سیاسی دیدگاه ادبیات جهان - مقالات و خبرها بخش خبر آرشیو  
   

دِین ایرانیان خارج از کشور به مبارزان داخل کشور


محمود راسخ افشار


• ایرانیان خارج از کشور برای کمک موثر به مبارزه و مبارزان درون کشور در جهت برچیدن بساط نظام جمهوری اسلامی نیاز به ایجاد تشکلی توده‌ای، دمکراتیک، واحد و سراسری دارند که در این نوشته در حد مقدور توضیح داده شد ...

اخبار روز: www.iran-chabar.de
پنج‌شنبه  ۱٨ تير ۱٣٨٨ -  ۹ ژوئيه ۲۰۰۹


آغاز، گسترش و شدت جنبش اعتراضی به نتایج دهمین دورهی انتخابات ریاست جمهوری، چون آذرخشی در آسمان بیابر، جهان را دستخوش شگفتی کرد.
اعلام شتابزده و احمقانهی نتیجهی انتخابات توسط خامنهای، پیش از آن که طبق قوانین خود نظام، مراحل »قانونی« طی شود، یعنی بررسی و تایید صحت جریان رایگیری و اعلام آن توسط »شورای نگهبان«، تایید این امر بود که نتیجه‌ی این انتخابات نیز، مانند ۹ انتخابات پیش از آن از پیش تعیین شده بود و بار دیگر جناح حاکم نامزد موردنظر خود را از صندوق آرا بیرون آورد.
آن چه غیرمنتظره بود عکسالعمل شدید میلیونها پیر و جوان و زن و مرد به نتیجهای بود که به روشنی حکایت از تقلبی آشکار، رسوا و مفتضحانه میکرد. عکسالعمل مردم حتا خامنهای و مافیای حاکم را نیز غافلگیر کرد. آنان نیز انتظار اعتراضی این چنین شدید و دامنه دار را نداشتند. چون شاید اگر آن را پیشبینی میکردند چه بسا که به جای احمدی نژاد، میرحسین موسوی، برندهی ظاهراً واقعی انتخابات را به عنوان رییس جمهور جدید اعلام میکردند. زیرا او نیز، همان طور که بارها تکرار و تاکید کرده است، خود را متعهد به نظام جمهوری اسلامی میداند و از سوی دیگر در چارچوب این نظام که تصمیم نهایی در مسایل اساسی با خامنهای است، او نیز مانند خاتمی نمیتوانست کاری کند کارستان.
از آنجا که در این بیست و چند روزی که از اعلام نتیجهی انتخابات و انتصاب احمدی نژاد به ریاست جمهوری به دست خامنهای می گذرد، دربارهی نتایج انتخابات، چگونگی تقلبات، جنبش اعتراضی مردم، نحوهی مقابلهی بسیج و سپاه با این جنبش، سرکوب وحشیانهی حرکتهای مسالمتآمیز مردم، گزارشهای خبری و تصویریِ ضرب و شتم و کشتار مردم و نماد آن، ندا آقاسلطانی، در کلیات و جزییات آن، از طریق رسانههای تلویزیونی، به ویژه صدای آمریکا و بیبیسی، به اطلاع مردم ایران و جهان رسیده است، دیگر نیازی به تکرار آن در اینجا نیست.
آن چه در این نوشته موردنظر من است بررسی این موضوع است که اکنون که به نظر میرسد فاز اول مبارزهی مردم با رژیم اسلامی به پایان رسیده یا در حال به پایان رسیدن است و در حال گام گذاشتن به فاز دوم این مبارزه، که فازی طولانی و پر پیچ و خم است میباشیم، ایرانیان خارج از کشور در قبال جنبش در ایران، که به ظاهر جنبشی اعتراضی به نتیجه‌ی انتخابات ولی در واقع آغاز مبارزهای است برای برچیدن بساط نظام فاسد، بیکفایت، مصیبتبار و مصیبتآفرین جمهوری!؟ اسلامی که در نتیجهی سی سال فساد و خودکامگی ایران را بورطهی نابودی فرهنگی، اقتصادی، سیاسی و اجتماعی سوق داده است، چه دِین و وظایفی دارند و چگونه و از چه راههایی میتوانند به آن جنبش یاری رسانند.
همینجا برای اطمینان خاطر »عقلا« و »خوشنیتان« بگویم که البته سرنوشت مبارزه در ایران تعیین خواهد شد و ایرانیان خارج از کشور میتوانند، اگر درست و عاقلانه عمل کنند، تنها نقشی کمکی به عنوان پشت جبههای محکم و مطمئن در رابطه با مبارزات و مبارزان در ایران داشته باشند.
خیزش مردم در ایران و در پیشایش آن جوانان و زنان و مقاومت و جانبازیهای دلاورانه‌ی آنان در برابر وحشیگری عملهها و مزدوران سرکوب و کشتار (بخشی از بسیجیها، پاسداران، وزارت اطلاعات و دستگاه قضایی) چنان امیدها و احساسات ایرانیان خارج از کشور را در این روزها برانگیخت که به طور خود به خودی صدها و هزاران ایرانی و به ویژه جوانان و دانشجویان در سراسر جهان از استرالیا گرفته تا کانادا از طریق تجمعها، تظاهرات و راهپیماییها پشتیبانی و همبستگی خود را با مبارزان درون کشور از یک سو و از سوی دیگر انزجار و نفرت خود را از نظام جمهوری اسلامی به جهانیان و ضرورت پایان دادن به حیات آن را با شعارها و خواستهای خود به گوش جهانیان رساندند.
ولی هم جنبش در ایران و هم جنبش ایرانیان در خارج از کشور کمبودهایی اساسی دارد که بدون رفع آنها ادامهی فعالیت و دستیابی به هدف نهایی یعنی پایان دادن به حیات جمهوری اسلامی را اگر ناممکن دستکم بسیار مشکل میسازد و دستیابی به هدف را به تعویق میاندازد و هزینهی مبارزه را به گونهای غیرضروری سنگین میکند. عمدهترین این کمبودها فقدان رهبری روشن و سازماندهی مبارزه در ایران و فقدان تشکلی سراسری در خارج از کشور برای سازمان دادن و تامین و تضمین استمرار در پشتیبانی از جنبش در ایران است.
فکر میکنم نیازی به اثبات ضرورت وجود رهبری سیاسی و سازماندهی در سطوح مختلف سیاسی صنفی و اجتماعی برای پیشبرد مبارزه برای براندازی نظام استبدادی اسلامی در ایران نباشد. فقط از این طریق است که میتوان نیروی مردم را به طور سازمان یافته متشکل ساخت و از روی برنامه و اتخاذ استراتژی و تاکتیکهای لازم و استفاده از انواع و اشکال گوناگون مبارزهی اجتماعی، سیاسی و اقتصادی از نافرمانی مدنی گرفته تا اعتصابهای رشتهای و عمومی و از همه مهمتر، تامین و تضمین استمرار و ادامهی مبارزه، حاکمان جبار و مزدوران آنان را به زانو درآورد و این نظام فاسد و منفور را برانداخت و با یک جمهوری مدرن و دمکراتیک بر اساس جدایی دین از دولت جایگزین ساخت. باید درنظر داشت که دشمن، یعنی حکام جبار و آدمکش جمهوری اسلامی، از تشکلی منسجم و هرمی برخوردارند و سلطه‌ی آنان را به طور پراکنده، تصادفی، بدون داشتن تشکل، برنامه، استراتژی و تاکتیک نمی‌توان به چالش طلبید. البته فعالان سیاسی در ایران به این امر واقفند و به موقع به این نیازها پاسخهای لازم را خواهند داد. و در رابطه با همین امر و ایجاد زمینهها و فضای سیاسی مناسب در داخل کشور برای تسهیل انجام این امور، ایرانیان خارج از کشور میتوانند نقشی مهم، اساسی و ضروری ایفا کنند.

