جنبش سبز خود بنیاد است!
گفتگو با تلاش آنلاین - بخش اول
بهزاد کریمی
•
جنبش خود بنیاد، حبابی نیست که بیکباره بترکد.... این نوع جنبش، استوار بر آگاهی به حق خویش است و سرسخت در ایستادگی برسر آن.... حساب شده پیش میآید و سنجیده عقب مینشیند؛ پیروزی را آسان نمیبیند اما به وصول آن یقین دارد؛ حرکت اجزاء آنهارمونیک است و آنارشی گری را بر نمیتابد....موتور رهبری جنبش خود بنیاد در خود آن و در بنیان و بنیاد آنست و نه در خارج آن و وراء آن!
...
اخبار روز:
www.iran-chabar.de
يکشنبه
۱ شهريور ۱٣٨٨ -
۲٣ اوت ۲۰۰۹
بخش اول
تلاش ـ تقلب در انتخابات با اعتراض گستردهای روبرو گردید و در فرصتهای اندکی که پیش آمد، شاهد حضور میلیونی مردم در خیابانها بودیم. با وجود این که مبارزات و مقاومتهای دلاورانه دو ماهه گذشته هنوز حتا به خواست اولیه خود هم دست نیافته است، اما بسیاری در ستایش آن و از آن تحت عنوان یک «جنبش اجتماعی»، «انقلاب آگاهی» نام میبرند. خودِ شما آن را جنبشی نه کمتر از یک انقلاب خواندهاید. به چهاعتباری؟
بهزاد کریمی ـ پیش از همه به شما دست اندرکاران رسانه تلاش درود میگویم و برایتان آرزوی موفقیت دارم. و اما در پاسخ به پرسش شما:
این خیزش اکنون دو ماه و نیم را پشت سر نهاده وعلیرغم سرکوب خشن و مستمر آن طی این مدت توسط نیروی کودتا، همچنان زنده و شاداب به زندگی خود ادامه میدهد. همین تداوم ستایش برانگیز این اعتراض مبتنی بر شعور شهروندی، خود عین موفقیت است و من آنرا همان تحقق خواست اولیه چالش جامعه مدنی در برابر حکومت فقه میفهمم؛ یعنی نه گفتن به زور و ریای حکومت ولی فقیه در ابعاد ملی! بعلاوه گمان نمیکنم که یک حرکت اجتماعی را منحصرا با نتیجه سیاسی بلافصل آن بتوان تبیین کرد؛ ضمن اینکه این خیزش همچنان ادامه دارد و برای رسیدن به نتیجه میباید که راه برود تا به بار پربار بنشیند. این خیزش اجتماعی، پتانسیل عظیم به حرکت بدل شدهای را به نمایش در آورده است که اگاهانه به حرکت درآمد، دانسته ادامه یافت و آگاه و هوشیار در پی تداوم راه است؛ پس به این اعتبار، واقعا هم "انقلاب آگاهی" است. اگر حرکتی است در پی دگرگونی، مشعر به نوع دگرگونی و حتی عموما دانا به مراحل و حلقات مسیر دگرگونی، که هست، پس نوعی از انقلاب هم است و نه چیزی کمتر از انقلاب. در مقالهای که چندی پیش در رابطه با این جنبش و خیزش اجتماعی نوشتم، تاکید کردم که لزومی نیست بر سر نام آن مناقشه شود و در حال حاضر همه اندیشه بر سر این حرکت، میباید با باور به اینکه تاریخ نام آنرا به زودی تعیین خواهد کرد متوجه پیشرفت و پیشبرد آن باشد. حال نیز همین را تکرار میکنم. اما در عین حال در مقام پاسخ روشنتر به پرسش کنجکاوانه شما میخواهم بر یک جنبه کاراکتریستیک این حرکت اجتماعی که به گمانم وجه اصلی آن نیز است تاکید ویژه داشته باشم. در جامعه شناسی سیاسی در برابر جنبشهای خود انگیخته، ازمقوله جنبشهای خود بنیاد نیز نام برده میشود که اصالت و اعتبار خود را نه از برانگیخته شدن توسط غیر که از مطالبه یا مطالبات اثباتی خاص خود میگیرند. جنبش خود بنیاد، حبابی نیست که بیکباره بترکد و در همان بار هم تمام شود. این نوع