سیاسی دیدگاه ادبیات جهان - مقالات و خبرها بخش خبر آرشیو  
   

گفتگو با بانوی قلم ایران، شهرنوش پارسی پور


• آینده از این نظرگاه روشن است که ما به عیان می بینیم که مردم ایران به بلوغ فکری و ذهنی شگفتی دست یافته اند. هیچ نیروئی در جهان قادر نخواهد بود ملتی این چنین را از پای دراندازد. ...

اخبار روز: www.iran-chabar.de
پنج‌شنبه  ۱٨ تير ۱٣٨٨ -  ۹ ژوئيه ۲۰۰۹


 
 
 
 
 
 
- مهرورزی کنید از زندگی فرهنگی - ادبی و سیاسی خودتان در گذشته و حال برای خوانندگان بگوئید.
 
دوست گرامی، کارنامه کاری من عبارت می شود از دوازده سیزده جلدی کتاب (داستان، خاطرات زندان و داستان دانش)، شماری ترجمه، دو سال و نیم تهیه برنامه برای رادیو زمانه و شمار زیادی نقد بر کتاب های ادبی ایرانی.
از نظر سیاسی اینجانب هرگز عضو هیچ دسته و گروهی نبودم.   البته من نیز همانند هر انسانی دارای تمایلات سیاسی هستم و همیشه و در هر شرایطی، از جمله در زندان اعلام موضع کرده ام:   من سوسیالیست هستم و به دموکراسی عمیقا باور دارم.
با جنگ مسلحانه مخالف هستم و باور دارم که مردم باید از طریق مبارزات دموکراتیک و بدون استفاده از اسلحه در جستجوی حق خود باشند.   فرامو ش نفرمائید که از چاقو و چماق تا ناوهای هواپیمابر اسلحه محسوب می شوند.   به نظر من با تکیه بر چند تیر و تفنگ نمی توان مبارزه دموکراتیک کرد.   حرکت خود جوش و زیبای مردم ایران در این بهار سال ۱۳۸۸ عالی ترین سطح حرکت دموکراتیک را نشان می دهد.
 
 
- بفرمائید چگونه به نویسندگی روی آوردید، و مشوق یا مشوقهای شما چه کسانی بوده اند؟
 
از کودکی علاقه به نوشتن داشتم.   یک روز آغاز به نوشتن کردم و عملا مشوقی نداشتم.
 
- بیشتر به مطالعه ی   چه کتابهایی می پردازید و چرا؟
 
به مطالعه تاریخ علاقه زیادی دارم.   به فلسفه چین باستان نیز علاقه دارم.   دلیل علاقه به تاریخ این که یک عمر انسانی برای مطالعه همه جانبه کم است.   تاریخ را دوست دارم چون از انسان شناخت به دست می دهد.   مطالعه ثنویت چینی هم به من یاری می رساند تا فرهنگ های مختلف ثنوی را بهتر بشناسم.
البته ادبیات معاصر را هم زیاد می خوانم.
 
- زندگی در تبعید، چه دستاوردهایی برای شما داشته است؟
 
تنهائی را برای من به ارمغان آورده است که گاهی خوب و اغلب بسیار بد است.
 
