سیاسی دیدگاه ادبیات جهان - مقالات و خبرها بخش خبر آرشیو  
   

جامعه ی سیاسی شده رویاروی بازی کثیف سیاست:
آیا سیاستِ مردمی تحقق خواهد یافت؟


امین حصوری


• گویی «جمهوری اسلامی» خیز برداشته است تا بار دیگر با پشتیبانی مردم تجدید حیات کند – گیریم در شمایلی متفاوت - اما آیا مردم اجازه خواهند داد بار دیگر مستبدان و فرصت طلبان زمان ختم حماسه و ترک گفتن صحنه را برای آنها تعیین کنند؟ آیا مردم شمایل بزک شده ای از همان دستگاه سلطه و سرکوب با آمران و خادمان همیشگی اش را به عنوان دستاورد جنبش عظیم و پرهزینه ی خود خواهند پذیرفت؟ ...

اخبار روز: www.iran-chabar.de
سه‌شنبه  ۱٣ مرداد ۱٣٨٨ -  ۴ اوت ۲۰۰۹


قابل انتظار بود که تداوم حضور مردم در خیابان ها، موازنه ی قوا را چنان تغییر دهد که سیاست بازان معتاد قدرت، به دادنِ امتیازاتی ناگزیر به نفع مردم تن دهند. این قاعده ای عمومی در تاریخ تحولات پر تنوع جوامع بشری است که حقوق و دستاوردهای اجتماعی – مدنی نتیجه ی مبارزات مستمر مردم با حاکمان است. اما نباید از یاد برد که در طی این عقب نشینی ها حاکمان همواره بر این امر واقفند که دادن امتیازات، بخشی ناگزیر از جدالِ در حالِ وقوع و تاثیر گذار در چگونگی تحولات بعدی آن است؛ بنابراین محتوای امتیازات و نحوه ی واگذاری آنها را به دقت مورد محاسبه قرار می دهند. این مسیری است که دستگاه حاکمه ی مخوف ایران در روزهای اخیر می پیماید.
از سوی دیگر جناح اصلاح طلب (که در فراز و نشیب های کارزار قدرت از مدت ها پیش به چهره هایی نظیر رفسنجانی هم عضویت افتخاری بخشیده است)، به خوبی بر این امر واقف است که در شرایط حاضر تنها شانس اش برای بازگشت به (یا باقیماندن در) عرصه ی قدرت، حضور اعتراضی مردم در خیابان هاست؛ البته اعتراضاتی که شدت و دامنه و مضمون و شعارهای آنها قابل مهار باشد و بتوان به عنوان ابزار چانه زنی آن را مورد معامله قرار داد. بر این اساس هر دو جناح مدعی قدرت، به رغم همه ی کشمکش ها و رقابت ها، از همان روزهایی که ناکارآمدی ابزار کشتار برای سرکوب جنبش مردمی عیان گشت، در این خط مشی هم نظر بوده اند که برای مهار جنبش بهتر است خواستِ هدایت گری و متولی گری اصلاح طلبان نسبت به جنبش مردمی هر چه زودتر رسمیت داده شده و تثبیت گردد. (این گفته طبعا به معنای دنباله روی مردم از اصلاح طلبان نیست، چرا که عده ی زیادی از مردم نیز در ادامه ی سیاست انتخاباتی «انتخاب میان بد و بدتر»، آگاهانه و با دلایلی پذیرفتنی وانمود می کنند که اعتراضات آنها در همان چارچوب توصیفات رسمی حاکمان و مدعیان از جنبش جاری جای دارد و به واقع همقدمی با اصلاح طلبان را تنها به عنوان اجباری مقطعی تلقی می کنند).   
از این منظر می توان و می بایست روند شتاب یافته ی حوادث در روزهای اخیر را با دیدی انتقادی نگریست. در اینجا برای طرح ملموس تر مساله شاید مفید باشد که پاره ای از این حوادث را در رشته ای معنادار مرور کنیم:   
