خشم و خشونت و بیرحمی، بیان نفرت و انزجار ازدیگری
فیروز نجومی
•
از چیست که اینان ساخته شده اند که چنین بیرحمانه انسان دیگری را مجروح و زخمین میسازند و بر تن و جان شان لطمه های التیام ناپذیر وارد کنند؟ چه گناهی و چه خطایی را دیده اند که چنین تنبیه و مجازات کنند. مگر اینان خود انسان نیستند؟ مگر اینان خود دارای احساسات و عواطف انسانی نیستند؟ مگر ممکن است با انسانهای دیگری روابط احساسی و عاطفی نداشته باشند؟ مگر فرزند پدر و مادری نیستند ؟
...
اخبار روز:
www.iran-chabar.de
دوشنبه
۱۲ مرداد ۱٣٨٨ -
٣ اوت ۲۰۰۹
از کدامین سرزمین اینان، این خون آشامان آمده اند؟ از کجا آموخته اند، این همه بیرحمی، این همه سنگدلی؟ چه چیزی اینان را چنین درنده و سبع، عاری از ترس و هراس وا میدارد که بهر گونه اجحاف و تجاوزی به انسانها دیگر دست خود را آلوده کنند؟ از کجا آموخته اند که چنین باشند: درنده خو و خونخوار؟ اینان همان هایی هستند که در خیابانهای کشور وحشت میآفرینند. میزنند، میکوبند، پاره، پاره میکنند و بدندان میکشند، انسانهایی را که برخاسته و فریاد بر آورده اند که ما انسانیم، ما آزاد هستیم و تن به تسلیم و اطاعت ندهیم. اینان پاسداران نظام اسلامی هستند، که با خود و زره، مسلح به اسلحه گرم و سرد، سوار و پیاده با پوشش رسمی و شخصی، بجان مردمی بی گناه و بی دفاع افتاده اند. اینان باز پرسان و بازجویان، زندانبانان و نگهبانان نظام اسلامی هستند که دندانهای تیز خود را در هستی آنهایی که به چنگال گرفته اند فرو میبرند و شیره زندگی را از وجود شان بیرون میکشند.
از چیست که اینان ساخته شده اند که چنین بیرحمانه انسان دیگری را مجروح و زخمین میسازند و بر تن و جان شان لطمه های التیام ناپذیر وارد کنند؟ چه گناهی و چه خطایی را دیده اند که چنین تنبیه و مجازات کنند. مگر اینان خود انسان نیستند؟ مگر اینان خود دارای احساسات و عواطف انسانی نیستند؟ مگر ممکن است با انسانهای دیگری روابط احساسی و عاطفی نداشته باشند؟ مگر فرزند پدر و مادری نیستند ؟ مگر دارای برادری و خواهری و یا خود پدر فرزندی نمی باشند؟ آیا درد و رنج را هرگز حس کرده اند؟ آیا هرگز درد و رنج شکستن دندان و دنده، سر و سینه را با مشت و لگد، با چوب و چماق و کشیدن ناخن های دست و پا را با گاز انبر، تجربه کرده اند؟ آیا اسارت در چنگال دژخیمان در ناکجا آباد های تاریک را هرگز حس کرده اند؟ چه چیز سبب آن گردیده است که اینان، انسان های دیگر را حیوان پندارند و با آنها همچون حیوان رفتار کنند؟ به چنگ آوردن طعمه، به بند و زنجیر کشیدن و سپس همچون گله ای در طویله ای به اسارت و بندگی محبوس نمودن و آنگاه محروم و معدوم ساختن.
این کنش، این خشم و خشونت از چیست که بر میخیزد؟ این کنش تنها میتواند بر خیزد از نفرت، از بیزاری و هراس از دیگری. از آن چیزی که او نیست: شجاع و بی پروا، دانا و خود مختار، مطمئن و معتمد بخویش، رها یافته و آزاد. نفرت از دیگری ست درون مایه خشم و خشونت، بیرحمی و سنگدلی. این نفرت از دیگر ی ست که دل و جان پاسدار و بسیجی، بازجو و بازپرس و فرمانروای کل، ولایت فقیه را لبریز ساخته است. چرا که دیگری، شر است و شریر و شیطانی. دارای ارزشها و باورها یی ست که رهایی آورد از احکام دینی. حق و حقوق انسانی طلب کند و نداند که حق و حقوق از آن الله است و الله باوری، نه آنان که میخواهند بر گزینند به آزادی.
