رسانه ملی، گامی به سوی ایران باز
فربد میرانسان
•
. به راستی اگر من ایرانی خارج از کشور در عمل و به دلیل پایبندی به قانون کشور محل سکونتم از شبکه ای چون BBC حمایت مالی می کنم چرا با حمایت خود اسباب برپایی یک شبکه حرفه ای ملی را برای وطنم فراهم نیاورم؟
...
اخبار روز:
www.iran-chabar.de
سهشنبه
۶ مرداد ۱٣٨٨ -
۲٨ ژوئيه ۲۰۰۹
رسانه ملی، گامی به سوی ایران باز*
"در این غربت ناشاد
یاسی ست اشتیاق
که در فراسوهای طاقت می گذرد.
بادام بی مغزی می شکنیم
یاد دیاران را
و تلخای دوزخ
در هر رگمان می گذرد."
احمد شاملو-دیماه 1357 لندن
تامل در چیستی و چگونگی رابطه انسان ایرانی خارج از مرزهای جغرافیایی ایران با وطن در این بزنگاه تاریخی هفته هاست ذهن نگارنده این نوشتار را به خود مشغول داشته است. تلاش خستگی ناپذیر جمع قابل توجهی از هموطنان خارج از کشور برای اطلاع رسانی و محکومیت نقض گسترده و آشکار حقوق بشر در ایران البته چشمگیر و قابل تقدیر است. من اما حسی تلخ و ژرف نسبت به نابسندگی فعالیتمان در مقایسه با وسعت آنچه در ایران می گذرد دارم واطمینان دارم دوستان زیادی در این حس با من شریکند. این نوشتار کوشش و فراخوانی ست برای یک هم اندیشی برای تبیین رابطه ما خارج نشیان با وطن.
صورت مساله از نظر من بدین قرار است و اطمینان دارم که جمع کثیری از هموطنان خارج از کشور با من در این صورتبندی حداقلی از آنچه در هفته ها ی اخیر بر ایران رفته همداستانند: حکومت ایران اشکارا به اعتماد شهروندان ایران خیانت کرده با انجام تخلفات گسترده پیش از اجرای انتخابات، در حین اجرای انتخابات و پس از انتخابات و با سرکوب گسترده و خونین هموطنانمان عملا امکان هر نوع کنش سیاسی دموکراتیک در داخل مرزهای جغرافیایی ایران رامنتفی کرده است. نقض حقوق بشر آنچنان آشکار و گسترده بوده و پایمردی هموطنان داخل کشور در مقاومت در مقابل سرکوب و انتقال اطلاعات آنچنان چشمگیر که توجه و همدردی بخش قابل توجهی از جامعه جهانی را برانگیخته است. هموطنان خارج از کشور نیز تاکنون کوششی درخور در محکومیت اقدامات حکومت جمهوری اسلامی داشته اند از جمله در اعتصاب غذای جمعی از روشنفکران و هنرمندان در مقابل ساختمان سازمان ملل در شهر نیویورک و گردهمایی ها و راهپیمایی های جهانی که بیگمان ادامه خواهد داشت.