ضرورت وجود تشکیلاتی سراسری در خارج از کشور
ناگفته پیداست که وجود تشکیلاتی سراسری در خارج از کشور که بتواند محل تجمع همهی ایرانیان دمکرات، جمهوری و آزادیخواه، برای رساندن صدای مردم و مبارزان در ایران به جهانیان باشد و بتواند نیروی متشکل این سازمان را در دفاع از مبارزات و مبارزان در ایران در برابر افکار عمومی، دولتها و نهادهای بینالمللی از طریق سازمان دادن تظاهرات عظیم مرکزی در پایتختها و شهرهای بزرگ اروپا و آمریکا با شعارها و خواستهای واحد به نمایش گذارد و استمرار فعالیتی از روی برنامه، استراتژی و تاکتیک عاقلانه و مناسب را تامین و تضمین کند، صد بار بهتر و موثرتر است از فعالیتهای پراکنده، تصادفی و گسسته.
در این رابطه، برای کسانی که که این تز را میپذیرند و این ضرورت را قبول دارند، و به نظر میرسد تعداد آنان در سطوح مختلف روز به روز افزایش مییابد، این پرسش مطرح میشود که چه شکلی و چه نوعی از سازمان میتواند به این نیاز مبرم پاسخ دهد. برای پاسخ به این پرسش لازم است به طور کوتاه به بررسی اشکال متفاوت تشکلهای سیاسی- اجتماعی بپردازیم.
به طور کلی چهار گونه سازمان میتوان تشخیص داد:
۱) احزاب و سازمانهای سیاسی. وجه مشخصهی اساسی چنین سازمانهایی این است که خواهان به دست گرفتن قدرت سیاسی یعنی تشکیل دولت به تنهایی یا در ائتلاف با احزاب دیگرند،
۲) سندیکاها. این تشکلها چنانکه از نام آن برمیآید سازمانهایی هستند که برای تشکل افراد حرفهی معینی به منظور فعالیت جمعی در جهت تامین منافع مشترک اعضایشان فعالیت میکنند،
٣) سازمانهای تودهای و دمکراتیک. این تشکلها در رابطه با موضوع خاصی مانند مبارزه برای صلح و علیه جنگ؛ خلع سلاحهای اتمی؛ سازمانهای حقوق بشری و مانند آنها بوجود میآیند،
۴) گروهها و انجمنهای خاص مانند گروههای فرهنگی- ادبی، شطرنج بازان، کوهنوردی و غیره
ناگفته پیداست که از چهار نوع سازمانهای فوق، فقط نوع سوم یعنی سازمان تودهای و دمکراتیک میتواند تشکل مورد نظر ما باشد. پس کمی بیشتر به توضیح آن میپردازیم.
سازمان تودهای و دمکراتیک به طور عمده دارای مشخصات زیر است:
۱- فاقد ایدئولوژی مشخصی است. این امر آن را از احزاب و سازمانهای سیاسی متمایز میسازد،
۲- خواهان به دست گرفتن قدرت سیاسی یعنی تشکیل دولت یا شرکت در آن نیست. بنابراین، نیازی به داشتن برنامههای سیاسی، اجتماعی، اقتصادی و فرهنگی ندارد. اگر برنامهای داشته باشد آن برنامه به طور مشخص در رابطه با اهداف جزیی و مشخص آن است.
٣- چون تشکلی است فراطبقاتی و قشری، پس نه بر اساس اهداف و خواستهایی که بر اساس منافع متفاوت طبقاتی و قشری متمایز کننده و متفاوت است بلکه بر اساس اهداف و خواستها و نکات مشترک میان افراد متفاوت از خواستگاههای طبقاتی و قشری متفاوت تشکیل یافته فعالیت میکند. هر کسی که حاضر است برای اهداف و خواستهای محدود آن فعالیت کند می‌تواند به عضویت آن درآید.
۴- هیچ شرط خاصی برای عضویت در آن وجود ندارد.

