یادداشت سیاسی سیاسی دیدگاه ادبیات زنان جهان بخش خبر آرشیو  
  اجتماعی اقتصادی مساله ملی یادبود - تاریخ گفتگو کارگری گزارش حقوق بشر ورزش  
   

رنج نامه و استمداد مادر ۸۰ ساله
این مادر ۲۵ سال است به دنبال فرزند مفقودالاثر خود می گردد



اخبار روز: www.iran-chabar.de
آدينه  ۹ مرداد ۱٣٨٨ -  ٣۱ ژوئيه ۲۰۰۹


سایت کردانه: ستمداد خانواده قاسم دانشفر از مردم ایران در مورد وضعیت فرزندشان که در اردیبهشت هزار و سیصد و شصت و سه توسط سپاه و اطلاعات دستگیر شده و تا کنون خبر دقیقی از زنده بودن و یا مرگ وی در دست نیست. مادر ٨۰ ساله این زندانی مفقود اثر از مسئولین گذشته زندانها، کارمندان زندانها، زندانیان سیاسی سابق در سراسر کشور و سازمانهای حقوق بشری داخل و خارج از کشور تقاضا می کند جهت روشن شدن وضعیت قاسم دانشفر خانواده آنها را کمک نمایند. متن زیر نامه ای است از طرف مادر قاسم خطاب به مردم ایران ، بخصوص کسانی که به هر نحو با زندان ارتباط داشته اند.

موضوع: شرح مراحل دستگیری یکی از زندانیان سیاسی توسط اطلاعات سپاه‌ و انجام اقدامات متعدد توسط خانواده‌ زندانی و برخورد افراد و مراجع قضائی و مسئولین وقت با پیگیریهای بی ثمر خانواده‌، و مفقودالاثر کردن قاسم دانشفر زندانی سیاسی ساکن مهاباد.

مشخصات زندانی:
نام: قاسم
نام خانوادگی: دانشفر
نام پدر: عبدالکریم
نام مادر: حوسنی
شماره‌ شناسنامه‌: ۱۵۵۲۴ سال تولد: ۱٣٣٨
محل صدور شناسنامه‌: آذربایجانغربی شهرستان مهاباد
مدرک تحصیلی: دیپلم بازرگانی_ سال اخذ دیپلم ۱٣۵٨
مشخصات ظاهری زندانی: قد: ۱،٨۵
رنگ چشم: سبز رنگ پوست: گندمی
موی صورت: خورمایی
شکل و حالت بینی: کشیده‌ و عقابی
حالت و لحن صحبت کرن و صدا: آهسته‌ و شمرده‌ و کمی دورگه علامت خاص ظاهری و جسمی: ‌‌اثر جای آبله بر بینی و بدن و جای جراحی در کلیه‌ سمت راست به‌ دلیل تیراندازی سپاه در هنگام دستگیری.

اطلاعات فوق جهت کمک به‌ افرادی است که‌ میخواهند در این ضمینه‌ به‌ خانواده‌ زندانی کمک نمایند و اگر با مشخصات شناسنامه‌ای او را نمی شناسند با مشخصات ظاهری ما را یاری فرمایند، بویژه‌ از مسئولین و اشخاص دست اندرکار توقع داریم تا در صورت تداعی و یادآوری این فرد زندانی و داشتن خاطره ای از ایشان با خانواده‌ این زندانی به خاطر انسانیت تماس برقرار کنند