نفرت از ضعف برخیزد و سستی. از عدم اعتماد به نفس و دانایی. از حقارت و بندگی. خشم و خشونت بکار گیرد که بپوشاند این ضایعه ی درونی. نفرت، بیان وحشت است از دیگری. یعنی این کنش ناشی میشود از کوری و تاریکی، از حقارت و سرکوبگری خواسته ها، نیازها و آرزومندی های نهانی. تنها چیزی که نفرتگر را راضی و خشنود میسازد، خشم و خشونت است و بیرحمی. غرق در لذت از درد و رنج و تنبیه و مجازات دیگری.
نفرت از دیگری، چیزی نیست که نهاده شده باشد در نهاد و سرشت انسانی. نفرت ورزیدن چیزی ست آموختنی. آموخته شود در خانه و مکتب و مدرسه. یعنی که نفرت ضرورتا باید برخیزد از باور و ایمان به ارزشی و اصلی و یا آمال و آرمانی و یا بزبان دیگری، از گفتمانی. گفتمان ما ایرانیان و همچنین مسلمانان جهان پیوسته سلطه پذیرفته است از گفتمان دینی. یعنی الله باوری که بنا گزارده شده است بر اساس گفتمان بجز من هیچکس دیگری، نه هست و نه میتواند باشد. یعنی گفتمان لا الله الا الله. در دامن این گفتمان است که نفرت به دیگری پرورش یافته است. تنها الله است که انسان باید بشناسد و بپرستد. الله را که بشناسی همه چیز را شناخته ای، هم هستی و هم نیستی را. هم خود و هم جهان را. شناخت خدا، شرط شناخت از خود است و آگاهی به آفریننده. الله باوری، تنها یک اصل درونی نیست بلکه عمل بدان ضروری ست. باید بنام ش برخیز ی و بخسبی و هر امری را با نام او آغاز کنی و از صبح سحر تا نیمه ی شب ذکر او گویی. یعنی که الله پرستی کافی ست برای زندگی. چون همه چیز بدست توانای او ست. هم دنیا و هم آخرت. الله باور را نیازی بدیگری نیست. چون بر آن باور است که بجز الله کسی دیگری نیست. آنکه چیز دیگری را بجز الله بپرستد. کافر است و زندگی او سراسر کفر است و باطل. چه ارزشی وجود دیگری دارد برای هستی. او باید ملحق شود به نیستی. یا باید تسلیم شود و اطاعت کند و یا بجرم محاربه با الله به دار مجازات آویخته شود.
الله باوری، زمینه ساز نفرت ورزیدن بدیگری ست. چرا که دیگری نه خدا را شناسد نه خود را. دیگری خود را رها ساخته است از قید و بند عقل و خرد و عبودیت و فضیلت های اخلاقی و نیز نظم و انضباط قانونی. دیگری انحراف یافته است از راه الهی. دیگری تهدید است و خطرناک و منشاء تخریب است و ویرانی. بنابراین، این خطر را باید نابود ساخت. اگر نابود ش نکنی نابود ت کند. نفرت، یکی از ضروریات نابودی دیگری ست. اگر نترسی و نهراسی چه نیازی داری که نفرت ورزی بدیگری و از او انتقام گیری؟ یعنی که دست بخشونت زنی و بریزی خون دیگری؟
الله باور به دلیل مستحیل شدن در الله با ابزار عبادات روزانه و شبانه، در رکوع و سجده های طولانی، با وجدانی پاک و آسوده، میزند، میکوبد و سر را از گوش تا گوش از تن جدا میکند. رابطه نزدیکی که الله باور با الله بر قرار کرده است، نه تنها پروانه مشروعیت خشم و خشونت را بدست آورده است بلکه ارتکاب به تمام آن رفتاری که در ستیز است با خوی و سرشت انسانی، مشروع میگردد. وقتی هدف، الله باشد و رضا و خشنودی الله، هر کنش زشت و پلیدی، زیبا میگردد و بسیار پسندیده، از جمله دزدی، دروغ پردازی، ریاکاری، پرونده سازی، اتهام و افترا زنی، همه، از خصوصیات برجسته، الله باوران است از فقیه و مجتهد گرفته تا پاسدار و لباس شخصی. یعنی الله باوران حاکم. آنها به دستهای خونی شان افتخار میکنند و برای ریختن خون دیگری مدال جان نثاری دریافت میکنند. پیش و پس از نماز و عبادت های روزانه است که شکنجه گر و بازپرس و بازجو، به تنبیه و مجازات دیگری می پردازند. پس از ریختن خون دیگری ست که الله باور باید سیمای خود را مطهر نموده وضو گرفته شکر الله را بجا بیاورد به آن امید که هزینه لازم را برای کسب مکانی کوچک در بهشت، پرداخته است. بیرحمی و سفاکی، ناشی از رابطه ی نزدیکی ست که الله باور با الله دارد. بنا براین هر چه باور و اعتقاد به الله عمیقتر، سختی و سنگدلی بیشتر. خشم و خشونت بی امان تر. دیگری نه دشمن الله باور که دشمن الله است. این است که محارب است دیگری. این است که باید هر چه محکم تر و بیرحمانه تر بر او کوبد، تا جان بجان آفرین تسلیم کند.
