سیاسی دیدگاه ادبیات جهان - مقالات و خبرها بخش خبر آرشیو  
   

ما همه هیچ
شبحی در حال تسخیر خیابان است، شبحِ «مردم»...


صالح نجفی


• در میان قانون‌ها قانونی هست که آن را اگر (زیاد از حد) جدی بگیری سنگ روی سنگ بند نمی‌شود، وقتی مردم فکر می‌کنند، وقتی پناهی جز خیابان ندارند باید به ایشان یادآوری کرد که چیز‌های مهم‌تری در عالم هست، قانون، قدرت، نظم... ما همه هیچی که یا هیچ خواهیم ماند یا همه‌چیز خواهیم شد، خواهیم بود، نخست نادیده گرفته می‌شویم، سپس دست‌مان می‌اندازد، و بعد سرکوب‌مان خواهند کرد و... سر آخر، شبحی خواهیم بود که هر کجا بخواهیم پرسه خواهیم زد ...

اخبار روز: www.iran-chabar.de
چهارشنبه  ۱۰ تير ۱٣٨٨ -  ۱ ژوئيه ۲۰۰۹


شهردار تهران می‌گوید جمعیتی که در ۲۵ خرداد به خیابان آمدند، مردم بودند اما بعد از آن کسانی که به خیابان آمدند، آشوب‌طلبان و قانون‌شکنان بودند.

راست آن است که از منظر دولت، جمعیتی که در ۲۵ خرداد به خیابان آمدند، جملگی قانون‌شکن بودند، چون مجوزی برای آمدن به خیابان نداشتند. میرحسین موسوی بارها و بارها ماده‌ای قانونی را به رخ دولت و نظام کشیده است: «تشکیل اجتماعات و راهپیمایی‌ها، بدون حمل سلاح، به شرطی که مخل به مبانی اسلام نباشد، آزاد است». چنان که پیداست به موجب این قانون، برای برگزاری اجتماع، تظاهرات و راهپیمایی و در یک سخن آمدن به خیابان، نیازی به اخذ مجوز از هیچ مرجع قانونی نیست ولی شاید حق با وزارت کشور باشد!

میرحسین حواسش نیست اگر بنا باشد همیشه طبق قانون عمل کنیم، سنگ روی سنگ بند نمی‌شود. میرحسین نمی‌داند اگر بنا باشد بعضی قانون‌ها را جدی بگیریم و در عالم واقع اجرای‌شان کنیم، دیگر زندگی مختل می‌شود. میرحسین نمی‌داند اگر روال عادی و بهنجار زندگی در خیابان‌ها مختل شود، قطعاً به مبانی اسلام هم خلل وارد می‌شود. و خلاصه، میرحسین و هوادارانش نمی‌دانند در میان قانون‌ها قانونی هست که اگر واقعاً به آن عمل شود، ممکن است «کل» قانون‌ها محل نزاع گردند. حق با وزارت کشور دولت نهم است: در هر کلی، جزئی هست که اگر روی آن انگشت بگذاری، می‌توانی «کل» را دگرگون بلکه رستگار کنی. و کیست که نداند اگر روزی هرکس برای رسیدن به خواسته‌اش اجتماعی تشکیل دهد و بدون حمل سلاح روانه خیابان شود و راهپیمایی کند و هیچ حرفی نزند که مخل به مبانی اسلام باشد و اگر چنان این خیابان‌گردی سرمستش کند که هر روز بخواهد این کار را تکرار کند، آن هم به این سبب که اصلاً یادش برود برای چه به خیابان آمده، یعنی اگر جمعیتی که در دوشنبه بزرگ (۲۵ خرداد) از «انقلاب» آغاز کرد تا به «آزادی» برسد، جمعیتی چندمیلیونی که چند ساعت هیچ بر زبان نیاورد،‌ هیچ مطالبه نکرد، هیچ نخواست و چون به آزادی رسید، یکباره احساس کرد انگار به چیزی میل ندارد جز زنده نگه داشتن همین میلی که در طی پیمودن راه انقلاب آزادی در نهادش بیدار شده، و اگر خدای نکرده جمعیتی که در ۲۵ خرداد بدون مجوز پای در خیابان نهاد و در کل چند ساعت به هیچ چیز دست نزد، علیه هیچ چیز حرف نزد، و هیچ کاری نکرد یا جور دیگر بگوییم، به خیابانی که از انقلاب آغاز می‌شود و به آزادی منجر می‌شود، یک «هیچِ» غریب اضافه کرد، به هوای شهر آلوده‌ی بیگانه با زیبایی و آزادی، یک سکوت طولانی اضافه کرد، یک تفاوت حداقلی، یک تفاوتِ ناملموس که دیگر اجازه نمی‌دهد خیابان آزادی با خودش «یکی» بماند. یک خاطره‌ی غریب که خیابان و خیابان‌گردی را تا مرز بدل شدن به «وسیله‌ای بی‌هدف» پیش می‌برد. اگر روزی شبحی، ‌شبح مردم، به تسخیر خیابان پرداخت، حق با مسئولان وزارت کشور است، این خیابان دیگر‌ «همان» خیابان نخواهد بود . . .