شرح واقعه‌:
زمان واقعه‌ ودستگیری: اردیبهشت هزار و سیصد و شصت و سه‌( روز تشکیل سپاه پاسداران در ۱۱ اردیبهشت ۱٣۶٣)
مکان واقعه‌: محور جاده‌ مهاباد_میاندواب، یعنی از مهاباد پنچ کیلومتر خارج و در روستائی به‌ نام اگریقاش (به‌ کردی ایندرقاش) دستگیر شده است.
چگونگی دستگیری:
قاسم دانشفر با شخص دیگر به‌ نام عثمان مازوچی جهت استراحت به‌ منزل شخصی به‌ نام سعید کلاو جهت شام رفته‌ و قصد هیچ نوع اقدام نظامی و مسلحانه‌ هم نداشتند، یکی از اهالی روستا و میزبان با همکاری شخص دیگر به‌ نام مصطفی گیته‌ و فرزندش به‌ اطلاعات سپاه‌ پاسداران مهاباد گزارش می دهند. سپس نیروی سپاه‌ با پیشقراولی و هدایت فردی سرشناس به‌ نام مهدی عباسی و چند شخص سابقه دار دیگر، ۲ نفر مذبور را دستگیر می نمایند.
قاسم دانشفر جهت رهائی خویش که‌ یک عمل کاملا طبیعی و حق هر انسان بیگناه است اقدام به فرار کرده‌ که‌ متاسفانه‌ مورد تیراندازی قرار گرفته‌ و از ناحیه‌ پا و کلیه‌ زخمی می گردد.

مراحل پیچده‌ مفقودالاثرکردن زندانی:
پس از دستگیری عده‌ای از اهالی روستا، وسایل، لباس و ساعت قاسم را به‌ خانواده‌ داده‌ و فورا شیوه و چگونگی دستگیری او را به خانواده اش گزارش می دهند.

قاسم دانشفر بعد از زخمی شدن:
دو شب در بیمارستان مهاباد جهت عمل جراحی توسط دکتر جعفر ابریشمی بستری گردید. با پیگیریهای پدرش و همکاری بعضی افراد دلسوز سپاه با خبر شدند که‌ بهترین نوع جراحی انجام شده‌ و وضعییت روحی و جسمی مساعدی داشته‌ است. سپس ایشان را به‌ بیمارستان مطهری ارومیه‌ انتقال می دهند. خانواده‌ او نیز همزمان خود را به‌ محل میرساند اما موفق به‌ دیدن فرزندشان نمی شوند.
در بیمارستان ارومیه، پزشک معالج ایشان دکتر مهدزاده‌ بوده‌ است.
شخصی به‌ نام شیخ درویش، قاسم را در این بیمارستان دیده بود و به‌ پدرش خبر داده بود.
پس از بهبودی، مدت زیادی قاسم دانشفر را در قرارگاه حمزه سیدالشهدا نگه‌ میدارند که‌ مرکز ساواک سابق بود و علی رغم حال وخیم جسمی ایشان را جهت تخلیه‌ اطلاعات شکنجه‌ می کنند. این خبر نیز توسط زندانیان و افراد دلسوز سپاه‌ به‌ پدر زندانی داده می شود.
سپس زندانی را به‌ بیمارستان امام خمینی تبریز منتقل می نمایند و پس از مدتها بی خبری شاهدان زیادی خبر می آورند که‌ قاسم از بیمارستان امام خمینی به‌ زندان اطلاعات تبریز انتقال داده شده است تا در انجا هم تخلیه‌ اطلاعاتی شود.
فرد دیگری که همراه با قاسم به‌ نام عثمان مازوچی دستگیر شده بود با پرداخت رشوه‌ کلانی و همکاری با سپاه و اداره اطلاعات، کلیه‌ مسئولیتها را از گردن خود ساقط و بر حجم پرونده‌ قاسم دانشفر می افزاید. چون بازجوها به‌ ایشان گفته‌ بودند که‌ قاسم دانشفر فوت کرده‌ و او می تواند با خیال راحت اطلاعات خود را تخلیه‌ کند.
در حقیقت این ترفندی بود که‌ اداره اطلاعات برای کسب اطلاعات از عثمان مازوجی استفاده‌ کرده بود. ملاقات با