۱- با سخنرانی رفسنجانی در نماز جمعه (۲۶ تیرماه) که با حضور اعتراضی گسترده ی مردم در خیابان های اطراف دانشگاه تهران همراهی می شد، نقطه ی عطفی در نحوه ی مواجهه ی حکومت با بحرانِ حاصل از خیزش آزادیخواهانه ی مردم رقم خورد. این سخنرانی که پیش از انجام و پس از آن با تبلیغات و بزرگنمایی های زیادی از سوی رسانه های اصلاح طلب و همسویان داخلی و خارجی آنها و نیز رسانه های بزرگ بین المللی همراه شد، در وهله ی نخست از این زاویه قابل بحث است که چگونه در شرایطی چنین بحرانی، جریانِ حاکم حاضر شد با سپردن تریبون به رفسنجانی، فرصت مهمی برای عرضِ اندام در اختیار جناح رقیب قرار دهد؛ به ویژه آن که این تریبون به کسی سپرده شد که در ادامه ی کشمکش های درونی قدرت، یکی از مغضوبینِ اصلی دستگاه حاکمِ نمایانده شده است؛ (این رانده شدگی از بارگاه قدرت، در ظاهر و از سوی اردوگاه اصلاح طلبان، نتیجه ی «حمایت از جنبش مردمی» معرفی می گردد).   
۲- رفسنجانی در سخنان خود به رسم همیشگی با تاکتیک نخ نما شده ی «یکی به نعل، یکی به میخ»، ضمن اعلام وفاداری به نظام و رهبری، کوشید با طرح خواسته هایی حداقلی – البته از منظری فرودست - ، حمایت اش از جنبش مردم را هم به طور تلویحی ابراز نماید، تا در این مقطع حساس، خود او و جریان اصلاح طلبِ همسو با او از پشتیبانی تعیین کننده ی مردم محروم نمانند (شعار «هاشمی دروع بگی خائنی» به روشنی گویای آن است که نسبت میان جریان اصلاح طلب با جنبش مردمی، اتصالی شکننده است که جای مانور زیادی باقی نمی گذارد)؛ این حمایت اما در عینِ اجتناب ناپذیری، بسیار حساب شده عرضه شد و بی شباهت به حمایت از یک طفل گنهکار (مردم) در برابر شکایت همسایه ای خشمگین (حکومت) نبود؛ جدا از این که خیل مداحانِ سیاسی و قلم به دستانِ وابسته به این طیف، تلاش و خلاقیت وافری به کار بردند تا از بطن این سخنان دو پهلو، محتوایی رادیکال و دشمن شکن استخراج کنند؛ تلاش هایی که هم آوا با گزارش «سی ان ان» و خواهران همزادش، حضور خیابانی انبوه مردم در آن روز را بسیار کمرنگ تر از سخنانِ بی فروغ رفسنجانی ترسیم نمود.
با این وجود از منظر بحث کنونی ما در این نوشتار و با توجه به روند حوادث اخیر، تحلیل خواسته هایی که رفسنجانی در ضمن سخنانش در آن «نماز جمعه ی تاریخی» (به تعبیر «دوستانش») طرح کرد، ضرورت ویژه ای می یابد؛ چرا که بیان آنها را می توان نوعی اعلام شرایط در حین ارسال «پیام آتش بس» تلقی کرد. اما چرا شرایط آتش بس به طور علنی و از تریبون نماز جمعه (با تبلیغات پیشین و پسین فراوان) اعلام می شود؟! (در حالیکه جناح های قدرتمدار از دیرباز راه های امنی برای مذاکرات و توافقات محرمانه و پشت پرده می شناسند)؛ خیلی ساده به این دلیل که مخاطبان این پیام تنها حاکمان نبودند، بلکه در واقع مردم مخاطبان اصلی این پیام بوده اند؛ تا به این وسیله این حس در آنان القاء شود که گویا از این مجرا صدای آنان به گوش حاکمان رسانده شده است؛ به عبارت دیگر با این ترفند هم خواسته های مردم به طور «موجهی» تقلیل داده می شود و هم جناحی خاص، ادعای نیمه علنی خود مبنی بر نمایندگی و یا قیمومیت جنبش مردم را رسمیت و عینیت می بخشد. (طرفه آنکه هاشمی در همان روز در واکنش به برخی شعارهای مردم گفته بود: «من همین حرف ها را بهتر از شما بیان می کنم»). بدیهی است که این موجه نمایی و این رسمیت بخشیدن با تاکید و تمرکز رسانه ای بر حضور داوطلبانه ی مردم در نماز جمعه و استقبال آنها از آن دنبال می شود؛ یعنی نادیده انگاشتن آگاهانه ی این واقعیت که مردم با دیدگاههای سیاسی گوناگون، از هر بهانه ای برای حضور خود در خیابان ها استقبال می کنند.   
