یادداشت سیاسی سیاسی دیدگاه ادبیات زنان جهان بخش خبر آرشیو  
  اجتماعی اقتصادی مساله ملی یادبود - تاریخ گفتگو کارگری گزارش حقوق بشر ورزش  
   

سقوط اخلاقی و فروپاشی "سُروش غیبی معبد دلف" دستگاه ولایت فقیه


نیکروز اولاداعظمی



اخبار روز: www.iran-chabar.de
آدينه  ۲٣ مرداد ۱٣٨٨ -  ۱۴ اوت ۲۰۰۹


هردوت و ارسطو نقل می کنند که خانواده الکمیونید، که خانواده متنفذی بودند و پئیس تراتوس آنها را تبعید کرده بود، به سروش غیبی معبد دلف رشوه دادند تا بر ضد پسران پئیس تراتوس از آنها پشتیبانی کند. سرانجام وقتی این حقیقت آشکار شد که سروش غیبی را می توان از لحاظ سیاسی اداره کرد، باعث گسترش اندیشه آزاد شد و بعدها یونانیان و رومیان بدون ترس از ارتکاب کفر معابد یونان را از ثروت و قدرت خالی کردند.
دو نکته در این عبارت مشهود و حائز اهمیت است؛ یکی رشوه خواری "سروش غیبی" و دیگری پی بردن و در واقع دست بردن بر قدرت دینی- سیاسی اوست که منجر به گسترش اندیشه آزاد شد.
این منطق مطابق با واقعیت است و معنایش این است: هر گاه انسان بتواند از ساحت طِلق تابو و مقدس غیر قابل رویت و غیر قابل تغییر و غیرپرسشگر نفوذ کند و خود را آزاد از قید و بندهای آن سازد، قادر است آن ساحت را اداره و کنترل نماید.
در تمام طول تاریخ روحانیت در ایران چه در قامت و جایگاه مغ و چه آخوند، هرگز مانند رویداد انتخابات ۲۲ خرداد ریاست جمهوری و پس از آن، به ساحت ساحر رهبران نقدناپذیر اینچنین ضربه وارد نشده آنگونه که امروز به ساحت رهبر شیعه ایران وارد شده است. ضربه به ساحت مغ زردتشتی از طریق به احتزاز در آمدن پرچم اسلام از سوی اعراب امکان یافت در حالیکه ضربه به نهادهای وابسته به بیت رهبر شیعه علی خامنه ای از طریق تجربه عملی مردم ایران در زندگی روزمره شان صورت پذیرفت. در هجوم و ضربه بیگانگان به کشور ایران جابجایی دین انجام پذیرفت و تندیدگی دین با مدیریت سیاسی نه تنها تخفیف نیافت بلکه بشدت این دو در هم ادغام شدند، اما ضربه شکننده مردم ایران در ماجرای ۲۲ خرداد به دستگاه رهبری به هدف و نیت جدایی دین از دولت صورت پذیرفت زیرا خواست بحق مردم ایران آزادی، دموکراسی و دستیابی به حقوق شهروندی است این ممکن نمی شود مگر با جدایی دین از دولت.
آری، در هیچ زمانی ساختار قدرت متمرکز در نظام سیاسی ایران، از لحاظ توزیع و توازن قدرت ما بین دولت و ملت مانند امروز در پروسه تعدیل و تحول واقع نشده بود، و این آغاز اعمال اراده و قدرت مدنی بر نظام سیاسی ایران خواهد بود.
اگر تا قبل از انتخابات دهمین دوره ریاست جمهوری ایران توهم نسبت به رهبری علی خامنه ای بعنوان روحانی از سوی مردم وجود داشت و ایفای نقش فرا جناحی از جانب او مسبب واقعی ناهنجاری های اجتماعی و سایر معضلات، خارج از حیطه نهاد های وابسته به او قلمداد می شد، توطئه کودتای انتخاباتی با رهبری و هدایت شخص او و فرزندش مجتبی که انتصاب و بهتر است گفته شود ابقای محمود احمدی نژاد بر کرسی ریاست جمهوری و سخنان جانبدارانه از او در اولین نماز جمعه پس از "کودتای نرم"، این توهم را از بین برد. به خاک و خون کشیدن جوانان ایران زمین که جز اعتراض مسالمت آمیز نسبت به تقلب انتخاباتی چیز دیگری در سر نداشتند پرده حجاب بین رهبر و مردم را پاره کرد و ریزش اجتماعی و چتر حمایتی او را تا حد محدود شدن به نظامیان و گروهی قلیل از جانیان تقلیل داد.
از این پس شرایط جدیدی از آرایش نیروهای سیاسی و سطح اعتراضات مردمی در دو سوی حاکمیت و اجتماع در حال شکلگیری است، گسترش و وسعت نارضایتی ها و اعتراضات مردم در مفهوم سمبل سبز (غیرقانونی و نامشروع دانستن دولت محمود احمدی نژاد) و متعاقب آن اختلافات گسترده در دستگاه حکومت و دولت و بیان تعدادی از مراجع تقلید ذی نفوذ در نامشروع بودن دولت احمدی نژاد و ناخرسندی بسیاری از شخصیت ها و اساتید و روشنفکران و بسیاری از عوامل دیگر نظیر تورم رو به فزونی اقتصاد کشور بر اثر حجم نقدینگی گسترده و وخیم تر شدن وضعیت معیشتی مردم، اوضاع را بغرنجتر کرده و دولت احمدی نژاد که در ضعیف ترین شرایط در تمام طول عمر جمهوری اسلامی قرارگرفته، تداوم این دولت را بطور جدی به چالش می کشد.