از این گونه تشکلها در سطح کشورها و جهان هم اکنون فراوان وجود دارد. تمام تشکلهای حقوق بشری. امنِستی اینترنشنال و مانند آنها.
این شکل از تشکل مناسبترین شکلی است که با آن میتوان حداکثر تعداد ایرانیان جمهوری و آزادیخواه را در خارج از کشور که حاضرند در همبستگی با جنبش و مبارزان درون کشور به طور سازمان یافته فعالیت کنند، متشکل ساخت.
چنین تشکلی چه کارهایی میتواند انجام دهد
قدرت هر تشکل تودهای و دمکراتیک، همان طور که از صفت آن بر میآید، تودهای، در کمیت آن است. چنین تشکلی هر چه از پشتیبانی بخش‌های گستردهتری از مردم برخوردار باشد قدرت عمل و تاثیرگذاری آن بیشتر است. به همین دلیل، هدفها و خواستهای مشترکی را در رابطه با علت وجودیاش به عنوان موضوع فعالیت خود برمیگیزند که بتواند گستردهترین تعداد را بسیج، جلب و متشکل سازد.
پس از این توضیحات کلی، اکنون میپردازیم به چند موضوع مشخص در رابطه با چنین تشکلی: ۱) اهداف و خواستها ۲) چگونه میتوان چنین تشکلی را بوجود آورد ٣) نقش افراد، فعالان و سازمانهای سیاسی در این راه.

