هایی که باید این روزها دید. ندیدن این صحنه‏ها سرتافتن از واقعیت است. ندا نماد آن صحنه‏یی است که این روزها باید نوشت و سرود و آفرید.

ندایی که واقعی است
این روزها بارها و بارها وزارت اطلاعات و امور خارجه‏ی جمهوری اسلامی اعلام کرده‏اند: صحنه‏ی قتل ندا ساخته‏گی بوده است. آنها می‏خواهند مانند همه‏ی این سال‏ها واقعیت را لاپوشانی کنند. به رغم این تلاش احمقانه اما همه‏ی ما آن صحنه را دیده‏ییم.
ندایی که حالا می‏دانیم ندا صالحی آقاسلطان است و زن است و متولد ۱٣۶۱ است و لباسی معمولی به تن دارد و برای آزادی به خیابان آمده بوده است، با چشمانی که با بهت به آسمان خیره شده است جان می‏دهد. ما هم در این بهت با ندا شریکیم. هم ما و هم آن کسانی که در صحنه حضور دارند و ما می‏شنویم با فریادهای «بمون ندا!» و «ای خدا» تلاش می‏کنند واقعیتی را که در حال رخ نمودن است پس بزنند.
آری باید نوشت رخ نمودن و نه رخ دادن چرا که پیش از این هم بارها شنیده بودیم که کسانی در اعتراض‏های خیابانی به نظم استبدادی مسلط با گلوله‏ی مستقیم کشته می‏شوند. از اعتراض‏های شهریار و زورآباد و صفرآباد شنیده بودیم. از ۱٨ تیر ۷٨ شنیده بودیم. از آذربایجان و کردستان و خوزستان و بلوچستان و ترکمن صحرا شنیده بودیم. از خاتون‏آباد شنیده بودیم. اما این بار واقعیت به شکلی سبعانه در مقابل ما رخ نموده است.
حالا باید باور کنیم اینها واقعی است. ما قتل ندا را با چشم‏های خودمان دیده‏ییم و هیچ امنیت‏خانه و وزارت امور خارجه‏یی نمی‏تواند به چشم‏های ما دروغ بگوید. ندا نمادی از واقعیت است. ندا خود واقعیت است.

و بیرقی بلند که به کف داشت
قتل ندا و خصلت‏های نمادین آن مرحله‏یی از جنبش مردم ایران را هم نشان می‏دهد. اگر پس از آشوویتس نوشتن و فکر کردن همچون سابق غیرممکن باشد، پس از دیدن قتل ندا مبارزه همچون سابق غیرممکن است. ندا درست آن نقطه‏یی است که دیگر پس از آن قرار نیست رای کسی پس گرفته شود. آن نقطه‏یی است که یا به پیروزی بزرگی منجر خواهد شد یا به سرکوبی تمام عیار و خون‏آلود. پس از ندا دیگر هیچ بازگشتی در کار نیست. ندا بر آن نقطه‏یی جان داد که باید از آن پیشتر رفت. تغییر در دستور کار جامعه است و ندا نماد آن است که آزادی با تمنا به دست نمی‏آید.
ندا به خیابان آمد و به خانه بازنگشت. دیگر همه‏ی راه‏ها برای بازگشت به خانه مسدود است. اگر مبارزه برای آزادی از این پس هم سال‏ها طول بکشد دیگر مبارزه به شیوه‏های نولیبرال زده‏ی پیشین غیرممکن است. مسیر یک طرفه‏یی‏ست: یا مرگ یا آزادی.

منبع: asar.name


اگر عضو یکی از شبکه‌های زیر هستید می‌توانید این مطلب را به شبکه‌ی خود ارسال کنید:

Facebook
    Delicious delicious     Twitter twitter     دنباله donbaleh     Google google     Yahoo yahoo     بالاترین balatarin


چاپ کن

نظرات (۰)

نظر شما

اصل مطلب

بازگشت به صفحه نخست