قاسم در زندان مهاباد:
پس از دو ماه‌ دستگیری قاسم دانشفر، اطلاعات با یک ملاقات چند دقیقه‌ای در زندان اطلاعات مهاباد موافقت می کند. خانواده قاسم نیز پس از تهیه‌ خوراک، پوشاک، مقداری پول و جمع آوری افراد درجه‌ یک خانواده‌ به زندان اطلاعات مراجعه می کنند. پس از ساعتها انتظار در مقابل زندان اطلاعات، یکی از بازجوها بیرون می آید و با پرخاش و اهانت به‌ مقدسات و توهین و تحقیر و تهدید به خانواده‌ زندانی اظهار می کند که‌ قاسم رفته‌ اون دنیا و با عمر(خلیفه‌ دوم مسلمانان)دست داده است!!!
ضمنا بازجوی مذکور تهدید می کند اگر خانواده قاسم به‌ صلیب سرخ جهانی و یا مقامات تهران اطلاع رسانی بکنند، فرزندان دیگر خانواده‌ نیز مفقودالاثر می شوند.
بعد از این واقعه‌ خانواده‌ مصمم تر به‌ دنبال قضیه‌ رفته‌ و دهها نامه‌ و عرض حال به دفتر امام خمینی رهبر انقلاب،دفتر رئیس جمهوری،قوه‌ قضائیه، وزارت اطلاعآت و صلیب سرخ نوشتند.
پس از نوشتن این نامه ها، تهدیدات اطلاعات و سپاه‌ در خصوص خانواده‌ بیشتر گردید. تمام نامه‌ ها و تلفن و رفت و آمد خانواده‌ به‌ شهرهای دیگر تحت نظارت و کنترل قرار گرفت و اصرار داشتند این قصیه‌ را تمام شده‌ بدانند تا جائی که‌ بازجوئی به‌ نام بهروز، نامه‌ دفتر امام خمینی را مبنی بر پیگیری وضعیت قاسم پاره‌ کرد.
خواهر بزرگ قاسم همراه با برادر دیگرش به‌ اتهام و جرم پیگیری پرونده‌ قاسم ، ۲۴ ساعت دستگیر و محکوم به‌ ٨۰ ضربه‌ شلاق گردیدند. که‌ با دادن رشوه‌ از زندان آزاد شدند. این دستگیری به‌ دستور "برادر بهزاد" ،رئیس اطلاعات مهاباد انجام شد. وی بسیار بی شرمانه‌ رفتار می کرد و برای ابراز کینه‌ و دشمنی به‌ خواهر زندانی لقب عایشه‌ داد، یعنی اوج تحقیر و گمراهی و کهنه‌ پرستی.

اسامی مسئولین وقت:
حاجی اقا پویا دادستان ارومیه‌
غضانفر بازجوی زندان کومه‌له‌ی در مهاباد رئیس زندان مهاباد شخصی به‌ نام سیدی
ابراهیمی بازجو (قبلا آشپز بود ولی به‌ دلیل بدن و انگشتان درشت به‌ سمت بازجوئی رسید)
بهزاد که‌ نام دیگرش امیر بود داری سمت رئیس اطلاعات به‌ حکومت خدا خدمت میکرد، بعد از مدتی طی عملیات حزب دمکرات کشته‌ شد.
بهروز در سمت بازجو
حاجی طه
دادستان آقای لامکانی پس از آقای پویا
اخوند حاج اقا جواهری حاکم شرع
آقای پایداری که‌ دادخواه‌ بودند
پیربداغی معاون لامکانی که‌ با رشوه‌ زندانی دوم عثمان مازوچی را نجات داد.
حاج اقا غلامی در دادگاه‌ انقلاب به‌ سفارش تعدادی دیگر زندانی قاسم دانشفر را مفقود الاثر کرد.
بازجوئی به‌ نام مختار گفت چون قاسم همکاری نمیکند اجازه ملاقات ندارد.
جواد شمس رئیس یا معاون سپاه‌ پاسداران در سالهای دهه‌ شصت.

بعضی اظهارات ضد و نقیض:
در سالهای اخیر طی پیگیریهای قانونی متوجه‌ شدیم که‌ بعضی از مراجع و مسئولین جهت شانه‌ خالی کردن زیر بار مسئولیت سنگین یک انسان ربائی در پاسخ به‌ نامه‌ها و استعلامات نوشته‌اند . قاسم دانشفر در سال ۱٣۶۲ پس از زخمی شدن به‌ بیمارستان امام خمینی اعزام و سپس فوت کرده‌ و پزشک قانونی آنرا تائید کرده‌ است.

