روزنامه های ایران چه می نویسند؟
اخبار روز:
www.iran-chabar.de
چهارشنبه
۱۰ تير ۱٣٨٨ -
۱ ژوئيه ۲۰۰۹
روزنامه فرهنگ آشتی در سرمقاله خود آورده است:
«در حالی که شورای نگهبان هیات ویژهای را جهت رسیدگی به شکایات تعیین کرده است، شنیدهها حکایت از این دارد که ایده اولیه تشکیل هیأت مذکور، در جلسه نمایندگان ستادهای کاندیداها با رهبر معظم انقلاب شکل گرفته است:
به گزارش یک سایت خبری در جلسه مذکور دکتر داوود دانشجعفری، رئیس ستاد دکتر محسن رضایی در وقت چهار دقیقهای خود برای سخنان اولیه، خطاب به رهبر معظم انقلاب بیان کرده بود که مشکل فعلی، آسیب دیدن اعتماد حداقل بخشی از جامعه به سلامت انتخابات و نظام است و بازسازی این اعتماد باید از همان زاویهای که آسیب دیده است، آغاز شود یعنی از نگاه مردم این اعتماد ترمیم شود و یکی از راهحلهای آن، استفاده از چهرههای معتمد مردم معترض برای بررسی موضوع و ایجاد اطمینان است. رهبر معظم انقلاب هم در سخنان خود در نمازجمعه با بیان اینکه بدعت جدیدی را در روند انتخابات نمیپذیرند، تأکید کردند که باید اعتراضات از مجرای کانال قانونی آن یعنی شورای نگهبان انجام شود اما استفاده از راهکارهایی نظیر ایجاد هیأت معتمدین در داخل شورای نگهبان را رد نکردند. آیتالله خامنهای در نمازجمعه تهران با تأکید بر اینکه مهمترین سرمایه کشور اعتماد عمومی به نظام است، هزینه آسیب دیدن این اعتماد را بسیار بیشتر از خسارتهای مادی نظیر آتش زدن بانک یا اتوبوس دانسته و بر تقویت اعتماد عمومی به نظام تأکید کردند. با این حال، تأکید کاندیداهای معترض بر تشکیل هیأت حکمیت فراتر از شورای نگهبان، موجب شد تا ایده هیأت ویژه بلافاصله عملیاتی نشود اما پس از گذشت یک هفته، سرانجام شورای نگهبان این ایده را به شکل هیأت ۶ نفره معتمدین شامل دکتر حدادعادل، دکتر ولایتی، دکتر گودرزافتخار جهرمی و حجج اسلام دری نجفآبادی، ابوترابی و رحیمیان اجرایی کرد. با این وجود به نظر میرسد اعضای هیأت مذکور که عموماً افراد متعهد و متدین هستند، به صورت کلی برای چنین هیأتی مناسب هستند اما به دلیل موضعگیریهای صریح دو تن از آنان یعنی دکتر حداد عادل و حجتالاسلام رحیمیان به نفع دکتر احمدینژاد و باتوجه به آنکه کارکرد این هیأت، بازسازی اعتماد عمومی معترضان به نتایج انتخابات یعنی افرادی غیر از رأیدهندگان به دکتر احمدینژاد است، تغییر این دو عضو هیأت ویژه و جایگزینی آنان با افراد دارای بیطرفی بیشتر مناسب به نظر میرسد. اگر از چهرههایی که اعلام بیطرفی کردهاند یا حامیان سایر کاندیداها در این ترکیب استفاده شود. نقش آن افزایش مییابد که در این رابطه میتوان از چهرههایی نظیر آیتالله طاهری خرمآبادی عضو سابق شورای نگهبان، حجتالاسلام والمسلمین ناطق نوری رئیس بازرسی ویژه دفتر مقام معظم رهبری، آیتالله ری شهری، نماینده ولی فقیه و سرپرست حجاج ایرانی، دکتر محمدباقر قالیباف شهردار تهران، حجتالاسلام مصطفی پورمحمدی رئیس سازمان بازرسی کل کشور و حجتالاسلام مجید انصاری عضو مجمع تشخیص مصلحت برای تقویت هیأت مذکور استفاده کرد که هیأتی با تعداد حدود ۱۰ نفر به علاوه نمایندگان کاندیداها جهت بررسی اعتراضات تشکیل شود. گرچه با وجود این گمانهزنیها به نظر میرسد بحث تشکیل هیأت ویژه شورای نگهبان پیشنهاد و ابتکار عمل آیتالله هاشمی رفسنجانی باشد. بنابراین اخبار واصله حکایت از عدم نقشآفرینی موثر این هیأت در بررسی شورای نگهبان دارد.»
بسیجی که ما میشناسیم
روزنامه صدای عدالت در سرمقالهای به قلم بهرام گلزاده نوشته است:
«واژهی بسیج و بسیجی شاید یکی از نادرترین واژههایی باشد که پس از انقلاب اسلامی بویژه در سالهای دفاع و مقاومت در برابر تجاوز دشمن به مرزهای میهن با هویت دینی و ملی انقلاب درآمیخته و همواره به عنوان یک پتانسیل و ظرفیت مورد توجه رهبران جامعه و دست اندرکاران
سیاسی و اداره کشور بوده و در ادبیات سیاسی فرهنگی و اجتماعی جامعه ایران نیز جایگاه ویژهای را به خود اختصاص داد و به تعبیری جایگاه ویژهای در انقلاب اسلامی و جمهوری اسلامی داشته است.
