نقش واژهها در هدایت جنبشها
بخش اول - سبز؛ اعتبار ملی یا مشروعیت دینی؟
منصور کوشان
•
تاریخ ایران تجربهی شایستهای از گروهها یا معتقدانی ندارد که با رنگها شناخته شدهاند. هیچ کدام از رنگهای گذشته، سیاهجامگان، سرخجامگان، سپیدجامگان، سبزجامگان، نشان و نماد همهی مردم، یا آزادی تمامی ملت با هر عقیده و اندیشه و مسلک و مرام نبودهاند. امید که هوشیاری مردم، در این دورهی تاریخی، رنگ سبز را نشان آزادیخواهانی بشناساند که در جستوجوی یک جامعهی آزاد، یک جامعهی مستقل، یک جامعهی باز با مدارای بسیار هستند
...
اخبار روز:
www.iran-chabar.de
آدينه
۱۹ تير ۱٣٨٨ -
۱۰ ژوئيه ۲۰۰۹
هر جنبشی، با تکیه بهواژههایی که دهان بهدهان میچرخد و شعار مردم میگردد، راه خود را هموار میکند. چنان که جنبش خرداد ۱٣٨٨، با واژهی سبز، میتواند یکی از شکیلترین همبستگیها را بهوجود بیاورد و عامل قدرتمندی گردد برای بیان خواستهای عمومی مردم؛ خواستهایی که یکسان و همانند نیستند، اما میتوانند همسو و هماهنگ با هم دنبال شوند.
از همین واژهی سبز، میتوان هم برداشتهای طبیعی و واقعگرایانه داشت و هم برداشتهای عقیدتی و ناواقعگرایانه. این چند وجهی بودن رنگ سبز را، میتوان بهشکلهای گوناگون عینی و ذهنی، در مرحلههای چندگانهی انتخابات خرداد سال۱٣٨٨ دنبال کرد.
در آغاز انتخابات، رنگ سبز نشانهای است نامحدود برای نامزدی که دستکم بخشی از خواستها و اعتراضهای مردم را نمایندگی میکند. در روزهای آخر، هفتهی رسمی مبارزهی انتخاباتی و اوج تبلیغها، رنگ سبز نشانهای است محدود، معطوف بهبرنامههای همان نامزد در هالهای از قدوسیت یا سیدی. در روزهای بعد از انتخابات، معناهای خرمی و میهنی بر همین رنگ سبز افزوده میشود و فراتر از انتخابات یا نامزدی یک فرد خاص میرود. و میدانیم که امروز، سبز، نه تنها رنگی است بهنشانهی اعتراض در دست و زبان میلیونها انسان با عقیدههای گوناگون، که نمادی است از حقوق سرکوب شدهی مردمی که در جستوجوی آزادی بر علیه حکومت اسلامی در ایران قیام کردهاند.
واژهها و نشانههای بسیاری وجود دارد که میتوان مفهومهای متفاوت و گاه متضاد آنها را در مرحلههای گوناگون و وضعیتهای ویژه دنبال کرد و بهمفهومی رسید بهکلی دور از معنای اصلی واژه. چنان که "الله اکبر" یکی از بارزترین آنها است. دو واژهای که هم در زندگی روزمرهی ایرانیان معناهای گوناگونی دارد و هم در زندگی سیاسی آنها در زمانهای ویژه. در واقع بسیاری از واژهها با توجه بهوضعیت و موقعیت گوینده یا شنوندهی آن، القاکنندهی مفهومهای دیگری جز معنای ذاتی خود میشوند. بهطوری که تکرار "الله اکبر" در زندگی روزانهی مردم، کمتر در معنای آن، خدای بزرگ، تکرار میشود. بیگمان برداشتهای حیرت، تعجب، شگفتی، ناباوری، انکار، اعتراض، تأیید و ... از "الله اکبر"، هم در مقام گوینده و هم در مقام شنونده برای بسیاری از ایرانیها مفهومهای آشنایی است. چنان که "الله اکبر" در ساحت سیاست در ایران، از مفهومهای متضادی برخوردار گشته است. در پیش از انقلاب سال ۱٣۵۷، بیان شبانهی "الله اکبر" یا "آزادی" بر بامهای خانهها، توأم است با انکار شاه یا دیکتاتوری و پناه بردن بهساحت اسلامی خیالی، و امروز، همین مفهوم، نقشی بهکلی متفاوت با "الله اکبر" یا "آزادی" در سی سال پیش ایفا میکند. فریاد "الله اکبر" یا "آزادی" شبانهی مردم در پشتبامها در این زمان، القاکنندهی انکار ولایت فقیه یا دیکتاتوری است و پناه بردن بهساحت نظامی نادینی.
