اتحاد جمهوریخواهان ایران و بحران هویت
گفت وگوی شهروند با نادر زرکاری عضو شورای هماهنگی اتحاد جمهوریخواهان
خسرو شمیرانی
اخبار روز:
www.iran-chabar.de
آدينه
۲۵ فروردين ۱٣٨۵ -
۱۴ آوريل ۲۰۰۶
بحران اتمی که جمهوری اسلامی را در بر گرفته است هر روز "غنی تر" ميشود. آمريکا، اسرائيل و غرب اروپا و در درجات بعدی روسيه و چين در مواضع خود نسبت به جمهوری اسلامی نزديکتر ميشوند. رسانه های عمومی در آمريکا و اروپا افکار عمومی را چهارنعل به سمت پذيرش يک حمله ــ شايد حمله اتمی ــ به ايرانِ حجتيه زده ميرانند. بسياری تحليلگران سياسی و سياستمداران بر اين باورند که حکومت ايران نه ميخواهد و نه ميتواند از منافع ملی ايران دفاع کند.
نيروهای سياسی و روزنامه نگاران در داخل با محدوديت و سرکوب بيش از پيش روبرو هستند. گرچه افراد منفرد هنوز ميتوانند نظر بدهند و گاه حتی به تندی کلام ميرانند، کوچکترين حرکت سازمان يافته به شديدترين شکلی سرکوب ميشود. سرکوب حرکت صنفی کارگران شرکت واحد تهران نشان داد که سرکوب خاص نيروهای سياسی نيست، بلکه جلوگيری از شکل گيری هر نوع تشکل در صدر دستور کار حکومت قرار دارد.
اما در خارج از ايران اوضاع بر چه قرار است؟ اينجا که نه سرکوب وجود دارد و نه بسياری محدوديت های ديگر، نيروهای سياسی و مدعی به چه دلمشغولند؟
شايد بتوان ادعا کرد که تشکيل "اتحاد جمهوريخواهان ايران" يکی از معدود حرکت های انجام شده در خارج کشور بود که نور اميدی در دل موافقان نزديکی و تشکل نيروهای اپوزيسيون بيرونی آفريد. گرچه اين اميد به وجود نيامده به يأس بدل شد.
اما "اتحاد جمهوريخواهان ايران" امروز در کجا ايستاده است؟
اتحاد جمهوريخواهان ايران در خارج از ايران و با داعيه پرچمداری شعار جمهوريخواهی و در اوج سقوط اصلاح طلبان حکومتی پا به عرصه وجود نهاد. اين سازمان امروز، پس از نزديک به ٣ سال از تولد ايده آن عملا در يک تارنما و يک اتاق اينترنتی خلاصه شده است که هر هفته چند ده علاقه مند را به بحث های خود جلب ميکند. بعد از سه سال هنوز نه ميداند چه ميخواهد و نه چه نميخواهد، جبهه است يا حزب، رهبری را ميخواهد و يا دنباله روی را. بستر است، "بستر ساز" است و يا برای خود مسئوليتی سنگين تر قائل است. مجموعه ای از افراد مشترک المنافع و يا جمعی از ديدگاه های متناقض است.
واقعيت ها بيانگر آن هستند که اتحاد جمهوريخواهان ايران پس از گذشت دو سال و نيم از اولين همايش پر سرو صدای آن در برلين، به لشکر شکست خورده ای ميماند که پيش از شرکت در ميدان نبرد از هم گسيخته است. پس از دو سال و نيم نه تنها قادر به انتخاب يک تيم رهبری فعال و زنده نبوده است، بلکه حتی توانايی معرفی يک سخنگو را نيز نداشته است. معدود نيروهای فعال در ايران را که به "اتحاد" علاقه مند بودند از خود رانده است و همزمان برای پذيرفته شدن در اردوگاه اصلاح طلبان حکومتی سر به آستان سائيده و پاسخ منفی ستانده است.