جنبش، استوار بر آگاهی به حق خویش است و سرسخت در ایستادگی بر سر آن. با یک ضربه و یا یورش از پا در نمیآید؛ حساب شده پیش میآید و سنجیده عقب مینشیند؛ پیروزی را آسان نمیبیند اما به وصول آن یقین دارد؛ حرکت اجزاء آن هارمونیک است و آنارشیگری را بر نمیتابد؛ گام به گام پیش میرود اما نه بی چشمانداز؛ استعداد سرشاری در یارگیری و اتحاد دارد اما به دلیل خود بنیاد بودنش در تجهیز به پادزهر دنباله روی از متحدین خویش؛ موتور رهبری جنبش خود بنیاد در خود آن و در بنیان و بنیاد آنست و نه در خارج آن و وراء آن! جنبش خود بنیاد، در یک کلام جنبشی است خود اتکا، خود فرمان و خود سامانیاب؛ و با چنین فهمی از جنبش خود بنیاد است که نزدیکترین تعبیر به واقعیت از حرکت اعتراضی شهروندی اخیر کشورمان، نامیدن آن به نام جنبش خود بنیاد مدنی ایران است. و این جنبش مدنی، خود بنیادی خود را پیش از همه مرهون شگفتیهای دوران دیجیتالی و سهم بالای جوانان و زنان مدرناندیش، متجدد رفتار و نوگرای کشور در این حرکت است.
تلاش ـ بیتردید اعتبار یک «جنبش اجتماعی» یا «انقلاب آگاهی» تنها به حضور گسترده مردم در آن نیست. حتماً شورش از روی به جانآمدگی همهگیر مردم، در قشرها و لایههای مختلف آن، هم نیست که در اثر سرریز شدن طاقتشان در فرصتی که پیش آمده یا پیش آورده شده، بیرون بریزند. اگر چنین حرکتی شایسته بکارگیری چنین مفاهیمی در بیان محتوای آن باشد، باید بپذیریم که یک حرکت اجتماعی آن هم از روی آگاهی یک شبه خلق نمیشود. اگر قرار باشد، شما نقطه شروعی، چه در بعد زمانی و چه مضمونی، بر این حرکت بگذارید، از کجا آغاز خواهید کرد؟
بهزاد کریمی ـ این جنبش خود بنیاد هم نفی انقلاب بهمن ۱٣۵۷ است و هم ادامه آن! این جنبش قصد حل تناقضهای آن انقلابی را دارد که محصول ساختاریاش جمهوری اسلامی بود. جمهوریت آن را میخواهد و اسلامیت آنرا به مفهوم امت دیدن ملت و اعمال قیمومیت ولی فقیه برامت نفی میکند. اشتباه نشود که منظور گویا آن است که این حرکت، با خود اسلام مسئله دارد. این ادعا، همان جوهر تبلیغ و تفتین مزورانه نیروی کودتا است. بهیچوجه چنین نیست و تقابل با اسلام، ذرهای هم واقعیت ندارد. آنچه که نفی میشود همانا عوارض حاکمیت حکومت ولایی بر جامعه است و در تحلیل نهایی، خود این حکومت و نفس چنین حکومتی طی یک مسیر گام به گام. هم از اینروست که نیروی جنبش مدنی اخیر، هم متشکل از شهروندان باورمند به اسلام و دیگر ادیان و باورهاست و هم در برگیرنده نا باوران به این یا آن اعتقاد مذهبی و مسلکی. این جنبش، با به چالش طلبیدن حکومت فقهاست که رنگ تعلق میپذیرد نه اینکه بر اساس مذهب و فرقه تقسیم شود.
این جنبش مدنی خود بنیاد، آلترناتیو تمام عیار شورش ارتجاعی ۱۵ خرداد است ولو اینکه درمقابله جویی با عنصر زوراستبدادی، اشتراکاتی بین ایندو هم موجود باشد! آن شورش قصد داشت که کشور را به پس براند که در آنزمان نتوانست اما در هر حال دست به تمرینی زد برای ۱۵ سال بعد! ولی این خیزش عزم کرده تا در مقام جامعهای آگاه، خود را پیش براند و آگاهانه در حال تمرین بی تعطیل است و دارد آینده کشور را بر متن و بسترهمین امروز هم میسازد و هم تدارک میبیند!
