سکوت چون فریاد!
رضا ناصحی
•
روشنفکران ایران نخستین کسانی هستند که صدایشان به گوش جهانیان میرسد. اگر در آن خرابآباد نمیتوان زبان به اعتراض گشود، همواره میتوان سکوت کرد که سکوت در سرزمین جهل و جنون و جنایت، فریاد است
...
اخبار روز:
www.iran-chabar.de
آدينه
۱٨ فروردين ۱٣٨۵ -
۷ آوريل ۲۰۰۶
آقای نجف دريابندري، يکی از مترجمان صاحب نام ايران، اخيراٌ فرمودهاند:
«شخصا در انتخابات بعدی هم شرکت ميکنم برای اين که معتقدم هر سکوتی ميتواند عرصه را برای ما تنگ کند. اگر فرصتی باقی بود قطعا در انتخابات بعدی هم به طور رسمی از دوستانم دعوت ميکنم تا در انتخابات رياست جمهوری شرکت کنند.»
متاسفانه در اين گونه اظهار نظرها ايشان تنها نيستند. در ايران بسياری از روشنفکران به اين اميد که اوضاع در ايران وخيمتر از اين که هست نشود، همواره در بساط رژيم اسلامی بازی کردهاند. اما تجربه ۲۷ سال گذشته به خوبی نشان داده است که اين نوع شکستن سکوت فقط و فقط به سود توتاليتاريسم اسلامی تمام ميشود، به سود کسانی که از ابتدای انقلاب همواره اهرمهای اصلی قدرت را در اختيار داشتهاند. حتا زمانی که بسياری از مردم و روشنفکران ايران با حمايت از خاتمی بر اين گمان بودند که او با در اختيار داشتن قوه مجريه و قوه مقننه و برخورداری از حمايت چشمگير مردم، دست به اصلاحاتی که وعده داده بود خواهد زد، باز هم اهرمهای اصلی قدرت دردست همانان بود. تفاوتی که امروز با رييس جمهور شدن آقای احمدی نژاد مشاهده ميکنيم، اين است که صاحبان اصلی قدرت، مسؤليت رسمی آن را به تمامی پذيرفتهاند.
بنابراين خطای بزرگيست اگر رايگيريهای هر از گاهی در ايران انتخابات ناميده شود. زمانی ميشود از انتخابات سخن گفت که همگان، يعنی هر شهروند ايرانی بدون هيچ تبعيضی از نظر جنسي، مذهبي، عقيدتي، قومی و ... به شرط وجود آزادی مطبوعات و احزاب سياسی و اجتماعات قانونی بتواند هم انتخاب کند و هم اگر خواست بتواند انتخاب شود. وقتی چند آخوند که هيچ امتحانی هم در برابر آرای مردم ندادهاند، به شما ميگويند که فقط ميتوانيد انتخاب کنيد و آن هم نه هرکسی را که خودتان بخواهيد بلکه از ميان کسانی که ما تعيين کردهايم، آيا ميشود از انتخابات سخن گفت؟ اگر قرار باشد هر چيز به نامش خوانده شود، در واقع اين يک توهين است. توهين به شعور انسان، توهين به شان و منزلت انساني. افسوس که انسانهای با ارزشی اين توهين را، و نه تنها اين توهين، بلکه مشارکت و همدستی در اين توهين را شکستن سکوت مينامند!
اگر در دموکراسيهای موجود، کسی پيدا شود که چنين راه و رسمی را به مردم کشور خود پيشنهاد کند، يا به سرعت در يک تيمارستان بسترياش ميکنند و يا او را در قفسی در باغ وحش به تماشای مردم ميگذارند. و صد افسوس که اين موجودات تماشايی ۲۷ سال است که سرنوشت يک ملت و يک کشور را به بازی گرفتهاند.
شرکت در رايگيريهای رژيم اسلامي، تنها فايدهای که دارد اين است که وسيلهی تبليغات اسلامگرايان شود تا به جهانيان بگويند مردم ايران به نظام اسلامی باور دارند و از اين يا آن جناح رژيم حمايت ميکنند. هشت سال رياست اقای خاتمی در واقع يک فرصت طلايی در اختيار فاشيسم مذهبی گذاشت تا با قابل معاشرت تلقی شدنش از جانب دولتهای غربي، از جمله، برنامههای هستهای خود را مخفيانه به پيش برد و امروز با ماجراجوييهای اتمي، ايران را به سوی پرتگاه ويرانی و جنگ بکشاند.
نفرت و بيزاری همگانی از فاشيسم مذهبی را با تنها گذاشتن و به انزوا راندن مدافعان نظام اسلامی ميتوان به نمابش گذاشت و نه در همدستی و همراهی با جناحهای گوناگون اين نظام.
جامعهی جهانی با مشاهدهی تنهايی اين نظام خواهند ديد که ديگر مردم ايران حاضر به پذيرفتن تحقير نيستند و نبايد آنان را در بربريت اسلامگرايان و ماجراجوييهای اتميشان شريک دانست. جمهوری اسلامی تا کنون با کشتار دهها هزار مخالف و نقض دايمی و فاحش حقوق بشر استمرار يافته و هيچ گونه مشروعيتی ندارد. شرکت در به اصطلاح انتخابات رژيم تحت هر عنوانی که بوده، حاصلی جز مشروعيت بخشيدن به آن نداشته است.
انزوای جمهوری اسلامی در عرصه جهاني، چنانچه با انزوای اين نظام در درون کشور تکميل شود، برای مردم ايران راه چندانی تا رسيدن به آزادی باقی نميماند. تاريخ وظيفه سنگينی بر دوش ايرانيان گذاشته است: مردم ايران با رهايی خود جهانی را از طاعون توتاليتاريسم اسلامی نجات خواهند بخشيد. در اين ميان، روشنفکران ايران نخستين کسانی هستند که صدايشان به گوش جهانيان ميرسد. اگر در آن خرابآباد نميتوان زبان به اعتراض گشود، همواره ميتوان سکوت کرد که سکوت در سرزمين جهل و جنون و جنايت، فرياد است.
۶ آوريل ۲۰۰۶
|