سیاسی دیدگاه ادبیات جهان - مقالات و خبرها بخش خبر آرشیو  
   

اعتراف گیری ها- تواب سازی ها و مبارزات سیاسی


پیام مومنی


• استفاده از شکنجه نه تنها برای گرفتن اعترافاتی دروغین بلکه با امید به تغییر هویت قربانی نیز بود و ما شاهد بوده و هستیم که اکثر کسانی که به اجبار و در پی شکنجه های جسمی و روحی به نفی ایده ها و نظرات و گذشته خود به اعتراف تن می دهند، در شرایطی که امکان پیدا کنند به نظرات راستین خویش بر می گردند ...

اخبار روز: www.iran-chabar.de
يکشنبه  ۱٨ مرداد ۱٣٨٨ -  ۹ اوت ۲۰۰۹


در سنت مبارزاتی همیشه فراز و فرود واقعیتی است انکار ناپذیر، شکست و پیروزی ادامه فراز و فرودهاست و تداوم راه و مبارزه اصل ماجرا. پس باید پذیرفت کسی که مبارزه را انتخاب می کند، قاعدتا بر این امر واقف است که نیروی مقابل که به صورت معمول، نظامها و دولت های زورگو، سرکوب گر، غیردمکرات و مخالف تمام ارزش های انسانی و میثاق های بین المللی اعم از حقوق بشر، منع شکنجه، زنان، کودکان و... است، از تمام امکانات نه عقلانی و دیالوگ، بلکه امکانات نظامی، دستگیری و شکنجه، اعتراف گیری و اعدام استفاده می کند تا شاید چند صباحی به عمر ننگین خود در قدرت ادامه دهد.
در اینجا بحث اصلی این نوشته پیرامون اعتراف گیری و نوع نگاه ما به این مقوله و نیز به قربانیان اعتراف است.
آیا اصولا اعتراف گیری در زندان و در زیر شکنجه و با شلاق میتواند سندیت داشته باشد و آیا در مجامع حقوقی نظیر دادگاه های صالحه و برگزار شده با پایبندی به قوانین حقوق بشری، مستند و قابل استفاده است؟
بنظر میرسد همه دراین مورد با هم موافق باشیم که اعتراف گیری و شکنجه، نوعی جرم و یک جنایت است، جنایتی که متاسفانه بر اذهان برخی تاثیر گذارده و همین هم به نوعی در بین نیروهای سرکوب باعث تقویت توهم مبنی بر کارآیی این عمل میگردد و گاه انان را به ادامه این روش ترغیب می سازد.
در طول تاریخ؛ فلاسفه و دانشمندان مشهوری از جمله ارسطو - گالیله و فرانسیس بیکن از مشهورترین قربانیان شکنجه دولتی بودند که توسط نظام های وقت و گاه توتالیتر مذهبی و در دادگاه‌های قرون وسطائی به زیر دستگاه شکنجه سپرده می‌شدند.
در جوامعی که دولت های سرکوب گر بر اریکه قدرت هستند و برای حقظ آن از بازوی نظامی استفاده می کنند، نه اینکه متهم و یا زندانی بر اساس باورهای جدید به رد و یا نقد باورهای پیشین خود دست میزند، بلکه مجبور میشود که در رد خود و تفکر خود که اتفاقا برپایبندی بر آنهاست که به زندان افتاده و تحت شکنجه و بازجویی است، به صحبت نشیند. گاها زندانی مجبور به اعتراف به مسائلی که هرگز نه انجام داده و نه مورد قبولش است می گردد.
در تاریخ ایران می‌توان شواهد بسیاری در زمینه شکنجه برای اقرار و اعتراف یافت بطوریکه می توان از مزدک، مانی، بابک خرمدین تا آقا محمد خان قاجار، محمد علی رجایی و علی محمد بشارتی جهرمی نام برد که در طول زندگیشان مورد شکنجه قرار گرفتند. روندی که تاکنون نیز ادامه دارد و این بار حتی به حلقه کسانی تسری یافته است که در ساختار قدرت و نظام سیاسی کشور حضور دارند.
امروز در شکنجه گاههای رژیم اسلامی، دیگر فقط به مسائل فوق اکتفا نشده، بلکه (بر اساس گزارشها و حتی اطلاعاتی که این قربانیان داده اند) استفاده از داروهای اغتشاش فکری، روان پریشی مقطعی و در نهایت بازداشتن زندانی از فکر کردن و تجزیه و تحلیل شرایط را به کمک گرفته اند تا درزمانی سریع تر بتوانند زندانی را وادار به اعتراف به آنچیزی بکنند که نکرده است. اینان حتی به فاجعه انسانی که پیآمد این اعمال شنیع شان است با بی اعتنایی برخورد می کنند. پی آمدهایی که ممکن است به عدم بازگشت قربانی به زندگی عادی و روزمره، به فعالیت های سیاسی و اجتماعی و نهایتا به مسئولیت پذیری خود و یا خانواده منجر شود.