این جنبش خود بنیاد، ادامه و تکامل انقلاب مشروطیت است در فراز بسیار بالا، با هدف استقرار دموکراسی و تثبیت جمهوریت، و متکی بر و ملهم از همه آن تجربه تراکم یافته طی بیش از یک سده فعالیت عملی سیاسی مردم ایران در راه آزادی شهروند ایرانی.
و برای آنکه این مقایسهها را که به نظر من بیشترین کمک را در فهم خصلت خیزش اجتماعی اخیر و پیش زمینههای تاریخی آن میکنند تکمیل کنم به این نیز اشاره میدارم که این جنبش خود بنیاد، همپیوندیهای زیادی با حرکت دوم خرداد دارد ولی در همانحال، در گسستی کیفی نسبت به آن! این جنبش خود بنیاد، اگر چه بر امکانات درون ساختاری جمهوری اسلامی متکی است و از منافذ آن هم بود که بیرون زد و سر در آورد اما نه همچون ۱۲ سال پیش صرفا برای اندکی تلطیف ساختارحقیقی قدرت، بلکه برای باز تنظیم مناسبات قدرت بر اساس رای شهروند: یعنی رویکردی ناظر بر تحول در ساختار حقوقی قدرت. ۲ خرداد اساسا حرکت از درون بود برای بهبود آن، ۲۲ خرداد اما ورود به درون است برای برون رفت قدرتمندتر از آن! خیزش تابستان ۱٣٨٨ شکل نمیگرفت هرگاه که تجربه بهار ۱٣۷۶ در میان نمیبود و نیز اگر جامعه ایران تجربه تلخ مماشات گری اصلاح طلبان حکومتی طی سالهای "اصلاحات" را نداشت و تجربه نافرمانی تیر۱٣۷٨را که در محدوده و حصار دانشگاه، و بی یار و یاور، سرکوب شد.
در یک کلام، جامعه مدنی ایران با رای "نه! به احمدی نژاد" ــ که در چهار سال گذشته کاملترین تجلی دولتمردی در حکومت ولایی را به نمایش گذاشت ــ بغض و نارضایی سه دههای خود را در ابعاد ملی نمایان کرد، و با ایستادگی بر رای خویش، بلوغ سیاسی و خودآگاهی اجتماعیاش را نشان داد. و این خردمند بالغ قد کشیده، هم اینک خامنهای ولی فقیه و ولایت فقیه را به چالش طلبیده است.
تلاش ـ بسیار خوانده و شنیده میشود که «جنبش سبز» ایرانیان تصور جهانی از این ملت را از بنیان دگرگون ساخت. ابعاد و مضمونِ این دگرگونی را شما چگونه ترسیم میکنید؟
بهزاد کریمی ــ کم نمیشنویم که میگویند هر ملتی سزاوار حکومتی است که دارد! من البته با این ساده نگری توافق چندانی ندارم، اما فکر میکنم که این حکم در جوامع غربی بمراتب بیشتر مصداق عینی دارد تا در جوامع استبداد زده. این تعبیر و تاویل در مورد جوامع دموکراتیک که ترکیب حکومتها حاصل انتخاب شهروندان است، جنبه واقعی به خود میگیرد. در این جوامع، پیش درآمد سرکار آمدن راستها یا چپها و افراطیون یا معتدلها، شکل گیری این یا آن سمتگیری عمومی در افکار عمومی جامعه است و به همین اعتبار حکومتی که شکل میگیرد در تحلیل نهایی چیزی نیست جز حاصل گزینش مردم و سزاوار منتخبین خود، چه خوب و درست از آب درآید و چه بد و نادرست. و این در طول زمان در میان مردمی که جوامعشان از یگانگی دولت - ملت برخور دارند به یک نوع معیار جا افتاده و نحوه نگرش در رابطه دولت و ملت بدل میشود. آنچه که در پرسش شما با نام "تصور جهانی" یاد شده است. با این مقدمه میخواهم بگویم که بخش قابل توجهی از همین "تصور جهانی" که در سی سال گذشته شاهد انواع خیره سریهای جمهوری اسلامی همچون گروگان گیری دیپلماتها، ادامه بی فرجام جنگ ایران ـ عراق، ترورهای درون مرز و برون مرز شهروندان کشور، ماجراجوییهای هستهای، جنگافروزی در منطقه و تروریستپروری در منطقه و فرا منطقه، و.... بودهاند و در چهار سال گذشته نیز همه اینها را در شکل تشدید یافته و زیر توجیه نظری - سیاسی چالش تمدنها مشاهده کردهاند، سادهترین تصویری که از مردم ایران داشتهاند همان است که در فیلم تبلیغی - سیاسی "بدون دخترم هرگز" به نمایش درآمده بود! اما آنچه که در این دنیای دیجیتالی از انفجار آگاهی مردم ایران علیه ابتذال جمکرانی و انکار هولوکاست به نمایش درآمد، بکلی "تصور جهانی" نسبت به مردم ایران را شوکوار دگرگون کرده و آنها با همان معیار پیش گفته به این نتیجه رسیدهاند که ملت "ندا"ها و "سهراب"ها اصلا سزاوار دولتی نیستند که به اعدام نو جوانان فخر میفروشد، حکم برقصاص میدهد، تروریست میپرورد، در کار شکستن هسته است برای تثبیت قدرت، و ماجراجوییهای سیاسی پی در پی در خدمت صیانت ذات!