بسیج و بسیجی به دلیل مقاومتها و رشادتهایی که در مقابل تجاوز سنگین دشمن به میهن با بهره گیری از مدرنترین سلاحها و تسلیحات نظامی از خود نشان داد همواره مورد تکریم و تعظیم ملت ایران بوده و در سختترین شرایط به عنوان نقطه قابل امید و اتکا در تصمیم سازی و تصمیم گیریها و... مورد توجه قرار گرفته است.
اگر نیم نگاهی به تاریخ پس از انقلاب اسلامی و سالهای دفاع مقدس بیاندازیم خواهیم دید بسیجی که ما شناختیم و برخی از نسلهای ابتدایی انقلاب اسلامی به چشم خود دیدند همواره عناصری مومن و فداکار و از خود گذشته و پاکباخته و مایه دلگرمی و افتخار ملت بودهاند.
بسیج و به خصوص نسلهای نخستین بسیجی که ما میشناسیم و از عملکرد و رفتار آنان آگاهی داریم واقعیتهایی بودند که از جان خود گذشتند و آرامش و امنیت به ملت هدیه کردند. برای خود هیچ نخواستند و هر چه خواستند برای ملت و مردم کشورشان خواستند. در سختترین شرایط در جبهههای جنگ زندگی کردند و به جمعیت میلیونی پشت جبهه اطمینان دادند که اجازه نخواهند داد دشمن تا دندان مسلح آسیبی به سرزمین و امنیت و آسایش آنان بزند و دشمن تا دندان مسلح را با قدرتمندی تا مرزهای بینالمللی به عقب راندند.
بسیجی که ما میشناسیم؛ برای پول و حقوق نجنگید به دنبال کسب موقعیت و امتیاز ویژه نبود حتی برای کسب اعتبار و پرستیژ اجتماعی پا به میدانهای نبرد نگذاشت. همیشه گمنام ماند و در گمنامی بزرگترین رشادتها و از خود گذشتگیها را در عمل نشان داد.بسیجی که ما میشناسیم؛ انسانهایی ویژه بودندآنچه خوشحالشان میکرد و خستگی از جسمشان بیرون میراند تلاش و جانبازی برای نشاندن امید به دل ملت و خنده بر لبان آنان بود. پیروزی و ظفر را برای هممیهنان خود به ارمغان میآوردند و در مقابل یا گمنام در صحنههای نبرد جان خود را فدا میکردند یا در میان مردم همانند یک انسان معمولی بدون چشمداشت و باز هم گمنام زندگی کرده و میکنند.
بسیجی که ما میشناسیم؛ دغدغهی ملت تنها دغدغهی آنان بود! خواست ملت خواست آنان و بخشیدن غرور و سربلندی به مردم بزرگترین افتخار آنان! و متقابلا در چشم ملت نیز سرداران بزرگ و ملی بودند که هیچ زمان از حافظه تاریخ این مرز و بوم پاک نخواهند شد و همواره از آنان با عنوان مردانی یاد خواهد شد که با ایمان الهی و انگیزههای قوی میهن پرستی سربلندی و افتخار را به ملت هدیه کردند.
بسیجی که ما میشناسیم؛ نه تنها امنیت و سلامتی و آسایش خود را فدای امنیت هممیهنان کرد بلکه در مقابل دشمن متجاوز نیز بر خلاف نرم بینالمللی با برخوردها و رفتارهای اخلاقی نمونههایی از بزرگ منشی و ایثار در تاریخ بشریت به یادگار گذاشت و به الگویی انسانی و اخلاقی برای همه تاریخ بشر تبدیل شد!
یادمان نرفته که بسیجی در سختترین شرایط جنگی و نبرد با دشمن متجاوز نیز هیچ زمان اخلاق و انسانیت را قربانی رفتارها و ضرورتهای طبیعی و غیرقابل اجتناب جنگی و نظامی نکرد. فراتر از کنوانسیونهای بینالمللی رفتار کرد. با اسرایی از جبهه دشمن که تا لحظاتی قبل از اسارت با آخرین توان با او جنگیدند همانند یک انسان رفتار کرد. نان اندک و آب گرم و جوشیدهی خود را تقدیم دشمن به اسارت گرفته شده کرد و تا اینجا نیز پیش رفت که با به خطر انداختن جان خود مانع از وارد آمدن کوچکترین لطمه به جان اسیر در بند شود و در واقع رفتاری انسانی و دینی و معصوم گونه از خود به جای گذاشت و در میدان نبرد نیز درس آزادگی و حریت به تاریخ داد!
و بسیجی که ما میشناسیم؛ فداکاری و از خود گذشتگی کرد اما در سختترین شرایط جنگی حتی لحظهای از یاد ملت و ضرورت فداکاری برای آنان غافل نشد چون خود را فرزند این ملت میدانست و به همین دلیل نیز همیشه در جان و دل این ملت جا داشت و دارد....
