بنام دموکراسی، بکام تجزیه اتحاد عمل ایرانیان
علیرضا کاظمی
•
آنچه که گنجی بعنوان پرچم نظام پیشین نام برده و بلافاصله آنرا پرچم سلطنت طلبان مینامد در واقع پرچم شیر و خورشید است که البته گنجی اشاره ای به این اصلی ترین عنصر و وجه تمایزش با پرچم جمهوری اسلامی نمیکند. نامگذاری این پرچم بنام نظام پیشین تنها یک نامگذاری عوامانه نیست بلکه جفائی است به تاریخچه پیدایش و تصویب دموکراتیک آن بعنوان پرچم ملی
...
اخبار روز:
www.iran-chabar.de
آدينه
۲٣ مرداد ۱٣٨٨ -
۱۴ اوت ۲۰۰۹
با اعلام نتایج آخرین انتخابات ریاست جمهوری اعتراضات مردمی به تقلبات انتخاباتی آغاز و بشدت سرکوب شد. بلافاصله از فردای این سرکوب گسترده, همگامی ایرانیان نگران در سراسر دنیا بر علیه آن سرکوب وحشیانه بشکل بی سابقه ای صورت گرفت. گستردگی روزافزون این اتحاد عمل نانوشته چه در داخل چه در خارج کشور بخودی خود پدیده بسیار قابل تعمل و البته نامیمون برای حاکمیت بود که نشان از نیاز دیرین جامعه ایرانی به آن داشت. بدیهی است با توجه به تنوع آرا و افکار طیفهای مختلف شرکت کننده در اعتراضات, زمینه بروز برخی اختلافات بوجود آمد که طبیعتا حل آنها در سایه باور و وفاداری به ضرورت و اهمیت حیاتی این اتحاد عمل امر پیچیده و محالی نبوده و نیست. اکبر گنجی در مقالهی "دموکراسی و دیکتاتوری پرچم به موضوع استفاده از پرچم و اختلافات حول آن در خارج کشور میپردازد. مطلب حاظر نقدی ست بر نقطه نظرات آقای گنجی.
پرچم ملی
بنای استدلالات نویسنده بر پایه تعریفی است که از انواع پرچم ارائه میکند. آنچه که در واقع فاقد کمترین عناصر تحقیقی و دقیق است و از همین اولین گام مخاطب را در مسیری اشتباه برای قبولاندن استدلالات بعدی خود قرار میدهد. وی پرچم ملی را به سه نوع پرچم جمهوری اسلامی, پرچم نظام پیشین و پرچم مجاهدین خلق تقسیم میکند. حتی با یک مراجعه گذرا به اولیه ترین منابع و اسناد میتوان بسرعت دریافت که چنین تقسیم بندی و نامگذاری هدفمندی از اساس وجود خارجی ندارد. در ادامه نیز تعاریفی که از این پرچمها میدهد به همان اندازهی نامگذاری, غیر دقیق و حاوی موضوعات تحلیلی و خارج از اصول ارائه یک تعریف است.
آنچه که گنجی بعنوان پرچم نظام پیشین نام برده و بلافاصله آنرا پرچم سلطنت طلبان مینامد در واقع پرچم شیر و خورشید است که البته گنجی اشاره ای به این اصلی ترین عنصر و وجه تمایزش با پرچم جمهوری اسلامی نمیکند. نامگذاری این پرچم بنام نظام پیشین تنها یک نامگذاری عوامانه نیست بلکه جفائی است به تاریخچه پیدایش و تصویب دموکراتیک آن بعنوان پرچم ملی. چرا که این پرچم ارتباطی به سلسله پهلوی نداشته بلکه رسما مصوبه قانون اساسی مشروطه مبیاشد. با پیروزی جنبش مشروطه خواهی در ایران و گردن نهادن مظفرالدین شاه به تشکیل مجلس، نمایندگان مردم در مجلس های اول و دوم به کار تدوین قانون اساسی و متمم آن می پردازند و پس از رایزنی های فراوان و خصوصا در رفع اختلاف با روحانیون اصل پنجم متمم قانون اساسی مشروطه تصویب میگردد:" الوان رسمی بیرق ایران، سبز و سفید و سرخ و علامت شیر و خورشید است." حتی تدقیق جزئیات و ابعاد پرچم که در سالهای ۱٣٣۶ و ٣۷ توسط منوچهر اقبال نخست وزیر وقت انجام و بصورت بخشنامه ارائه شد خارج از کادر خطوط کلی مصوبه اولیه نبود.