براستی که ما تبعیدیها از میهن که اکنون پس از سالها میتوانیم با افتخار از ایرانی بودنمان در محیط کار و زندگی سخن بگوییم به طور مضاعف میباید که حرمت "جنبش سبز" را پاس بداریم! بی هیچ تردیدی، یک انگیزه مشارکت طیفی از آن ایرانیان کمتر درگیر با سیاست در کارزار تحسین برانگیز و پر اثر هفتههای اخیر ایرانیان خارج از کشور در حمایت از جنبش سبز، همانا درهمین خودیابی غرور ملی و احساس سربلندی در برابر "تصور جهانی" است که سیمای دیگری از ایران را ببینند که نه تنها آینده آن که آینده منطقه ارزیابی میشود و بعنوان یک پارادایم سیاسی ـ فکری - فرهنگی نوین در تاریخ اندیشه و عمل سیاسی جهان، در کانون توجه تحلیلگران و مراکز علمی قرار گرفته است!
تلاش ـ با همه اینها، اما اعتراضات خیابانی و مبارزات مردم و لایه وسیعی از هدایت کنندگان این مبارزه با خشونت و درنده خوئی بیسابقهای مورد سرکوب قرار گرفتند. کوچکترین روزنههای ابراز خواست مردمی به مسالمتآمیزترین روشها را هم با شدت تمام مسدود میکنند. آیا ناگزیر به مرحلهای از افت رسیدهایم؟
بهزاد کزیمی ـ درست در اوج راهپیماییهای میلیونی مردم معترض به تقلب انتخاباتی در مقالهای با عنوان "نوع ایستادگی" نوشتم که در توازن قوای کنونی و با توجه به کیفیت "جنبش سبز" نمیتوان انتظار داشت که تاکتیک تظاهرات خیابانی برد طولانی داشته باشد وهمانجا هم اضافه کردم که عزم ایستادگی در مردم بر سر جای خود باقی است و باید به دنبال آن نوع از ایستادگیها بود که در طول زمان نیروی کودتا را فرسوده کند. در آنجا من البته تاکتیک اصلی و قابل دوام را اعتصابات ارزیابی کردم و اکنون اضافه و تدقیق میکنم که به خود این تاکتیک همچنان معتبر نیز نباید به عنوان یک تاکتیک دارای زمینه حاضر و آماده اجرا نگاه کرد. چرا که اعتصابات، هم زمینه خاص خود را میطلبند و هم برای آنها میباید که کار تدارکاتی و مبارزه کرد و نیز اینکه اعتصابات سراسری مسلما بر بستر و پشتوانه اعتصابات خرد و موضعی میسر میشوند. بر همین اساس هم فکر نمیکنم که مرحله افتی در کار باشد. در توصیف واقعبینانه وضع کنونی جا دارد که از ترم عقبنشینی سنجیده برای تدارک تعرض دوباره استفاده شود. این جنبش خود بنیاد، بر ریل نافرمانی مدنی حرکت میکند. این جنبش، پیوسته راه اعلام حضور و موجودیت مییابد و در اشکال خلاقانهای مدام دولت کودتا را به چالش میکشد. جالب خواهد بود هرگاه توجه کنیم که این جنبش از همان آغاز بر یک رویکرد خود ثابت ایستاده و هر بار هم آنرا در شکل بدیعی به نمایش گذاشته است: ما همه با هم هستیم، ما همه جا حاضر هستیم! این جنبش که برای رسیدن به حق شهروندی شکل گرفته است و آرمان خود را در همان زندگی موجود خود تعریف میکند بکلی از آن وسواسهای آرمانگرایانه جنبشهای آرمانخواهانه رها است! حتی اگر نماز جمعه میتواند منزلگهی برای اعلام وجود و ابراز اعتراض باشد، شرکت در آن حتی برای اولین بار و یا یکبار کاملا