بسیجی؛ بسیجی که در جبهه جنگ حاضر شد و رشادت و جانبازی کرد و جان خود را در کف دستان گرفت برای ملت یک افتخار ملی و مومنی پاکباخته بود و هست و لذا بر همگان است که تلاش کنیم این بسیج برای همیشه در دل این ملت و در کنار این ملت باشد و به واقع بسیج بماند و مایه افتخار و سربلندی و نقطه اتکا و اعتماد و آرامش باشد.... و خدایی ناکرده در اثر بیتدبیری تبدیل به ابزار سیاسی نگردد! امیدوارم که اینچنین باشد.»
آیا شنیدهاید؟
محمد شریف در سرمقاله روزنامه اعتمادملی نوشته است:
«در خبرها آمده است که به دستور رئیس قوه قضائیه هیات ویژه تعیین تکلیف بازداشت شدگان روزهای اخیر تشکیل شده است. تشکیل این هیات، آن هم با عنوان روشن و قاطع اینچنینی، سوالهایی در اذهان ایجاد میکند که به نظر پاسخ به این پرسشها میتواند افکار عمومی را نسبت به تاثیر تشکیل چنین هیاتی به نتیجه برساند. بر اساس
بند یکم اصل ۱۵۶ قانون اساسی ایجاد تشکیلات لازم در دادگستری به تناسب مسوولیتها، در زمره وظایف رئیس قوه قضائیه قرار میگیرد. باتوجه به این بند مهم از قانون اساسی این پرسش مطرح میشود که آیا تشکیل یک هیات با چنین مسوولیتی از سوی ریاست قوه قضائیه و با مباشرت ایشان شکل میگیرد یا خیر؟
در این اصل آمده است، حتی در شرایط ویژه هم چنین هیاتی را نمیتوان بدون توجه به اهمیت حضور و نظر رئیس قوه قضائیه تشکیل داد زیرا باتوجه به این واقعیت که بیحرمتی به قانون اولین گام برای از بین بردن امنیت قضایی است، باید به این اصل توجه ویژهای شود. برهیچکس پوشیده نیست که کارکرد قوه قضائیه بیش از هرچیز استقرار نظم و تامین امنیت در پناه قانون است. در بند دوم اصل ۱۵۶ که بند یکم هم به آن اشاره کرده است، قوه قضائیه ناظر بر احیای حقوق عامه گسترش عدل و آزادیهای مشروع دانسته میشود. حقوق عامه نیز به همان حقوقی بازمیگردد که فصل سوم قانون اساسی، آن را مقرر کرده است. به این ترتیب و باتوجه به این بندها آیا ریاست قوه قضائیه تضمین میکند حقوقی که در این اصل برای مردم تعیین شده از سوی این هیات رعایت شود؟
زیرا حافظه تاریخی ملت ایران در این زمینه همچنان با ابهامهایی رو به رو است. هنوز مدت زمان چندانی از آن روزها نمیگذرد که در جریان مناظرههای تلویزیونی حیثیت افراد شناخته شده در کشور به شدت زیر سوال رفت و مورد تهاجم قرار گرفت. در همان روزها هم نوشتم که دادستان باید با مشاهده این جرم مشهود به وظیفه قانونی خود عمل میکرد و شخص افترازننده را در هر مسندی که هست مورد پیگرد قرار میداد، مگر نه اینکه همه در برابر قانون برابر هستند؟
اما متاسفانه چنین امری میسر نشده است. در حالی که اصل ۲۲ قانون اساسی صراحتاً حیثیت افراد را از تعرض مصون قلمداد کرده است. آیا ریاست قوه قضائیه با تشکیل این هیات میتواند آن بخش از حقوق عامه را که هم اینک مورد تعرض قرار گرفته است. محقق کند؟ این روزها برخی مطبوعات که خط فکری مشخصی دارند و عموما هم وابستگیهایی دور و نزدیک به دولت دارند، کاملاً در مسیر هتاکی به افراد قرار گرفتهاند و هر روز بیوقفه اقدام به تخریب افراد میکنند، آن هم بدون اینکه جرم این افراد در دادگاه صالحه محرز شده باشد، در این شرایط آیا ریاست قوه قضائیه میتواند این روند را متوقف کند، برخی از بازداشت شدگان نیز جزو کسانی هستند که از مدتها پیش تخریب و افترازنی به آنها در این روزنامه آغاز شده بود. از سوی دیگر طبق اصل ۲۷ قانون اساسی تشکیل اجتماعات و راهپیماییهای بدون حمل سلاح به شرط آنکه مخل مبانی اسلام نباشد، آزاد اعلام شده است. آیا این هیات برقراری این حق را تضمین میکند؟ آیا قوه قضائیه نادیده گرفتن این حق در چند روز اخیر را مورد توجه قرار داده است؟ در اصل ٣۲ قانون اساسی هم صراحتاً مقرر شده است، هیچ کس را نمیتوان دستگیر کرد، مگر به حکم و ترتیبی که قانون معین میکند. در صورت بازداشت، موضوع اتهام باید با ذکر دلایل بلافاصله به متهم ابلاغ شود و حداکثر ظرف مدت ۲۴ ساعت پرونده مقدماتی به مراجع صالحه قضایی ارسال شود و مقدمات محاکمه فراهم شود، در ذیل این اصل طبق قانون متخلف از این اصل، باید مجازات شود. اما بنده به عنوان حقوقدان هنوز از مرجع بازداشت کننده برخی از موکلانم آگاه نیستم و هیچ مرجعی مسوولیت بازداشت آنها را به عهده نگرفته است. پرسش من این است که آیا این هیات نقض صریح اصل ٣۲ را متوقف خواهد کرد؟ آیا مجازات متخلفان در دستور کار قرار خواهد گرفت؟ این موضوع آنچنان دردآور است که انتظار میرفت حتی پیش از تشکیل این هیات، فکری به حال وضعیت چنین بازداشتشدهای میشد.
