یادداشت سیاسی سیاسی دیدگاه ادبیات زنان جهان بخش خبر آرشیو  
  اجتماعی اقتصادی مساله ملی یادبود - تاریخ گفتگو کارگری گزارش حقوق بشر ورزش  
   

اسطوره ی شاملو,
"غباری طاعونی از آفاق برخاسته است"


مسعود نقره کار


• سی سال پیش در نخستین ماه های استقرار حکومت اسلامی, احمد شاملو, نامدار ترین شاعر معاصر میهنمان "روزهای سیاه" و "دوران پرادباری" را پیش بینی کرده بود که "نهاد تیره" و "غبار طاعونی" اش از همان هنگام آشکار بود. او جسورانه فریاد شد که این نهاد و غبار: "می‌کوشد پایه‌های قدرت خود را به ضرب چماق و دشنه استحکام بخشد" و هدف اش "کشتار همه متفکران و آزاداندیشان جامعه است" ...

اخبار روز: www.iran-chabar.de
چهارشنبه  ٣۱ تير ۱٣٨٨ -  ۲۲ ژوئيه ۲۰۰۹


دوم مردادماه سالگشت پرواز سیمرغ شعر معاصر ایران, احمد شاملوست. این یادواره ی کوتاه ادای احترامی ست به او , که بزرگی از بزرگان فرهنگ و سیاست وطنمان است, و اشارتی به فرازهایی از دیدگاه های روشنگرانه ی شاملو, به عنوان یکی از روشنفکر ان فرهنگی و سیاسی میهنمان.
می دانم, و می دانید نوشتن درباره ی شاملو در یک نوشتار کوتاه "بحری در کوزه ای ریختن" و یا "با جامی در هوای نوشیدن دریایی" (۱) نشستن است.
*****

شاملوی شاعر به گفته و نوشته‌ی ده ها تن از شاعران و منتقدان هم عصرش "بزرگترین و مطرح ترین شاعر معاصر ایران" و "یکی از شاعران برجسته جهان" است، "شاعری ماندگار (۲)" که "شعرش کمالی یافت که دسترسی به آن ممکن نیست" (٣) و شاید به همین دلیل "تا شعر بر جاست، با ماست (۴)". شاعری که "شعریتی پدید می‌آورد که یکسره با چشم جان‌بین پیوند دارد، و نه با چشم جهان‌بین (۵)", شاعری که "بیش از هر چیز تلفیق دو صفت شکوهمند و مردمی مشخصه ی بنای بزرگی ست که از شعر پی افکنده است"(۶). و "...اگرچه خود را شاگرد نیمایوشیج می داند, اما آلوده ی تعصب بی جا نیست و به جست و جو و آزمون و مخاطره علاقه دارد. نیما و شاملو هر دو از "پیشروانند" اما اگر سنگینی و پیچیدگی اشعار نیما باعث شده است که نسل تازه از او کم ترین سهم را ببرد, شاملو چراغ دار راه فردای شعر ایران خواهد بود". (۷)
فروغ فرخزاد در باره ی شاملو گفته است: "شاملو در کنار نیما و در ردیف اول قرار دارد" (٨) و اخوان ثالث منصف تر از مصنف کتاب "نامداران ایرانی" (۹) درباره شاملو می گوید: "... و انصافا" راجع به شعر امروز ما – بعد از نیما- اگر حرفی و کاری باشد یقینا" باید اول در مورد احمد شاملو باشد, چون او امروز به ترین و قوی ترین شاعر بالفعل و بالقوه ای است که من می شناسم..." (۱۰), شاعری که شعرش شور شادی و تسلای سوگ مردم, زمزمه ی عاشقان و فریاد آزاد اندیشان و آزادیخواهان میهنمان شده است, و نشانگر این واقعیت که هیچ شاعر معاصری آوازه و شعرش اقبال آوازه و شعر او را نداشته و ندارد.
شاملو اما فقط پرآوازه ترین شاعر معاصر مهینمان نیست, رنگین کمانی ست این بیمرگ:
روشنفکر سیاسی و فرهنگی, "تجسم و تجلی تجدد ایرانی و حرکت روشنفکری" (۱۱), "شخصیتی تاریخی" (۱۲)، پژوهشگر, روزنامه نگار, مترجم, قصه نویس, صدای زیبای شعر و... رنگدانه های این رنگین کمان اند.
گویی در وصف خویش سروده است:
"...
آن که می اندیشد
به ناچار دم فرو می بندد
اما آنگاه که زمانه
زخم خورده و معصوم
به شهادت اش طلبد
با هزار زبان سخن خواهد گفت."

