شاملو منتظر است!
جهان آزاد
•
خانه در آتش سوخت
روشنایی ها را کشتی کشتی دزدیدند
عشق زندانی است
خون شفاف کبوترها را ریخته اند
...
اخبار روز:
www.iran-chabar.de
شنبه
٣ مرداد ۱٣٨٨ -
۲۵ ژوئيه ۲۰۰۹
با شما هستم آی ...،
با شما ای شعرا
ای سخن پردازان
ای قلمداران باریک اندیش
ره نشینان خرابات خیال!
با شما هستم من،
ای خدایان سخن:
وقت آن است که از سایه برون آیید
و قلمهاتان را بردارید
و از این رنج
از این رنج
ـ که بر میهن مان می گذرد
سخنی ساز کنید
وقت آنست که با تیغ قلم
جنگ آغاز کنید!
وقت آنست که
در معرکه ی جرأ ت
گردن بکشید،
روی پیراهن خود عکس تهمتن بکشید!
وقت آن است
که دوشادوش سیمین و اسمعیل*
تسمه از ُگرده ی دشمن بکشید
شاملو منتظر است
وقت آنست که برخیزید
دو سه خطی بنویسید که خوانا باشد!
ساده و روشن، درباره ی آزادی
تا به او هدیه کنید
واگر هم نتوانستید
روی تنهایی خود نقشه ی لندن بکشید!
شاملو عاشق آزادی وزیبایی بود
و ستایشگرانسان و امید
" دوستت دارم"
هم ز لبهایش می بارید
هم ز چشمانش
سفله گان بیهده کوشیدند
"دوستت دارم" را از دفتر او پاک کنند
چه تلاش عبثی!
"ای مگس عرصه ی سیمرغ نه جولانگه تست!"**
او قلمدانش را هر شب
با جوهر عشق
در خیابان آزادی ُپر می کرد
تا سرودی بسراید سبز
یا کلامی بنویسد سرخ
ویقین داشت که با همت مردم
یکروز
دستگاه ستم دین نیز
راهی دوزخ خواهد شد!
وچه نزدیک است آن روز
امروز!
با شما هستم من
با شما هستم آی...
آی شیرین سخنان
واژه سازان ِ زبر دست، خدایان ِ کلام
سختکوشان معانی پرور!
مفلقان، نادره گویان و قلمفرسایان
با شمایانم من:
آی شیرین سخنان:
بنویسید و بگویید به ابنای زمان
"که شهیدان که اند اینهمه خونین کفنان"؟!**
خانه در آتش سوخت
روشنایی ها را کشتی کشتی دزدیدند
عشق زندانی است
خون شفاف کبوترها را ریخته اند
سینه ـ سرخان را قپانی در مسلخ
آویخته اند
روز و شب قصه ی داغ است و درفش
ای سخن پردازان، ای باریک اندیشان
بس کنید،
دست بردارید از جیغ بنفش
دست بردارید از قالب "حجم"،
"موج ناب"!
بنویسید زآ ب
بنویسید زخاک
بنویسید ز آزادی و زیبایی و عشق
بنویسید ز سهراب و ندا!
بنویسید ز بیداد و جنون
من چه می دانم.....؟
چشمهاتان را باز کنید
در و دیوار پر ازمضمون است
کوچه و شهرو خیابان همه پر خون است
بنویسید ز چیزی که تداعی بکند خنجر را
بنویسید ز چیزی که بسوزاند
جگر"رهبر" را!
بنویسید ز دزدی ها!
با زبانی بنویسید که شیرین و روان باشد
قابل فهم برای همه از پیر و جوان باشد!
ول کنید،
سبک رویائی و سهراب سپهری را
حرفهاتان را آسان و مشخص بزنید
"هیچ صیادی در جوی حقیر تجرید
صدفی صید نخواهد کرد"
هیچکس با اشعار تجریدی
به دهی راه نخواهد برد!
و اباطیلش را
روی دروازه ی تاریخ
نخواهند نوشت!
شهر از بوی بسیجی ها
متعفن شده است
موج خون از در و دیوار فرو می ریزد
پاسداران هر روز
جسد چند جوان را
می سپارند به مادرهاشان
همه ی زندانها
ُپرو پیمان است
وه چه ارزان وچه آسان است
از گلستانه و از بوی علف،
حرف زدن!
بی خطر هم هست!
با شما هستم آی...
ای قلمفرسایان
ای خدایان سخن پردازی
بگذارید از این توفان هائل
و از این موج گرانسنگ بساحل برسیم
بگذارید خیابانها را از خون
پاک کنیم
بعد از آن در فردای پیروزی
همه با حضرت رویایی و چالنگی
می نشینیم و اشعاری شیرین می بافیم
همه حجم،
همگی پست مدرن!
موج ناب!
جهان آزاد
اول مرداد ۱٣٨٨
* سیمین بهبهانی و اسمعیل خوئی
** از حافظ
|