و شاید خود میرحسین هم نمی‌داند که این اتفاق افتاده است. آنچه نمی‌بایستی رخ می‌داد، رخ داده است، در دوشنبه بزرگ مردمی که دیگر نه «ملت» غیور محبوب تلویزیون ایران‌اند - ملتی زاده‌ی پروژه‌ی بی‌اندامِ «ملت دولت»سازیِ روحانیان در ایران - و نه «امت» همیشه حاضر در صحنه، بلکه آدم‌های نادیده‌گرفته‌شده، تحقیر‌شده، مسخره شده و در حد خس و خاشاکی بودند که به یکباره خیابان را تسخیر کردند . . .

جمعیتی که در ۲۵ خرداد به خیابان آمدند و از انقلاب تا آزادی را خاموش پیمودند،‌ مردم نبودند، مردم شدند. در دوشنبه‌ی بزرگ چیزی به وضعیت اجتماعی ایران اضافه شد که رابطه استعلاییِ «بودن» و «هستن» را در ایران پس از انقلاب ۵۷ تغییر داد - «هستی» به معنای درجه ظهور یک باشنده؛ در یک «جهان»، در یک «وضعیت». مردمی که در ۲۵ خرداد خیابان را تسخیر کردند و شبح‌شان همچنان درکار تسخیر خیابان است، شبحی چنان هول‌انگیز و اضطراب‌آور که برای تاراندنش می‌باید شهر را بدل به پادگان کرد. به تعبیر تاریخی و فراموش نکردنیِ رئیس دولت نهم «خس و خاشاک» بودند: آنها به عنوان اعضای مجموعه بی‌محمولی که در دوشنبه بزرگ شکل گرفت و خود را به مجموعه همه زیر مجموعه‌های تعریف‌شده و دارای مقام و جای معینِ ایران تحمیل کرد، هیچ درجه‌ای از ظهور ندارند، شدت ظهور ایشان در وضعیت اجتماعی ایران به سمتِ صفر میل می‌کند. همین که آن مجموعه را تجزیه کنیم - چه با ارعاب، چه با تهمت، چه با نسبت‌دادنِ محمول‌هایی چون آشوب‌طلب، ضدنظام، فریب‌خورده، شکست‌خورده و...- دیگر اثری از آنها نمی‌ماند.