در در اوایل دهه پنجاه خورشیدی و سال های پیش از انقلاب بهمن ۵۷، هم این اعتراف گیری ها از طرف نظام سلطنتی و ساواک آن اعمال می شد که همان زمان هم با اعتراضات سازمانهای عفو بین الملل و صلیب سرخ جهانی روبرو شد.
متاسفانه کسانی که بعد از بهمن ۵۷ برخلاف خواست عمومی مردم ایران که هم شاه و هم شیخ را نمی خواستند، (بر اساس همان که انقلاب بهمن را انقلاب خیانت شده نام نهادند) با ریا و دروغگویی به مسند قدرت آمده و از همان سال های ابتدای بعد از انقلاب، با مردم میهنمان آن کردند و میکنند که انقلاب بهمن در رد آن کوشیده بود.
در ایران بعد از انقلاب بهمن، شکنجه سیستماتیک با بهره گیری از شنیع ترین و غیرانسانی ترین روشهای نوین برای تهیه اعترافات تلویزیونی از مهمترین شخصیت های سیاسی تا فعالان و مبارزان وابسته به احزاب و سازمان های سیاسی دگراندیش صورت گرفت. این رویه با این اهداف طراحی و اجرا شد که تاثیری چندگانه را در پی داشته باشد، ۱- سند صوتی و تصویری شفاف علیه متهم . ۲- تضعیف روحیه همفکران و نیز مبارزین دیگر، چه در داخل و چه در خارج از زندان که در آنزمان این اعمال شکنجه و اعتراف گیری با نام پروژه تواب سازی معرفی و شناخته می شد، و٣) توجیه هواداران و باورمندان به نظام در سرکوب، بازداشت، شکنجه و حتی اعدام و حذف فیزیکی دگراندیشان با عناوین سیاسی و دینی یا ایدئولوژیک جهت حفظ و بقای نظام قدرت.
استفاده از شکنجه نه تنها برای گرفتن اعترافاتی دروغین بلکه با امید به تغییر هویت قربانی نیز بود و ما شاهد بوده و هستیم که اکثر کسانی که به اجبار و در پی شکنجه های جسمی و روحی به نفی ایده ها و نظرات و گذشته خود به اعتراف تن می دهند، در شرایطی که امکان پیدا کنند و بدانند که امکان پیگردشان نیست، به نظرات راستین خویش بر می گردند و گاه با قاطعیتی بیشتر، از خود و ایده هایشان به دفاع برمی خیزند، چنانچه تاکنون نیز چنین بوده است.
یکی از تاثیرات منفی اعتراف گیری ها و پخش آنها، نه برای همگان، اما برای کسانی که امکان بررسی مسائل و تجزیه و تحلیل را ندارند و یا بر بستر حمله و تخریب دیگران، هویت خود را بازبینی و تعریف می کنند، این است که اتوماتیک و شاید ناخواسته به سخنگویان جلادان تبدیل شده و قربانی را برای بار دوم و چندمین بار به مسلخ می برند، این نوع نگاه به قربانی و قربانی کردن مکرر آنها، اگرچه نمیتواند باعث روی گرداندن از قربانیان این اعتراف گیری ها شود، اما میتواند برای لحظاتی، چرخشی در بحث پیش آورد که نه به سود جنبش آزادی خواهانه است و نه به ادامه مبارزه مبارزین کمک می کند.
کنوانسیون منع شکنجه را هنوز هم ۵۱ کشور هستند که امضا نکرده‌اند. موضوع این کنوانسیون ممنوعیت شکنجه به طور مطلق است. البته این به معنی آن نیست که در ۱۴۴ کشوری که این کنوانسیون را امضا کرده‌اند دیگر شکنجه وجود ندارد.
هورست هرمان، جامعه‌شناس آلمانی که کتابی بنام «شکنجه. دائره‌المعارف دژخیمی Die Folter. Eine Enzyklopädie des Grauens» تالیف کرده است، معتقد است که برای ایجاد چنین فضا و روحیه‌ای باید هر چه بیشتر دست به افشای شکنجه‌گران در پهنه همگانی زد.