۱- اهداف و خواستها
اهداف چنین تشکلی دوگانه است. طبیعی است که هر تشکلی در خارج از کشور که در رابطهی مستقیم با جنبش در ایران فعالیت میکند و از آن الهام میگیرد باید در خارج از کشور اهداف و خواستهای جنبش را در ایران، منعکس نماید. ولی نیک میدانیم که در شرایط خفقان، ترور، سرکوب و وجود قوانین ظالمانه، دستکم در این مرحلهی ابتدایی از جنبش نوین، مبارزان در ایران فقط خواستها و شعارهایی را میتوانند طرح کنند که د رچارچوب نظام باشد. ولی ضروری نیست که در خارج از کشور ما خود را فقط به آن خواستها، شعارها و اهداف محدود سازیم.
هر چند جنبش نوین در رابطه با تقلبات در انتخابات اخیر ریاست جمهوری پا به عرصهی حیات سیاسی گذاشت، ولی این امر عاملی بیش نبود. علت واقعی آن مجموعهی شرایط اقتصادی، سیاسی، فرهنگی و اجتماعی است که سی سال حاکمیت نظام اسلامی در ایران بوجود آورده است. دینامیسم و منطق درونیِ روند جنبش کنونی، فقط میتواند در یک جهت سیر کند: انقراض جمهوری اسلامی و استقرار یک دمکراسی در الگوی دمکراسیهای موجود در اروپا و آمریکا.
نظام اسلامی از همان آغاز تولد تضادی بنیادی را در خود حمل میکرد: تضاد میان جمهوریت و استبداد ولایت فقیه. دو سویه‌ی این تضاد در این سی سال، کجدار و مریض در کنار هم به صورت مسالمتآمیز عمل میکردند. ولی این تضاد آشتی ناپذیر نمیتوانست برای زمانی طولانی ادامه یابد و میبایست روزی به سود یکی از دو سویه، حمهوریت یا استبداد مذهبی حل شود. چنین نظام‌هایی یا هستند و حکومت می‌کنند یا نابود می‌شوند. بدیل سومی وجود ندارد.
جریان معروف به اصلاح طلبی در درون نظام، از دوم خرداد ۷۶ با انتخاب خاتمی به ریاست جمهوری کوشید تا جنبهی جمهوریت را در برابر استبداد ولایت فقیه تقویت کند. ولی هشت سال ریاست جمهوری خاتمی ثابت کرد که در این نظامِ مبتنی بر دکترین ولایت فقیه، مانند هر نظام دیگری که بر اساس دکترینی بنا شده باشد، چون »سوسیالیسم واقعاً موجود« یا نظامهای فاشیستی، انجام هر گونه رفرمی در جهت باز کردن فضای باز و آزاد سیاسی و اجتماعی غیر ممکن است- تجربهی گرباچف در روسیه.
انتصاب احمدی نژاد در ۱٣٨۴ و انتصاب مجدد وی در انتخابات اخیر به ریاست جمهوری کوششی بوده است تا این تضاد را به سود استبداد مذهبی حل کند و مانع تکرار مجدد رخداد درد سر سازِ دوم خرداد ۷۶ شود. در لحظهی کنونی با سرکوب جنبش اعتراضی به نتایج انتخابات، به نظر میرسد که استبداد ولایت فقیه بر جمهوریت پیروز شده است. ولی این پیروزی دولت مستعجل است و گذرا. با زدودن ظواهر جمهوریت از نظام اسلامی و نفی کامل آن و تبدیل تمام ارگانهای جمهوریت مانند مجلس و غیره به زایدههای »بیت رهبری«، جناح حاکم به اقلیتی کوچک تشکیل یافته به بخشی از وزارت اطلاعات، پاسداران و بسیج تبدیل خواهد شد که به ناگزیر مجبور است در برابر مقاومت مردم و نیروهای درونی و تشدید بحران اقتصادی روز به روز بر شدت و دامنهی ترور، سرکوب و زندان بیافزاید و از این راه به طور فزاینده خود را در برابر اکثریت قریب باتفاق مردم ایران و افکار عمومی جهان قرار دهد.
جامعهی ایران به شدت قطبی گردیده و هم اکنون به دو بخش تقسیم شده است که در برابر یکدیگر صف آرایی کردهاند. یک بخش اکثریت مردماند که سعادت و رستگاری خود و کشور را در انقراض نظام اسلامی میبیند و بخش دیگر را حاکمان و وابستگان به آن تشکیل میدهد. شاید این گفته مبالغه نباشد که در این روزها در ایران به ندرت بتوان کسی را یافت که به یکی از این دو بلوک تعلق نداشته باشد. سرنوشت نهایی این نبرد از هم اکنون روشن است. هیچ حاکمیتی در دراز مدت نمیتواند در برابر خواست و ارادهی مردم در قدرت باقی بماند. روند حوادث در نتیجهی تشدید و گسترش دیکتاتوری، زور و بیقانونی، عمیقتر شدن بحران اقتصادی و توسسعهی بیکاری و... در نهایت به سرنگونی نظام خواهد انجامید.
اگر در نتیجهی تشدید بحران و فشارهای داخلی و جهانی، حاکمان مستبد برای حفظ نظام مجبور به عقب نشینی و دادن امتیازاتی به اصلاح طلبان شوند، مانند استعفای داوطلبانهی احمدی نژاد و تجدید انتخابات با نظارت بینالمللی، یا ترور وی یا عزل خامنهای یا مرگ وی، در نتیجه‌ی نهایی تغییری روی نخواهد داد. در هر دو صورت این نیز به ناگزیر به انقراض نظام خواهد انجامید. زیرا تجربههای تاریخی نشان داده است که هر عقب نشینیِ نظامی استبدادی که در نتیجهی مبازرات مردم باشد اعتماد به نفس و عزم و ارادهی مردم را در مبارزه با استبداد برای سرنگونی نهایی آن نیرومندتر میکند و روند تزلزل و تجزیه و ریزش را در درون حاکمیت تشدید می‌بخشد. بنابراین، با اطمینان میتوان گفت که نظام اسلامی وارد آخرین مرحله از حیات خود شده است.