از سوی دیگر ترک برداشتن سد ولایت فقیه، دیوار بلند ساحت رهبری که تا آن موقع سدی در برابر تحولات اجتماعی و پیشرفت کشور بوده است، فرو ریخت و باری از دوش مردم ایران در قامت رهبر بلا مُنازع در جایگاه غیرقابل پرسشگر در حال سبک شدن است. پاره شدن پرده ضخیم که رهبر و مردم در دوسوی غیرقابل رویت آن قرار گرفته بودند، آنها را رو در رو به مصاف و منازعه کشاند و می رود تا تناسب جدیدی از آرایش نیروهای سیاسی در هرم حکومت و مراجع ذی نفوذ دینی و قدرت اجتماعی در جامعه به وجود آورد.
آن حس بی اراده گی و مسلوب الاختیار بودن در مقابل "عظمت" رهبر فرو ریخت و بی مایگی این جایگاه باصطلاح مقدس هویدا گشت، بازیابی اراده اختیار و هویت فردی به مفهوم حقوق شهروندی مطابق با سیمای اعلامیه جهانی حقوق بشر جایگاه رفیع خود را در قُله آزادی و دموکراسی فتح می کند و این همان نکته ایست که ملت دیگر می داند چه نمی خواهد و چه می خواهد. صبح روشن این مفهوم واقعی-انسانی در اندیشه ایرانیان از حد فاصل میان مرئی و نامرئی افق در حال گذر است.
انحطاط اخلاقی دستگاه پاپ در غرب که فروپاشی "عظمت" و "هیبت" آنرا از پی آورد، بر سرکوبی فرقه های دیگر (نظیر فرقه تمپلار)، شکنجه و سوزاندن آنها و حتی سوزاندن کشیشانی که به گونه ای دیگر به قضایا می نگریستند، استوار بود. و انحطاط دستگاه ولایت فقیه نیز بر همین منوال و با سرکوبی فرقه های ایرانی نظیر فرقه بهائی و دراویش و دگراندیشان و بالاخره کُشتار مردم بی دفاع در روزهای بعد از کودتای انتخاباتی ۲۲ خرداد، در قامت لباس روحانی، مصداق پیدا کرد. و نقطه آغاز شکاف بین مردم و ولایت فقیه گردیده و این نهاد فراقانونی را به شدت آسیب پذیر ساخت.
دیگر تأثیر معنوی روحانیت بنیادگرا بر شعور مردم و ذهنیت جامعه در حال تحلیل رفتن است و این نشان می دهد تسلط قدرت سنتی بر جامعه در سراشیب فروپاشی ست.
اگر حرمت گذاری یونانیان به "سروش غیبی معبد دلف" با رسوایی رشوه خواری این معبد به سُستی گرایید و بر قلب قدرت دینی ضربه جانانه نواخت و کنترل سیاسی و از پی آن میدان آزاد اندیشی را فراخ تر نمود، ایرانیان نیز با اعتراضات به تقلب انتخاباتی بر رمز و راز رشوه خواری ها در بیت رهبری و با همکاری نهادهای دینی و سپاه پاسداران و برخی مراجع مواجب بگیر پی برده و قدرت "معبد دلف" ولایت را از مقبولیت انداخته و از این طریق بر دامنه آزادی افزودند.
احساس عمومی مردم ایران چون بر ارزش ها و مفاهیم مدرن نظر دارد، در نتیجه تصمیمات و فرامین دینی و حکم حکومتی فراتر از قانون هر چه بیشتر رنگ باخته می شوند، به عبارت دیگر عنصر مدرن بر مبانی مراوده های اجتماعی شکل جدیدی از مناسبات اجتماعی و الگوهای زندگی را بشارت می دهد که تحدید کننده و مغایر با قدرت سنتی ست و هیچ سنخیت و تناسبی با آن ندارد، و این یعنی عدم مقبولیت و مشروعیت "معبد دُلف" ولایت فقیه.
سقوط اخلاقی این "معبد دُلف" به حدی است که معترضان به تقلب انتخاباتی را "خس و خاشاک" و "اغتشاشگر" می خوانند، این نوع لقب و نسبت دادن ها به معترضین و مخالفین پدیده جدیدی نیست. دیکتاتور سابق ایران (شاه سابق) نیز از همین جنس الفاظ نسبت به مخالفین خود استفاده می نمود و آنها را "خرابکار" می نامید. بطور کلی همه دیکتاتورها به مانند هم از این نوع واژه ها و شیوه های مشابه برای منکوب کردن مخالفان مستمسک می جویند اما تاریخ جز سرشکستگی و سقوط چیز دیگری برایشان به ارمغان نیاورد، ستمگران می روند اما مردم و کشور باقی می مانند و زندگی را می سازند، برف آب می شود اما کوه استوار می ماند.

نیکروز اولاد اعظمی
niki_olad@hotmail.com


اگر عضو یکی از شبکه‌های زیر هستید می‌توانید این مطلب را به شبکه‌ی خود ارسال کنید:

Facebook
    Delicious delicious     Twitter twitter     دنباله donbaleh     Google google     Yahoo yahoo     بالاترین balatarin


چاپ کن

نظرات (۰)

نظر شما

اصل مطلب

بازگشت به صفحه نخست