شاید ذکر نمونه ای به روشن شدن مطلب امداد رساند. جوانی که به تازگی از بازداشتگاه کهریزک که به لطف و رحمت ولایت فقیه به دلیل غیر " استاندارد" بودنش بسته شد، جان سالم برده بود، گوشه ای از ببرحمی الله باور را چنین نقل میکند:
« صادق که انگار ارشد شون بود جنازه اون کسی رو که مرده بود رو برداشت و تکیه جنازه رو داد به دیوار چراغ قوه رو انداخت رو صورتش گفت ما حکم کشتن شما رو داریم . پس شانس بیارید و مثل این مادر … ( به مرده ) نمیرید . هیچ صداتون رو در نمیارید . تا صبح اگه زنده موندید موندید .اگه نمردید که...
گفت شما محارب هستید . میدونید محارب یعنی چی . یه نفر از اون جلو که پسری بود حدود ۱۶ . ۱۷ سال سن داشت گردنش رو گرفت به اینا بگو محاربه یعنی چی ! گفت نمیدونم . گفت غلط کردی ندونی ! شروع کرد به زدنش گفت بگو . بگو بگو .. اونقدر زدش که از حال رفت . میگفت یعنی شیطان . یعنی خطا کار . اونقدر زدش که چند نفر شدیدا اعتراض کردن . که اونها هم در حد مرگ کتک خوردن.» .
الله باوری البته به خودی خود تبدیل به نفرت و کنش خشم و خشونت نشود، تا آنزمان که بعنوان یک اصل برای سازماندهی و کسب قدرت بکار گرفته نشده باشد. تنها الله باوری هم نیست که بدیگری نفرت میورزد و در پی نابودی او ست. نه استالین الله باور بود و نه هیتلر، ولی آنها نیز تاب و تحمل دیگری را نداشتند. نسبت به آنان سراپا نفرت بودند و خشم و خشونت. برای استالین، دیگری خواهان سرمایه داری بود و جاسوس بورژوازی. دیگری دشمن سوسیالیسم بود و حکومت کارگری. برای هیتلر، دیگری، یهود بود، موجودی حقیر و منفور کمتر از یک موش. استالین را باید یکی از مخترعین بر پا داشتن اعترافات نمایشی از دیگری به خیانت و جاسوسی، دانست و نیز زندانهای مخوف و طولانی. هیتلر یهود را سبب فساد و تخریب روح آلمانی میدانست و منشاء شر و زشتی. این است که در در صدد بر آمد که نسل یهود را بطور کلی از میان بردار، در کوره های آدم سوزی. باینترتیب هالوکاست را براه انداخت و ۶ میلیون دیگری را به خاکستر تبدیل نمود. انکار هالوکاست که پرچم آنرا احمدی نژاد بر دوش میکشد و بآن لحاظ شهرت جهانی کسب کرده است، بمعنای انکار نفرت بدیگری و بازخواست و بازجویی و تنبیه و مجازات و شکنجه اوست.
سرکوبگران رژیم اسلامی برهبری خامنه ای و احمدی نژادد، چنین سخت میزنند و میکوبند و میدرند، زندان و شکنجه و مجازات کنند و، تخریب و ویران و نابود، بآن دلیل که از خیزش موج سبز به هراس و وحشت گرفتار آمده اند. چون سبز شده است رنگ دیگری. این است که به سبز نفرت ورزند و به نابودی ش کمر بسته اند. البته پیش از آنکه سبز با شیطان عهد مودت ببندد و لاجرم محکوم به کیفر شود، سرخ و سیاه بودند و هر رنگی میان آندو، موضوع نفرت و بیزاری حکومت اسلامی (اگر اولی را بعبارت مادی گرایان مارکسیست بگیریم، دومی را مجاهدین اسلامی، وبین آندو را انواع و اقسام لیبرال و دمکرات و ملی). به جرات میتوان گفت که نسل دیگری را در داخل کشور با قتل عامی که در سالهای ۶۷-۶۶ در زندانهای کشور براه انداختند، خاموش نموده و گفتمان لا الله الا الله را تحکیم و تداوم بخشیدند. ابزار خشم و خشونت، قهر و قدرت را بکار گرفتند که همگان را یک جور و یک رنگ سازند: تابع و فرمانبر. بدین منظور بر طبق فرمان الله، پرهیز از حرام و تبرا از گناه را اجباری ساختند و تخلف از آنها را جرم و قانون شکنی. حجاب هم یکی از همین ابزار بود که بکار گرفته شد که وجود دیگری را نابود سازند. حجاب شد نشان وحدت، نشان برابری و یکرنگی. چرا که همگان را حجاب یک سان سازد علیرغم اختلافات و وجود گونا گونی و درونی. جامعه در تبعیت از مقررات و انضباط حجاب در آورده گردید. ظهور بدون حجاب، محاربه شد با الله. بد حجابی شد جرم و هنجار شکنی. سلطه ی تام و تمام بر زن از آغازین لحظات ظهور رژیم دین، برنامه ای بود استراتژیک برای برقراری گفتمان لا الله الا الله و یا نظام وحدت، بدون وجود دیگری. یعنی که با ظهور دین بر مسند قدرت زن بی درنگ تبدیل شد به آن موجود دیگری، البته پیش از آنکه هیچ دسته و گروهی، مقام و جایگاه دیگری را اشغال کند. زن بعنوان دیگری شناسایی شده بود. دیگری مقامی بود که انقلاب اسلامی برای زن بارمغان آورد. گشت های گوناگون، از جمله گشت های ارشادی برای کنترل زنان بود که به خیابانها گسیل داشتند. مباد که زنی موی افشان کند و خود را از بند و اسارت حجاب آزاد سازد.