گروهی در آن به امام زاده "امپرياليسم" سابق نظر دوخته و گروهی ديگر برای نجات از "فاشيسم احمدی نژاد" به توصيه اصلاح طلبان حکومتی به "عاليجناب سرخپوش" پناهنده شده اند.
نادر زرکاری يکی از کوشندگان اوليه و عضو شورای هماهنگی اتحاد جمهوريخواهان ايران در گفت وگوی خود با شهروند بر بسياری از نقاط ضعف اين مجموعه صحه ميگذارد.
نادر زرکاری در سال ۱٣۲٨ در تهران به دنيا آمد. در ميانه سالهای ۱٣۴۰ به فعاليت سياسی روی آورد. عضو يکی از هسته های اوليه چريکی (هسته حسن نوروزي) بود که سازمان چريکهای فدايی خلق با تکيه بر آنها به وجود آمد.
در سال ۱٣۵۵ همراه با يک گروه ۲۲ نفره، در کنار ابوالحسن خطيب، حسين قلم بر و فريبرز صالحی از سازمان چريکهای فدايی خلق جدا شد. در سال ۱٣۵۶ به حزب توده ايران پيوست. در همان سال دستگير، محاکمه و به اعدام محکوم شد. او در ۱۲ بهمن ۱٣۵۷ در حالی که شعله های انقلاب به اوج رسيده بود از زندان دادستانی ارتش گريخت. پس از مورد حمله قرار گرفتن حزب توده ايران در سال ۶۲ ــ۱٣۶۱، دوباره دستگير شد. او پس از رهائی از بند به شوروی گريخت و سپس به کانادا مهاجرت کرد.
خ ــ ش
آقای زرکاری شما تقريبا سه سال پيش به بيانيه ۱۰ ماده ای اتحاد جمهوريخواهان پيوستيد. چه انگيزه ای سبب اين انتخاب شد؟
ــ من هميشه اعتقاد داشتم که مبارزه اصلی در داخل ايران جريان دارد. فعاليت يا بهتر بگويم عدم فعاليت سازمانهای سياسی موجود در اين رابطه باعث سرخوردگی ميشد. سرانجام تعدادی گرد آمدند و بيانيه را تدوين کردند. اين بيانيه را چکيده و تبلور ايده های خودم ديدم و طبيعتا به آن پيوستم. به علاوه در آن زمان فکر ميکردم که اين بيانيه ميتواند نقطه شروع برای يک تشکيلات جدی باشد که نيروهای دمکرات را حول محورهای استقلال، دمکراسي، حقوق بشر و سکولاريسم متحد ميسازد.
اما بيانيه ۱۰ ماده ای تاکيد ويژه ای بر "محور استقلال" ندارد ...
ــ بيانيه ده ماده ای به استقلال اشاره کرده است، اما بيانيه "راهبرد سياسی اتحاد جمهوريخواهان" مفصلا به موضوعات استقلال و منافع ملی پرداخته است...
شما همچنين بر عدالت اجتماعی انگشت گذاشتيد. اين هم نکته ای است که در بيانيه از وزن ويژه ای برخوردار نيست....
ــ اين درست است که در بيانيه ده ماده ای بر عدالت اجتماعی تاکيد نشده است اما در بيانيه "راهبرد سياسي" به آن پرداخته ايم. اين اتحاد غالبا از نيروهای تبار چپ تشکيل شده است و موضوع عدالت اجتماعی برای اين بخش هميشه مهم بوده است.