ولی این آرزو و خواست همگانگی به سادگی و آسانی بدست نخواهد آمد. حاکمان کنونی و نیروهای ضربتی آن بخشهایی از وزارت اطلاعات، بسیج و پاسداران که درسایهی این نظام به امتیازات عظیم اقتصادی، سیاسی و اجتماعی دست یافتهاند به سادگی این حکومت و این امتیازات را رها نخواهند کرد. تحقق خواست و آرزوی دیرینهی مردم ایران برای استقلال و آزادی، پیشرفت و رفاه و ترقی و استقرار نظامی مبتنی بر آزادی و دمکراسی که اکنون بیش از صد سال است برای دستیافتن به آن مبارزه میکند و فراز و نشیبهای زیادی را پشت سر گذاشته و در این راه قربانی‌های فراوانی داده است، میرود که با برچیدن بساط استبداد و خودکامگیِ نظام اسلامی سرانجام به نتیجه برسد و نسل کنونی میوهی شیرین مبارزات طولانی نسلهای پیشین را بچیند. بنابراین، هدف مبارزه روشن است. ولی مشخص کردن هدف بدون مشخص کردن راه رسیدن به آن و گامهایی که باید در این راه برداشته شود چیزی جز یک ایدهی انتزاعی نیست.
هر چند هر یک از ما وظیفه دارد در باره‌ی حل معضلات و مشکلات سیاسی و سازمانی مبارزه‌ در ایران نیز بیاندیشید و راه حل‌هایی برای آن‌ها بیابد ولی، میدان بلاواسطه‌ی عمل ما در خارج از کشور است و در وحله‌ی اول و به ویژه در این مرحله وظیفه داریم برای معضلات و مشکلاتی که در برابر ما قرار دارد راه حل‌های مناسب بیابیم.
راه‌ها و گامهایی را که باید برداشته شود شرایطی تعیین میکند که ایرانیان خارج از کشور در آن زندگی میکنند. زمینهی فعالیت ما را در خارج کشور از یک سو مبارزهی مردم در ایران و از سوی دیگر افکار عمومی در جهان و به طور عمده افکار عمومی در اروپا و آمریکا تعیین میکند. در نتیجهی حوادث پس از انتخابات در ایران و عملکرد رژیم در سالهای اخیر، افکار عمومیِ برانگیخته شده در اروپا و آمریکا زمینهی مناسبی را برای فعالیت و اِعمال فشار به حاکمان ایران فراهم آورده است. وسایلی که میتوانیم بر زمینهی افکار عمومیِ خارج برای وارد آوردن فشار به حکومت در ایران از آن‌ها استفاده کنیم به طور عمده عبارتند از نهادهای رسمی، دولتی و غیر دولتی، مانند سازمان ملل، احزاب، مطبوعات، وسایل ارتباط جمعی، صلیب سرخ، امنستی اینترنشنال، کانون جهانی وکلا، سازمان جهانی سندیکای کارگری، کمیسیون حقوق بشر سازمان ملل، نهادهای NGO مانند پزشکان بدون مرز، دیدبان حقوق بشر و غیره. برای مثال میتوان از این نهادها خواست که هیاتهایی به ایران اعزام دارند تا به وضعیت زندانیان سیاسی و خانوادههای آنان رسیدگی کرده گزارش خود را منتشر سازند. میتوان از کانون جهانی وکلا خواست تا هیات‌هایی را برای شرکت در دادگاههای متهمان سیاسی بفرستند و اساساً دربارهی چگونگی وضعیت قضایی در کشور و رعایت قوانین داخلی و معیارهای جهانی در این رابطه تحقیق کنند. و خواستی دیگر می‌تواند تامین آزادی رفت و آمد گزارشگران و خبرنگاران نشریات و وسایل ارتباط جمعی خارجی باشد. در صورت امتناع دولت ایران از دادن ویزا و اجازه به فعالیت آزاد و بدون سانسور گزارشگران خارجی می‌توان از دولت‌های خارجی خواست که سفرای خود را از ایران فرابخوانند و سفرای ایران را از کشورهای خود اخراج کنند. و ده‌ها رشته از خواست‌ها و فعالیت‌های دیگر.
هم اکنون نیز از جانب گروههای مختلف چنین خواستهایی مطرح میشود. ولی تا زمانی که چنین خواستهایی به صورت پراکنده و تصادفی از جانب این گروه یا آن گروه مطرح میشود تاثیر و برد آن محدود و ناچیز است. اپوزیسیون آزادی و جمهوریخواه زمانی میتواند با قدرت در صحنه ظاهر شود، به این خواست‌ها نیرو بخشد و زمینه‌ی تحقق آن‌ها را فراهم آورد که به صورت شخصیت واحد حقوقی و با صدایی واحد در برابر این مجامع ظاهر شود و خواست خود را مطرح کند و در عین حال توانایی آن را داشته باشد که برای تقویت بخشیدن به خواست خود با نشان دادن نیروی خود در سراسر جهان از طریق پشتیبانی فعال ایرانیان در خارج از کشور از این خواستها، مقامات جهانی مربوطه را وادار سازد که این خواستها را جدی گرفته و به آنها پاسخی در خور داده اقدامات لازم را انجام دهند. مثلاً برای نیرو بخشیدن به خواستی مطرح شده میتوان در روز معینی در اروپا و آمریکا در پایتختها و شهرهای مهم تظاهرات متحدالشکلی را با شعارها و خواستهای همانند برگزار کرد و از ایرانیان در ایران و خارج از کشور خواست که با ارسال پست الکترونیکی به مقامات مورد نظر در تایید و پشتیبانی از خواست مورد نظر به آنان در جهت اقدام مثبت و مورد نظر فشار آورد، یا دست به اعتصاب غذای محدود زد و غیره. فقط در صورت وجود یک تشکل سراسری تودهای و دمکراتیک که بتواند هماهنگی و استمرار را در امر مبارزه و فعالیت تامین و تضمین نماید، انجام چنین اقداماتی را ممکن می سازد.