مجاز است و اقامه ناشیانه نماز از سوی دختران و پسران آنهم در کنار هم و با کفش و کلاه واجب! تجمع طبیعی درمحل کار، بازار، خیابان، ایستگاههای مترو و خود مترو، دبیرستان و دانشگاه و نیز گرد آمدنهای اعتراضی در گردهماییها به مناسبتهای ایام ویژه ملی، مذهبی، سیاسی و ورزشی و غیره. آری! جمع شدنهای کوچک و بزرگ مردم به هر بهانه و همچنان ادامه دار و هراس جنبه وسواس پیدا کرده کودتاگران از تجمعها، به موضوع دوام دار این حرکت ملی بدل شده و همچنان هم ادامه خواهد یافت. ما با یک حرکت اعتراضی مدنی مبتنی بر احساس حقانیت سیاسی و پیروزی اخلاقی روبرو هستیم که به طولانی بودن مارش خویش وقوف دارد، پس افتی به آن معنی که در حرکتهای کلاسیک سراغ داریم در کار نیست.
تلاش ـ شما در آخرین مقالهای که نوشتید، اعلام داشتید: «مضمون حداقل پیروزی» جنبه سلبی آن یعنی برکناری دولت کودتای احمدی نژاد است.» احمدینژاد با تکیه بر حمایت خامنهای و نهادهای قدرت مالی و نظامی و امنیتی سپاهی ـ بسیجی و ابزار سرکوبی که در دست دارد، همچنان به کار خود مشغول است. ظاهراً حتا علیرغم اعتراضهائی که به وی میشود، بدون توجه و در نهایت بیاعتنائی، در حال تغییر مسئولین حکومتی حتا تا لایههای دوم، سوم است. ارزیابی شما از وضعیت رژیم چیست، تثبیت قدرت یا نمایش؟
بهزاد کریمی ـ "مضمون حداقل پیروزی" با تامین حداقل پیروزی یکی نیست. اکثریت جامعه ایران معتقدند که تقلب انتخاباتی صورت گرفته است و احمدی نژاد نه حاصل رای مردم که محصول اراده قدرت حاکم است و ادامه خواست بر حق خود مبنی بر ابطال انتخابات را هم طبعا برکناری این دولت میدانند. بنابراین این دور از مبارزه مضمونا در آنجایی میتواند پیروزی خود را ثبت کند که این دولت کودتا را کنار بگذارد. جنبش البته هنوز زورش نرسیده است که به این خواست خود نایل آید ولی در عوض، طی همین دو ماه زور و سرکوب به این حقیقت ایقان کافی یافته است که اصولا با خود خامنهای ولی فقیه طرف حساب است و نه صرفا با رئیس جمهور تقلبی احمدی نژاد و یا چند فقیه دغلباز شورای نگهبان. این، کم چیزی نیست؛ این، یک موفقیت بزرگ در ارتقای شعور سیاسی عمومی است. اگر در روزهای پس از ۲۲ خرداد حضرات میتوانستند مسئله را مثلا با قربانی کردن شیادانی چون محصولیها به اصطلاح خودشان جمع کنند و با تجدید انتخابات، بیت رهبری و خامنهای ولی فقیه را به گونهای در آب تطهیر غسل دهند اما اکنون دیگر آن خواست حداقل ـ که همچنان پا برجا است ـ مقدمهای است بر اگر هم نگوییم برکناری "آقا"، دستکم برای سر جای خود نشاندن حضرت"آقا"! اگر خامنهای یک خدمتی به جامعه ایران کرده باشد آنهم گره زدن سرنوشت ولایت فقیه با احمدی نژاد بوده است. یک جنبش پیش از آنکه روی پاها پیش برود ابتدا میباید در اذهان پیش بیاید. و این صورت گرفته است و امکان ندارد که بتوان "قداست" مقام ولایت فقیه را دیگر بار در شیشه شکسته ذهنیتهای پیش از ۲۲ خرداد بازسازی کرد.