... البته اين گفته شما اهميت سئوال پيشين را بيشتر ميکند و مرا مردد ميسازد که آيا اصولا اتحاد جمهوريخواهان دارای پرنسيپ های ويژه خود است؟ همانطور که شما گفتيد اصولا به دليل ريشه های فکری بخش بزرگی از تشکيل دهندگان آن بايد به عدالت اجتماعی اهميت بيشتری ميداد، اما چنين نکرد. يعنی اگر بتوانيم دست کم در حد تئوری يک پايگاه اجتماعی برای اتحاد جمهوريخواهان در نظر بگيريم، شما مطابق با خواسته های اين پايگاه عمل نکرديد بلکه به طور پوپوليستی وقتی شعار دمکراسی داغ بود، دمکراسی را فرياد کرديد و وقتی که احمدی نژاد آمد و خواست پول نفت تقسيم کند، عدالت اجتماعی را به خاطر آورديد....
ــ البته من تا حدودی با شما موافق هستم. شايد به همين دليل است که با گذشت ۹ ماه از تکيه احمدی نژاد به کرسی قدرت ما هنوز نتوانسته ايم تحليلی جامع در باره او، چگونگی برآمدن و وضعيت حکومت او به دست بدهيم.
بگذاريد جهت بحث را قدری تغيير بدهيم. در بدو تشکيل اتحاد جمهوريخواهان تصور شما بر چه بود؟ آيا اين مجموعه را آلترناتيو نظام موجود ميديديد؟
ــ اين نه تنها تصور من بلکه تصور غالب بود. تقريبا همه ميگفتند که "اتحاد" بايد در جهت کسب قدرت حرکت کند.
در خارج از کشور سازمان احداث کنيد، در اينجا هم فعاليت کنيد و قدرت را در داخل به دست بياوريد؟
ــ نمونه هايی از اين دست وجود داشته است. تصور کنيد دولت يونان در همين مونترال شکل گرفت و از اينجا به يونان رفت. البته اين بدان معنا نيست که ما ميخواستيم مستقل از داخل حرکت کنيم. اين واقعيتی بديهی است که يک گروه که فعاليت خود را به خارج از کشور محدود کند، نميتواند بر جريانات داخل تاثير بگذارد. طبيعتا اگر يک نيرو ادعای آلتوناتيو بودن را دارد بايد با سازمانهای داخل در همکاری فشرده باشد.
پس اتحاد جمهوريخواهان برای حرکت در داخل کشور برنامه داشته است.
ــ به عقيده من اين مسئله اصلی و محوری است. در همايش برلين و همچنين در همايش فرانکفورت اين مسئله طرح شد، اما به آن توجهی نشد. البته اين امر همچنان در دستور کار قرار دارد.
اما شما معدود نيروهای نزديک به خود در داخل را نيز از خود رانديد.
ــ اين صحيح است و متاسفانه ريزش نيروها در سطح وسيعی در خارج از کشور نيز وجود داشته است. ما همچنان به اين عارضه گرفتار هستيم. با اين حال من فکر ميکنم اتحاد جمهوريخواهان اين پتانسيل را دارد که نيروها را دوباره به خود جذب کند.
ولی من نفهميدم اين "اتحاد" که قرار است نيروها را به خود جلب کند خودش، خود را چگونه تعريف ميکند. آيا جبهه است، حزب است، جنبش است ... ؟
ــ الان هر اسمی بر آن بگذاريد خيلی نادرست نخواهد بود. نظر اوليه اين بود که يک حزب و يا سازمان سياسی باشد و طبيعتا کارکرد حزبی داشته باشد و نه جنبشي. اما افرادی وارد اتحاد شدند که با کار متشکل و مستقل موافق نيستند. برخی اتحاد جمهوريخواهان را به عنوان يک نيروی "بستر ساز" ميبينند. اينها به کار سياسی تشکيلاتی اعتقادی ندارند. بگذاريد در اينجا تاکيد کنم که منظور من از تشکيلات طبيعتا "سانتراليسم دمکراتيک" لنينی نيست. من از يک حزب مدرن صحبت ميکنم. من با اينکه اتحاد به عنوان بسترساز نيروهای ديگر عمل کند موافق نيستم و در عين حال شيوه کار جنبشی را برای اين مجموعه شيوه صحيح نميدانم. به همان پيمان اوليه که زمان زيادی از آن نميگذرد پايبند هستم که "جمهوري" به معنای دقيق کلمه را به عنوان آلترناتيو نظام سلطانی موجود مطرح کرد.