به نظر من ما ایرانیان خارج از کشور در عین همدلی و تلاش در کنار هموطنان داخل کشور برای به ثمر رساندن اهداف جنبش مدنی مردم ایران به لحاظ برخورداری از امنیت جانی و مدنی حاصل از زندگی خارج از کشور صلاحیت اخلاقی برای تدوین استراتژی مقاوت مدنی برای هموطنان داخل کشور نداریم. پرسش اما اینجاست که آنچه ما در خارج از مرزهای کشور انجام می دهیم تا چه حد در پیشبرد اهداف این جنبش و تامین منافع ملی ایران موثر است و از آن مهمتر ظرفیت ایرانیان خارج از کشور برای کمک به هموطنان داخل کشور چه قدر است و چه میزان از این ظرفیت تا به حال استفاده شده؟ چه را ه های نااندیشیده و امکانات نامکشوفی وجود دارد؟ چگونه میتوان از پتانسیل موجود در خارج کشور برای بیشینه کردن فشار توامان به حکومت ایران و قدرتهای جهانی در راستای منافع ملی ایران و کمک پایدار به جنبش مدنی ایران استفاده کرد؟
هدف این نوشتار در وهله نخست گشایش این بحث و فراخوان برای یک هم اندیشی ملی به ویژه بین هموطنان خارج از کشور است. در عین حال مایلم به عنوان یک تن از جامعه گوناگون و گسترده ایرانی خارج از کشور به چند نکته به صورت مقدماتی اشاره کنم:
- کنش جمعی ایرانیان آزادیخواه داخل و خارج از کشور در هفته های اخیر و چه بسا ماهها و سالهای اخیر در "واکنش" به نظام سیاسی ایران شکل گرفته است. این امر به خصوص در هفته های اخیر به دلیل شدت عمل نظام سیاسی و گستره جنایت و سرکوب آن اجتناب ناپذیر بوده است. در آینده نیز بیگمان بخش قابل توجهی از توان جنبش مدنی ایران مصروف مواجهه با نظام سیاسی موجود ایران خواهد شد. خطر آن است که توجه و تمرکز نخبه ترین لایه های اجتماعی ایران به این مواجهه مدنی سیاسی منجر به غفلت از سیر سریع تحولات جهانی و جایگاه آینده فرهنگی اقتصادی و سیاسی ایران در جامعه جهانی شود. تا جایی که من می بینم و می فهمم در حال حاضر هیچ گروه سیاسی داخل یا خارج کشور برنامه مدون و اجرایی با پسزمینه قوی تئوریک در مورد مسائل حیاتی پیش روی کشور ندارد. اجازه دهید با چند مثال ساده منظورم را روشنتر بیان کنم: کدام گروه سیاسی داخل یا خارج از کشور برنامه روشنی در مورد تامین بهینه انرژی آینده ایران دارد؟! مستقل از چالش هسته ای نظام موجود با جامعه جهانی که موضوع این نوشته نیست سهم واقعی انرژی هسته ای در آینده ایران چیست؟ دیده ام برخی متفکران برجسته هموطنم در مقابله با سیاست هسته ای جمهوری اسلامی تا آنجا پیش می روند که استفاده صلح آمیز از انرژی هسته ای را با مستمسک قرار دادن آلودگی های زیست محیطی ناشی از انرژی هسته ای زیر سئوال می برند گویی که این گزینه از اساس در سبد تامین انرژی یک کشور دموکراتیک پیشرفته و آگاه به تبعات زیست محیطی انرژی هسته ای جایی ندارد! (نگاه کنید از جمله به نوشته های اخیر متفکر ارجمند آقای محمدرضا نیکفر) واقعیت این است که امروزه انرژی صلح آمیز هسته ای به عنوان یک گزینه کم خطرتر از سوختهای فسیلی برای محیط زیست به صورت جدی مورد نظر بسیاری از کشورهای پیشرفته جهان است. استدلال این دوستان به تبعیت از استدلال دوستداران محیط زیست در دهه های گذشته به صورت خاص به خطرات دفن زباله های اتمی اشاره دارد در حالیکه پدیده تغییرات آب و هوایی کره زمین و تکنولوژی های نوین برای دفع پسماندهای هسته ای باعث شده اند که انرژی صلح آمیز هسته ای به عنوان یک گزِینه کم کربن(Low Carbon (Technology به صورت جدی در سبد تامین انرژی کشورهای پیشرفته در نظر گیرد. طبیعتا این امر لزوما ربطی به برنامه جاری هسته ای حاکمیت فعلی ندارد. پرسش من اما این است که در شرایطی که پدیده تغییرات آب و هوایی و گرمایش زمین منجر به شگل گیری گفتمان جدیدی در مبحث تامین انرژی جهانی شده و راه های کم کربن تامین انرژی موضوع روزمره بحث های سپهر عمومی جوامع توسعه یافته و حتی در حال توسعه است چه طور نخبه ترین افراد و جریان های فعال فکری و سیاسی ایران تا این حد با آن بیگانه اند؟! این به گمان من از تبعات برخورد واکنشی با نظام پسرفته سیاسی ایران است که عملا ما را از همپایی با تحولات شتابناک دنیای مدرن بازداشته است. مثال ها فراوانند: کدام گروه فعال مدنی یا سیاسی ایرانی را می شناسید که برنامه ای برای اصلاح نظام بیمار آموزشی ایران داشته باشد؟ نظام اقتصادی؟ برنامه ای مدون و یا حتا ایده هایی پرمایه برای توسعه متوازن ایران آینده؟ واقیت این است که کنش سیاسی همه گروه های مدنی و سیاسی ایران در نسبت با نظام سیاسی موجود در ایران تعریف شده و درست به دلیل مشکلات ساختاری این نظام همه این گروه ها دچار تصلب فکری شده اند. شاید اشاره به فرازی عبرت آموز از کتاب فراسوی نیک و بد نیچه در اینجا مفید باشد:
“He who fights with monsters should be careful lest he thereby become a monster. And if thou gaze long into an abyss, the abyss will also gaze into thee.”