۲- چگونه میتوان چنین تشکلی را ایجاد کرد
بدون تردید برای ایجاد چنین تشکلی میتوان راههای گوناگونی را تصور کرد. در این جا من به یکی از راههای ممکن اشاره میکنم.
از آنجا که چنین تشکلی باید از پایین و به طور افقی ایجاد شود، باید ابتدا هستههای اصلی آن در شهرها به صورت تشکلهای شهری بوجود آید. در بسیاری از شهرها هم اکنون تشکلها و انجمنهای گوناگون وجود دارد. ولی برای این تشکل بهتر است در هر شهری واحد خاص آن تشکیل شود. برای مثال میتوان تشکل یا سازمانی را در هر شهری با عنوان »کمیتهی همبستگی با جنبش مردم ایران برای آزادی و دمکراسی« سازمان داد. از مجموع واحدهای شهری در هر کشوری سازمان سراسری آن کشور پدید میآید و از سازمانهای کشوری سازمان جهانی. برای هماهنگ کردن کارها میتوان سایت ویژهای برای این جریان ایجاد کرد تا از طریق آن میان فعالیت و اقدامات کمیتههای شهری در هر کشوری و میان کمیتههای کشوری هماهنگی ایجاد شود و کمیتهها در جریان کار یکدیگر قرار گیرند. بدیهی است برای انجام کارهای روزمره، جلسات مجمع عمومی و نحوه تصمیمگیری و مانند آنها نیاز به داشتن آییننامهی موقت است که هر کمیتهی شهری و سازمان کشوری میتواند آن را برای خود تدوین نماید.