٣- به نظر می رسد حکومت پس از نمایش های مضحکی از برافروختگی و مقاومت (نظیر سخنان یزدی و غیره) به خواسته های طرح شده توسط رفسنجانی یک به یک تن داده است: صدا و سیمایی تادیب شده و مهربان که علاوه بر شماطت احمدی نژاد، با گشاده دستی مسجد مجلل اش را برای سوگواری به خانواده ی یکی از جان باختگان (روح الامینی) پیشکش می کند؛ همان رسانه ای که تا چندی پیش معترضان را اوباش و اعتشاش گران می خواند و با ترفند های پیچیده، قتل ندا را توطئه ی دشمنان حکومت تصویر می کرد؛ مادر سهراب اعرابی اجازه می یابد در شورای شهر تهران از مرگ عزیزش بگوید؛ قوه ی قضاییه دستور رسیدگی فوری به چگونگی مرگ محمد کامرانی ۱٨ ساله، هم او که دندان هایش را طی شکنجه خرد کرده بودند، را می دهد؛ به نمایندگان مجلس اجازه ی بازدید از زندان ها و بازداشتگاهها را می دهند (البته زندانیان سیاسی را به رسم مالوف در دخمه های دیگری از سیاهچال ها پنهان می کنند، تا مانند این سی سال، حکومت اسلامی تنها حکومتی باشد که زندانی سیاسی ندارد!)؛ با فرمان ملوکانه ی مقام رهبری، بازداشتگاه مخوف کهریزک به علت «غیر استاندارد بودن» به سرعت تخلیه می شود (تا اطلاع ثانوی)؛ و .... و همه ی اینها به مثابه اجرای مفاد آتش بس، با جار و جنجال و آب و تابِ رسانه ای فراوان انجام می شوند؛ همان رسانه هایی که اینک قیدهایشان پیرامون سخن گفتن از اعتراضات و سرکوب کمی شل تر شده تا به توصیه ی رفسنجانی در مردم ایجادِ اعتماد گردد و استقبال از رسانه های خارجی کاهش یابد. همان گونه که با آزاد کردن آنهایی که جرم های «سبک» دارند (به تعبیر سخنگوی قوه قضائیه کسانی که معترض بوده اند، نه اغتشاش گر)، گزک از دست «دشمنان» نظام ستانده می شود.
بی گمان حکومت «صدای انقلاب» مردم را شنیده است، اما ترجیح داده است از زبان رفسنجانی و در قامت یکی از «حامیان درون حکومتی جنبش» به آن پاسخ بگوید، تا به این ترتیب ضمن کرنشی غیر مستقیم در برابر مردم و دامن نزدن به خشم آنان، ابهت کذایی آن هم محفوظ بماند. در عین حال به این طریق به مردم چنین القاء می شود که: «شما آسوده بخوابید، که ما بیداریم!؛ یعنی کم کم مهیا گردید تا با اعلام «ما» از خیابان ها به خانه هاتان برگردید!
۴- به موازات اجرای این سناریوی «گربه شد تائب و مسلمانا» از سوی حکومت، با زیرکی فراوان و وقاحت بیشتر، بازی «کی بود؟ کی بود؟ من نبودم!» به راه افتاده است: همه ی ارگان های نظامی و امنیتی و قضایی از خود سلب مسئولیت می کنند و مسئولانشان به مانند «پونس پیلات» (حاکم رومی اورشلیم در جریان به صلیب کشیدن مسیح) دست هایشان را به نشانه ی بی گناهی تکان می دهند و حتی علنا اعلام می شود که بخش ناشناخته ای از درون سیستم نظامی – امنیتی هدایت سرکوب ها و کشتارها را به عهده داشته است و لابد هدایت تقلب انتخاباتی را هم! (تکرار توجیهات شرم آور حکومت در جریان قتل های زنجیره ای دگر اندیشان)؛ تو گویی رهبر حکومت اسلامی در انظار جهانیان فرمان کشتار عمومی را در روز ۲۹ خرداد صادر نکرده بود! آیا با یک نماز جمعه ی تاریخی می توان خاطره ی آن نماز جمعه ی تاریخی دیگر را از اذهان زدود؟!