اما اینرا هم بگویم که ما نه با تثبیت قدرت توسط دولت کودتا مواجهیم و نه اینکه نمایشی در بین است. واقعیترین روندهای واقعی در جریان است: ما با بحران قدرت روبرو هستیم. بحران کارایی، بحران دولت - ملت، بحران مشروعیت، بحران در مناسبات خارجی و نیز در اقتصاد که چشمانداز فلاکت اقتصادی را در برابر دیدگان جامعه و دولت کودتا گسترده است. در حال حاضر، این دولت در برابر مردم قرار دارد و با جامعه ضدیت میورزد؛ با بخشی از نظام میجنگد؛ با تنش در صفوف جناح "اصولگرایان" مواجه است؛ و اخیرا نیز با درگیریها حتی در میان اقتدارگرایان و تفاوت منافع و همچنین اختلاف سلیقه در حکومتداری در درون بلوک کودتا (ولی فقیه و فرماندهی نظامی - امنیتی). این دولت تنها محصول بحران نیست، عین بحران و عامل بحران است.
تلاش ـ شاید از همان آغاز تأسیس حکومت اسلامی، اما به طور قطع از مقطع آغاز جنبش دوم خرداد و بعد از اوجگیری جریان طرفداری از اصلاحات در داخل رژیم، رفته رفته دایره حکومتگران کوچکتر شده است. علیرغم روند تصفیههای دائمی نهادهای حکومتی از «خودیها» این رژیم تاکنون روی انسجام و یکپارچگی دلخواه را ندیده است. آیا مأموریت احمدی نژاد به پایان رساندن چنین وضعیتی است؟
بهزاد کریمی ـ احمدی نژاد البته بی ماموریت نیست - که به آن اشاره خواهم داشت - اما نه ماموریت برای تامین انسجام در این نظام. چنین انسجامی وجود خارجی ندارد وهرگز به دست نخواهد آمد. نه اینکه ما آنرا بگوییم، تجربه حیات نظام است که اینرا نشان میدهد. تسویه حسابها و تصفیه "غیرخودی"ها، در سرشت این نظام است؛ از همان اول تا به امروز و تا آن زمانیکه از نفس بیفتد. بیایید اینگونه فرض کنیم که بلوک قدرت بتواند در مبارزه جاری درون نظام که مضمون آن بیرون ریختن همه غیر "اصولگرایان" از نظام و تبدیل آنها به اپوزیسیون بیرون از نظام و یا دستکم ابتر کردن آنها است، کامیاب شود؛ بعد چه؟ در حالیکه این دور هنوز به فرجام نرسیده و بازی در زمین به سر نرسیده است اما شاهد آنیم که جنگ تنیها با همدیگر آغاز شده و حتی نه آغاز که دارد سریعا به آخر خط یعنی حذفهای تازه نزدیک میشود! و اگر هم بلوک قدرت در حذف رقبا موفق شود، تازه آنگاه ولی فقیه با روحانیت گوش بفرماناش را خواهیم داشت و گروه نظامی - امنیتی سپاه و بسیج را. و بعد نوبت آن خواهد بود که همین گروه تمامیتخواه قدرت طلب، حساب ولی فقیهای را برسد که دیگر نماینده وسیعترین قشر روحانیت نیست و "مشروعیت" آن، ناشی از پایگاه سرکوباش است در ارگانهای سپاه، اطلاعات و امنیت، قضا، و رسانهها و رادیو و تلویزیون. و لابد بعدش هم جنگ بی پایان قدرت را خواهیم داشت بین سرداران سپاه که فقط و فقط متکی بر زور نظامی و سرکوب هستند. و تازه خواهیم رسید به تبدیل حذفهای تا کنون با توجیه ایدولوژیکی در نظام به حذفهای نوع ژنرالی در تتمه نظام! شاید چیزی شبیه پاکستان اسلامی. اما اینجا ایران است با انباشتی بزرگ از آگاهی دموکراتیک و مدنیت و قطعا این راه فرضی، جایی قطع خواهد شد و همبستگی ملی، جانشین مفاصا حساب ذاتی این رژیم خواهد گردید. آری! تامین انسجام در این نظام یک گمان پوچ بیش نیست و دشمن تراشی در ذات آنست. حال آنکه فرهنگ حاکم بر جنبش مدنی جاری درست در برابر این تمامیت خواهی و انسجام جویی است: متکثر در وحدت و نه تمامیت در فرد، موتلف با هم و نه مستحیل در هم، رقیبانی متحد یکدیگر و نه دشمنانی در پی حذف همدیگر.