٣- نقش افراد، فعالان و سازمانهای سیاسی در این راه
جنبش اعتراضی مردم در ایران، جنب و جوش بی سابقهای را در خارج از کشور میان ایرانیان بوجود آورده است. خیزش مردم در ایران روح تازهای در جان خستهی آنان دمید و سرخوردگی و یاس سالها را به امید مبدل ساخت. امید به این که مردم ایران و در پیشایش همه، جوانان و زنان بار دیگر اراده کردهاند تا سرنوشتشان را خود در دست گیرند و نظام ولایت فقیه را چون تجربه‌ای تلخ در تاریخ درازشان به بایگانی تاریخ بسپارند. هزاران ایرانیِ مقیم خارج از کشور که به نظر میرسید در زندگی شخصی و خصوصی خود فرو رفتهاند و آنانرا با ایران کاری نیست، به ناگهان فعال شدند، به صحنه آمدند و با شرکت خود در تظاهرات و راهپیماییهای گوناگون همبستگی خود را با مردم ایران و در اعتراض به جمهوری اسلامی به جهانیان اعلام داشتند.
در این میان در برخی از شهرها مشاهده شد که برخی از سازمانها و نیروهای چپ نظرات و مواضعی انحرافی و نابجا ابراز داشته‌اند. به طور خلاصه تز این افراد این است که در جنبش کنونی، چپ باید »مهر خودش را بر جنبش بزند« و به این منظور با دادن شعارهای چپروانه و طرح خواستهای سوسیالیستی و غیره متاسفانه در صف متحد تظاهر کنندگان، تفرقه و درگیری ایجاد کرده و بزعم خود خواسته‌اند جنبش را رادیکال کنند. رادیکال‌ترین شعار و خواست در شرایط کنونی همان خواست و شعار «مرگ بر دیکتاتور» ، «مرگ بر جمهوری اسلامی» و « مرگ بر خامنه‌ای است». شعار و خواست سرنگونی جمهوری اسلامی خواست و شعار این مرحله‌ی تاریخی است.
نگاهی به ترکیب نیروهای اجتماعی شرکت کننده در جنبش کنونی از یکسو و تکلیفی که در این مرحله از جنبش در برابر ما قرار دارد آشکار میسازد که چنین نظراتی چیزی بیش از چپروی به واقع کودکانه نیست. نیروی اصلی جنبش کنونی را طبقات و قشرهای متوسط شهری تشکیل میدهند که از آن چنان آگاهی اجتماعی برخوردارند که در دستور کارشان به هیچوجه نمی‌تواند خواستها و برنامههای سوسیالیستی قرار گیرد. اتفاقاً اکثر بسیجیها و پاسداران و نیروهای انتظامی، یعنی ماموران سرکوب نظام، از طبقات و قشرهای پایین جامعه میآیند. طبقات و قشرهایی که قاعدتاً باید مخاطبان سازمان‌ها چپ باشند. ولی اکنون و در شرایط فقر عمومی و بیکاری که جمهوری اسلامی و نظام «مستضعفان» بر ایران حاکم کرده است اینان به لومپن پرولتارهایی مبدل شده‌اند که همواره در تاریخ نیروی ضربتی ارتجاع را تشکیل داده‌اند و در ایران امروز نیز با دریافت امتیازهای مالی و اجتماعی تبدیل به مزدورانی شده‌اند که به مثابه نیروهای ضربتی نظام ولایت فقیه در سرکوب جنبش و مبارزان عمل میکنند. شما را رجوع میدهم به نوشتهی مارکس »هیجدهم برومر لویی بناپارت« که وی در آن نقش لومپن پرولتاریای پاریس را در کودتای ۱٨۵۲ لویی بناپارت به روشنی و تفصیل توضیح داده است.
در خارج از کشور نیز اکثریت بسیار بزرگی از ایرانیانی که در تظاهرات و فعالیتهای اخیر شرکت کردهاند و بویژه جوانان و دانشجویان نیز به دنبال پروژه چپ یا سوسیالیستی نیستند و نمی‌خواهند نظام اسلامی را با نظامی سوسیالیستی از نوع «سوسیالیسم واقعاً موجود» جایگزین کنند.. البته اگر می‌خواهید آنان را از خود برانید طرح چنین مسایلی در اوضاع و احوال کنونی بهترین وسیله‌ای است که می‌تواند شما را به این مقصود انقلابی و سوسیالیستی برساند!!
طبق آمار موجود گویا بیش از ۶۰ در صد از جمعیت ایران را افراد زیر سن سی سال تشکیل می دهند و نزدیک به ۵۰ در صد از جمعیت را جوانان زیر ۱٨ سال و اینان نیروهای اصلی مبارزات کنونی می‌باشند. از این جمعیت میلیونی تعداد کثیری بیکار است. یعنی در فعالیت اقتصادی شرکت ندارد. آن چه آنان در این مرحله از فعالیت و مبارزه میخواهند سوسیالیسم نیست بلکه رهایی از پنچهی استبداد و فساد نظام اسلامی و دست یابی به آزادی، دمکراسی و اعمال حق خویش است در تعیین سرنوشتشان به امید فراهم آوردن زمینهای مناسب برای آیندهای بهتر. کسی که در این رویا به سر می‌برد و گرفتار این فکر سمج است که از نظام جمهوری اسلامی به طور مستقیم پا به نظام سوسیالیستی نهد نه از مبارزهی اجتماعی و سیاسی چیزی فهمیده است و نه از سوسیالیسم. مگر آن که سوسیالیسم مورد نظرش همان »سوسیالیسم واقعاً موجود« باشد که در باره‌ی آن نوع سوسیالیسم نیز تاریخ و زندگی حکم خود را صادر کرده است.
البته بدیهی است که این افراد نیز حق دارند که مانند سلطنت طلبان، مجاهد و فرقه‌های دیگر صف خود را تشکیل دهند و خواست‌ها و شعارهای خود را مطرح سازند. ولی مستقل از صف جمهوریخواهان و آزادیخواهان که مرحله‌ی کنونی را مرحله‌ی مبارزه‌ی مشترک برای انقراض جمهوری اسلامی و استقرار نظامی دمکراتیک در ایران ارزیابی می‌کنند. این مسایل را باید به دوران پس از حل مسئله‌ی نظام اسلامی و استقرار نظامی دمکراتیک که در آن طرح گسترده‌ی مسایل مربوط به جنبش کارگری، جنبش سوسیالیستی و سوسیالیسم و مبارزه برای‌ آن‌ها و ایجاد تشکل‌ها و سازمان‌های مربوطه ممکن گردد موکول ساخت. منظور این نیست که باید این کارها را تا آن زمان تعطیل کرد. بلکه منظور این است که این امور فعلاً جایی در طرح خواست‌ها و شعارهای مشترک در مبارزه‌ی مشترک برای سرنگونی نظام جمهوری اسلامی ندارد.
سازمان‌های سیاسی در ایجاد چنین تشکلی می‌توانند نقشی سازنده و موثر ایفا کنند. ولی شرکت و فعالیت آنان در چنین تشکلی باید به صفت فردی باشد.