وی در این باره می‌گوید: «بدترین دشمن شکنجه‌گران همیشه افکار عمومی بوده است. آگاهی یافتن افکار عمومی، برای مثال از طریق رسانه‌ها، از شیوه‌های شکنجه و رفتار شکنجه‌گران، اغلب باعث شوکه شدن شکنجه‌گران می‌شود. سعی می‌کنند جلوی شوکه شدن را به این وسیله بگیرند که رسانه‌ها را ممنوع یا سانسور می‌کنند یا شکنجه‌هایی اختراع می‌کنند که اگر چه درد شدیدی به قربانی وارد می‌آورند اما اثری بر بدن او به جای نمی‌گذارند، برای نمونه شکنجه‌های روحی و شوک‌های الکتریکی و غیره. یعنی روشها تغییر کرده و دیگر مثل دوره قرون وسطی نیست که چشمها را از حدقه بیرون بیاورند یا دست کسی را قطع کنند. مدرک نمی‌خواهند به دست کسی بدهند.»
به عقیده هورست هرمان: «هر چه بیشتر در باره شکنجه و شکنجه‌گران بدانیم، آن هم نه آنچه در تاریخ اتفاق افتاده، بلکه آنچه در جهان امروز، در میان ما رخ می‌دهد، شکنجه‌گران بیشتر ترس خواهند داشت که در جامعه رسوا بشوند. اگر به نمونه‌های عراق و گوانتانامو و محاکمه شکنجه‌گران امریکایی نگاه کنید، می‌بینید که امریکاییها نمی‌خواهند که مردم از آنچه در این زندانها گذشته آگاهی پیدا کنند. اگر به ایران نگاه کنید هم می‌بینید که هیچگاه کسی آشکارا و به طور رسمی نمی‌گوید که در خفا و در زندانهای آن چه می‌گذرد. اما اینها تنها چند نمونه هستند. کشورهای دیگر هم بهتر از این نیستند و شاید تنها می‌توانند این موضوع را بهتر مخفی کنند.»
همانطور که در سطور اولیه آمد، مبارزه هزینه دارد و مبارزان با بررسی این هزینه ها پا به میدان گذاشته و دولت کودتایی ایران با حمایت رهبر کودتا، با تلاش در سرکوب، با زندانی کردن و برگزاری بیدادگاه ها و اعتراف گیری ها نشان دادند که ازیکسو عمیقا از جنبشی که ابتدا علیه تقلب و کودتای انتخاباتی پا گرفت و امروز به جنبشی اعتراضی و آزادی خواهانه تبدیل شده و بعد از مدتی کوتاه ولایت و نظام را به صورت جدی نشان گرفته است، به هراس افتاده است. ازسوی دیگر هم آنرا باور دارد و بر همین اساس با این شیوه های قرون وسطایی در خیالی باطل به سرکوب آن کمر بسته است، غافل از اینکه این جنبش پویایی و ماندگاری خود را حفظ خواهد کرد و همانطور که هر روز شاهدیم مجموعه بیشتری از هم میهنانمان به آن پیوسته و در ضدیت با نظام ولایت به پا خاسته اند. چرا که این اعتراضات، خشم فروخورده سی ساله و فریاد مردمی است که در طی سی سال گذشته هر روز و هر دقیقه تحقیر شده اند، نیروی آمده به میدان، آمده است تا حقوق خود را باز ستانده و اعاده حیثیت کند.
باید باور کرد که شرایط به هیچ روی به زمان قبل از انتخابات بر نخواهد گشت و در ادامه روند، باید پذیرفت که از حالت کنونی نیمه مسالمت آمیز به حالتی رادیکال تر و انقلابی فرا می روید و جدا از اینکه من و شما نوع نگاهمان و نگرانی هایمان چه باشد، باید همگام با مردم و همراه با آنها در تکاپوی پیدا کردن راه هایی برای تغییر بود، همکاری های سیاسی و تشکیل کنگره ملی یکی از موثرترین کارها و امید آفرین ترین حرکتی است که نیروی سکولار میتواند به اقدام آن دست زند.
نگارنده با طرح این موضوع می تواند امیدوار باشد که هم میهنان در هر جایی که هستیم و درهرجمعی که امکان داریم ، در تلاش باشیم که در دفاع از قربانی و در رد این خیمه شب بازی ها به گفتمان نشینیم.


اگر عضو یکی از شبکه‌های زیر هستید می‌توانید این مطلب را به شبکه‌ی خود ارسال کنید:

Facebook
    Delicious delicious     Twitter twitter     دنباله donbaleh     Google google     Yahoo yahoo     بالاترین balatarin


چاپ کن

نظرات (۰)

نظر شما

اصل مطلب

بازگشت به صفحه نخست