باری بی نتیجه ماندن فاز اولیه ی کشتار و سرکوب و تداومِ دور از انتظارِ اعتراضات و مبارزات مردمی، نظام را واداشته است تا رویه ی بازی اش را تغییر دهد و به جای پنهان کردن و انکار اصل ِ کشتارها، که او را در موقعیت تدافعی قرار می داد، اکنون در نقش دایه ی عزیز تر از مادر، ضمن همراهی کردن با موضوع، در مورد علت قتل ها و عوامل و آمران آنها نشانی های موهوم و غلط به مردم بدهد؛ پس باز هم فاجعه ای در شرف تکوین است: وقتی قاتلان، کمیته ی پی گیری علل قتل تشکیل می دهند، جای تردیدی نیست که این بار کمر به قتل حقیقت بسته اند؛ با این حال حکومت با رسمیت بخشیدن به نقش تازه ی خود، در صدد آن است که چنان فضایی ایجاد کند که خود را تنها متولی موجه این امر جا بزند (هر چه باشد، عوامل دشمن به قصد تضعیف نظام مرتکب کشتار و جنایت شده اند و مانند همیشه نظام «ذی نفع» است) و مخالفان را به زعم خود خلع سلاح کند؛
۵- اما در این بازی «کی بود؟ کی بود؟ من نبودم!» ، اصلاح طلبان و بازوهای رسانه ای برون مرزی آنها هم به خوبی با حریفِ خود (رفقای انقلابی سابق) همراهی می کنند: آنها هم در تحلیل هایشان متولیان فجایع اخیر را بخش ناچیز و مرموزی از بدنه ی نظام معرفی می کنند؛ از نظر آنها – سخنان سازگارا - تنها عده ی انگشت شماری از روحانیون و نظامیان این روند را مورد تایید و همراهی قرار داده اند (لابد اعتراضات بخش های باقیمانده ی این دو نهاد قدرتمند، توسط همان عده ی انگشت شمار سرکوب و یا در نطفه خفه شده است!)؛ آنها بر این باورند که با رفتن احمدی نژاد و عده ی قلیلی از اطرافیان او (نظیر مصباح یزدی و جنتی و ... ) نقایص نظام کنونی مرتفع خواهد شد و شرایط برای اجرای بخش های «مغفول مانده ی» قانون اساسی فراهم می گردد! آنها این گونه می اندیشند چون مهار جنبش در مرزهای نظام مهمترین دغدغه ی آنهاست. جنبشی که نظام را با خود ببرد، جایی برای ماندن آنها هم باقی نخواهد گذاشت! پس در فضایل نظامِ آرمانی دهه ی نخست انقلاب و قابلیت های بی شمار کنونی آن داد سخن می رانند! از نظر آنها حکومت می تواند و می بایست دینی باشد، ولی برخی «آقایان» در این سال ها تصویر بد و نادرستی از قابلیت های دین اسلام ارائه داده اند! – سخنان اخیر کدیور و گنجی - ؛ لابد اگر مردم مجال دهند، دیگر «آقایان» تصویر واقعی اسلام را به زودی عرضه خواهند کرد!