**********
شاملوی روشنفکر در نخستین ماه‌های بعد از انقلاب جسورانه روشن بینی اش را اثبات و فریاد کرد: "... روزهای سیاهی در پیش است. دوران پرادباری، که گرچه منطقا" عمر دراز نمی‌تواند داشت، از هم اکنون نهاد تیره خود را آشکار کرده است... و قشریون مطلق زده هر اندیشه ای را دشمن می دارند و کامکاری خود را جز شرط امحای مطلق فکر و اندیشه غیرممکن می شمارند. پس نخستین هدف نظامی که می‌کوشد پایه‌های قدرت خود را به ضرب چماق و دشنه استحکام بخشد و نخستین گام‌های خود را به آتش کشیدن کتابخانه‌ها و هجوم علنی به هسته‌های فعال هنری و تجاوز آشکار به مراکز فرهنگی کشور برداشته، کشتار همه متفکران و آزاداندیشان جامعه است.
اکنون ما در آستانه توفانی روبنده ایستاده‌ایم. بادنماها ناله‌کنان به حرکت درآمده‌اند و غباری طاعونی از آفاق برخاسته است. می‌توان به دخمه‌های سکوت پناه برد، زبان در کام و سر در گریبان کشید تا توفان بی‌امان بگذرد. اما رسالت روشنفکران، پناه امن جستن را تجویز نمی‌کند. هر فریادی آگاه کننده است، پس از حنجره‌های خونین خویش فریاد خواهیم کشید و حدوث توفان را اعلام خواهیم کرد. سپاه کفن پوش روشنفکران متعهد در جنگی نابرابر به میدان آمده اند... (۱٣)"
و به همین دلایل از شعرش نیز "غریو"ی بپا کرد تا اعتراض و "فریادهای عاصی آذرخش" جنبش روشنفکری میهنمان را به گوش و هوش همگان برساند.
چه کسی جز او می‌توانست در هنگامه ی یکه تازی خمینی و حکومت اش، حاکمیت اسلامی؛ یعنی قاتل زیبایی و معصومیت را اینگونه ساحرانه با کلام نقاشی کند:
"کباب قناری
بر آتش سوسن و یاس
روزگار غریبی‌ست، نازنین (۱۴)"
و با "اشک غمی گرده شکن در چشم", اما سرشار از امید, دادخواه کشتار دگراندیشان شود:
"نه
من هراسم نیست:
ز نگاه و ز سخن عاری
شب‌نهادانی از قعر قرون آمده‌اند
آری
که دل پرتپش نوراندیشان را
وصله‌ی چکمه‌ی خود می‌خواهند،
و چو بر خاک درافکندندت
باور دارند
که سعادت با ایشان به جهان آمده است.
باشد؛ باشد؛
من هراسم نیست،
چون سرانجام پر از نکبت هر تیره روانی را
که جنایت را موعظه فرماید می‌دانم
چیست
خوب می‌دانم چیست (۱۵)."

"....
در معبر قتل عام
شمع های خاطره افروخته خواهد شد
دروازه های بسته
بناگاه
فراز خواهد شد
دستان اشتیاق
از دریچه ها دراز خواهد شد
لبان فراموشی
به خنده باز خواهد شد
و بهار در معبری از غریو
تا شهر خسته
پیشباز خواهد شد..."(۱۶)
شاملوی روشنفکر, شجاع و دریادل، چشم در چشم دیکتاتور بزرگ, انکار این نماد نکبت و جهالت و جنایت شد:
"نمی توانم زیبا نباشم
عشوه ای نباشم در تجلی جاودانه.
چنان زیبایم من
که گذرگاهم را بهاری نا به خویش آذین می کند:
در جهان پیرامنم
هرگز
خون
عریانی جان نیست
و کبک را
هراسناکی سرب
از خرام
باز
نمی دارد.
چنان زیبایم من
که الله اکبر
وصفی ست ناگزیر
که از من می کنی.
زهری بی پاد زهرم در معرض تو.
***
جهان اگر زیباست
مجیز حضور مرا می گوید.