 
- تاثیر اینترنت بر "ادبیات و فرهنگ" را چگونه تعریف می کنید؟
 
این تاثیر شگفت انگیزی ست.   هنوز درجه تاثیر اینترنت شناخته نشده است.   و فکر نمی کنم هرگز هم به درستی شناخته شود.   تنها می توان گفت که جامعه عقل مشترک ندارد.   اینترنت کمک می کند به ایجاد یک نوع عقل مشترک.
حرکت خود جوش مردم ایران در این مقطع را می توان یک انقلاب اینترنتی تعریف کرد و بدون شک از این نقطه نظر نخستین انقلاب اینترنتی جهان محسوب می شود.   انبوه آثار ادبی و فرهنگی و ویدئو یی از این طریق به جهان منتقل شده است.   من برنامه های رادیوئی خود را از طریق اینترنت به مرکز می فرستم و این روشی نوین است.   این یعنی آینده ی بشریت.   شاید با تکیه بر اینترنت بتوان از آلودگی هوا به نسبت قابل ملاحظه ای جلوگیری کرد و به جای دائم در خیابان دویدن و از وسایل موتوری استفاده کردن بخش اعظم کارها را در خانه انجام داد.   امید آن که در دهکده جهانی مردم بتوانند در یک روستاوار حقیقی و سالم زندگی کنند.
اما!!
من همیشه نگران این هستم که وجود این ماهواره ها به سلامت طبیعت صدمه می زند یا نه؟   آیا وجود این اشیا در فضا آن را آلوده نمی کند؟   و آیا ما حق داریم در حالی که یک پدیده (طبیعت) را به درستی نمی شناسیم به آن چیزهائی را اضافه کنیم که ممکن است خسارت بار باشد.
البته این هم طبیعی ست که هر پدیده ای جنبه های مثبت و منفی دارد.   ما در عصر و زمانه ای هستیم که کنترل و مهار مردم دارد ابعاد ترسناکی به خود می گیرد.   نصب دوربین های بسیار کوچک در خانه ها و ارسال تصویر از طریق همین اینترنت به مراکز قدرت برای صاحبان تکنولوژی بسیار کار آسانی ست.   شخصا آنقدر باور دارم که تحت کنترل هستم که می توان گفت شاید دچار یک نوع بیماری روحی شده باشم.   به نظر من میدان این کنترل در جهان امروز بسیار ابعاد گسترده ای پیدا کرده و در آینده ابعاد گسترده بیشتری پیدا خواهد کرد.   این شاید با کمال تعحب موجب "مرگ ادبی و هنری" بشود.   مثلا من باور دارم که وقتی می نویسم کس دیگری هم دارد دائم نوشته مرا می خواند.   البته شاید این از عقده خود بزرگ بینی سرچشمه می گیرد.   اما به زبان ساده تر اگر من دانشمند بزرگی بودم و افکار و اندیشه های علمی دست اولی داشتم می کوشیدم از اینترنت استفاده نکنم،   چون دزدی اندیشه در این عصر و زمانه کار بسیار ساده ای ست.
 
 
 
- در هفته های خونین اخیر، در کشور مصادره شده ی ما، پنجه استبداد ، گلوی آزادی انتخاب و حقوق انسانی را، بیش از گذشته می فشارد، ارزیابی سیاسی و فلسفی شما از این شرایط چیست؟
 