در رد این ادعاها:
سال دستگیری قاسم ۱٣۶٣ بوده‌ نه‌ ۱٣۶۲ زندانی بلافاصله‌ به‌ بیمارستان امام اعزام نشده‌ بلکه‌ ۲ روز در بیمارستان مهاباد تحت معالجه‌ بوده است.
نه‌ شفاهی و نه‌ مکتوب به‌ خانواده‌ اعلام نشده‌ که‌ قاسم فوت کرده‌ و هیچ گواهی پزشکی دریافت نکرده‌اند.
گواهی پزشکی انها چه‌ سندیتی دارد؟در حالی که‌ حق انتخاب محل آزمایش با خانواده‌ نیست.
پس چرا بعد از یکماه‌، قرار و قول ملاقات زندانی را با خانواده‌ گذاشتند؟
بویژه‌ انکه‌ سرباز و بعضی از سپاهیان مستقیما به‌ ما خبر دادند که‌ قاسم زنده و سالم است و منتظر ملاقات است؟
۶ ماه‌ بعد فردی در سمت رئیس زندان سنندج به‌ پدر قاسم میگوید در صورت همکاری خانواده‌ ملاقات با قاسم را ردیف می کند، این شخص میثم نام داشت، حاج اقا پویا اظهار کردند که‌ به‌ قاسم ۱٨ سال حبس بدون ملاقات داده‌اند و فعلا در قرارگاه حمزه‌ ارومیه‌ می باشد. این گفته‌ ایشان در شهریور ۱٣۶۴ بود، یعنی یک سال بعد از دستگیری و این با نامه‌ جواد شمس رئیس سپاه پاسداران مهاباد مبنی به‌ فوت در روز اول مغایرت دارد.
۲ سال پس از دستگیری قاسم مدت ۶ ماه‌ با آقای بوژنوری در قوه‌قضائیه‌ در خصوص قاسم گفتگو شد و قول دادند تا در صورت مراجعه به‌ تهران ملاقات ایشان را جور خواهند کرد که‌ با تهدید اطلاعات مواجه‌ شدند.
مدتی بعد با آقای قدوسی یا مقدسی که‌ یک روحانی بودند پس از تماس های مکرر با ایشان به‌ این نتیجه‌ رسیدیم که‌ قاسم زنده‌ و فقط مراحل پیچیده‌ای لازم است طی شود تا حبس بدون ملاقات منتفی گردد.
لازم به‌ ذکر است که‌ از سال ۱٣۶٣ شمسی تا ۱٣٨۶ هیچکدام از افرادی که‌ خبر سلامتی قاسم و امثال او را به‌ خانواده‌ ما داده‌اند، تقاضای ر‌شوه‌ و یا هر نوع درخواست مشابهی نداشتند. ضمنا تمام علائم و نشانه‌ها و مستنداتی که‌ انها از قاسم ارائه‌ داده‌اند، کاملا صحیح بوده‌ و حاکی از دیدن قاسم است .
بارها خانواده‌ زندانیان و بویژه‌ خانواده قاسم، کتبا و شفاها از مقامات درخواست کرده‌اند که‌ یا زنده‌ قاسم و یا مرده‌ و محل دفن او را و یا عکس دوران حبس و اعدام و یا پرونده‌ قاسم را به‌ خانواده‌ یا وکیل او تحویل بدهند. این درخواست هر بار با ضرب و شتم و توهین و حاشا و انکار وجود چنین زندانی مواجه بوده است.
جهت اطلاع ذکر می کنم که بسیاری از خانواده‌های زندانیان اعدامی سال ۱٣۶٣ که‌ طی یک اقدام ۵۹ زندانی اعدام گردیدند، با درخواست رویت اجساد فرزندان خود مسئولین را زیر فشار گذاشتند تا محل دفن فرزندانشان را به آنها نشان بدهند. بعضی از خانواده‌ها پس از نبش قبر در بعضی از قبرها فقط پوتین، جارودستی و خاک انداز مشاهده‌ کردند. تا به حال کسی نه مرده‌ یا زنده‌ فرزندان خود را به چشم ندیده است. ( اعدامیان دوران فرمانداری اقای جلائی پور)
قاسم دانشفر به‌ عنوان یک زندانی سیاسی سال ۱٣۶٣ توسط اطلاعآت سپاه‌ پاسداران مهاباد دستگیر و تا سال ۱٣٨۶ مستمرا و مرتب و با دقت تمام توسط پدر و مادر و برادرانش و نیز توسط وکیل و افراد دلسوز و مسئولین مورد پیگیری بوده‌ و در طی این مدت، شاهدان زیادی اعم از زندانیان و افراد سپاه‌ بدون چشم داشت از سلامتی ایشان خبر اورده‌اند.