ابلها مردا
عدوی تو نیستم من
انکار توام."(۱۷)
شاملوی روشنفکر از روشنفکری گفت و به آن عمل کرد:
"... روشنفکری حرفه نیست. آرمان روشنفکر لزوما" آرمانی انسانی ست. خطی است که روشنفکران مردمی را در این سو قرار می‌دهد و روشنفکران خودفروخته یا کرایه‌ای را در آن سو. اینشتن و کیسینجر را مثل بزنیم. دو روشنفکر اصیل یهودی، گیرم در دو سوی خط. یکی عاشق‌وار نگران انسان و یکی روسپی‌وار در بستر ابلیس، یکی نگران آینده‌ی زمین و حرمت بشر و یکی خواهان بی‌رحم حاکمیت قوم خود به بهای نابودی همه آن دیگران... (۱٨)"
و در گفتار و کردار اش عاشق وار نگران انسان و زمین و حرمت بشر بود, روشنفکری که نقد و شک را باور داشت، و بی‌هراس از هیاهو و دشنام، "هرجا پیش آمده یا پایش افتاده حرف و عقیده‌ام را با بی‌پروائی تمام مطرح کرده‌ام (۱۹)."
در عرصه سیاست "انکار" دیکتاتور ها بود. و هنگام که به لغزش‌ها و خطاهای حزب توده, و یا هر جریان سیاسی ای که دلبسته ی آن بود, پی برد, بر آنان شورید و برابرشان ایستاد. شاملو خطای خویش نیز می دید, فروتنانه از خطای خویش می گفت و به نقد و تصحیح آن بر می خاست.
در عرصه فرهنگ و هنر نیز اینگونه بود، نقادی عصیانگر و سنت شکنی شکاک و شناسا:
"چرا ما مردم در همه چیز به چشم تابو نگاه می‌کنیم؟ چرا تصور می‌کنیم همه چیز به بهترین نحو ممکن در گذشته‌های دور گفته شده، همه دستورالعمل‌های زندگی همان چیزهائی است که از هزار سال پیش به صورت غیرقابل تغییری در کتاب‌ها ثبت کرده‌اند؟ چرا ما مردم هر از چندی به خانه تکانی ذهنی نمی‌پردازیم؟ چرا از به موزه سپردن عقاید عهد بوقی‌مان وحشت می‌کنیم؟ چرا هیچ وقت به لزوم یک انقلاب فرهنگی یا دست کم یک وارسی جدی در باورها و خوانده‌ها و شنیده هامان پی نمی‌بریم؟(۲۰)"
و این چراها را شاملو در رابطه با "جنجال‌های مبتذل و هیاهوهای بی‌معنایی" که به دنبال اظهارنظر و طرح دیدگاه‌های انتقادی‌اش درباره فردوسی و برخی اساطیر شاهنامه و پاره‌ای پادشاهان و محمدرضاشاه و ولیعهدش برپا شد، تکرار کرد.
اظهارنظر شاملو در باره ی شاهنامه، بوستان سعدی و مثنوی مولانا را جماعتی "اهانت به فرهنگ ملی" و "توهین به مقدسات" اعلام کردند، و پاره‌ای از این "استادان جا سنگین" بی آنکه سخنان او را شنیده و یا خوانده باشند بساط فرسوده‌ی اتهام زنی به "شاعر آزادی" پهن کردند(۲۱). عده ای تلاش کردند به بهانه‌ی "دفاع از حریم بزرگان ادب فارسی" بر کارنامه ی درخشان اش سایه بیاندازند, اما نتوانستند. در کارنامه ی شاملو همچون کارنامه ی هر روشنفکرفرهنگی و سیاسی افت و خیز , و لغزش و خطا نیز ثبت است اما خیزش ها و درخشش های این کارنامه چنان عظیم و شگفت انگیزاست که انکار شاملو نتیجه اش نفی انکار کننده است.
"وقتی قرار نیست معلوم باشد چی مقدس است و چی نیست اتهام "توهین به مقدسات" دریک کلام "پرونده سازی" است. و این رسم رایج کسانی است که چغلی کردن را از بحث و فحص جدی راحت‌تر یافته‌اند. (۲۲) "
"دریانوردان
هرچه به دریا می‌روند
خشک‌تر باز می‌گردنند

آن که به خشکی نشسته است
در شهری آن سوی دریاها
از پله‌هایی تاریک پایین می‌رود
و در چشمه‌ای روشن
به گوهری نایاب می‌رسد

