سیاسی دیدگاه ادبیات جهان - مقالات و خبرها بخش خبر آرشیو  
   

نامه ای از یک جوان تهرانی
با کارت عضویت بسیج به آیت الله سید علی خامنه ای!


• نه آقا نترسید کسی تهمت فرار را از مردن به شما نخواهد زد، فرار کنید، فرار! نوبت خودتان است، مردم ایران مثل شما نیست که او را روی مین فرستاده و می فرستید. اگر چه با اینهمه دانشمند بسیجی که دور خودتان جمع کرده اید، فرار از چنین دامی که خود گسترانده اید چندان آسان نیست. ولی به قول بیهقی اگر آن لباس مبدل که مشفقانه بگفتم را ملبس شوی شاید از میدان مین خود ساخته بدر روی! ...

اخبار روز: www.iran-chabar.de
دوشنبه  ۲۱ فروردين ۱٣٨۵ -  ۱۰ آوريل ۲۰۰۶


حضرت آيت الله سيد علی خامنه ای سلام عليکم
چندی پيش سرکار همه ی کسانی را که قصد مذاکره با آمريكا را داشتند بی غيرت و بی سواد سياسی خوانديد و آنها را با سر و صدای زياد ترسانديد و البته آنها هم از حق نگذريم با قيل و قال شما ترسيدند. و اين تازگی نداشت و همه ملتهای   ايران و جهان غرامتی را که دست فشردن بازرگان با نماينده ی آمريكا پرداختند را به ياد دارند. در آن روزگار که در حقيقت دست چپی ها اعم از مجاهدين و فداييان و ديگران آتش بيار معرکه بودند و اسلاميون برای عقب نماندن از آنها به صورت سنگين هيزم کشی می کردند. اين هيزم کشی که کارد کشی و تناب کشی و قمه کشی و چماق کشی را هم بدنبال داشت چنانکه هنوز هم ادامه دارد چنان دماری از روزگار ايران و ايرانی در آورد که کسی نخواهد توانست همه ی ابعاد آنرا به قلم و رقم آورد. جنگ نامقدس و منحوس هشت ساله و مليونها کشته و زخمی و فلج و مليونهای ديگر يتيم و بيوه و عزادار و   ده ها هزار نفر قتل سياسی قتل های به فتوا و به فرموده زنجيره ای، شکنجه و زندان و تجاوز جنسی و غيره همه و همه از پی آمدهای تنبيهی آن دست فشردن بود و هنوز هم هست. و عباس امير انتظام که روزی از خوديها بود بيست و شش سال از بهترين سالهای زندگيش را در سياهچالهای « دانشگاه» علوی و نبوی شما پاکان گذراند.   شما با آن امام پيشين خمينی ايران شکن ـ   و جالب است که، از آنجا که بت ِ واقعی مردم ايران ، ايران زمينشان بود، بنی صدر و عده ای روشنفکر نمای اسلامی خمينی را بت شکن خواندند و همشان هم امروز حاشا می کنند، خوشبختانه عکس های دستبوسی های بنی صدر و يزدی و ديگر ملی مذهبی ها هنوز هستند ـ و دستگاه تبلغاتيتان چگونه جوانان نابالغ را روانه جبهه های جنگ کرديد و با تحميق آنان و آويزان کردن کليد پلاستيکی بهشت که از چين ژاپن و کره شمالی وارد می کرديد آنان را از جبهه وادار به رفتن روی مينها کرديد و به جهنمشان فرستاديد و روز واقعه نعره زديد که آنان امروز و امشب را با امام حسين و امام علی و فاطمه زهرا شام و شراب می خورند. و من هرگز مادرم را فراموش نمی کنم که آن شب هايی که تازه برادرم و پس از او پدرم از جهنم اسلام به جهنم جنگ و از آنجا به جهنم نيستی رهسپار شده بوند، آری مادرم آنروزها و آن شبها چه خنده های هذيانی و هيستريک سر می داد و قاه قاه می خنديد و های های می گرييد که خمينی و هاشمی و خامنه ای و بنی صدر گفته اند که فرزند ۱۵ سال و يک ماهه اش از چند شب پيش که روی مين رفته و تکه تکه شده و به لقاء الله پيوسته حال هر شبی مهمان کسی ست، يک شب مهمان علی ست و يک شب مهمان حسين است و يک شب مهمان فاطمه ولو نامحرم!