بر همین سیاق نیز پرچمی تحت عنوان پرچم مجاهدین خلق وجود ندارد بلکه استفاده از پرچم شیر و خورشید بر اساس مصوبه شورای ملی مقاومت بتاریخ ۷ شهریور ۱٣۷۲ چیزی فراتر از مصوبه قانون اساسی مشروطه نبود و پیش از آن نیز تنها از پرچم سه رنگ آنگونه که در زمان دولت موقت مهندس بازرگان مرسوم بود استفاده میشد. بدین ترتیب زیر این عنوان، جز دو نوع پرچم یعنی یا پرچم شیر و خورشید و یا پرچم جمهوری اسلامی که تاریخچه آن بر همه روشن و نیاز به حافظه تاریخی چندانی ندارد, موجود نیست.
اینهمه تازه در صورتی است که نخواهیم به تاریخچه استفاده از نماد شیر و خورشید و تداوم تاریخی آن از سال ٨۲۶ هجری قمری برابر با ۱۴۲٣ میلادی یعنی هنگامی که اولین مدارک استفده از این نماد وجود دارند برگردیم. نقطه نظر محمد جلالی چیمه نویسنده و شاعر بنام ایرانی ساکن پاریس در این باره قابل توجه و روشنگرست:" این پرچم ارتباطی به سلطنت خواهی و سلطنت طلبی ندارد . قرنها پیش از برآمدن رضا شاه نماد وحدت ایرانیان و تسلسل تاریخی مرز و بوم ما بوده است. این یک جفای بزرگ به ملت ایران و به وحدت این کشور است که کسانی نشان شیر و خورشید را به گروهی نسبت دهند یا دوستداران پرچم ملی را متهم به وابستگی به این گروه یا آن گروه سیاسی کنند. این پرچم از آن همهء ایرانیان است و همهء ایرانیان در بهمن ماه ۱٣۵۷ به دنیا نیامده اند ایرانیان هزاره هاست که در این سرزمین زیسته اند و خواهند زیست و نشان شیرو خورشید، نشان ِ همهء آنهاست. پرچم شیر و خورشید با وجود تاریخی و با وجدان جمعی آنان و با عزت و شکوه فرهنگی و تداوم مدنیت آنان سر آشتی دارد و به جز ایران و تاریخ پیوسته و مداوم ایران و به جز هم بستگی ملی ایرانیان ، هیچ ایده و ایدئولوژی و مذهب و مسلک خاصی را نمایندگی نمیکند. حتی دشمنی سیاسی شما با نظام پادشاهی نمی باید به دشمنی شما با وحدت ملی و تسلسل تاریخی و مدنی ایران بیانجامد."
نکات نویسنده مقاله بجای ارائه تعریف از پرچم جمهوری اسلامی نیز با تاکید بر برسمیت شناختن آن توسط تمامی دولتها و اینکه هیچ رژیم دیگری هم اجازه نمیدهد پرچم دیگری بعنوان پرچم ملی بالا رود تلویحا حامل نوعی تایید یا تن دادن به آن است. در اینصورت این سوال پیش میآید که اگر وی این شیوه استدلال را منطقی میداند پس اعتراض وی به ریاست جمهوری احمدی نژاد که عملا دولتها و ملل متحد نیز ناچار به پذرش آن هستند دیگر چه موضوعیتی دارد.
بدین ترتیب میتوان بخوبی دید که دراین مقاله انتصاب پرچم ملی شیرو خورشید به گروههای دستچین شده خاصی و آنهم نه همه احادی که آنرا بکار میبرند, از جمله طیف گسترده ملی گرایان وجمهوری خواهان و عامه مردم میهن دوست, پیش از آنکه با هدف روشنگری باشد مانند تاکتیکی برای نفی پرچم ملی و طرد حاملان آن و در خدمت هدف غائی مقاله ست. حاملانی که دیگر در عمل خواسته یا ناخواسته نه گروههائی خاص بلکه همه طیفهائی که آنرا محترم میشمارند, از جمله موج بیداری و بازگشت ایرانیان و بخصوص جوانان به نمادهای ملی و تاریخی در دافعه از استیلای اجباری نمادهای مذهبی حکومت را در برمیگیرد.