ایرانیان خارج از کشور درست به دلیل دور بودن از صحنه اصلی کارزار مردمی با نظام سیاسی موجود این مجال را دارند که در کنار واکنش های لازم نسبت به اقدامات نظام سیاسی موجود برای ارتقا سطح گفتمان های مطرح در سپهر عمومی جامعه ایران به نحوی کنشمند ونه منفعلانه کوشش کنند.
در هفته های اخیر بحث هایی در مورد راه اندازی یک رسانه ملی بین پاره ای از فعالان مدنی و سیاسی خارج از کشور در گرفته که اسباب امیدواری ست. با در نظر گرفتن تحولات اخیر نگارنده احتمال اینکه جامعه ایرانی خارج از کشور به آن حد از توسعه یافتگی رسیده باشد که قادر و خواستار حمایت از یک رسانه حرفه ای ملی باشد را بالا می بیند و معتقد است زمان سنجش این ظرفیت فرا رسیده است. من در کشور انگلستان زندگی می کنم و مانند سایر کسانی که در این کشور زندگی می کنند برای استفاده از تلویزیون این کشور سالانه مبلغی به عنوان “TV Licence” پرداخت می کنم. (این مبلغ برای سال 2009 میلادی 142.5 پوند بوده است که عمدتا برای تامین بودجه مالی شبکه BBC استفاده می شود.) برای من به عنوان یک ایرانی خارج از کشور مایه افتخار خواهد بود که سالانه مبلغی برای برپایی و نگاهداری یک شبکه تلویزیونی ملی و حرفه ای که ایران را پوشش می دهد بپردازم. آمار مختلفی از تعداد ایرانیان مقیم خارج از ایران وجود دارد. حتا اگر کسری از پایین ترین برآورد از تعداد ایرانیان خارج از کشور آمادگی حمایت از تاسیس چنین شبکه ای را داشته باشند تاسیس این شبکه با در نظر گرفتن نیروی انسانی مستعد با انگیزه و با سابقه ایرانی مشغول به کار در رسانه های موجود خارج از ایران دور از دسترس نیست. بر این باورم که رسانه های خارجی و از جمله رسانه های فارسی زبان خارج از ایران در مجموع در پوشش حرفه ای وقایع اخیر ایران موفق عمل کردند. با این وجود در تحلیل نهایی تمام این رسانه ها به طور طبیعی همسو با منافع ملی دولتهای متبوع خود عمل می کنند و این منافع میتوانند در بزنگاه های تاریخی در مقابل منافع ملی ایران قرار گیرند. به راستی اگر من ایرانی خارج از کشور در عمل و به دلیل پایبندی به قانون کشور محل سکونتم از شبکه ای چون BBC حمایت مالی می کنم چرا با حمایت خود اسباب برپایی یک شبکه حرفه ای ملی را برای وطنم فراهم نیاورم؟ نسلی از بهترین روزنامه نگاران و اصحاب رسانه وطنمان بر اثر اقدامات نظام سیاسی حاکم بر ایران آواره جهان شدند. چرا به این نکته به عنوان فرصت نگاه نکنیم و در تاسیس شبکه ای حرفه ای با بالاترین استانداردهای روز دنیا (و نه صرفا یک شبکه منفعل اپوزیسیون) مشارکت نکنیم؟! به گمانم نوبت امکان سنجی این ایده فرا رسیده است.