دریانوردان
به حسادت
رسن در گردن او می‌افکنند
و خودرا حلق آویز می‌کنند(۲٣)

او "چشم و چراغ" کانون نویسندگان نیز بود , که شجاعانه به دنبال تحقق آزادی اندیشه ، بیان و قلم رنج راه کشید.
از او پرسیدند:
"از تجدید حیات کانون نویسندگان چه خبر؟ "
و چنین پاسخ گفت "بامداد شاعر" :
"... ، آن که تجدید حیات بکند یا نکند باید مثل لازار انجیل قبلا" مرده باشد. پس بهتر است بگوئیم "تجدید فعالیت" آن و نه "تجدید حیات".
کانون نویسندگان ایران مرده نیست ، چرا که هیچگاه انحلال خودرا نپذیرفته است. جلوی فعالیت آن به دلیلی که هرگزبه زبان نیامدگرفته شد. می کوشیم فعال اش کنیم و تازه به عقیده من اگر نشدهم اهمیتی ندارد. کانون نویسندگان زنده است چون فکرش در ذهن یکایک ما زنده است. یعنی هر یک از ما کارگران فرهنگی که به مواضع درخشان آن پابندیم به تنهایی یک کانونیم"(۲۴).


*********
"هرکول فرهنگی" (۲۵) ما آنجا که دست به کار پژوهش زد "کتاب کوچه " را , سترگ و رشک ‌برانگیز , به ارمغان آورد:
"..... ماقیافه‌ی درونی جامعه را توی آینه داریم به خودشان نشان می‌دهیم. به اش می‌گوئیم تو ناگزیری خودت را یک خرده آرایش کنی ، می‌بینی؟ این شاخک‌هائی که برای خودت گذاشته‌ای را باید بریزی دور ، تا چهره واقعی خودت را ببینی."(۲۶)
جامعه ومردمی که شاملوی عاشق انسان و همدست توده‌ی محروم ، دلبسته آنان بود:
" .......و من در لفاف قطعنامه‌ی میتینگ بزرگ متولد شدم
تا با مردم اعماق بجوشم و با وصله‌های زمانم پیوند یابم
تا به سان سوزنی فرو روم و برآیم
و لحاف‌پاره‌ی آسمان‌های نامتحد را به یکدیگر وصله زنم
تا مردم چشم تاریخ را برکلمه‌ی همه‌ی دیوانها حک کنم -
مردمی که من دوست می‌دارم
سهمناک‌تر از بیشترین عشقی که هرگز داشته‌ام.... ".(۲۷)
او در پاسخ به این سوال در باره کتاب کوچه که : "آیا شده است که به خاطر اجازه نشرش به خود سانسوری بپردازید؟",گفت:
" ...نه ، برای اینکه اجازه دادن به سانسور شدن ، به عقیده من یک نوع تسلیم است. من حتی ترجیح می‌دهم اثری را که دستور می‌دهند مثلا" فلان جایش را باید حذف کرد اصلا"منتشر نشود. "(۲٨)
و "فلان جا"هادر کتاب کوچه فراوانند؛ که نمونه اند اینها :
" ....آخوند: صاحب عقاید پوسیده.
آخوند(یا ملا)شدن چه آسان ، آدم شدن چه مشکل.
آخوند، نباشد درد و غم!
آگر به دعای بچه‌ها بود، یک آخوند زنده نمی‌ماند!
شمر و یزید اگر برای امام حسین و اهل بیتش بد بودند، برای آخوند و روضه خوان که خوبند!......" (۲۹)
و شاملوی پژوهشگر نیک می‌دانست، "فلان جا"ها همه‌ی اسرارند":
" ....آن وقت که با"عام"(توده‌های مردم) گویم سخن
آنرا گوش دار!
که آن همه "اسرار" باشد!
هرکه "سخن عام" مرا رها کند که:
- "این سخن ، ظاهر است ، سهل است!"