پرچم و نماد سبز در مقابل هم!
در ادامهی مقاله گنجی میکوشد تا با مدد برخی مثالها و در مقابل هم قرار دادن نماد پرچم ملی و نماد سبز این دو را در یک ردیف و مانند دو نماد همعرض تعریف کند و بر این پایه آنها را با هم متضاد و نافی هم ارائه کند. در حالی که در اساس نقش پرچم و نقش یک نماد رنگی حتی آنگونه که در تجربه جنبشهای دیگر بوده بکلی متفاوت و مستقل از هم میباشد و اساسا این قیاس اشتباه, گمراه کننده و مع الفارغ ست. ایندو نه تنها در تضاد با یکدیگر نیستند بلکه مکمل همند. نقش پرچم ملی مقطعی و مصلحتی نیست خصوصا پرچمی با این قدمت و ریشه و سابقه تاریخی. بر این اساس اگر هدف بواقع روشنگری است چگونه میتوان با آن برخوردی تا این پایه ساده انگارانه نمود. در حالیکه یک نماد رنگی یک انتخاب تاکتیکی و مقطعی و از قضا در شرایط حاظر مصلحتی است. سیر تحول خواسته ها و شعارهای حول آن نیز بیانگر همین واقعیت ست. این جنبش ممکن هست و حق دارد در ادامه مسیر تکاملی خود و راه طولانی که در پیش دارد، نمادها یا تاکتیکهای متناسب خودش را بکار بگیرد. در این دعوای بی پایه آنچه تحت شعاع قرار گرفته واز نظرها گم میشود بالاترین دستاورد این دوران جنبش مردم ایران یعنی "اتحاد عمل" است. صد البته آنکس که برای اتحاد عمل ایرانیان بمثابه گوهری که بعد از سالها بازیافت شده, ارزش و اهمیت قائل باشد تهدیدات سواستفاده از هر دو سو را مد نظر قرار میدهد, و نه اینکه به حذف یکی در مقابل دیگری بپردازد. چنانچه محمد جلالی چیمه به صراحت مینویسد: "نباید مقصود از آوردن پرچم جایگزین کردن آن با پارچه سبز و رنگ سبز باشد."
در صحنه عمل نیز آن قشر خاصی که به شکلی افراطی از روز اول بنای مخالفت با پرچم ملی را گذاشت خود عامل ایجاد حساسیت و جری شدن و شکل گرفتن قشر خاص و افراطی دیگری شد که در صدد مقابله با یکدیگرند برآمدند. و انبوه جمعیت متعجب ناظر و یا معترض بر این رودرروئی نابجا بودند. در واقع در این صحنه میتوان دید هیچکدام از این دو هدفشان تعمیق اتحاد عمل و دلنگرانی شان تحصیل اهداف واقعی و دراز مدت جنبش آزادیخواهی مردم ایران با حفاظت از این اتحاد عمل نبوده بلکه دفاع از نمادی که خود و منافع خود را در آیینه آن میدیدند بوده. البته با این تفاوت که یکی مقتدرانه خواستار اعمال هژمونی خود و حذف دیگریست.