-اکنون بیایید ایده شبکه ملی بالا را کمی بسط دهیم. تفاوت اصلی در این مدل و مدل کلاسیک تامین مالی یک شبکه ملی در داخل یک دولت- ملت (Nation-State) توانایی قانونی یک دولت در اخذ مالیات و اجبار شهروندان به پرداخت آن است. درست به همین دلیل نمیتوان انتظار مشارکت همه ایرانیان خارج از کشور در این طرح یا طرح های مشابه را داشت. پرسش اما این است که آیا جامعه ایرانیان خارج از ایران به آن به اصطلاح جرم بحرانی (Critical Mass) لازم برای چنین کنشی رسیده است یا خیر؟ در حال حاضر پاسخ قطعی به این پرسش نمی توان داد. اما شواهد مثبتی وجود دارد که می تواند محرک یک امکان سنجی توسط ائتلافی از چهره های پیشرو جنبش مردمی ایران شود. به نظر من با این مساله باید خیلی راحت و علمی برخورد کرد. اگر جامعه ایرانی هنوز به آن جرم بحرانی نرسیده باشد هم هیچ اشکالی ندارد. می توان و باید راه های دیگری برای کمک به هموطنان داخل کشور پیدا کرد. هراس از بازخورد منفی نباید مانع حرکت به سمت جلو و امکان سنجی ما شود. اکنون بیایید فرض کنیم که جامعه ایرانی به این به اصطلاح جرم بحرانی لازم رسیده است. اگر امکان اقدام برای تاسیس یک رسانه فراگیر و حرفه ای با حمایت و نظارت جمعی قابل توجه از ایرانیان وجود داشته باشد من دلیلی نمی بینم که این جرم بحرانی لزوما در همین سطح متوقف بماند. می توان به امکانات نو هدف های نو و روشهای نو فکر کرد. حمایت منسجم و سازمان یافته مستقل و ملی از کسانی که تحت ظلم و ستم نظام سیاسی موجود قرار گرفته اند، افزایش امکان خروج نخبه گان ایرانی از ایران با تخصیص بورس و وام دانشجویی که توسط ایرانیان تامین می شود، اعمال فشار سازمان یافته و مستمر به دولتهای جهان برای حفظ منافع ملی ایران و حمایت از حقوق قانونی شهروندان ایران، افزایش فعالیت انتشاراتی در خارج از کشور، انجام مطالعات راهبردی برای آینده ایران و ده ها امکان دیگر پیش روی ما قرار دارد. ناگفته پیداست که ایرانیان بسیاری هم اکنون دست اندر کار انجام چنین پروژه هایی هستند. بحث تنها بر سر امکان گسترده تر کردن مقیاس این پروژه ها، همسو کردن آنها و ایجاد امکانات جدید برای پیشرفت و توسعه ایران و ایرانی ست. ابزار تکنولوژیک نوین و تحولات ژرف و ساختاری سالهای اخیر در حیطه فناوری در کنار موفقیت روزافزون جامعه ایرانی خارج از کشور به خصوص در آمریکای شمالی و اروپا امکان هایی جدید و غیرقابل پیش بینی برای بهبود زندگی هموطنانمان در مقابل ما می گشاید. جامعه ایرانیان خارج از کشور می تواند و می باید فعالانه تر و کنشمندتر در عرصه مدنی و سیاسی ایران بکوشد و به جای گرفتار کردن خود در ساختارهای متصلب فرهنگی سیاسی موجود ایران بازیگوشانه و متهورانه به دنبال آزمون و خطا برای باز کردن این تصلب آیینی باشد که مطمئنا تنها به مرزهای جغرافیایی ایران محدود نیست. ایران متصلب و بسته را باید با این ترفند باز کرد. رسانه ملی گامی مهم در این راستاست. گام های دیگر در راهند.
"- تو کجایی؟
در گستره بی مرز این جهان
تو کجایی؟
- من در دور دست ترین جای جهان ایستاده ام:
کنار تو."
احمد شاملو - دیماه 1357 لندن
فربد میر انسان پنجم امرداد 1388 لندن
farbud_mir_ensan@yahoo.com
* ترکیب ایران باز را با الهام از "جامعه باز" کارل پوپر و نیز اخیرا ترکیب "زبان باز" پیشنهاد شده توسط زبان شناس فرزانه آقای داریوش آشوری به کار برده ام.
Friedrich Nietzsche, Beyond Good & Evil: Prelude to a Philosophy of the Future, Chapter IV: Apophthegms and Interludes, 146, (Translated by Walter Kaufmann).
|