توجه‌: زندانیان مفقودالاثر هیچ گونه‌ پرونده‌ای در هیچ شهر و استانی و در هیچ زندان و دادگاه و اطلاعات و سپاهی نداشته‌ و پرونده‌های آنها همراه‌ با خودشان حاشا و مفقود گردیده‌اند و به‌ هر جای ایران و هر مرجعی که مراجعه‌ گردیده، مسئولین تازه‌ نفس اظهار بی اطلاعی و حتی تعجب هم کردند. یعنی از دیدگاه‌ آنها چنین فردی از اول وجود خارجی در زندان نداشته‌ است.

ما از آقایان بازجو، دادستان، حاکم شرع، دادیار و قاضی و مسئول اطلاعات وسپاهی که‌ در سالهای ۱٣۵۹ و ۱٣۶۰ تا ۱٣۷۰ شمسی در راس امور بوده‌اند خواهشمندیم که‌ هر نوع آگاهی و اطلاعی در زمینه‌ سرنوشت مرده‌ یا زنده‌ یا پرونده‌ این فرزندان ایرانی را دارند همکاری لازم را با مراجع بین المللی و خانواده‌ها و یا مسئولین صلاحیت دار در ایران نمایند.

جهت پیگیری وضعیت قاسم و پرونده او به ارگانهای زیر مراجعه شده است:
اطلاعات مهاباد، ارومیه‌، تبریز و تهران
دادگاهای نظامی و دادگاه‌های انقلاب در مهاباد- ارومیه‌- تبریز- تهران دادسرای مهاباد- ارومیه‌- تبریز تهران
زندانهای کل کشور از طریق سازمان کل زندانها و قوه‌ قضائیه
‌ از طریق دفتر رهبری در زمان آقای خمینی و خامنه‌ای
پیگیری و ارسال نامه‌ به‌ آقای رفسنجانی و خامنه‌ای و خاتمی و احمدی نژاد در زمان ریاست جمهوری انها
مراجعه‌ به‌ زندان اوین تهران
مراجعه‌ به‌ زندان رجائی شهر کرج
بررسی کلیه‌ لیست های بایگانی شده‌ از سال ۱٣۶۲(یکسال قبل از دستگیری) تا سال ۱٣٨۶ که‌ مربوط به‌ حبس، اعدام، فوت، فرار، و بدون ملاقاتی میباشند.
درهیچ جا اثری از ورود این زندانی به‌ زندان و ادارات سپاه‌ و اطلاعات و بازجوئی و خروج و انتقال او به‌ زندان و ادارات اطلاعات در نقاط دیگری وجود ندارد