پاسخگوئی به تمامی نکات و جزئیات مطروحه در این مقاله مطول و خارج از حوصله مخاطب خواهد بود اما خالی از فایده نیست اگر به طور خلاصه به یکی از جدیترین توجیهات برای عدم تحمل پرچم ملی بپردازیم. از جمله این گزاره که "بسیاری از ایرانیان خارج کشور به دلیل رفت و آمد به ایران، نمیخواهند خود را درگیر فعالیتهایی کنند که رفت و آمدشان را به ایران مشکل سازد". و یا اینکه "این بهانه سرکوب را در اختیار رژیم قرار میدهد." یعنی اینکه مشکل مرزسرخهائی است که حاکمیت ترسیم میکند. اینکه افرادی حتی در دنیای آزاد بخواهند مرزسرخهای جمهوری اسلامی را رعایت کنند هر چند در این شرایط شایسته نیست اما این حق آنها در تعیین آستانه هزینه ای که حاضر به پرداخت آنند بوده و قابل احترامست در آنصورت انتخاب خودشانست که در تجمعات اعتراضی شرکت کرده یا نکنند اما اینکه بخواهیم این محدودیتها را حتی بعنوان برنامه گذار بر دیگران نیز تحمیل کنیم و تنها گزینه حذف را در مقابلشان قرار دهیم جز توهینی به آزادیهای آنان نیست. علاوه بر این حاکمیت در عمل نشان داده که آنهنگام که اراده به جعل و اتهام زنی کند معطل بهانه و مستندسازی آن نیست و ید طولائی در پرونده سازیهای بی اساس دارد. آنگاه آیا این میتواند دلیلی بر لزوم عقب نشینی تا این حد از حقوق و آزادیهای بگفته خودتان ملیونها ایرانی در دنیای آزاد باشد. و آیا هیچ تصوری دارید که اگر بخواهیم بر اساس همین محدودیتها و تمایلات حاکمیت عقب بنشینیم این عمل تا بکجا ادامه خواهد داشت و آیا دیگر مرزی خواهد شناخت. بهتر نیست در آنصورت اصلا اعتراضات متوقف شود. همینجا مقایسه کنید این رویکرد فروکاهنده را با رویکرد رشدیابنده مطالبات و شعارهای مردمی در داخل کشور. شاید بجای هر توضیحی ذکر نمونه ای از مشاهدات شخصی ام کارسازتر باشد که در ماههای اخیر نه فقط ایرانیان خارج بلکه ایرانیان و خصوصا جوانان شجاعی از ساکنان داخل کشور را مشاهده کردم که هرچند ناچار به بازگشت هستند اما حضور مستمر در تجمعات که در عمل همواره رنگارنگ و غیرانحصاری بوده را در این شرایط وظیفه مبرم خود دانسته و هر خطر ومحدودیتی را نیز پذیرا شدند.
ما و شما ؟
در ادامه و بر پایه همان تقسیم بندی هدفمند پرچمها, نویسنده از حیطه پرچمها فرا رفته و به تقسیم بندی ایرانیان به دموکراسی خواه و دیکتاتور, معتقدان به سرنگونی و گذار مسالمت آمیز و ... میپردازد. و نهایتا به نتیجه مطلوب خود میرسد: اینکه "ما" دموکراسی خواهیم, جنبش سبز "ما" به هیچ گروه دیگری تعلق ندارد, نماد "ما" سبز است و ... هر کس غیرماست آزادست برود تجمع خودش را بگذارد.
استفاده از ضمیر "ما" که لاجرم مخاطبی چون "شما" و یک جبهه گیری خودی بر علیه غیر خودی را علنا تداعی میکند حکمی به ابطال شعار "اتحاد برای ایران" و بالاترین دستاورد جنبش یعنی "اتحاد عمل ایرانیان" ست. شعاری که کلید تجمعات جهانی ایرانیان در روز ۲۵ام جولای بود. آنچه که گنجی دراین مقاله ارائه میکند میتواند در گام بعد به اهرمی برای تهیج آندسته ای تبدیل شود که صحنه های ناشایست برخورد در تجمعات ایرانیان را بوجود میآورند. و همانگونه که نامیمون ترین تحول برای حکومت ایجاد فضای اتحاد عمل بین ایرانیان بود، آنچه که محصول نهائی این طرز فکر در آینده است جز در جهت محدودیت مطالبات جنبش و گستره آن, انحصاری کردن و بنام خود کردن آن و بازتولید هژمونی شبه حکومتی نخواهد بود.
همچنین شایسته است مطلبی که در ستون "اندیشه" قرار میگیرد, دعوت به اندیشیدن کند و نه اینکه شعار گونه به صدور احکام بیانجامد. این رویکرد تا بدانجا پیش میرود که مقاله تبدیل به بیانیه اعلام مواضع سیاسی میگردد.
در پایان لازم به تصریح میدانم نگارنده بلحاظ فردی معتقد, مقید و مدافع هیچ نمادی نیست بلکه مدافع یک شعار حیاتی "ایران برای همه ایرانیان" با رویکرد "اتحاد عمل" ایرانیان است و هر نمادی را که در خدمت این اتحاد عمل باشد کارساز میداند. آنچه که به تصریح دکتر مهرداد مشایخی حتی بسیاری از رادیکالترین مخالفان جمهوری اسلامی بر این باورند که «وحدت عمل» آری، «وحدت کلمه» خیر. اما نقطه نظرات اخیر آقای گنجی اینرا نیز برنمیتابد.
|