جنبشی که تاریخ را کوتاهتر کرد
یاسر عزیزی
•
جنبش کنونی عاری از رهبری منفرد و بیشتر درگیر کاریزمای اهدافی چون احیای رای، تامین حقوق، تحقق آزادی و استقرار دموکراسی شده است. حتا در عین اینکه مهمترین کاندیدای معترض انتخاباتی – میرحسین موسوی – همچنان محور خواست های مردم است، مردم نه تنها خود راهبر وی بوده اند بلکه محوریت و نه رهبری وی را نیز با این گزاره مشروط کردند که "موسوی، موسوی، سکوت کنی خائنی"
...
اخبار روز:
www.iran-chabar.de
شنبه
۲۷ تير ۱٣٨٨ -
۱٨ ژوئيه ۲۰۰۹
"قسمت به آینه مفروش
که فاجران نیازمندترانند" (بامداد)
انتخابات اخیر بیش از آنکه چالش میان دو گزینه ی انتخاباتی باشد، چالش میان مردم و قدرت، خوانش عمومی زوال ایدئولوژی حاکم و ترسیم خطوط و مسیر پیش روی جامعه و مردم بود. در اینجا نمی خواهم بدبینی کسی را بر این مدار برانگیزم که تا پیش از این انتخابات، چنان فضایی بر ذهن و زبان مردم جاری نبود، بلکه مدعی این مهم هستم که انتخابات مجالی بود تا ذهن و عمل همزمان درگیر واقعیت شوند. مجالی که بیش از پیش، اقبال ما به مشارکتی آنچنان در انتخابات، تا پایمردی بر آن حضور گویا و ناگزیر را توجیه و تبیین می کند. در اینجا برآنم تا بر پایه ی تحلیل های پیشینی که داشته ایم، به نتایج رویدادهای اخیر نظری مختصر بیفکنیم.جنبش سبز ملت ایران
بی تردید ضعف و انحطاط نیروهای مدعی رهبری اپوزیسیون مهمترین دغدغه ای بود که کنش عمومی در جامعه ی ما را به محاق تعطیل و تاخیر می برد. بویژه آنکه باور تاریخی در میان مردم ما اتفاق نظر بر شکل عمودی حرکت های معطوف به تغییر را تمکین می کرد. از دیگر سوی، تحلیل ما در پیش از انتخابات بر این مدار استوار بود که به چالش کشیدن ساختار از بیرون که رویکرد تاریخی نیروهای اپوزیسیون بوده است، دیگر وافی به مقصود نیست. فرماسیون اقتصادی که موثرترین عامل تحلیل شرایط اجتماعی و سیاسی هر رژیم مستقری است، در جامعه ی ما به سبب ویژگی های به غایت مهم ساخت ایدئولوژیک دولت، نمی توانست برهه ی کنونی را به اندازه ی چالش درون ساختاری ایدئولوژی مستقر دستخوش تلاطم و آسیب پذیری کند. بر این اساس بود که به نظر می رسید تحمیل خواست هایی ولو حداقلی بر نیروهایی از درون ساختار که با پاره ای از موازین تثبیت شده قدرت و ساز و برگ های آن در تقابل باشد، می توانست منجر به گشایش های بعدی شود. اگرچه همچنان معتقدیم در صورت پیروزی یکی از کاندیداهای اصلاح طلب، باز هم می توانستیم بر چنان پتانسیلی امید ببندیم، اما امروز برای کمتر کسی تردیدی در این واقعیت وجود دارد که اتفاقات اخیر ِ پس از شبه کودتای انتخاباتی، بسیار مهم تر و تاثیرگذارتر از تحقق چنان شرایطی در حیات اجتماعی ما صورت بست. این شرایط رخدادهای درون سامان سیاسی را به خوبی و هرچه قویتر با تحلیل های ما همراه کرد. گسترش هرچه بیشتر تضاد نیروهای درون ساختار و همراهی تاکنون این نیروهای معترض از درون ساختار با توده های میلیونی مردم، دستاوردی است که از طرق دیگر غیر از سهیم شدن در آنچه انتخابات همیشه مسئله دار جمهوری اسلامی می نامیم، بدست نمی آمد.