آیا هجوم به خوابگاههای دانشجویی و ضرب و شتم دانشجویان در خواب که هیچ جرم محرزی ندارند و در تحرکات اخیر هیچ نقشی نداشتهاند، زیرپاگذاشتن قانون نیست و آیا قوه قضائیه این خبر را که حتی در صحن علنی مجلس مطرح شد، شنیده است؟آیا توقیف روزنامههای متعلق به کسانی که دولت فعلی آنها را در صف بدخواهان و رقیبان قرار میدهد طبق قانون صورت گرفته است؟ خوشبختانه قانون اساسی ایران بر مبنای حق حاکمیت ملت تنظیم و مدون شده است و به این لحاظ بازخواست و انتقاد از مردان سوار بر مسند قدرت به اعتبار اصل ۵۶ امکانپذیر است. پاسخ به این پرسشها شاید همان چیزی باشد که این روزها بخشی از افکار عمومی ما را مبهوت کرده است. در این راستا پیشنهاد میکنم که چنانچه تشکیل هیات ویژه تعیین تکلیف بازداشت شدگان اخیر بر اساس بند یک اصل ۱۵۶ صورت گرفته است و باتوجه به اینکه این اصل تاکید دارد که رئیسقوه قضائیه مسوول تشکیل چنین کمیتهای است، به این پرسشها پاسخ دهند. در غیر این صورت و باتوجه به اینکه یکی از وظایف قوه قضائیه طبق بند سوم اصل ۱۵۶ نظارت بر حسن اجرای قوانین است، ضروری خواهد بود که مسوولیت قانونی تشکیل چنین هیاتی هرچه زودتر برای مردم به ویژه جامعه حقوقی ایران روشن شود، زیرا همگان و بیش از همه دستاندرکاران قضایی میدانند که نمیتوان همواره از استناد به قانون سخن گفت و هرزمان که لازم آمد قانون را انکار کرد.»
واقعی تحلیل کنیم
روزنامه رسالت در سرمقالهای به قلم محمد مهدی انصاری نوشته است:
«باز هم فتنهای در تاریخ انقلاب اسلامی به ثبت رسید و به اندوخته تجارب نظام افزوده شد که یقینا به عمیقتر شدن ریشههای تنومند این درخت پرثمر در برابر توفانها و تندبادهای دیگر خواهد انجامید، کما اینکه در گذشته انقلاب اسلامی نیز تمامی بحرانها و چالشها در نهایت همین کارکرد را داشتهاند که ساختارهای نظام را آبدیدهتر، مسئولان آن را مجربتر و مردم را پایبندتر به اصل نظام کردهاند. البته این تجارب و فتنهها با صرف هزینههای بسیار گزاف و به قیمت از دست دادن منابع واقعا بیبدیل و حتی جبران ناپذیر انسانی و مادی و معنوی پشت سر گذاشته شدهاند و اینگونه نیست که با خیالی آسوده بنشینیم و نظارهگر توطئه در پی توطئه و آشوب در پی آشوب باشیم وبگوییم که این مسائل نظام را آبدیدهتر و ریشهدارتر میکند، پس جای نگرانی نیست...! ابدا این طور نیست و این رویکرد، نهایت خوش باوری، سادهانگاری و حتی پاک کردن صورت مسئله است برای فرار از یک نگاه تحلیلی عالمانه و پاسخگویی واقعگرایانه به مسائل و مشکلات احتمالی درون نظام.