اینجانب جزو اصحاب "اصالت جغراقیا" هستم، و در جوار اصل اقتصاد و اصل رفتار جنسی که سازنده رفتارهای ماست معتقدم که "جغرافیا" بسیار عامل تعیین کننده ای ست.   همجواری ایران با روسیه و کشورهای عربی همیشه مسئله ساز بوده است.   روسیان بر این باورند که از نظر جغرافیائی تا به آب های گرم نرسند به رشد نهائی نخواهند رسید.   به نقشه که نگاه کنید می بینید که ایران نزدیک ترین راه است برای آنها برای رسیدن به دریاهای آزاد.   این مسئله باعث شده است که از زمان پترکبیر که این سیاست در دستور کار روسیان قرار گرفت ایران همیشه دچار اغتشاشات و آشوب هائی باشد که از کشور شمالی سرچشمه می گیرد.   اگر به تاریخ مراجعه بفرمائید متوجه می شوید که انقلاب مشروطیت در ایران ممکن نشد مگر زمانی که روسیان در خاوردور با ژاپن می جنگیدند و برای زمان کوتاهی از مسئله ایران غافل مانده بودند.   در زمان لنین نیز هنگامی که نهضت جنگل نماینده به روسیه فرستاد آنها هیچ امتیازی ندادند و گفتند که هر نوع انقلابی برای ایران زود است (البته جمله ای در این ردیف گفته شده، مثل این که ایران هنوز به مرحله بورژوازی نرسیده است).   حضور رضا شاه که به نحوی ایران را در جاده تمدن جدید انداخت مقارن است با زمانی که روسیان درگیری های داخلی زیادی داشتند.
اکنون من در اینجا، در آمریکا سنگینی حضور روسیان در ایران را به خوبی حس می کنم.   آنها در فاصله این سی سال و جنگ تحمیلی عراق با ایران و دور بودن امریکائیان نفوذ و حضور غریبی در تمام ارکان و شئون جامعه ایران پیدا کرده اند.   هرچه جامعه در خفقان بیشتری دست و پا بزند بیشتر به نفع آنهاست، چون ممکن است "همانند میوه رسیده"ای در دامن آنها بیفتد.   آنها در زمان شاه و در حالتی که شوروی بودند در اذهان گروهی از مردم که خود را کمونیست می دانستند این احساس را ایجاد کرده بودند که کشور ایران باید و حتما به شوروی به پیوندد.   فشار این گروه از مردم در ایران باعث شد که هرگز کمونیسم در ایران به معنای طبیعی و درست خود امکان حضور پیدا نکند.   طبیعی بود که دولت وقت ایران می کوشید جلوی نفوذ شوروی را بگیرد و این منجر می شد به مبارزه با کمونیسم به صورت جدی و خشن.   من شک ندارم که آن دسته از کمونیست های ایرانی که به شوروی باور داشتند به راستی و با صمیمیت فکر می کردند شوروی خیر ایران را می خواهد.   اما البته اشتباه می کردند.
اجازه بدهید که موضوع یک فیلم کارتونی ساخت شوروی را که در سال ۱۳۶۲
در زندان، از تلویزیون جمهوری اسلامی دیدم برای شما تعریف کنم:
یک بچه خرس و یک ماهی سیل (؟) با یکدیگر دوست شده اند.   اما مشکل قضیه این است که این ماهی خوراک طبیعی خرس محسوب می شود.   بچه خرس اما دوست خود را بسیار دوست دارد.   اما پدر بچه خرس در جریانی به وسیله شکارچیان زخمی می شود.   او برای درمان نیازمند غذائی مقوی ست که گوشت همین ماهی بیچاره است.   بچه خرس همانند قهرمان داستان پدران و پسران تورگینیف دچار نهیلیسم ترسناکی می شود.   غم می خورد و رنج می برد و خلاصه دست آخر به خواب زمستانی خرسانه خود فرو می رود.   بعد که از خواب بیدار می شود شیپوری به دست گرفته و در "قطب شمال" ندای آزادی و برابری سر می دهد.   پیام فیلم کارتونی بسیار صریح و روشن بود:   ببین رفیق، واقعا دوستت دارم، اما تو خوراک منی!! حالا چه باید کرد؟
اکنون لحاف کلفتی که روسیان برای ایرانیان دوخته اند (و تعریف ابعاد آن کاری ست که باید حداقل ده ها جلد کتاب نوشت) چنان تنگ ایرانیان را زیر خود پنهان کرده است که دیگر یک ذره اکسیژن برای نفس کشیدن نمانده است.   مردم دارند خفه می شوند.   بدبختانه این بازی دارد از طریق گروهی از مردم ایران انجام می شود که خود را چپ گرا می دانند.   آنان احتیاطا در ارزیابی های درون گروهی خود چنین ارزیابی می کنند که:   ما مسلمان نمائی می کنیم و از درون به اسلام صدمه می زنیم.   اسلام که در ایران صدمه خورد و از بین رفت کار به دست ما می افتد که در همه جا حضور داریم.   آنگاه یک شبه جلد عوض می کنیم و یک حکومت کمونیستی اعلام می کنیم.