در حقیقت وجه ممتازی که جمهوری اسلامی استقرار خود را بر آن بنا نهاده بود و همین وجه، سبب تمایز آن از دیگر ساخت های همسانش از حیث روش های مبارزه ی نیروهای مخالف می شده است، وجه ایدئولوژیکی است که با حداقل تلاشی توانسته بود بخش های قابل توجهی از مردم سنتی و مذهبی را بدان پیوند بزند. همین ویژگی، این امکان را به قدرت می داد تا در مواقعی چون وضعیت کنونی، با شکل دهی ذهن عمومی به سمت خواست های خود، از هزینه های گسترده تر برای ساختار جلوگیری کند. این مشخصه چنان موثر افتاده بود، که آسیب پذیری سامان سیاسی موجود را به حداقل می رساند. بنابراین تنها راه نفوذ و ایجاد آسیب پذیری در اینچنین شرایطی، همت گماردن بر ایجاد شکاف در همین پتانسل رژیم موجود بود. این مسئله در شرایط کنونی از دو جهت تامین شد:
1- اجماع نیروهای درون ساختار بر جایگاه ولی فقیه بعنوان فصل الخطاب نظام، با نقدهای شدیدی که از درون نیروهای وفادار به جمهوری اسلامی نسبت به این نهاد صورت گرفت، آن وجاهت ِ قدسی که بر این آفت کنش پذیری ساخت موجود تنیده شده بود را نزد وفاداران آن درید، و خود به خود آن نقطه ی همگرایی قوی را از اجماع انداخت.
2- جایگاه مرجعیت به واسطه ی سکوت و یا بی تفاوتی ایشان نسبت به بخش های گسترده ای از جامعه که به شدت سرکوب می شدند، باور به این مهم که نهاد دین در قدرت مآل اندیش می شود را تقویت و تثبیت کرد.
این هر دو، چه شکاف در اجماع نیروهای وفادار به نظام جمهوری اسلامی، و چه خلل و تردید در پایه ی ایدئولوژیک آن در میان بخش هایی از مردم که همچنان پایبندی هایی از خود نشان می دادند، مهمترین دستاوردهای جنبش کنونی تا این لحظه و در این زمینه بوده است.
جهت دیگری که در جنبش کنونی قابل توجه است، تغییر نوع نگاه به رهبری اعتراضات و خواست های اجتماعی بود که در ابتدای مطلب با ذکر این نکته که به واسطه ی ناکارآمدی نیروهای اپوزیسیون از سویی و وجود نگاه به شکل عمودی هدایت مردم از دیگر سو، ملت را به محاق تاخیر یا تعطیل اعتراضات سوق داده بود، بدان اشاره شد. بر این اساس، خیزش اخیر در اولین قدم چنان باوری نسبت به شکل حرکت و هدایت جامعه را متزلزل کرد تا راه را باز و قدم ها را محکمتر در مسیری قرار دهد که شکل کلاسیک جنبش های عمومی را به چالش کشیده، در اولین قدم نیاز تاریخی به رهبری کاریزماتیک را از حافظه ی خود بزداید. رهبری اسطوره گونی که انحراف احتمالی هر حرکتی را به وجود خود و نه خیل هواداران و همراهانش گره می زد. چنان که می بینیم جنبش کنونی عاری از رهبری منفرد و بیشتر درگیر کاریزمای اهدافی چون احیای رای،تامین حقوق، تحقق آزادی و استقرار دموکراسی شده است. حتا در عین اینکه مهمترین کاندیدای معترض انتخاباتی – میرحسین موسوی – همچنان محور خواست های مردم است، مردم نه تنها خود راهبر وی بوده اند(که به تصریح خود موسوی نیز رسیده است) بلکه محوریت و نه رهبری وی را نیز قبل از اینکه شعارهای نمادینی در حمایت از وی سر دهند، با این گزاره مشروط کردند که "موسوی، موسوی، سکوت کنی خائنی". بعبارتی راهبر اساسی مردم در این فرصت تاریخی، خواست های اصیل و تاریخی ایشان است که هرکسی را با هر ویژگی در صورت پایبندی بدان ها می پذیرند، و به اقتضای ظرف افراد بر روی آنها متمرکز می شوند. این نکته را وقتی در کنار موج حق خواهی مردم که از ویژگی های اصلی دوران جدید است می گذاریم، نگاهمان به آینده امیدوارانه تر و خوش بینانه تر باز می شود. این مهم جز با مشارکت در چنان انتخاباتی و متعاقب آن پیگیری رای خود قابل تحقق نبود و امروز می بینیم همه ی این نتایج در کنار دیگر دستاوردهای این جنبش بیش از پیش نیروهای خواهان مشارکت در انتخابات را در گفته ی خویش راسخ تر می کند. امید که کوشش اخیر مردم ایران با اصرار و ایستادگی ایشان، به سرانجام های مورد نظر نزدیک و نزدیک تر شود.
منبع: http://azizi61.blogfa.com
|