آخرین خبر از سلامتی قاسم:
در زمستان سال ۱٣٨۴ شمسی یک پزشک زندانی بر حسب اتفاق طی یک درد دل با یکی از زندانیان از وجود شخصی به‌ نام قاسم دانشفربا کلیه‌ مشخصات چهره‌ و بدن قاسم سخن میگوید که‌ دچار مقداری حواس پرتی و بیماری اسکیز و فرنی(روحی روانی) گردیده‌ و در زندان سپاه‌ رجائی شهر کرج که‌ دیوار به‌ دیوار زندان عمومی و عادی رجائی شهر کرج می باشد به‌ سر می برد.
این پزشک حتی شماره‌ تلفن و ادرس منزل و مغازه‌ پدر قاسم و اسامی افراد خرد و بزرگسال خانواده وی را که ۲٨ سال پیش از زبان قاسم شنیده‌ بود را بازگو کرده بو‌د، بویژه‌ علامت آبله‌ در روی یک طرف بینی قاسم و حالت و مشخصات زیر لباس و پوست بدنش همگی صحت داشتند. این زندانی هم یند قاسم این اطلاعات را حضورا و بدون چشمداشت به‌ مادر قاسم بازگو مینماید. یعنی اطلاعآت و ریزه‌کاریهائی که‌ در صورت فوت قاسم یا فقدان پرونده‌ امکان دسترسی به‌ آنها نبود و این حکایت از وجود خود قاسم یا حداقل پرونده‌ قاسم در زندان اوین و رجائی شهر می کند.
پس از مشورت با برادر قاسم در خارج کشور متاسفانه‌ ایشان مورد پیگرد و بازخواست قرار گرفته‌ و موضوع همچنان باقی مانده‌ است.
نتایچ پیگیری وضع قاسم در سال ۱٣٨۶ با کمک وکیل و دادخواستهای مادر ٨۰ ساله‌ زندانی مجددا از شهرهای مهاباد تا زندان اوین و رجائی شهر و کلیه‌ دادگاهها و دادسراها و اطلاعات و سپاه‌ پیگیری شد. اما هیچ اثری از قاسم نیست. اما در نتیجه این پیگیریها معلوم شد که‌ یک زندانی سیاسی عضو حزب دمکرات کردستان ایران در زندان ارومیه‌ و سایر زندانهای استانهای دیگر به‌ مدت ۱۷ سال است زندانی است. وی بسری نام دارد. خانواده‌ این زندانی از زنده‌ بودن فرزند خود با خبر و این خبر توسط یکی از افراد زندان به‌ خانواده‌ ایشان داده شد. دادگستری کل تهران شعبه‌ای به‌ نام دفتر حقوق شهروندی دارد و با کمال خوشروئی با مادر قاسم همکاری نموده‌ و به‌ تمامی زندانهای کشور اعلام و ازآنها استعلام خواست اما فقط زندان رجائی شهر کرج از پاسخ خودداری می نماید.
پس ازمباحثه‌ و مشاوره‌های زیادی با مسئولین جدید قضائی و زندانها به‌ این نتیجه‌ رسیدیم که‌ ممکن است قاسم دانشفر را با هویت و نام و مشخصات شناسنامه‌ای یک زندانی فوت شده‌ که‌ همزمان با قاسم در ارومیه‌ بوده‌ و فوت کرده‌ در زندان نگه‌ داشته‌ شده است . تا اگر خانواده قاسم بخواهند با مشخصات قاسم وضعیت او را پیگیری کنند موفق به‌ شناسائی وی نشوند.
در ۱۲ سال گذشته‌ دهها زندانی سیاسی که‌ درفشارههای زندان دچار بیماری روانپریشی شدند، توسط دولت حاکم در کنار جاده‌ و اتوبانها و یا شهرهای دیگر به حال خود رها کرده اند. دولت با این شیوه شانه از زیر بار مسئولیت خالی کرده و هیچکس هم یارای رسیدگی و کمک به اینگونه افراد نیست.
لازم به ذکر است که زندانیان مفقودالاثر کرد را در سالهای دهه شصت به‌ عنوان وسیله‌ مبادله‌،معامله‌ و معاوضه‌ با گروهای سیاسی نگه‌ میداشتند و پس از تضعیف و ناکارآمدی گروههای سیاسی از این زندانیان به‌ عنوان موشهای آزمایشگاهی استفاده‌ کرده‌ و هنگامی که تاریخ مصرف آنها به پایان می رسید از بین می بردند.
از زندانیان مفقودالاثر علاوه‌ بر استفاده‌های مذکور، بیگاری هم می کشیدند. این زندانیان در طبقات زیرین اوین و رجائی شهر، با کمترین ‌ امکانات و تحت نظارت حفاظت اطلاعات قرار دارند و با مامورین عرب و غیر بومی نگه داری می شوند.
تا کنون هیچ هیئت بازرسی بین المللی نتوانسته‌ به‌ وجود این افراد مفقودالاثر پی ببرد . چون بسیار مخفیانه‌ و ماهرانه‌ در مکانهائی که با هیچ عقل سالمی جور در نمی اید نگهداری می شوند و کسی از وجود چنین مکانهائی هم خبر ندارد. حتی در بسیاری از زندانها در هنگام بازدید هیئت های بین المللی درب های بزرگ آهنی می گذارند و با ریختن آشغال و اشیا و ضایعات این تصور را ایجاد می کنند که این محل ریختن آشغال و ضایعات می باشد.
در ایران چنین زندانهائی بویژه‌ در مشهد- دریاچه‌ نمک قم- رجائی شهر- اوین-شمال و جنوب ایران- مرز ایران و ترکیه‌(بازرگان) و... وجود دارد.
بسیاری از زندانیانی را که‌ دچار اختلالات روانی گردیده‌اند در ‌ تیمارستانها و کوره‌ روستاهای دور افتاده کشور ایران و حتی عراق آزاد کرده‌اند تا هیچ گونه‌ مسئولیتی در قبال آنها نداشته باشند

