زلزلهی سیاسی
میرزاآقا عسگری (مانی)
•
اکنون ببین!
زمین زیر پایت میلرزد!
این لرزههای زمین نیست
که استخوانهای شما را به خاطرهی خاک میبرد!
این فریاد من است!
...
اخبار روز:
www.iran-chabar.de
پنجشنبه
۱٨ تير ۱٣٨٨ -
۹ ژوئيه ۲۰۰۹
اکنون بلرز زمین من !
این خواب باستانی را بشکن
ارواح را که چون سایه به ما چسبیدهاند،
فریادهای گم شده را در دژهای کهن،
زندگانی را که پشت باروهای رنگ پریده،
چشم براه نوشدن جهان ماندهاند برآشوب!
این زلزله، دهان فقر من است
دهان پرخاش من
صدای فکهای شکستهی غرور
که درختان را حتا میشکافد
تا خون را در آوندهاشان نشان دهد.
این لرزه
دهان زمین نیست که سرنوشت شما را میجود،
دهان تلخ و گس من است.
هی گفتم آقا!
خانه بر باورهای تاریک برپا نکن
پوستهی نور را با چاقوی قصابانت
جدا نکن از تن زمین،
براین درخت خرما مرگجامه نکش!
نشنیدی!
هی گفتم آقا!
بر خشتهای خانهی ما آیه ننویس، پوک میشوند
حافظهی کودکان را از اوراد عربی پرنکن
دانائی زنان را مچاله نکن!
نشنیدی!
هی گفتم آقازاده!
از خاک ما خشت نزن،
بگذار خاوران آسوده باشد از خواب خون و خُفتو،
بگذار خدا در پساسوی ستارهها
در خواب جاودانهاش به فراموشی رود
نیاورش به خیابان، به دانشگاه،
به بستر همکامی ما!
گفتم خدا مرسدس بنز نیست که با آن
خیابانها را سیاه و نفرتانگیز کنی.
گفتم حضرات!
(باز هم میگویم! نگو که نگفتی!)
آخر، ما که شتر نیستیم
سواری دهیم
گَله نیستیم آقا!
ایرانی هستیم و پیش از آن آدمیم!
من کِرم نیستم
که زیر پای تو له شوم،
من خدا نیستم تا جنایتات را به نام من بنویسی،
نیزهی نورم
که از شانهی شامگاه بر آن میافتید
نشنیدید!
اکنون ببین!
زمین زیر پایت میلرزد!
این لرزههای زمین نیست
که استخوانهای شما را به خاطرهی خاک میبرد!
این فریاد من است!
کمیگوش بخوابان،
باشد که بشنوی:
لرزههای کوبنده از چهارسو میرسند
سلولهای من یک بهیک بیدار میشوند
خطهای موزون دانائی،
پیشانی تاریخ را جوان میکند
سرزمینی که تاب درخودکشیدناینهمه خون را نداشت
بر گردهی رخشی سرکش برمیخیزد.
از جهات ششگانه
لرزهها پیاپی میآیند.
منابر شکستهپی را فرومیریزند
تا گرد ِخاک از رویاین سرزمین برخیزد
و خورشید بتواند پیراهنی بر تن کودکان کند.
شما مرده، من زنده!
اگر چنین نباشد که میگویم،
پس چرخهی تاریخ، دروغی بیش نباشد!
|