۶- احمدی نژاد این روزها حسابی تنها مانده است. این تصویری است واقعی از روزهای اخیر که برای خیلی ها هم جذاب و پذیرفتنی است. اما در شرایط حاضر این تصویر به گونه ای تبلیغ می شود که گویا تنها ماندن او فقط ناشی از عملکرد غلط و ماهیت پلید و ذهنیت تنگ نظرانه ی خود او بوده است، نه عملکرد جریانی که در تمامی این سالها از او استفاده ی ابزاری می کرده است. به واقع هم پیمانان سابق به سرعت او را ترک گفتند، چون اطمینان یافتند قطاری که او تظاهر به راندنش می کند، به مقصد نخواهد رسید. حتی روزنامه ی کیهان هم با حمله به تاخیر تعلل آمیز او در اخراج مشایی، تلاش مضحکی کرد تا نوعی تقابلی کذایی میان او و رهبر را تصویرسازی کند. اما آیا او به راستی قطاری می راند؟ اینک همه از او دوری می جویند (حتی وزرای جنایتکاری چون محسنی اژه ای و صفار هرندی) تا باز هم بتوان از ظرفیت های بی پایان دشمن تراشی و منفور بودن او برای تطهیر سایر اجزای سیستم بهره گرفت؛ همانند «صعودِ مقاومت پذیرِ رفسنجانی» در چهار سال اخیر! به نظر می رسد بازیگردانان یا افراد بالادست شرایط را به گونه ای سامان داده اند که تمام خشم و انزجار عمومی از سیستم، در چهره ی یک «ضد قهرمان» که اینک زمان مرگ او فرا رسیده است، فرافکنی شود تا بتوان پایان خوشی (Happy-End) برای نمایش تدارک دید. از این لحاظ احمدی نژاد مانند بازیگری است که در حین اجرا واقعا می میرد. آری رژیم در ادامه ی فاز رشوه دادن به مردمی که به جان آمده اند، آمادگی خود را برای قربانی کردن احمدی نژاد اعلام کرده است و تمامی مقدمات آن را هم فراهم کرده است. (اگر او به فرض از مجرایی قانونی مانند رای عدم کفایت مجلس از صحنه حذف شود، امکان محتملی است که رهبر فرزانه را هم از تناقض گویی نجات می دهد). اینکه همه چیز این گونه رسوا برای پایین انداختن زودهنگامِ پرده ی آخر نمایش مهیا شده است، نشان از انجام توافقاتی در «بالادست» می دهد که پیام آتش بس رفسنجانی تنها بخش علنی آن برای مردم بوده است. حتی در تیم تبلیغاتی اصلاح طلبان هم به تازگی ( فراخوان مخملباف – سازگارا برای چهلم ندا) از موسوی به عنوان «رئیس جمهور منتخب» یاد می شود؛ همچنان که در محتوای تبلیغاتی -عملیاتی آنها نیز ادبیات و نمادهای مذهبی بسیار پررنگ تر و در فراخوان هایشان عکس های موسوی بسیار نمایان تر شده است.
گویی «جمهوری اسلامی» خیز برداشته است تا بار دیگر با پشتیبانی مردم تجدید حیات کند – گیریم در شمایلی متفاوت -، یعنی از تکانه ی عظیم آزادیخواهانه ای که مردم ایجاد کرده اند، برای بیرون آوردن چرخ های سنگین اش از گل و لای کهنه بهره گیرد.
اما آیا مردم اجازه خواهند داد بار دیگر مستبدان و فرصت طلبان زمان ختم حماسه و ترک گفتن صحنه را برای آنها تعیین کنند؟ آیا مردم شمایل بزک شده ای از همان دستگاه سلطه و سرکوب با آمران و خادمان همیشگی اش را به عنوان دستاورد جنبش عظیم و پرهزینه ی خود خواهند پذیرفت؟ همچنان باید امیدوار بود و تلاش کرد که پرده ی آخر این بازی را هم مردم خود رقم بزنند.


** * این مطلب در شماره ٣٣ نشریه خیابان هم درج شده است.


اگر عضو یکی از شبکه‌های زیر هستید می‌توانید این مطلب را به شبکه‌ی خود ارسال کنید:

Facebook
    Delicious delicious     Twitter twitter     دنباله donbaleh     Google google     Yahoo yahoo     بالاترین balatarin


چاپ کن

نظرات (۱)

نظر شما

اصل مطلب

بازگشت به صفحه نخست