اشاره بهکاربرد واژه یا نماد و نشانه گشتن آن، برای هدفمند کردن جنبش مردم در پیش از انقلاب ۱٣۵۷، بهتر این بحث را روشن میکند. بهیقین بسیاری بهخاطر دارند پیش از آن که نشانههای عینی از جنبش مردم بر علیه دیکتاتوری شاه دیده شود، زمینههای اسلامی شدن آن حتا از طریق نهادهای دولتی فراهم میگشت. در واقع، بعد از تصویب "کمربند سبز" کذایی و طرح اجرای آن بهدور کشورهای اتحاد جماهیر شوروی یا جلوگیری از رشد نظامهای سوسیالیستی، یکی از مهمترین کشورها برای اجرای این طرح ایران بود. سیاست آمریکا، با نفوذی که در ایران داشت، بهویژه همزمان با تحمیل جمشید آموزگار بهعنوان نخستوزیر به شاه، زمینههای لازم برای اسلامی شدن ایران را فراهم کرد.
از آنجا که این بحث، تنها بر محور نقش واژهها در جنبشها تکیه دارد، بهچهگونگی فضاسازی اسلامی بهوسیله متفکرانی چون شریعتی، آلاحمد، نصر، شایگان، نراقی و برانگیختن ملایان و روحانیان و شخصیتها و گروههای اسلامی در آن زمان نمیپردازد و در راستای هدف خود، بهچند نمونهی فرهنگی در ارتباط با نقش "الله اکبر" و هدایت جنبش تودهای و زمینهسازی برای اسلامی شدن جامعه و انقلاب اسلامی بسنده میکند:
حافظههای بسیاری "سریال دلیران تنگستان" را، که یکی از مجموعههای پر بینندهی تلویزیونی بود، بهیاد میآورند. در آن مجموعه، نیروهای مردمی با تکیه بهدین و مبارزه بر محور آن، علیه قدرت غاصب، انگلیسیها میجنگند. اهرم موفقیت آنها چه در پیش از درگیری و چه پس از پیروزی الله اکبر است. اگر چه دادههای تاریخی نشان میدهند که در واقعیت نیز، فریاد الله اکبر، اهرمی برای بسیج توانایی و تهییج لحظهی حمله بشمار میرفته است، اما بینندهی آن مجموعهی تلویزیونی، با اندکی درایت، بهراحتی درمییابد که واژههای الله اکبر، بههر بهانه و مناسبتی تکرار میشود و مهمترین عنصر اصلی فضاسازی در آن است. امری که بهخودی خود حاکم بر ذهن و زبان تماشاگر میشود و بههنگام لزوم تأثیر خود را خواهد گذاشت.
در همین ارتباط، در دههی ۵۰ خورشیدی، نمایش سنگ و سُرنا، ابتدا در رادیو اجرا میشود، بعد در تالار ۲۵ شهریور (سنگلج) و شهرهای دیگر بهروی صحنه میرود و سرانجام بهنام سفر سنگ از آن فیلم سینمایی ساخته میشود. حاصل این برنامهها، آمادگی ذهنی و روانی جامعهی مخاطب است برای غلتیدن بهسوی هدفی از پیش تعیین شده، یعنی تسهیل بستر اسلامی و تهییج مردم برای برپایی ساختار دینی. همین پیش زمینه است که در سالهای ۵۶ و ۵۷ خورشیدی، حتا جامعهی شهری ایران را، بدون هر گونه واکنشی، پذیرای فریاد "الله اکبر"، تکرار آن و نهایت حکومت اسلامی میکند.