به نظر نگارنده «اگر بخواهیم در مقطع کنونی از تحلیل واقعی قضایای اخیر و اغتشاشات خیابانی طرفداران یکی از کاندیداها و مسائل پیش آمده، به هر عنوانی طفره برویم، این طفره رفتن و سرباز زدن از ریشهیابی حقیقی علل آشوبها و... از اصل فتنهای که پشت سر گذاشتهایم به مراتب خطرناکتر است.» متاسفانه به نظر میرسد این روزها تمام تلاشها را معطوف به این کردهایم که بگوییم عوامل خارجی و بیگانه در شکلدهی این بحران سیاسی نقشآفرین بودهاند و با افزایش تعداد پروازها به تهران آمدند و ضربه زدند و رفتند!! واقعا به همین سادگی؟...! بله، این درست است که دشمنان قسم خورده نظام و انقلاب از هر موقعیتی برای ضربه به انقلاب بهرهگیری کرده و میکنند، اما آیا این بزرگنمایی نقش عوامل بیگانه و ایادی نفاق و اپوزیسیون خارجنشین نیست؟! آیا نظام ما واقعا اینقدر ضعیف و آسیبپذیر است که با تحریک مثلا چند وابسته فلان سفارت خارجی یا ورود چند منافق به کشور در آستانه انتخابات و یا سرمایهگذاری تعدادی سلطنت طلب فراری و دخالت وابستگان فلان گروه اپوزیسیون، اینگونه به یک بحران سیاسی و آشوب برسد؟! البته و صد البته که اینگونه نیست. پس بیاییم و واقع گرایانه مشکل و بیماری را کالبد شکافی کنیم و مراکزی در نظام به یاری برخی از نخبگان و صاحبنظران و جامعه شناسان و... تشکیل شوند و به این مهم بپردازند و بدیهی است که ممکن است بخشهای عمدهای از تحلیلها و یافتههای این آسیب شناسی و کالبد شکافی، غیرقابل انتشار باشند؛ بله؛ این طبیعی است و باید هم این چنین باشد، اما آن بخشهایی که قابلیت انتشار دارند برای روشنگری افکار عمومی در اختیار همگان قرار داده شود تا مردم هم به یک درک درست از مسائل نایل آیند. این نگاه واقع بینانه به مسائل جاری و واکاوی عینیتهای جامعه، حرکت نظام را بیمه میکند و انجام برخی اصلاحات ضروری را به ما گوشزد نموده و یا لزوم درمان بعضی باورهای اشتباه را پیش روی ما قرار میدهد. لازم است راهکارهای بلند مدتی طراحی شوند تا نظام به همین سادگیها از چنین توفانها و فتنههایی آسیب نبیند و دشمنان هم از خلأها استفادههای سوء نکنند، همچنین نقاط قوت و ضعف ساختارها و تصمیمها و برخوردها و... بازشناسی شوند و یک ارزیابی کلان از تحولات و مطالبات اجتماعی جامعه ارائه شود که در سیاستگذاریهای آتی بایستی لحاظ گردند.
به قضایای اخیر کشور هم باید به عنوان «تهدید» نگریست و هم به مثابه «فرصت» تا بدانیم که چگونه یک گروه معدود سیاسی با اینکه در یک فرایند قانونی و مردمسالارانه با شکست مواجه شدهاند میتوانند با موج سواری و شایعهپردازی، و یا تحریک زمینههای نارضایتی عدهای، درک و شعور سیاسی ایشان را دستاویز خودخواهی خود قرار دهند و نظام را با یک بحران سیاسی مواجه سازند؟ و چرا این جماعت با علم به این حقیقت به یاری گروه سیاسی شکست خورده میپردازند؟ و علامات سوال جدی دیگری که باید به آنها پرداخته شود و بدون اینکه بخواهیم خودمان را دور بزنیم نقاط آسیبزای نظام را در هر کجا که میخواهد باشد، بشناسیم و در صورت امکان آنها را درمان نموده و حتی در صورت نیاز این عوامل و زمینههای چالشزا را به جامعه بشناسانیم.»
مومن! تو و شراب؟
محمد ایمانی در روزنامه کیهان، سرمقالهای نوشته است و یادآور میشود:
« استتار در متن و انطباق با آن یا به تعبیری همرنگی با زمینه، موثرترین ترفندی است که از دیرباز برای ضربه زدن به حریف مورد استفاده قرار گرفته است. دشمن دراین روش از غفلت حریف استفاده میکند، نفوذ میکند، همرنگ میشود، خودی جلوه میکند، اعتماد میآفریند و سرانجام به محض فراهم شدن فرصت، از پشت خنجر میزند و در شلوغی گم میشود بیآنکه ردپایی بر جای بگذارد. درست مانند مار زهرآگینی که آرام بخزد، همرنگ محیط شود، کمین کند و صید بیخبر را شکار نماید. هرچند که سرویسهای جاسوسی و اطلاعاتی امروز این ترفند را در نهایت پیچیدگی و تنوع به اجرا میگذارند، اما شیوه شیوهای قدیمی است. آنچه پس از انتخابات ۲۲ خرداد پدید آمد و سیمای زشت و آبله گون آشوب و ترور را پدیدار ساخت، اجرای جدیدترین نسخه از ترفند مورد بحث بود، شاید خواب از سرخفتگان بپراند که «من نام لم ینم عنه.» هر که خواب رود، دشمنش به خواب نمیرود و از او غفلت نمیکند.» شاید کسانی را توهم گرفته بود که روزگار دشمنی آمریکا و انگلیس پایان یافته و با توجه به تثبیت و اقتدار جمهوری اسلامی، آنها دیگر از دسیسه چینی برای براندازی انقلاب دست برداشتهاند. اما معلوم شد انگلیس همان انگلیس عصر مشروطه است و آمریکا همان آمریکای ۲٨مرداد ٣۲ و ۵ اردیبهشت ۵۹ و ۱٨ تیر ۷٨ و باز، آشکار شد که شجره خبیثه و ملعونه اموی، همچنان درحال تخم افکندن و شاخه دواندن و ثمره زقوم دادن است.