اما نباید فراموش کرد که از همان آغاز، زن گفتمان الا الله الا الله را به چالش کشیده است که من هستم و منم آن دیگری که از هم میگسلد زنجیر اسارت و بندگی. از این روی حجاب را بر حسب میل خود تغییر داده و تعریف کرده است. موی خود افشان نموده است و چهره خود آراسته، کوتاه و تنگ پوشیده است و اندام زیبای خود را نمایان ساخته است. باینترتیب زن، شد نماد دیگری. نماد انحراف و هنجار شکنی، یعنی نماد شهوت و بر انگیختن غرایز حیوانی. بی جهت نیست که پیوسته خشم و خشونت رژیم دین متوجه زن بوده است. بی جهت نیست که قلب ندا را نشانه رفتند. چون او بود نماد زیبایی، نماد هستی و زندگی و بر انگیخته بود نفرت حکومت اسلامی. باین دلیل او باید نابود میگردید تا نباشد دیگری.
گفتمان لا الله الا الله یعنی نفی وجود دیگری. میآموزد باید نیست و نابود سازی آن جنبنده را که خود داری نماید از اعتراف به این حقیقت که الله هست و بجز و او نیست دیگری. ولایت فقیه خود صریحا اعلام کرده است که مهم نیست که اگر معترضین، یعنی دیگری همان شعاری را میدهند که خود ما میدهیم. یعنی حتی زمانی که میگویند، الله، اکبر است. چون خود بیان وجود دیگری ست. یعنی که آنها، بجز ما هستند. آنها دیگری هستند یعنی که "اغتشاش گرند." بدست بیگانه مدیریت شوند. مخل آسایش اند و امنیت. بنابراین فرمان صادر میکند که نباید اجازه داد که دیگری پا بعرصه وجود گذارد. باید از حضور ش در زندگی جلوگیری کرد. دیگری بد است و زشت و پلید. دیگری فسق است و فساد و فجور. این است که باید نیست گردد و نابود. این است گفتمان الله باوری.
اما امروز، دیگری نه زن است، نه سرخ است و نه سیاه و یا هر چه که قرار گرفته است ما بین آندو. بلکه همه اینها و حتی چیزی بیشتر است که تبدیل شده است بدیگری. این دیگری نه دسته ای است و گروهی، نه حزب است و نه تشکیلاتی. این دیگری از همه آنانی بوجود آمده است که در پی کسب انسانیت خود هستند و رهایی از اسارت و بندگی. بر گزینند آنچه خواهند و نجویند چیزی مگر آزادی، رمز هستی و زندگی انسانی نه تنها برای الله که برای همه ی زندگان. دیگری همچون دریایی است طوفانی که امواج خشمگین آن کشتی حکومت دین را به زیر برد و زبر. ناخدا ی آن هراسناک سکان را از سویی بسوی دیگری میگرداند در این دریای متلاطم و خشمگین. بهر سوی که روی کند با امواج سهمگین تری برخورد کند. این است که وحشت بر او مستولی گشته است و هراس برش داشته است. باین دلیل است که سگ های وحشی و درنده ی خود را از بند و زنجیر رها ساخته که امنیت و آسایش را بنام برقراری نظم و انضباط قانونی درهم ریزند. ترس و وحشت آفرینند، بزنند و بگیرند و ببندند و دادگاه های نمایشی برای اغفال مردم براه اندازند. اما به عبث است که میکوشند چون این دیگری آن چنان وسیع و عمیق است که روزی سپاهیان دین را وادار به شکست و هزیمت کند.
fmonjem@gmail.com
|