از من
و سخن من ، بر(میوه) نخورد!
هیچ ، نصیبش نباشد!
بیشتر اسرار، در آن "سخن عام" گفته شود!"(٣۰)
" ......ماجرای کتاب کوچه‌ی احمد شاملو بی‌شباهت به حماسه‌ای پایان ناپذیر نیست....فقط تخیل شاملو می‌توانست چنین چیزی را تصور و به واقعیت نزدیک کند. ....کاری با این عظمت را در کشورهایی که منطق فرهنگی بر آن‌ها حکومت می‌کند، کسی یک تنه انجام نمی‌دهد. ولی به نظر می‌رسدکشور ما فقط کشور رستم و اسفندیار نیست که برای رسیدن به مقام قهرمانی باید هزارخطررا به جان خرید, بلکه کشور هرکول های فرهنگی مثل دهخدا , احمد کسروی و احمد شاملو هم هست: یک تنه به سراغ تخیل فولکلوریک یک ملت چند سرعائله رفتن و قدرشناسانه و فروتنانه ، و درعین حال مشتاقانه و آزمندانه یاد گرفتن و یاداشت کردن. از این نظر شاملو، گرچه دانشمند به معنای امروزین کلمه نیست ، قابل مقایسه با ابوریحان بیرونی است: و اگر جنس عوض کند، شهرزاد قصه گوست. این آدمها- فردوسی ، ابوریحان ، ابن سینا، سهروردی ، دهخدا، شاملو – سر و گردنی از همگان بالاتر می‌ایستند.
این جنم از آن جنم‌های پیغمبران عهد عتیق "هومر" یونانی ، فردوسی طوسی ، ابوالفضل بیهقی ، مسعودی مروج الذهب ، "اووید"رومی ، "دانته الیگری "ایتالیایی ، "جفری چاسر" و "شکسپیر" انگلیسی است که مدونان بزرگ تواریخ و قصص و روایات خیالی ملل خویش اند. این قهرمانان بزرگ فرهنگی به نثر، به شعر و به زبان تاریخ و قصه و مثل و متل جهان‌های مخفی مانده‌ی ملل خویش را درونی کردند، و اگر از خودگذشتگی و فداکاری و غیرت اینان نبود، امروز بخش عظیم فرهنگ جهان در اقیانوس نسیان غرق می‌شد. و چه بسا که بسیاری چیزها غرق شده‌اند و ما از آنها هرگز باخبر نخواهیم شد.
بعضی‌ها اگرصدپای سالم داشته باشند به گردپای این مرد یک پا نتوانند رسید. چنین شخصی حق دارد به مدعیان رقابتش حتی پوزخند هم نزند. وقتی که توجهانی را "اطلس وار" با شاهرگ و شانه و گردن و سینه بالا می‌بری ، جزایر و شبه جزایر و حتی دریاهای غران و توفان کجا توانند به تو رسید؟"(٣۱)
******
دوم مرداد:".... احمد شاملو رفت, و این همه چراغ رابطه که خاموش شد. در سوگ او چه بگویم که یک رگم هشیار نیست. اما تسلی آیدا همین بس که نگه دارنده ی نیکوی امانت مردم ایران بود, وگرنه این قدح مالامال از در و گوهر زودتر شکسته بود" (٣۲)
قدحی که در خیزش آزادیخواهانه ی بخشی از مردم , بار دیگر در شعار های نوشته و سرود شده گوهر خویش عرضه کرد :
" بگذار بر خیزد مردم بی لبخند
بگذار برخیزد!
...........
بر برکه ی لاجوردین ماهی و باد چه می کند این مدیحه گوی تباهی؟
مطرب گور خانه به شهر اندر چه می کند
زیر دریچه های بیگناهی؟

بگذار بر خیزد مردم بی لبخند
بگذار بر خیزد! (٣٣)