در فعالیت‌های این روزها در خارج از کشور نیز مانند درون کشور، پیشتازان آن اعم از زن و مرد جوانان بودند. ولی در جریان این فعالیتهای مهم، با ارزش و با شکوه با کمال تاسف برخی پدیدههای ناگوار نیز مشاهده شد. یکی از این پدیدهها مقابلهی نسلها با یکدیگر بود.
در بسیاری از شهرها مشاهده میشد که نسل جوان از همکاری با نسلهای پیش از خود در برگزاری تظاهرات و سازمان دادن مشترک آن امتناع میورزید و سعی داشت به طور انحصاری کارها را رتق و فتق دهد. طبیعی است که در هر مبارزه‌ی اجتماعی جوانان بازوی قوی مبارزه و فعالیتاند. ولی از تجربیات گرانبهای نسلهای پیشین که با پرداخت بهایی گران در مبارزه بدست آمده است نباید و نمیتوان صرفنظر کرد. و باید به یاد داشت که در سال‌های انفعال عمومی و صبر و انتظار و وارسی اشتباه‌های گذشته این همان نسل انقلاب و حتا نسل پیش از آن بود که در تاریکی یاس و سکوت مشعل مبارزه را روشن و افراشته نگاه داشت و با انتقال تجربه‌های خوب و بد خود از طریق انبوهی از نوشته‌ها، کتاب‌ها، ترجمه‌ها، فیلم‌ها و... در این سال‌ها در ارتقا سطح دانش و آگاهی عمومی و نسل جوان نقشی تاریخی و ارزنده ایفا کرد.
وانگهی مگر میر حسین موسوی و کروبی که در این مرحله به هر دلیلی در رهبری جنبش اعتراضی در ایران قرار گرفتند و برخی از آقایان در خارج از کشور حتا در پیامی از موسوی تقاضا کردند که »شما فرمان دهید تا ما اجرا کنیم« به کدام نسل تعلق دارند؟ ما برای رسیدن به اهداف خود، آزادی و دمکراسی، به همکاری و مبارزهی مشترک همهی نسلها نیاز داریم. از انجام و تکرار کار سخیفی که حاکمان جمهوری اسلامی سال‌هاست انجام داده‌اند و مورد اعتراض و اننزجار افراد آزادیخواه و دمکرات است یعنی تقسیم مردم به خودی و غیر خودی پرهیز کنیم و به تقسیم مردم به این و آن نپردازیم.

نتیجه‌گیری: ایرانیان خارج از کشور برای کمک موثر به مبارزه و مبارزان درون کشور در جهت برچیدن بساط نظام جمهوری اسلامی نیاز به ایجاد تشکلی توده‌ای، دمکراتیک، واحد و سراسری دارند که در این نوشته در حد مقدور توضیح داده شد. با یاری، همکاری و باتفاق یکدیگر برای ایجاد آن دست به کار شویم.

m.rassekh@t-online.de


اگر عضو یکی از شبکه‌های زیر هستید می‌توانید این مطلب را به شبکه‌ی خود ارسال کنید:

Facebook
    Delicious delicious     Twitter twitter     دنباله donbaleh     Google google     Yahoo yahoo     بالاترین balatarin


چاپ کن

نظرات (۰)

نظر شما

اصل مطلب

بازگشت به صفحه نخست