که البته چون در این فاصله اغلب ثروتمند هم شده اند روشن نیست چگونه این رویای غریب را پیاده خواهند کرد، آن هم در حالی که روسیه دیگر کمونیست نیست.
اما مشکل دیگر ایران همجواری با کشورهای عربی ست.   این مسئله نیز در طول تاریخ همیشه مشکل زا و گرفتاری زا بوده است.   در حدود هزار و چهارصد سال پیش برخی از ایرانیان (که نهضت مردمی مزدکی آنها به نحو مخوفی سرکوب شده بود) به عربستان رفتند و در جریان کار به پیامبر اسلام یاری فراوانی رساندند که اندکی بعد منجر به سقوط حکومت ساسانیان شد.   ایران مسلمان شد، اما روشن بود که اسلام عربی نمی تواند ایران را به سبک عربستان اداره کند و مردم در طی چند سده روایت ایرانی خود را آفریدند.   اینک اما هردو جامعه (حامعه عربی و جامعه ایرانی) دچار حالت خود برتربینی شدند.   شک نیست که ایرانیان دجار احساس پان ایرانیسم و عرب ها دچار احساس پان عربیسم هستند.   بررسی این دو حالت خودبرتربینی نیز نیازمند نوشتن ده ها جلد کتاب است.   آخرین تجلی این حالت حمله صدام حسین به ایران است که ایران را دچار یک جنگ هشت ساله بیهوده و مخرب کرد.   امروز نیر در شیعه کشی هائی که در عراق رخ می دهد می توان تداوم این حالت را دریافت.   به هرحال تضاد ترسناکی میان این دو میدان فرهنگی وجود دارد.   اگر ایران به نهضت هائی همانند فلسطین کمک می کند در همان حال این خطر را به حان می خرد که با این کار اسباب اتحاد اعراب شود و روشن است که وقتی اعراب متحد شوند نخستین هدف آنها سرکوب ایران و تسخیر این کشور است.   این دو فرهنگ دارای هم بستگی های بسیار زیادی نیز هستند.   اما به هرحال سایه این تضادهای فرهنگی نیز در حامعه ایران به چشم می خورد و اگر به درستی بررسی شود روشن می شود که بخشی از اختناقی که در ایران حس می شود از همین تضاد منشا می گیرد.
اشکال اضلی و حقیقی اما در داخل جامعه ایران است.   عده ای افراد که خود را مسلمان راستین می پندارند به راستی دچار این توهم شده اند که باید حامعه را اداره کنند.   آنها در اندیشه های ماقبل دموکراسی غوطه ورند و از مردم ایران توهم "گوسفند" را دارند.   گوسفند هم البته چوپان لازم دارد تا او را چاق و پروار کرده و به موقع به سلاخ خانه برساند.   این هم البته میزان اختناق را به حد ترسناکی بالا برده است.
مشکل دیگر تضادی ست که میان دوجنس (زن و مرد) بوجود آمده است.   این حقیقتی ست که بخشی از مردان جامعه ایران دچار این توهم هستند که زنان نوعی کالای خانگی هستند.   یکی از تضادهای عمده جامعه ایران در این سال های اخیر همین مسئله است که در نوع خودش خفقان ترسناکی بوحود آورده است.   حجاب اجباری بیشترین تظاهر این روحیه است که بدون شک یکی از نخستین دلایل مهاجرت گسترده ایرانیان بوده است.
دود تمام این تضادها و گرفتاری ها دارد در چشم "اسلام" فرو می رود.   رویای سقوط اسلام در ایران که مذهب رسمی نود و هشت درصد مردم ایران است بسیار ار دشمنان ایران را شاد می کند.   متاسفانه آن بخش از هموطنان که با اسلام می جنگند گویا این را نمی دانند که اگر این ارزش سقوط کند بیدرنگ ارزش دیگری جانشین آن خواهد شد، که چون طبیعتا همه مردم آمادگی پذیرش آن را ندارند برای آن که مورد پذیرش قرار گیرد به دیکتاتوری ترسناک تری تبدیل خواهد شد.
همین جاست که من از شعور مردم ایران شگفت زده شده ام.   تا این لحظه مردم با ظرافت و شایستگی قابل تحسینی از ایجاد شکاف میان خود جلوگیری به عمل آورده اند.
اینها چند نکته محدود از مجموعه عظیمی ست که باعث اختناق در ایران شده است.
 