این رخنه از کجاد افتاد؟ کجا غفلت شد؟ روشها و مراحل شبیخون چه بود؟ چرا کسانی دچار حیرت و اشتباه در «تشخیص» شدند؟ اگر فتنه تازه تازه درحال تخم گذاری یا انعقاد نطفه است، برای آینده چه باید کرد؟ آیا نمیتوان افقهای دورتر را در آینده دید و برنامه چید؟ آیا نمیتوان چشم به گذشتههای نزدیک و دور دوخت و عبرت اندوخت؟ اگر از این «روزن»ها غفلت کردیم و نه دوبار که چند بار گزیده شدیم- درهر جایگاهی که باشیم- آیا میتوانیم نام «مومن» برخویش بگذاریم؟ مرد مومن! گوش دار! این مقتدای متقیان و امیرمومنان علی(ع) است که در میانه رزم با پیمان شکنان مجاهدنما، با حیرت و سرگردانی سرباز خود «حارث بن حوت» مواجه شده که از رزم ایستاده، اجتهاد میکند و میگوید «تو میپنداری من سپاه مقابل را گمراه میدانم». علی میدید او را که در آینده به اردوگاه خوارج میپیوندد و شعار «لاحکم الالله» را در صفین سرمیدهد. اما به بهانه آن سرباز سردرگم به من و تو نهیب زد «تو پیش پایت را دیدی و سرت را بالا نکردی که افق دورتر را ببینی، تو حق و باطل را نشناختهای که بدانی یاران آنها چه کسانی هستند.»
طی الارض نمیتوانیم؟ طی زمان که میتوان. عبور از زمینها اگر ناشدنی، عبور از زمانها و عبرت از سرگذشتها شدنی است. ساده دلان، قرآنهای سرنیزه را که در صفین دیدند- و عمروعاص و معاویه را پشت آن سر نیزهها ندیدند- شروع کردند به سردادن شعار «لاحکم الالله». حکم و حکومت جز برای خدا نیست. شگفت نبود، که همین چند ساعت پیش، فریب عمروعاص را خورده بودند. عمار یاسر سردار سپاه علی که به ضربت دشمن افتاد، صحابه پیامبر(ص) شهادت دادند که از زبان آن حضرت شنیدهاند «ای عمار تو را گروهی سرکش و ستمکار خواهند کشت». جبهه حق و باطل در معرض آشکار شدن بود که تحلیلگران و سخن پراکنان اردوگاه معاویه به دستور عمروعاص فریاد برآوردند. «راست گفت رسول خدا. علی، عمار را به این قتال آورد و همو قاتل عمار است»! پس شگفت نبود فشار ساده دلان سپاه علی برای سازش. اما شگفتا که سردهندگان شعار «حکم و حکومت جز برای خدا نیست» علی را مجبور کردند تن به «حکمیت» دهد. ابتدا حکم و حکومت را از علی ستاندند تا مخصوص خدا کرده باشند اما ساعتی بعد همان را به عمروعاص- و آلت دستی چون ابوموسی اشعری- سپردند. حق از مدار خود بیرون افتاد و به گرد باطل گشت حال آن که کلام پیامبر هنوز تازه بود؛ «علی باحق است و حق با علی، میگردد هرجا که او بگردد.»
این روزها که کسانی از قواعد و قانون میگریزند و به خیال خویش میکوشند جمهوری اسلامی را دور بزنند و با این همه دم از مسالمت و «حکمیت» هم میزنند و منافقانه از چهرههای موجه، دعوت میکنند که داوری کنند- حال آن که دستی هم به اغتشاش و باجخواهی و رفتارهای زورگیرانه- دارند، ناخودآگاه منش خوارج در ذهن زنده میشود، بدعتگزاران ساده لوحی که فریب سران خائن خود را خورده بودند و پس از آگاهی از کلاهی که سر امت رفته، به علی میگفتند در گناه ما شریک شدهای که حکمیت را پذیرفتی، پس توبه کن! جماعتی را که در رأس آن، سردار خائنی چون اشعث بن قیس قرار گرفته باشد، جز سردرگم در عرض و طول فتنه، جای دیگری هم میتوان یافت؟ «لعنت خدا و لعنت کنندگان بر تو باد اشعث، ای بافنده پسر بافنده، ای منافق فرزند کافر! سوگند به خدا یک بار ملت کفر تو را اسیر کرد و بار دیگر اسلام، تو را اسیر ساخت. ننگ این دو اسارت را نه مالت مرتفع ساخت و نه جایگاهت. و آن مرد که شمشیر دشمن را به قوم خود راهنمایی کند و مرگ را به سوی بستگانش کشاند، سزاوار است که نزدیکانش با او عداوت ورزند و بیگانگان از او در امان نمانند» (خطبه ۱۹ نهجالبلاغه) و اشارت علی، به ماجرایی بود که در «یمامه» رخ داد. اشعث قوم و قبیله خود را فریفت تا خالد بن ولید بر آنها هجوم برد. پس از آن اشعث به خیانت و حیلهگری معروف شد. این را اضافه کنید به صفت دیگر وی در طعمه انگاری قدرت و خیانت در بیت المال که با سرزنش امام مواجه شد. اما دریغا که جماعتی سادهدل، سپاه همین خیانتپیشه حیلهگری شدند که خود با معاویه زدوبند کرده بود.