با اين حساب و در حالی که مجموعه اتحاد جمهوريخواهان هنوز خود نميداند چيست و چه ميخواهد چرا شما معتقد هستيد که اين مجموعه پتانسيل جلب مجدد نيروها را دارد؟
ــ تاکيد من بر اين است که افراد توانمندی در اين مجموعه گرد آمده اند و هر گاه اين جمع بتواند به شکل يک حزب عمل کند توانايی جذب مجدد نيروهای متفرق شده را دارا خواهد بود. من معتقدم بخش بزرگی از اين مجموعه ميخواهد "اتحاد" را به انسجام تشکيلاتی برساند و توانايی آن را دارد که ساختار درونی اتحاد جمهوريخواهان به شکل يک حزب مدرن درآورده و به همين شکل هم آن را اداره کند.
اما از شکل که بگذريم در کارنامه عملی "اتحاد جمهوريخواهان" هم نکات مثبت ويژه ای ديده نميشود. شما در عرصه عمل سياسی همواره دنباله رو بوده ايد. هيچگاه نه از ابتکار عمل و نه از عملکرد مستقل برخوردار بوده ايد.
ــ تا حدودی موافق هستم. ما در مقاطع مشخص نتوانستيم تحليل مشخص ارائه دهيم. نمونه آن نهمين دور انتخابات رياست جمهوری بود. روشن است که يک جريان سياسی نميتواند ميان دو صندلی بنشيند و هر گاه چنين کند نميتواند يک تحليل منسجم از مقطع مشخص ارائه بدهد. تا حال ما به شکل يک سازمان پوپوليستی و ليبرال مآب عمل کرده ايم و غالبا هدف اين بوده است که نشان دهيم ما هم وجود داريم. اين نه کافی و نه مطلوب است. ما بايد بتوانيم به يک مجموعه متشکل و سکولار تبديل شويم.
چرا تاکنون موفق نشده ايد به حداقلی از ساختار متشکل دست پيدا کنيد؟ حتی حرکت های جنبشی هم يک يا دو سخنگو معرفی ميکنند، اما "اتحاد جمهوريخواهان" حتی از انتخاب سخنگو هم ناتوان بوده است.
ــ ما در فرانکفورت به اين نتيجه رسيديم که سخنگو داشته باشيم، اما وجود ديدگاه های مختلف درباره شيوه تشکل مانع از اجرای اين تصميم شد. ما مطرح کرديم که اتحاد جمهوريخواهان به يک حزب سياسی تبديل شود، اما افرادی که در اتحاد حاضر هستند و در عين حال تعلقات حزبی ديگری دارند مانع اين امر شده و ميشوند.
ما حتی پيشنهاد کرديم که اعضای ديگر احزاب، حق عضويت در ارگانهای رهبری اتحاد را نداشته باشند، اما تعدادی از دوستان محافظه کار که متن درخواست را امضا کرده بودند امضای خود را پس گرفتند.
خلاصه امر الان "اتحاد جمهوريخواهان" چيست؟
ــ الان اين مجموعه تبديل به يک کلوب روشنفکری شده است. عده ای جمع ميشوند و بحث ميکنند و سرگرم ميشوند. البته بقيه سازمانهای سياسی خارج از کشور نيز کم وبيش کلوب های بحث هستند.
اميدوارم دوستان از اين گفته های من نرنجند. افرادی چون من تمام اعتبار و تجربه سياسی خود را به درون اين مجموعه آورده اند و ميخواهند در روند امور سياسی تاثيرگزار باشند. انتقادات من از ديدگاه دلسوزانه و چاره جويانه مطرح ميشود. من معتقدم اگر نميتوانيم در روند قضايا در ايران تاثيرگزار باشيم بهتر است در خانه بنشينيم. من شخصا به عضويت در کلوب بحث علاقه ای ندارم.