با اشاره به این نمونهها میخواهم حضور پررنگ واژههای دینی از جانب نامزدهای انتخابات، مدافعان آنها، هواداران آنها و حتا تعدادی از شخصیتهای لاییک یا معتقد بهحکومت سکولار را نشان بدهم. روزی نیست که از رسانههای شنیداری و دیداری دهها بار واژههای شرع، شریعت و مشروعیت در شکلهای منفی و مثبت آن شنیده و خوانده نمیشود. در بسیاری از متنها یا گفتارها، - با این که بهنظر میرسد نویسنده یا گوینده مخالف با حکومت دینی است و خواستار یک نظام دموکراتیک و جدایی دین از حکومت و سیاست است،- بارها واژهی "نامشروع بودن حکومت"، "نامشروع بودن دولت"، "نامشروع بودن انتخابات" و امثال آن خوانده و شنیده میشود. اینان بدون این که توجه داشته باشند با بیان این واژهها، چه چشماندازی را بهوجود میآورند و بر ذهن و زبان مخاطبان خود چه تأثیری میگذارند، مدام از واژههایی استفاده میکنند که آگاهانه یا ناآگاهانه از جانب نامزدهای انتخابات خرداد سال ۱٣٨٨ و بهویژه آمران و عاملان و عمال حکومت اسلامی بیان میشوند.
زمانی، جنبشی یا جامعهای بر کاربردهای ابزاری که از آن بهره میبرد، اشراف دارد. در واقع، گاه وضعیتی پیش میآید که جنبش تشخیص میدهد سنجیدهتر آن است که از ابزارهای طرف مخالف یا دشمن، بر علیهی خود آن بهره برد. چنان که الله اکبر، که یکی از ابزارهای اصلی حکومت اسلامی بود، امروز با مفهومی دیگر که بهآن اشاره کردم، علیه همین حکومت استفاده میشود. (و این نکته جالب است که مردم برای جلوگیری از هر گونه شک و شبههای، همزمان با الله اکبر، مرگ بر ولایت فقیه را نیز تکرار میکنند.) اما، این به این معنا نیست که ما بیتوجه بهمعنای واژههایی که نقش فقهی یا قانونی دارند و تکیهگاه اصلی حکومت اسلامی بر آنها است، آن را در هر وضعیتی بیان و تکرار کنیم بدون این که تواسنته باشیم از آن مفهومی نو و بیگانه با گذشته، به مخاطب منتقل کنیم. در واقع، بهرغم این که جنبش خودجوش مردم در این زمان، همراه است با آگاهیهای نسبی از واژههای کلیدی (آزادی، استقلال، عدالت)، اما باز بیم آن میرود که هجوم فزایندهی واژههای دینی، بهویژه با توجه بهتأکید گروهی از مخالفان حکومت بر حفظ ساختار اسلامی نظام، بار دیگر جامعه همان اشتباههای گذشته را تکرار کند و نتواند رنگ سبز را نشانه یا نماد خواستهای دموکراتیک یک نظام سکولار بههمهگان بشناساند و آن را بهعنوان نشان یا نماد یک اعتبار ملی، و نه مشروعیت اسلامی، در تاریخ ثبت کند.