بیایید به صد سال پیش برگردیم، روزگار نهضت مشروطیت. نام «کمیته دهشت» (ترور) را شنیدهاید، همان که از سوی حیدرخان عمو اوغلی تروریست معروف و مرتبط با سفارت انگلیس اداره میشد. دهها از این انجمنهای سری برای «انحراف فکری» و «رعب افکنی و ترور» در ارتباط با سفارت انگلیس فعال بودند. حیدرخان عمواوغلی خود خبری میدهد «از آنجا که متحصنین سفارت مطلقاً اطلاعی از وضع مشروطیت نداشته و ترتیب آن را مسبوق نبودند، فلذا هیأتی از عالمان مملکت [امثال میرزا یحیی دولت آبادی که دو دهه بعد، سر از دربار رضاخان درآوردند] همیشه دستورالعملهای باطنی خود را به آنها تلقین مینمودند که من هم جزو آن هیأت مشغول کار بودم.»
اما این تنها کار ویژه امثال حیدرخان عمواوغلی نبود. نهضت عدالتخواهی که منحرف شد و مشروطه انگلیسی بر جای آن نشست، اول شیخ فضل الله نوری مجتهد بزرگ و طرفدار «مشروطه مشروعه» را بر دار کشیدند، به دست کسانی چون یفرمخان ارمنی. آیا به آیتالله بهبهانی و آیتالله طباطبایی که در صف مقابل شیخ فضلالله ایستاده بودند و مدام او را سرزنش میکردند، مدال افتخار دادند و ترحم ورزیدند؟ نه، همین کمیته دهشت و جناب حیدرخان پس از تثبیت کودتای مشروطه! سراغ آیتالله بهبهانی رفتند و او را ترور کردند و همزمان بر آیتالله طباطبایی سخت گرفتند. مرغ فتنه به تدریج از تخم مشروطه بیرون آمد و ماهیت ضددینی و ضدملی خود را نشان داد و تازه آنجا بود که آه از نهاد طباطبایی بلند شد تا غمگنانه بگوید «سرکه ریختیم، شراب شد» ما بیدینی و وابستگی بیشتر کشور به انگلیس را نمیخواستیم. چرا چنین شد... اما دیر شده بود. حیدرخانها و یفرم خانها و دولتآبادیها و احتشام السطلنهها از تیره و تبار آقاخان کرمانی بودند که به میرزا ملکم خان توصیه کرده بود «اگر از طایفه ملایان تا یک درجه محدودی معاونت بطلبیم، احتمال دارد زودتر مقصود انجام گیرد. از این اشخاص در پیشرفت کار یاری جویید.»
رخنه از کجا افتاد و کجا غفلت شد؟ هر جا که مرز با دشمن باریک یا گم شد و جای آن را مرزهای قطور و عبورناشدنی میان نیروهای خودی گرفت، آغاز معبر زدن دشمن است. مرز با دشمن چگونه برقرار میماند؟ ۱- تقوا و بصیرت و صبر ۲- چشم بر نداشتن از انگشت اشاره ولی امر. فرزندی که با خانواده قهر کرد، خیابانی میشود. پا در میدان پر از مین و کمین میگذارد. او آماده در دام افتادن است و حتی میتواند به خدمت صیاد درآید و تبدیل به طعمهای شود برای صید دیگران. میشود برهای سر به هوا، مهیای سورچرانی گرگهای دندان تیز کرده.
دشمن طمع میکند. فرقی نمیکند حوزوی باشد یا دانشگاهی. دکتر باشد یا آیتالله. صاحب منصب باشد یا صاحب نظر و روشنفکر. باید راه طمع و رخنه دشمن را بست. دشمن با واسطه میآید و ضعفها و آسیب پذیریهای ما دالان عبور او به داخل میشود. آنها صدسال پیش انجمنهای سری و کمیتههای دهشت داشتند و از ابزار رسانه و شایعه سود میجستند. آیا امروز از این حربهها غفلت میکنند؟ آسوده خاطر نباشیم. احتیاط بد نیست. خود را و دور و بر خود را بپاییم. حلقههای ارتباطی و پیوندهای خود را بازبینی کنیم. مبادا ردپایی از منافقین در این حلقهها و پیوندها باشد. شناسایی منافقین سخت است اما محال نیست. به تعبیر امیرمومنان: گمراهند و گمراه کننده. اهل لغزش فراوانند و به لغزش میاندازند. رنگ به رنگ میشوند. در فتنه غوطه میخورند. در هر کمینگاهی به کمین شما هستند. دلهای آنان بیمار و چهرهشان پاک است. مشی پنهانی دارند. وصفشان دارو و گفتارشان شفاست اما رفتارشان درد بیدرمان. به آسایش شما حسد میبرند و بر گرفتاری میافزایند. امیدها را ناامید میکنند. در هر راهی کسی را به هلاک افکندهاند و به هر دلی شفیع و واسطهای دارند. برای هر غمی، اشکی حاضر دارند. به همدیگر ثنا و ستایش قرض میدهند. اگر چیزی بخواهند، اصرار میورزند. برای هر حقی باطلی آماده کردهاند و برای هر حقیقت استواری، انحرافی و برای هر زندهای قاتلی. برای رسیدن به آنچه طمع دارند اظهار بیرغبتی میکنند تا بازار خود را بر پا دارند. حرف میزنند و به شبهه و اشتباه میاندازند. حق را توصیف میکنند اما باطل را به آن میآرایند.