----------------------------
زیرنویس:
۱- خسرو قدیری ، زمانه ، شماره ١، مهرماه ١٣٧٠
۲ احمد کریمی حکاک ، احمد شاملو، شاعر ماندگار، سخنرانی در شمال کالیفرنیا، از ویژه نامه‌ی ، چنین
گوید بامداد شاعر ٢٠٠٠- سوئد
٣- رضا سید حسینی , احمد شاملو ؛ شاعر شبانه ها و عاشقانه ها, گرد آورنده حبیب صاحب اختیاری ,انتشارات هیرمند , سال ۱٣٨۱
۴- جواد مجابی ، تا شعر برجاست ، شاملو برجاست ، ٥ مرداد ١٣٧٩، از ویژه نامه چنین گوید، بامداد شاعر
۵- احمد کریمی حکاک ، منبع شماره ۲
۶- محمد علی سپانلو , منبع شماره ٣
۷- اسماعیل نوری علاء , صور اسباب در شعر امروز ایران , انتشارات بامداد , تهران , سال ۱٣۵۴
٨- فروغ فرخزاد , احمد شاملو , شاعر شبانه ها و عاشقانه ها, گرد آورنده حبیب صاحب اختیاری ,انتشارات هیرمند , سال ۱٣٨۱
۹- اشاره به کتاب " نامداران ایرانی" تهیه شده توسط آقای عباس میلانی ست , من هنوز این کتاب را ندیده ام , بهمین دلیل در اینجا به تکه ای از معرفی این کتاب توسط آقای مسعود بهنود اشاره می کنم , که در سایت آقای بهنود و بی بی سی فارسی آمده است :" ...پر فروش ترین و تکرار شونده ترین شاعر این دوران احمد شاملو نامش در این کتاب نیست ...". در بخش ادبیات این کتاب ۱۲۰۰ صفحه ای که به زبان انگلیسی منتشر شده است فروغ فرخزاد و مهدی اخوان ثالث و..... به عنوان نامداران عرصه ادبیات( شعر) معرفی شده اند.
۱۰- مهدی اخوان ثالث , احمد شاملو , شاعر شبانه ها و عاشقانه ها, گرد آورنده حبیب صاحب اختیاری ,انتشارات هیرمند , سال ۱٣٨۱
۱۱- احمد کریمی حکاک ، احمد شاملو، شاعر ماندگار، سخنرانی در شمال کالیفرنیا، از ویژه نامه‌ی ، چنین
گوید بامداد شاعر ٢٠٠٠- سوئد
۱۲- عبدالکریم سروش ، (به نقل از حافظه)، ایران استار (تورنتو)، سال ٢٠٠٠
۱٣- احمد شاملو,کتاب جمعه , تهران , ۴ مرداد سال ١٣٥٨ , شماره ۱
۱۴و۱۵و۱۶و۱۷- از سروده های احمد شاملو
۱٨- احمد شاملو، "آرمان هنر جز تعالی تبار انسان نیست"، آدینه ، شماره ٧٢، مرداد١٣٧١
۱۹- احمد شاملو ، مفاهیم رند و رندی در غزل حافظ، زمانه ، امریکا
۲۰- احمد شاملو، منبع شماره ۱۶
۲۱- دکتر خسرو فرشید فر, از دانشگاه تهران , احمد شاملو , شاعر شبانه ها و عاشقانه ها, گرد آورنده
حبیب صاحب اختیاری ,انتشارات هیرمند , سال ۱٣٨۱
۲۲- منبع شماره ۱۶
۲٣- عمران صلاحی ، از دفتر الهامات ، برگرفته از دفتر هنر، شماره ٨، سال ١٣٧٦
۲۴- احمد شاملو، "آرمان هنر جز تعالی تبار انسان نیست"، آدینه ، شماره ٧٢، مرداد١٣٧١
۲۵- رضا براهنی ، دیباچه احمد شاملو، "صد پا به گرد آن پا نرسد" ، شهروند، شماره ٣٥١، ٢١فروردین ١٣٧٧
۲۶- احمد شاملو، زمانه ، شماره ١، مهر١٣٧٠
۲۷-احمد شاملو، هوای تازه ، انتشارات نیل ، چاپ پنجم
۲٨- احمد شاملو، زمانه ، شماره ١، مهر١٣٧٠
۲۹- احمد شاملو، کتاب کوچه. حرف آ، دفتر دوم انتشارات مازیار، ١٣٥٨
٣۰- شمس تبریزی. خط سوم ، دکتر ناصرصاحب الزمانی ، تهران
٣۱- رضا براهنی ، دیباچه احمد شاملو، "صد پا به گرد آن پا نرسد" ، شهروند، شماره ٣٥١، ٢١فروردین ١٣٧٧
٣۲- سیمین دانشور, احمد شاملو , شاعر شبانه ها و عاشقانه ها, گرد آورنده حبیب صاحب اختیاری ,انتشارات هیرمند , سال ۱٣٨۱
٣٣- احمد شاملو


اگر عضو یکی از شبکه‌های زیر هستید می‌توانید این مطلب را به شبکه‌ی خود ارسال کنید:

Facebook
    Delicious delicious     Twitter twitter     دنباله donbaleh     Google google     Yahoo yahoo     بالاترین balatarin


چاپ کن

نظرات (۰)

نظر شما

اصل مطلب

بازگشت به صفحه نخست