آری آقای خامنه ای مادرم هم هفت سال پس از آنکه برادرم و پدرم از جهنم و در راهی جهنمی به جهنم رفتند ، او هم، مادرم هم به جهنم رفت. حضرت آيت الله خامنه ای حتما تعجب می کنيد که چرا اين همه از جهنم حرف می زنم، حتا راجع به خانواده ی خودم! باور کنيد از زمانيکه با اراده ای محکم دست از اسلام و خرافاتش برداشته ام، با همه ی کشته های دور و نزديک خانواده ام بدست اسلام ناب محمدی ـ که اگر بخواهيم و اگر نخواهيم صدام حسين هم پرچمدار اسلام ناب محمدی ست ـ آری با همه ی کشته شدگان خانواده ام   بدست اسلام راستين امروز احساس می کنم که گر چه با از دست دادن برادرم و پدرم و پيرو آنها مادرم، با خواهرم و فرزندانش و با شوهر ديوانه شده از جنگش در اين جهان تنهايم ولی آقای خامنه ای باور کنيد وقتی درجه تنفرم از شما روحانيون به طور عموم و شخص شما به طور اخص را اندازه ميگيرم احساس می کنم که در بهشتم، بهشت! آقای خامنه ای باور کنيد با همه تنفرم به شما و لباستان گاهی شما را تحسين می کنم که موفق شديد اين همه تنفر را در روح و روان من و ده ها مليون پير و جوان ايرانی ديگر نسبت به نه تنها خودتان و روحانيون بلکه اسلام بوجود آوريد! ولی ای کاش قيمت اين تنفر اينقدر گران نبود. ای کاش اين قيمت روز به روز گران و گرانتر نمی شد. ای کاش بازماندگان کشته شدگان بيست و هفت سال حکومت جهل و جنون و اسلام، ای کاش باقی ماندگان وفاداران به شما به خود آيند و نگذارند شما تير خلاس را به ايران بزنيد، چنانکه به سرهای گرانبهای انديشه و هنر و فرهنگ زديد.
آقای خامنه ای در انتخابات اخير در ميان گروهی بسيجی بودم، باور کنيد غير چهار نفر جيره بگير همشان مثل من بودند، کارت عضويت بسيج داشتند ولی همشان به سرکار به صورت توهين آميز و فحش رکيک ياد می کردند. من هر شب در کنار آينه به کارت عضويتم به بسيج نگاه و فکر می کنم و مثل مادرم که از غم به بهشت رفتن شوهرش و فرزندش   ديوانه شده بود قاه قاه می خندم. آقای خامنه ای شايد من هم ديوانه شده باشم ولی خنده ام از ديوانگی نيست از هوشياری ست، من به ريش آيت الله و رهبر آزاده، رهبر معظمی می خندم که روی من بسيجی حساب باز کرده و می خواهد برود به جنگ آمريكا و غرب که هيچ، انسانيت کل جهان! آقای خامنه ای ببخشيد من را. من آدم بی ادبی نيستم، من به خودم اجازه نمی دهم حرفهای « بد» پيرها و جوانها، زنها و مردها، باسوادها و بی سوادها، نظامی ها و شخصی ها را برای شما تکرار کنم، ولی شما را به خدا يک بار هم که شده به قول خودتان کارهای «رضا خان قلدر» يا « محمد رضا شاه ملعون» يا حجت الاسلام و المسلمين شاه عباس صفوی را بکنيد تا ببينيد چقدر در جامعه مردمی هستيد. شايد ندانيد آنها چه می کردند، شايد هم خودتان را به قول ما جونا بزنيد به کوچه ی علی چپ، در حال برای دانستن حرف مردم بهتر است چند بار با لباس مبدل از کاخ بزنيد بيرون و بشنويد حرفها و