دشمن در لباس دوست میآید، همرنگ میشود، تملق میگوید، یارگیری میکند، فاصله میاندازد، تخم کینه میکارد، تحریک میکند، تلفات میگیرد بیآن که هزینهای بدهد. قربانی میگیرد و به استهزا میکشد و طعنه میزند. این روزها مهرههای دشمن را میتوان دید که اگر چه همرنگ متن هستند اما خزیدن آنها ناهماهنگ با متن ملت و انقلاب، آشکارشان میکند. هر جا میتوانند باشند، قم و تهران و دوبی و لندن و واشنگتن ندارد. هر جا که روزنی است- هر جای و جایگاهی که باشد- امکان گزیده شدن هم هست. مارهای خوش خط و خال، از همین روزنهها سید کاظم شریعتمداری و حسینعلی منتظری و ابوالحسن بنی صدر و دهها رجل سیاسی و مذهبی مشابه را از پا انداختند، هر یک را به بهانهای و واسطهای و نقطه ضعفی. مرد مومن! اگر سر مار فتنه به سنگ نمیکوبی، لااقل از سوراخ او گزیده نشو! مومن! تو و موضع اتهام؟! تو و ساختن ناخواسته شراب؟!»
اینهمان است!
حسین شریعتمداری هم در روزنامه کیهان، نکتهای را مطرح کرده، نوشته است: «کمیته خطر جاری- CPD» یک مرکز مطالعات استراتژیک در آمریکاست. بسیاری از اعضای این کمیته، ژنرالها و دیپلماتهای بازنشسته آمریکایی هستند که با تکیه بر تجربیات خود خطرهای پیش روی آمریکا در نقاط مختلف جهان را پیشبینی کرده و در اختیار کاخ سفید قرار میدهند. این کمیته در اواسط سال ۲۰۰۶ طی گزارشی که مارک پالمر آن را تهیه و تنظیم کرده بود، جمهوری اسلامی ایران را یک خطر جدی برای اهداف آمریکا در منطقه دانسته و از برپایی آشوبهای خیابانی به عنوان یک اهرم برای تضعیف نظام اسلامی ایران یاد کرده بود.
در این گزارش تأکید شده بود که ساختار جمهوری اسلامی ایران به گونهای است که برخلاف برخی از کشورهای آسیای میانه تغییر آن از طریق آشوبهای خیابانی امکان پذیر نیست. کمیته CPD در توضیح نظریه خود به دو عامل «گردش قدرت و مسئولیت با رای مردم و در جریان انتخابات آزاد» و «پیوند عمیق دینی میان مردم ایران و نظام جمهوری اسلامی ایران» اشاره کرده و نتیجه میگیرد که از اعتراضات نرم- بخوانید آشوبهای خیابانی- فقط میتوان تضعیف موقت نظام ایران و مشغول کردن آن به مسائل جانبی را انتظار داشت و با اجرای این «پروژه نرم»! امکان امتیاز گرفتن از جمهوری اسلامی ایران، مخصوصاً در معادلات سیاسی منطقه دور از انتظار نخواهد بود.!
«مارک پالمر» در این گزارش از جای خالی سفارت آمریکا در ایران به عنوان یکی از اصلیترین دشواریهای پیش روی آمریکا یاد میکند و توضیح میدهد که برنامه ریزی برای اجرای این پروژه بدون حضور دیپلماتهای آمریکایی در ایران و تماس آسان آنها با «افراد و گروههای هدف به سختی امکان پذیر است» پالمر در گزارش CPD با ابراز تأسف از قطع رابطه ایران و آمریکا و تعطیلی سفارت آن کشور در ایران، از برپایی «دفتر حافظ منافع آمریکا در تهران» به عنوان یکی از راه کارهای ضروری یاد میکند که مأموریت اصلی آن ایجاد ارتباط و تماس با افراد و گروههای هدف در ایران خواهد بود. این درخواست مدتی بعد از سوی دولت بوش و با واسطه سفارت سوئیس به ایران ارائه شد که با مخالفت جمهوری اسلامی ایران روبرو گردید.
انبوه اسناد به دست آمده از سفارت تسخیر شده آمریکا که در بیش از ۱۰۰ جلد کتاب منتشر شده است به وضوح نشان میدهد یکی از اصلیترین مأموریت دیپلماتهای آمریکایی مقیم ایران، ارتباط مستمر با افراد و گروههای همسو یا خریداری شده در داخل ایران به منظور توطئه چینی و آتش افروزی در کشورمان بوده است.
و اما، نه فقط شواهد و قرائن، بلکه اسناد غیرقابل انکار به دست آمده کمترین تردیدی باقی نمیگذارد که «سفارت انگلیس» در ایران، دقیقاً در نقش سفارت تعطیل شده آمریکا ظاهر شده و مأموریت بر زمین مانده آمریکاییها را بر عهده گرفته است و سوال از مسئولان محترم وزارت خارجه کشورمان این است که اگر سفارت سابق آمریکا به علت تبدیل شدن به لانه جاسوسی قابل بستن و تعطیل شدن بوده است چرا سفارت انگلیس که امروزه دقیقاً همان مأموریت را برعهده دارد، قابل تعطیل شدن نباشد؟!
منبع: روزنامه ی اطلاعات بین المللی
|