توجه‌:
هرگاه‌ خانواده‌ زندانی های مفقودالاثر به‌ دنبال پیگیری های خود از مراجع می شنوند که‌ فرزندشان اعدام گردیده‌ است و خانواده‌ انها پیشنهاد آزمایش د.ان.آ برای شناسائی فرزند خود می دهند با مخالفت شدید و تهدید انها روبرو میشوند.

توجه‌:
مسئولین و مراجع در اوایل از زنده بودن قاسم در زندان خبر دادند . پس از یک ماه‌ قرار بود قاسم به‌ شرط همکاری خانواده اش با اطلاعات با آنها ملاقات بکند. اما پس از مخالفت خانواده‌ وی مبنی بر همکاری با اطلاعات، مسئله زنده بودن و وجود قاسم در زندان حاشا شد. آنها اول گفتند که‌ چنین فردی را نمی شناسند و سپس گفتند که‌ در تبریز جان داده‌ ولی حق ندارید نبش قبر کنید. سپس گفتند حکم ۱٨ سال بدون ملاقات خورده‌ و بعد از آن گفتند که‌ در سال ۱٣٨۰ در اثر دیالز مرده‌ ولی قبری ندارد که‌ به‌ شما نشان دهیم و در شمال ایران دفن گردیده‌ است. هر بار چیز دیگری می گفتند و اطلاعات ضد و نقیض می دادند. از طرف دیگر یک جوابیه‌ از طرف جواد شمس فرمانده‌ سپاه‌ پاسداران مهاباد به‌ استعلام داده‌ شده‌ که‌ این زندانی در بیمارستان امام خمینی فوت کرده‌ آنهم چند روز پس از دستگیری در حالی که‌ هم ردیف و هم سلولی او خبر داد که‌ تا سه‌ ماه‌ تحت بازجوئی در زندان تبریز بوده.

‌حالا یکدفعه می گویند که قاسم ۲ قبر دارد. از طرف دیگر اصلا وجود خارجی ندارد. از طرفی خانو اده اش هم حق ندارد پیگیر وجود یا عدم وجود قاسم باشد.....!!!

و این رنج نامه گوشه کوچکی از شرح حال هزاران زندانی مفقودالاثر ایرانی است.
نام و محل زندانهای فوق الذکر درست و درستی این اطلاعات نیز تضمیین شده و اثبات کردنی می باشد.
شما می توانید اطلاعات خود را به ایمیل سایت کردانه ارسال کنید:

admin_farsi@kurdane.com


اگر عضو یکی از شبکه‌های زیر هستید می‌توانید این مطلب را به شبکه‌ی خود ارسال کنید:

Facebook
    Delicious delicious     Twitter twitter     دنباله donbaleh     Google google     Yahoo yahoo     بالاترین balatarin


چاپ کن

نظرات (۰)

نظر شما

اصل مطلب

بازگشت به صفحه نخست