جنبش میلیونی امروز ایرانیان در سراسر ایران و سرزمینهای دیگر، با عنوان "زنجیرهی انسانی"، برآیند خواستهای سرکوب شدهای است که طی سالیان گذشته، با این آگاهی امکان بیان عمومی نیافته است. در دورههای گذشته، از انقلاب مشروطیت تا امروز، این آگاهی و خواست شخصیتها و گروهها بود که مردم را بهسوی هدفهای از پیش تعیین شده هدایت میکرد. در صورتی که امروز این جنبش خودجوش و مهمتر از همه این آگاهی جوانان از خواستهایشان است که همهی معترضان بهسرکوبهای حکومت اسلامی را با یکدیگر متحد ساخته و بر آن داشته است تا همسو و همگام با هم پیش بروند. از همینرو بیش از هر زمان انتشار خواستهای ملی و نهادینه کردن آنها در متن جامعهی ایرانیان اهمیت بسیار دارد. چرا که تجربههای تاریخی و دستآوردهای نهضتهای مهم در دوران صد سالهی گذشته، بهویژه در برحهی انقلاب ۱٣۵۷، نشان داده است که بهتعویق انداختن این خواستها یا اولویت دادن بهبرخی از آنها، جامعهی ایران را در موقعیتهای ناهمگونی قرار میدهد و امکان "مطالبات"ش را ناممکن میگرداند. بهبیان دیگر، زمان ویژهای برای دستیابی بهخواستها وجود ندارد. فرصت نهایی یا فرصت طلایی، برای احراز تمام حقوق ملت، تنها در پروسهی زمانی فعالیتهای مستمر اجتماعی یا بستر زنده ی جنبش آزادیخواهی مردم تحقق مییابد و پذیرفتن هر گونه وعده در بعد از پیروزی یک گروه ویژه، بدون نهادینه کردن اعتبارهای ملی و معناهای آزادی، عدالت و استقلال در چارچوبهای جهانی و برابر با اعلامیهی حقوق بشر، خطای بزرگی است.
تجربههای تاریخی نشان میدهد که خاموش کردن صداهای گوناگون، برای هموار کردن راه مبارزه و پیروزی، دستآوردهای شایستهای نداشته است. چه بسا که در بسیاری از زمانها، نیروی پیروز، نیرویی که بهدلیل نزدیکیاش بهمردم عامی از پشتوانهی تودهای برخوردار بوده است، پس از بهقدرت نشستن، با تکیه بهسنت و قدرت، صداهای دیگر را برنتابیده و عامل سرکوب آنها شده است. مثال بارزش روح اله خمینی در بعد از فروپاشی دیکتاتوری محمدرضا پهلوی.
پس ضروری است که بیش از هر هنگام، در بیان و گسترش شعارهای خود هوشیار باشیم. هیچ معتقدی بهحکومت اسلامی یا مومن بهمشروعیت نظام خودکامهی ولایت فقیه، در مخالفت بهخیابانها نیامده و نمیآید، بهاعتراض فریاد نکشیده و نمیکشد، در انکار سبزگرا نشده و نمیشود. حضور هزاران مسلمان در اعتراضهای خیابانی، خود قویترین گواه انکار این مشروعیت دینی حکومت است در برابر اعتبار ملی. پس سخن گفتن از مشروع بودن یا نبودن انتخابات یا هر نهاد دیگری شیوه و روشی ناروا است. رییس جمهور برآمده از مشروعیت نظام و صافی شورای نگهبان، حتا در انتخابات آزاد نیز فاقد اعتبار ملی است.