ذرات تشکیل‌دهنده مجموعه بی‌محمولی که در ۲۵ خرداد پا گرفت و خود را به رخ دولت کشید، از نو در بی‌نهایت مجموعه محمول‌‌دار وضعیت ادغام می‌شوند، مجموعه‌ای که سه روز دیگر در خیابان‌های تهران پرسه زد و همه‌جا و همه چیز را به حال تعلیق درآورد و البته باز هیچ نگفت و هیچ نکرد و هیچ نخواست، الا اینکه وضعی اضطراری پدید‌ آورد، وضعی که مرزهای قانون و بی‌قانونی را تمیزناپذیر می‌سازد (و این همه، به لطف انگشت گذاشتن روی آن جزیی از قانون که کلّ آن را بحرانی می‌کند) و همه خوب می‌دانیم که برای خنثی کردن یک وضع اضطراری حقیقی، که لاجرم از دیالکتیک دوری قانون و خشونت پرده برمی‌دارد، می‌باید یک وضع اضطراری کاذب برقرار کرد و برای موجه جلوه دادن آن باید عناصری به آن مجموعه غریب اضافه کرد تا به نوعی آن را مشمول قوانین مدوّن وضعیت کرد؛ باری، باید «چیزهایی» مشمول قوانین کیفری و جزایی به «این همه هیچی» که مأموران و مجریان قانون را سردرگم می‌کند اضافه کرد و این تقدیر هر کنش سیاسی است، هر مداخله‌ی راستین، دولت را زور می‌کند تا دستش را رو کند و همه می‌دانیم که یگانه معیار درگیری سیاسیِ حقیقی همواره قسمی برابری بی‌قید و شرط است: همه‌ی عنصرهایی که به وضعیت استثناییِ حدفاصل دوشنبه تا جمعه تعلق داشتند دقیقاً به یکسان و دقیقاً با یک وزن، با درجه واحدی از شدت ظهور در «جهان» بعد از دوشنبه بزرگ، تعلق داشتند و دقیقاً از آن روی که از منظر «دولت»، خس و خاشاکی بیش نبودند، آنها به لحاظ «ظهور سیاسی» در جهان موجود «هیچ» نبودند اما نه، هیچ «بودند» و آنکه هیچ است می‌تواند «همه چیز» شود به شرطی که جهان را «تغییر» دهد، تغییری که مستلزم تغییر رابطه استعلاییِ «بودن» و «هستی» یعنی تغییر نحوه تخصیص هستی در یک وضعیت خاص است.

آنهایی که در دوشنبه بزرگ خیابان آزادی را تسخیر کردند، برابری سیاسی را در لحظه، در این‌جا و اکنون،‌ اعلام کردند، به عنوان چیزی که بود، به عنوان چیزی که هست، نه به عنوان چیزی که باید باشد، آنها برای رسیدن به برابری در آینده «‌برنامه‌ای» نداشتند، برابری چیزی نبود که آن را «بخواهند»، آنها برابری را داشتند، و البته برابر نبودند، برابر شدند، آدم‌هایی که در ۲۵ خرداد در خیابان راه رفتند بدل به شبحی شدند که هنوز در کار تسخیر خیابان است، بادی است که هرجا بخواهد می‌وزد، کسی نمی‌داند از کجا آمده یا به کجا خواهد رفت، آنها همه جا هستند اما با درجه ظهور حداقل، عصر سه‌شنبه خاموش جلوی ساختمان صدا و سیمایی نشستند که هرگز صدا و سیمای‌شان را نمایش نمی‌دهد و نخواهد داد، مگر روزی که دریابد اتفاقی افتاده است؛ حق با وزارت کشور دولت نهم است، حق با گفتار رسمی جمهوری اسلامی است، در میان قانون‌ها قانونی هست که آن را اگر (زیاد از حد) جدی بگیری سنگ روی سنگ بند نمی‌شود، وقتی مردم فکر می‌کنند، وقتی پناهی جز خیابان ندارند باید به ایشان یادآوری کرد که چیز‌های مهم‌تری در عالم هست، قانون، قدرت، نظم . . . ما همه هیچی که یا هیچ خواهیم ماند یا همه‌چیز خواهیم شد، خواهیم بود، نخست نادیده گرفته می‌شویم، سپس دست‌مان می‌اندازد، و بعد سرکوب‌مان خواهند کرد و . . . سر آخر، شبحی خواهیم بود که هر کجا بخواهیم پرسه خواهیم زد.

منبع: سایت رخداد


اگر عضو یکی از شبکه‌های زیر هستید می‌توانید این مطلب را به شبکه‌ی خود ارسال کنید:

Facebook
    Delicious delicious     Twitter twitter     دنباله donbaleh     Google google     Yahoo yahoo     بالاترین balatarin


چاپ کن

نظرات (۰)

نظر شما

اصل مطلب

بازگشت به صفحه نخست