نظرات مردم نسبت به خودتان را. شما خودتان از قول پيامبر و امام و معصوم گفتيد هر کاری در راه خدا مباح است حتا قتل و آدم کشی. و اين چنين بود که پروانه و داريوش فروهر و کاظم سامی   را که از دوستان پدر و مادر من بودند و هزاران ديگر با نام و نشان و بی نام و نشان را داديد سلاخی کردند. حالا برای يک کار خيری که هم صلح و صلاح خودتان درش هست و هم شايد ايران را نجات بدهد بياييد و مثلا يک عمل حرام انجام بدهيد و ريشتان را بتراشيد و با يک دست کت و شلوار و کروات و يک عصای طلاييِ از کاخ بزنيد بيرون، بگذاريد مردم نترسند، خواهيد ديد که تا چه اندازه می توانيد روی اين مردم حساب کنيد.   شما خودتان هم مثل جدتان همان هفتاد و دونفر را بيشتر نداريد. جدتان حرف مشاورينش را گوش نکرد رفت در گودال قتلگاه اول ديگر کشی کرد و بعد هم خودکشی. شما را به خدا پند بگيريد. بياييد و حرفهای امام خمينی و امام هاشمی رفسنجانی و همه امامان معصوم و غير معصوم و پيغمبر را پس بگيريد، به خدا زندگی بهتر از مرگ است. با اين کار هم مردم شما را می بخشند و هم آمريكا. هيچ خيانت کار احمقی هم پيدا نخواهد شد که به خاطر نجات ايران شما را به « بی غيرتی و ندانستن الفبای سياست » شماتت و ملامت کند. هيچ کس هم پيدا نخواهد شد که بگويد اين « صالحان تشنه ی خدمت» تا توانستند کشتند و به کشتن دادند، و با اجساد جوانان ايرانی بر زمين نوشتند مرگ بر آمريكا، مرگ بر انگليس، مرگ بر شوروی، مرگ بر آلمان، مرگ بر فرانسه، مرگ بر دانمارک، مرگ بر غرب، مرگ بر ضد ولايت فقيه   و با اين شعارها هر روز بر شمار کشته ها، زندانی ها، مورد شکنجه قرار گرفته ها، مورد تجاور قرار گرفته اضافه شد. نه آقا نترسيد کسی تهمت فرار را از مردن به شما نخواهد زد، فرار کنيد، فرار! نوبت خودتان است، مردم ايران مثل شما نيست که او را روی مين فرستاده و می فرستيد. اگر چه با اينهمه دانشمند بسيجی   که دور خودتان جمع کرده ايد، فرار از چنين دامی که خود گسترانده ايد چندان آسان نيست. ولی به قول بيهقی اگر آن لباس مبدل که مشفقانه بگفتم را ملبس شوي شايد از ميدان مين خود ساخته بدر روي! ولی ترسم همه از آن است که آن نکني، و آنان با شما چنان کنند که با برادرتان و برادر برادرتان هاشمی رفسنجانی کردند! آن حسين افلقی ِ صدام را می گويم او را با ريش در ملاء آوردند و چوب زير زبانش کردند، و باز بگويم که ترسم همه از آن است که ترا با ريش بياورند و آنرا بتراشند و چوب زير زبانت کنند و ما را به جای خنده بگريانند، که با رهبری اين چنين فرزانه ما چنين کردند معامله!
زمنجنيق فلک، اينبار از لطف بيست هفت سال حکومت اسلام ناب محمدی، و بيست هفت سال صبر نامعقول ملت ايران بمب اتم است که می بارد.
والسلام آقای خامنه ای
از تهران امضاء محفوظ              
 


اگر عضو یکی از شبکه‌های زیر هستید می‌توانید این مطلب را به شبکه‌ی خود ارسال کنید:

Facebook
    Delicious delicious     Twitter twitter     دنباله donbaleh     Google google     Yahoo yahoo     بالاترین balatarin


چاپ کن

نظرات (۰)

نظر شما

اصل مطلب

بازگشت به صفحه نخست