- در جریان این سرکوبی و کشتارهای گسترده، بسیاری هنوز در زندان و بازداشت بسر می برند، که جان بسیاری از آنها در معرض خطر جدی قرار دارد، بفرمائید مسئولیت هم میهنان ما در شرایط کنونی چیست؟
 
کاری که از ما در خارج از کشور بر می آید افشاگری ست و افشاگری.   به نظر می آید بیشتر از همه جان کسانی در خطر است که زمانی فعال سیاسی بوده اند.   یک بار ما در سال ۱۳۶۷ شاهد اعدام نزدیک به پنجهزار زندانی در بند بودیم.   اینک اما دوباره ممکن است همین پدیده رخ بدهد.   اعدام مشکوک بیست و دو قاچاقچی مواد مخدر بسیار بحث برانگیز است.   آیا واقعا آنها قاچاقچی بوده اند؟
 
- آینده را چگونه می بینید؟
 
من آینده را "روشن" و "تاریک" می بینم.   آینده از این نظرگاه روشن است که ما به عیان می بینیم که مردم ایران به بلوغ فکری و ذهنی شگفتی دست یافته اند.   هیچ نیروئی در جهان قادر نخواهد بود ملتی این چنین را از پای دراندازد.
اما آینده را تاریک می بینم به دو جهت:
 
الف) برای بسیاری از گروه ها و جریانات سیاسی ایران "اصل حذف" اصلی پذیرفته شده است.   برخی از جریانات سیاسی بر این اصل حذف استوارند و می توانند به نهضت مردم ایران صدمه بزنند.   خود این حکومت نیز از روزی که به سرکار آمده است بر اصل "حذف" پای فشرده است و به این ترتیب با اعدام گسترده صاحبان عقاید باعث مهاجرت چند میلیونی ایرانیان شده است.   وحشت من از این است که دولت فعلی از خر شیطان پائین نیاید و جان کثیری از مردم را بگیرد.
ب) باور دارم و مطمئن هستم که دولت های صاحب منافع در ایران همیشه ترجیح می دهند یک دولت ضد مردمی سرکار باشد.   چنین دولتی می تواند با ایجاد حالت خفقان "سی سالی" جامعه را زیر لحاف نگه دارد.   بعد اما در لحظه ای که به نوعی قدرت برسد و بخواهد بلند پروازی بکند آن را سرنگون خواهند کرد.   این البته می تواند منجر به ایجاد یک دیکتاتوری دیگر در ایران بشود.
در خاتمه اعلام می دارم که تنها در ایرانی می توان زندگی کرد که صاحبان تمامی عقاید و نظریات در آن حق حیات داشته باشند.   دقت بفرمائید که در فرانسه هنوز یک حزب سلطنت طلب وجود دارد.   پس پیش به سوی ایرانی که در آن سلطنت طلب ها، کمونیست ها، سوسیالیست ها، ملی گراها، مذهبیان در تمامی اقشار و "گروه ها، احزاب، سازمان های سیاسی مختلف حق حیات و اظهار نظر داشته باشند.
و آرزوی من این است که مبارزه با "روش حذف" که از ویژگی های فرهنگ های گوسفندپرور است در دستور کار مردم ایران قرار بگیرد.
 
 
پایان
 
تاریخ گفتگو: ۰۵.۰۷.۲۰۰۹  
تاریخ انتشار: ۰۷.۰۷.۲۰۰۹
سامانه ی اینترنتی خانم پارسی پور:
www.shahrnushparsipur.com/


اگر عضو یکی از شبکه‌های زیر هستید می‌توانید این مطلب را به شبکه‌ی خود ارسال کنید:

Facebook
    Delicious delicious     Twitter twitter     دنباله donbaleh     Google google     Yahoo yahoo     بالاترین balatarin


چاپ کن

نظرات (۰)

نظر شما

اصل مطلب

بازگشت به صفحه نخست