اما اين اتحاد از ابتدا با شرکت گروه های سياسی شکل گرفت.
ــ خير اينطور نيست. افراد متعلق به سازمانها حضور داشتند، اما حضور آنها فردی بود و نه به عنوان نمايندگان يک تشکيلات. مشکل از آنجا آغاز شد که اين افراد با اتکا به وابستگی های تشکيلاتی خود شروع به تاثيرگذاری و تغيير جهت "اتحاد" کردند.
با توجه به اينکه سازمان فداييان خلق ايران اکثريت بزرگترين سازمان متشکل در درون اتحاد جمهوريخواهان است، آيا ميتوانم نتيجه گيری کنم که شما درباره اين سازمان صحبت ميکنيد؟
ــ نخير. رفتاری را که توصيف کردم خاص اکثريتی ها نبود. من معتقد نيستم که حضور اکثريت در "اتحاد جمهوريخواهان" باعث بحران بوده است. بحران ما ناشی از فرهنگ سياسی ماست.
ما يک سری اصول تعريف کرديم. اينها عبارت بودند از سکولاريسم، حقوق بشر، عدالت اجتماعي، دمکراسی و از اين قبيل. اين چارچوب ما بود و افراد ميتوانستند در اين چارچوب فراکسيون های خود را تشکيل بدهند، اما برخی متعلقان به احزاب و گروه ها از ابتدا تلاش کردند اتحاد را تحت قيد خود در بياورند.
به نظر می آيد يک اختلاف نظر اصولی وجود دارد. مثلا آقای فرخ نگهدار اتحاد جمهوريخواهان را رسما به عنوان يک جنبش تعريف ميکند و آن را بسترساز حرکت ديگر نيروها ميبيند.
ــ اگر اين تفکر غالب شود من شخصا تکليف خود را ميدانم.
و اين تکليف چيست؟
ــ بر خلاف ميل خود از اتحاد جمهوريخواهان خارج ميشوم و مطمئن هستم در اين راه تنها نيستم.
من معتقدم اگر اين مجموعه بخواهد حفظ شود بايد تشکيلات را بپذيرد، حق عضويت بگيرد، مسئوليت ها را تقسيم کند، رسانه خود را داشته باشد. سياست مستقل و متمايز داشته باشد و آن را به گوش مردم برساند. يک کلوب بحث از پس چنين عملی بر نميآيد. امروز تمام دستاورد ما يک وب سايت و يک اتاق اينترنتی است. آيا اين کارنامه يک تشکل جدی است. حتما چنين نيست.
شما به عنوان عضوی از اين مجموعه مسئوليت اين کمبودها و يا کارنامه ضعيف را به عهده داريد.
ــ بسياری افراد از جمله من در سه سال گذشته وقت بسياری را برای اتحاد جمهوريخواهان صرف کرده ايم. اگر من از وضعيت انتقاد ميکنم اين در حقيقت يک انتقاد به خود نيز محسوب ميشود. البته من راهکار مشخص پيشنهاد ميکنم و منتظر واکنش ديگر دوستان خواهم شد. من ميگويم بايد متشکل شويم، ساختارهای حزب مدرن را بپذيريم و به ايران برويم. اين کار دشوار و با هزينه روبروست، اما مگر شاعر نميگويد، نابرده رنج گنج ميسر نميشود؛ مزد آن گرفت جان برادر که کار کرد. اکبر گنجی مشخص تر ميگويد: "برای ابتياع هر چيزی بايد هزينه ای پرداخت کرد و به دست آوردن دمکراسی بدون پرداخت هزينه ممکن نيست."
آقای زرکاری از شما سپاسگزاريم.
شهروند - شماره ۱۰۶۹ -۱۴ آوريل ۲۰۰۶ - جمعه ۲۵ فروردِن ۱۳۸۵
shemiranie@yahoo.com
|