و اما این درست است که احمدی نژاد ماموریت دارد. او ماموری است از طرف باندی تمامیت گرا که عناصر متشکله آن - تقریبا نزدیک به تمامشان - محصول و پرورده همین نظام هستند. بخشی از نسل دوم انقلاب اسلامی، که به گونه منفعتگرایانه و تماما برای غارتهای اقتصادی و رانت خواریهای بی حسابشان، جنبه اسلامی آنرا در تدارک برای ظهور مهدی از طریق به قدرت رسیدن ایادی "النصر بالرعب" میخوانند و وجه انقلابی آنرا، حذف خشن هر منتقد و مخالف چنین اسلامی میدانند! بخشهایی از نسل دوم نظام، که نخستین آموزشهای سیاسی خود را در جبهههای جنگ و در ارگانهای امنیتی و انتظامی دهه شصت دیدند، در دهه هفتاد زیر پر و بال راستگرایان محافظه کار و به ویژه شخص خامنهای ولی فقیه حضور در نهادهای اقتصادی و فرهنگی را تجربه کردند، در دهه هشتاد برای تسخیر دو قوه مقننه و مجریه در جمهوری اسلامی خیز برداشتند و اکنون هم با کودتای انتخاباتی اخیر قصد دارند با حذف هر مخالف و منتقدی تمامیت قدرت را فرا چنگ خویش آرند. برای این نیرو، هدف نهایی منطقا به زیر نگین در آوردن کامل خامنهای ولی فقیه و تبدیل او به یک نماد بی قدرت و لولویی دست نشانده است؛ حکومت اقتدار نظامی اما در کسوت اسلامی. نتیجه اینکه، احمدی نژاد ماموری در این مسیر و حلقهای از این پروسه است که البته تاریخ مصرف معینی هم دارد. شخص او بمراتب کوتوله تر از تعدادی از آن پشت پرده نشینهایی است که احمدی نژاد را به نمایندگی از سوی خود فعلا بر راس دولت اقتدار نشاندهاند. اما به تکرار میگویم که این پروژه بسیار زمخت با حریف نرم تنی روبرو شده است که به دلیل نرم تن بودنش سخت روئین تن است: جنبش سبز!
تلاش ـ رژیم جمهوری اسلامی به نظر شما چه امکانات دیگری برای ادامه حیات خود دارد و یا به عبارت دیگر ما با چه صورتهای احتمالی دیگری از این رژیم روبرو خواهیم بود؟
بهزاد کریمی ـ پاسخ، مشروط است! بستگی به این دارد که این چالش تعیین کننده جاری، با چه آهنگی پیش برود و زور جنبش مدنی و بازتاب آن در بخش معترض نظام تا کجا عمل کند. شک نباید داشت که ابقاء ولایت خامنهای و دولت احمدی نژاد، و همزمان تداوم ریاست رفسنجانی بر مجمع تشخیص مصلحت نظام و مجلس خبرگان با ادامه اعتراضات و افشاء گریهای مثلث موسوی، کروبی و خاتمی و بخشی از روحانیون بلند پایه نمیتواند معادله پایداری باشد. این معادله میباید تغییر کند. به گمان من سه شق عمده مطرح است. اما بگذارید پیش از درنگ بر این سه احتمال عمده ناشی از سیر درونی خود روندها به بدترین حالتی که برای جنبش مدنی و کشور میتواند پیش بیاید و فاجعه ببار آورد اشاره کنم. این شق، ماجراجویی نظامی از بیرون علیه کشور و یا پاسخ گیری نظامی ماجراجوییهای دولت احمدی نژاد از بیرون است. این ویرانگرترین حالت هم برای کشور و هم سرنوشت دموکراسی در ایران خواهد بود. به همین دلیل هم مقابله با هر گونه تقویت و تشویق چنین ماجرا آفرینیها از خارج، نه تنها وظیفه مبرم آزادیخواهان و دموکراتهای ایرانی است بلکه حساسیت نسبت به چنین رویکردهای احتمالی بسیار فاجعه بار، خود یک معیار در سنجش مسئولیت شناسی جریانهای سیاسی در قبال سرنوشت مردم و سرزمین مردم است. و اما آن شقوقی که مطرح هستند:
شق نخست اینکه، اگر جنبش اعتراضی نتواند اراده نیروی کودتا را متزلزلتر کند و نیروی کودتا بر تحمیل سیاسی خود اصرار ورزد، کودتا چارهای جز تکمیل کار خود نخواهد داشت. در چنین حالتی، خامنهای از مقاومت در برابر آن گرایش نیرومند میان کودتاچیها که هم اینک بر یکسره کردن کار اصرار دارند دست بر خواهد داشت و ناگزیر از همراهی با نیرویی خواهد شد که البته تا اینجا خود آنها را مدیریت کرده است! در اینصورت، بلوک کودتا با کشتارهای گسترده، پرتر کردن زندانها و حصرهای خانگی بیشتر، احتمالا در کوتاه مدت و بسیار هم کوتاه مدت قادر خواهد شد که سکوت گورستانی را بر کشور حاکم کند ولو با بهایی بسیار سنگین برای جمهوری اسلامی. در چنین حالتی نه تنها رژیم ولایت فقیه به موضوعی برای سپرده شدن به تاریخ بدل خواهد شد، بلکه "جمهوری ایرانی" مشخصا و به عنوان هدف ملی بلاواسطه در چشمانداز جامعه قرار خواهد گرفت. نتیجه انسداد مطلق، انتحاری است خود خواسته که منطقا نابودی سیستم را در پی خواهد داشت.
شق دیگر این میتواند باشد که توانمندی و پایداری "جنبش سبز" و متاثرین از آن، بتواند عقل کل جناح "اصول گرایان" در جمهوری اسلامی را بر اراده بلوک کودتاچیها چیره سازد و این جناح را وادارد که تا دیر نشده در موضع سازش مبتنی بر برخی عقبنشینیها قرار گیرد. این سازش مسلما جز در نقطه برکناری احمدی نژاد قابل حصول نیست و تحقق آن نیز البته بهیجوجه ساده و آسان نخواهد بود. اگر این شق بخواهد پیش برود، نتیجه آن قربانی شدن احمدی نژاد و تعدادی دیگر از ایادی خونریز کودتاچیها خواهد بود و بقای یک ولی فقیه بسیار تضعیف شده و بال و پر ریخته. در اینصورت، جمهوری اسلامی با نوعی از پوستاندازی مواجه خواهد بود که مضمون آن چیزی نخواهد بود جز تقویت جمهوریت سیستم و تضعیف جنبه فقاهت آن، و بر این بستر ادامه مبارزه جامعه مدنی با هر گونه قانون و رفتار محدود کننده حق شهروندی. و این یعنی، رهپیمایی جامعه در مسیری زمانبر اما مسالمتآمیز و متمدنانه برای تغییرات حقیقی، حقوقی و ساختاری در قدرت سیاسی کشور.
و شق آخر اینست که این وضع شکننده مدتی دیگر ادامه یابد. در چنین حالتی، باند قدرت در حال چرخ خوردن به دور خود میماند و اعمال نیرو از سوی طرفین بر همدیگر موقعیت پات فراهم آورد و اینهمه، منجر به فرسودگی نیروی کودتا شده و آن را در معرض فروپاشی قرار میدهد. اگر این حالت پیش آید، آنگاه بطور طبیعی خلاء قدرت را آن جریان و نیرویی پر خواهد کرد که در رنگین کمان نیروی معترض کنونی، دارای بیشترین اتوریته و امکانات سازمانگرایانه باشد. آنی که، موقعیت دست بالا را دارد.
شاید هم زندگی شقوق دیگری را از دل خود بیرون دهد که ما از آنها آگاهی نداریم و باعث شود که ما قلمزنان سیاسی یکبار دیگر در بهت و شگفتی فرو رویم و شاهد رکوردی دیگر درسرزمین شگفتیهای سیاسی ایران باشیم! اما در هر حال یک نکته مسلم است و آن اینکه، ایران دارد تغییر میکند! و این نه یک آرزو، که برگرفته از روند هم اکنون جاری زندگی شاداب جنبش خود بنیاد مدنی ایران است که با انبوه نشانهها نشان از این دارد که آنرا سر باز ایستادن نیست.
پایان بخش اول
www.Talashonline.com
|