پاسخ کشته شدن دهها هموطن و زندانی شدن صدها نفر را کدام یک از این کسانی میدهند که باز دم از "مشروعیت" میزنند یا اصلاحات در ساختار انعطافناپذیر حکومت اسلامی را ممکن میدانند؟ آیا هنوز هم میتوان خون ریخته بر کف خیابانها را نادیده گرفت و چنان که آقای محمد خاتمی یا دیگران میگویند، حکومت اسلامی را مبرا از خطا دانست و کردار و گفتار و اندیشهی خامنهایها را "کودتای مخملی" نامید؟ مگر یک کودتا چه اندازه باید جامعه را بهمسلخ بکشد و خون بریزد تا "مخملی" خوانده نشود؟
آیا سزاوار است که هنوز کسانی، بدون اندیشیدن بهپایهها و بنیاد "مشروعیت"، فریاد برآورند که این حکومت یا این دولت "نامشروع" است و ما بهدنبال حکومت و دولتی هستیم که "مشروعیت" داشته باشد؟ آیا همهی ما به این اندیشیدهایم که مشروعیت از شرع میآید و شرع، اصلی است دینی که مشروعیتش را از متشرع و شارع میگیرد؛ و شارع نیز قانونگزاری است بینیاز از آرا و نظر مردم. و همهی اینها برآمدهی همان عاملی است که امروز بر علیه آن بهپا خاستهایم و بهخاطر نپذیرفتن این مشروعیت، دهها انسان جانشان را فدا کردهاند؟
آیا با انکار ولایت فقیه، که تعیینکنندهی همهی امور، حتا شرعی یا شرعی نبودن جان و روان انسانها است، باز هم میتوانیم بهجای این که خواهان اعتبار ملی باشیم، خواهان مشروعیت دینی باشیم؟ مگر حکومت اسلامی و کشت و کشتارهای آقای علی خامنهای بهعنوان ولایت فقیه و رهبر عظیمالشأن اسلام و حاکم جان و مال و ناموس مسلمانان، همه شرعی نیست؟ کجای نظام جمهوری اسلامی مشروعیت ندارد؟ کدام سخن یا عمل این روحانیان عالیقدر دور ار شریعت اسلام تبارک تعالا است که باز گفته میشود: "مشروعیت ندارد"؟
اشتباه نکنیم آنچه ایران در این سی سال گذشته کم داشته است، اعتبار ملی و وجاهت قانونی است. نه تنها دولت، مجلس، که کل حکومت جمهوری اسلامی در ایران فاقد وجاهت قانونی و فاقد اعتبارهای ملی است. از اینرو، این فرصت بهدست آمده را غنیمت بشمریم و اکنون که همه برای تحقق حقهای از دست رفتهامان همگام شدهایم، اجازه ندهیم باز "استخوان لای زخم" بماند. هشت سال تجربهی دولت محمد خاتمی، بهترین سندی است که دیگر اجازه نمیدهد خواستهای مردم در سطح و ظاهر باقی بمانند و جنبش خود جوش مردم، عامل انتخاب "تدارکچی" دیگری گردد. ایران در گذار از وضعیت موجود بهرییس جمهوری ایراناندیش، مستقل، آزاد، کارا و مدرن نیازمند است.
سخن آخر این که، سبز را سبز بخواهیم، سبزی با شکلهای گوناگون، کیفیتهای گوناگون، بوهای گوناگون. آنچنان سبز که سبز طبیعت نشان میدهد. آنچنان سبز که نماد اعتبارهای ملی ایرانی آباد گردد. مباد باز روزی فرابرسد که سبز، تنها نشان سیدی باشد، تنها نشان علی باشد، تنها نشان شریعتی باشد، تنها نشان محدود و بستهی این و آن گروه باشد، تنها نشان اندیشهای و عقیدهای خاص باشد. مباد باز تاریخ تکرار شود و یک گروه با عقیدهی محدود و بسته یا دینی، بهطور کلی ایدئولوژیک، بخواهد سبز را تنها نشان و نماد عقیده و راه و روش و مسلک و دین و حزب خاصی بنامد و از آن سواستفاده کند.
تاریخ ایران تجربهی شایستهای از گروهها یا معتقدانی ندارد که با رنگها شناخته شدهاند. هیچ کدام از رنگهای گذشته، سیاهجامگان، سرخجامگان، سپیدجامگان، سبزجامگان، نشان و نماد همهی مردم، یا آزادی تمامی ملت با هر عقیده و اندیشه و مسلک و مرام نبودهاند. امید که هوشیاری مردم، در این دورهی تاریخی، رنگ سبز را نشان آزادیخواهانی بشناساند که در جستوجوی یک جامعهی آزاد، یک جامعهی مستقل، یک جامعهی باز با مدارای بسیار هستند.
هر آنچه در طبیعت است، جای خود دارد، امید که سبز این جنبش هم چنان بپوید که هر کس با هر اندیشهای در آن جایی شایسته بیابد.
پنجم جولای ۲۰۰۹
jong-zaman@hotmail.com
|