ای دادِ بی داد
م. لنگرودی
•
تاریخ نشان داده است که پراگماتیسم و حتی اپورتونیسم ذاتی اقتدارگرایان بوده است و آنها در مقابل منطق زور به راحتی سر تسلیم فرود آوردهاند و خروارها متون حقوقی را به پشیزی فروختهاند.
...
اخبار روز:
www.iran-chabar.de
پنجشنبه
۵ شهريور ۱٣٨٨ -
۲۷ اوت ۲۰۰۹
سخن خود را با اندرز [أ] انوشه روان [ب] آتورپات مار اسپندان می آغازم: "هر که هَمِماران راد چاه کَنِت خُوَت اندر اُپتِت. هر که برای رقیبان چاه کَنَد خود اندر(آن) افتد." [۱] "هر چه را که به خویشتن نیک نمی پسندید با دیگر کس مکنید." [۲]
و نیز ناصرخسرو قبادیانی می فرماید:
چون تیغ بدست آری، مردم نتوان کشت نزدیک خداوند، بـدی نیست فرامُشت
ایـــن تیـغ نه از بهر ستمکـاری کردنـد انگور نه از بهر نبید است به چرخُشت
عیسـی به رهـی دیــد یکی کشته فتاده حیران شد و بگرفت به دندان، سرانگشت
گفتـا که کرا کشتی؟ تا کشته شدی زار؟ تـا باز که او را بکشد، آنکه تـرا کشت
انگشت مـکن رنجــه به در کوفتـن کس تـا کس نکند رنجه به در کوفتنت مّشت
چامه سرای آلمانی مارتین نیمولر نیز چه نیکو سرود و خسرو باقرپور ترجمه کرد که:
سکوت !
وقتی "آنان" آمدند و "کمون ی ست"ها را بردند
سکوت کردم!
من که "کمونیست" نبودم !
سپس بازآمدند و "سوسیال دموکرات"ها را بردند
سکوت کردم!
"سوسیال دموکرات" نبودم من !
به سراغ "سندیکالیست"ها آمدن د
همراه بردند آنان را نی ز
سکوت کردم !
اندیشیدم: "من که سندیکالیست نیستم آخر !"
و ...
عاقب ت
وقتی مرا میبردند ،
سکوت بود و سکون بو د
و هراس در تنهایی آدم
ها ،
و در ضرباهنگ چکمه
ها و قلب
ها ،
در وحشت و دلشوره
ی کوچه ،
همراه ما میرفت
و دیگر هیچکس نمانده بود
تا بردن مرا
بانگی به اعتراض بر آور د!
این داد هستی هزاران سال است که بر زندگی اجتماعی مردمان فرمان می راند و وابسته به هنگام ویژه ای نیست و باید به دیدار بی شمار آن در آینده نزدیک و دور بی گمان بود. دوم خردادی ها نمونه بارز گفتارهای خردمندان بالا هستند. اما دریغ که نه ایشان و نه بسیاری دیگر، این پندها و اندرزهای نیاکان را بکار نگرفتند و نمی گیرند و چنین خویش و مردمان خود را بدفرجام و نگونبخت کردند و می کنند. به یاد دارم که بیست سال پیش کتاب و نوار شنگول و منگول را به کودک یکی از خویشان دادم پدرش این داستان را پذیره نشد و گفت که این اینها روان کودکان را می آزارد و می پریشد. خشونت را رواک [ت] می کند. با خود بسیار اندیشیدم تا سرانجام رسیدم به این که آیا مگر در گیتی خشونت به پایان رسیده است و مگر کودکان ما را در جهان امروز خطری تهدید نمی کند مگر دیگر گرگی وجود ندارد و یا همه گرگان جهان سبزیخوار شده اند! آیا نباید کودکان را با دنیای واقعی و بدیها و زشتیهای آن آشنا کرد و آنان را برای پاییدن خود پرورش داد. تاریخ و فرهنگ خود را از فرزندان خود گرفتیم و بازیهای کامپیوتری بدون خشونت! و آسایش بخش! جایگزین کردیم!
چرا مردم ما اینک از یادگار زریران و داستانهای شاهنامه که تاریخ سرزمین ماست آگاهی ندارند چرا در خانه
های آنها چندین جلد کتاب به اصطلاح روانشناسی و نوشته های فلان و وهمان بی ارزش هست اما شاهنامه نیست! تا چه اندازه سیاستمدران ما از کتابهای فرهنگی ما مانند سیاست نامه خواجه نظام الملک، گلستان سعدی و یا اندرزهای انوشه روان بزرگمهر که به یادگار گزارد بهره بردند. در این اندک کرتاس [ث] جای نوشتنشان نیست، بهر روی انوشه روان بزرگمهر می فرماید: به صورت خیلی جدی در مورد این چند امر باید بسیار دوراندیش بود و اگر بسیار هم به طول انجامد، در درازای سد سال تن به فرجام و پادشایی به نیستی و در درازای چهار سد سال دوده به آشفتگی، نام به فراموشی و بی یادی و مان و میهن به ویرانی و آلودگی و ناف و پیوند به فروتری و نیستی و کوشش به بی بری و رنج و بار [ج] به تهیگی و قدرت به حکام زمانه و مال به او ماند که زمان فرخی برای او مقدر شده باشد و چیز فرشگردی ماند و نیاشوید و فقط اهلایی نام فرشگردی است و کنش نیک است که به وسیله هیچکس ربودن نتوان. [٣]
اما دکتر محمد ملکی چنین نبود برخی می گویند چون که او خداوند قدرت نبود. چرا بود او در هنگامی نخستین رئیس دانشگاه تهران پس از انقلاب بود او به پیشنهاد آیت الله طالقانی به آنجا رفت تا برای نخستین بار مدیریت شورایی را به اجرا بگذارد او منش ریاست خودمدارانه نداشت و در همه زندگی تاکنون منش مدارا با همه، حتی رقیبان داشته و برای آنها چاه نکند. او نمونه چامه مولر نبود. او هرگاه و هرجا بیدادی دید داد سرداد و سرسختانه در برابر آن ایستاد. نام فرهی به ننگ فریفتاری نفروخت. او برای بیرون رفت از چالش، پیشنهاد رفراندوم داد.
عباس عبدی خروج از حاکمیت را پیشنهاد داد. حجاریان که چانه زنی از بالا، فشار از پایین را طرح کرده بود در مقاله "سه آذر اهورایی تا اهورای هخا" نوشت: " در زیر رژیم حقوقی یک رژیم حقیقی نیز وجود دارد که صلب و سنگین است و متشکل از ساختارهای سیاسی، اقتصادی و فرهنگی است و اتفاقاً روابط حقوقی که در قانون اساسی متجلی است سبکترین لایهای است که قابلیت تغییر دارد و حتی میتوان با تغییر رژیم حقیقی بدون دست زدن به رژیم حقوقی دموکراسی را پیش برد.
فیالمثل همین شورای نگهبان حاضر است در صورتی که تحولات اجتماعی و سیاسی عمیقی در کشور رخ دهد هر کسی را که شما فکرش را بکنید از فیلتر استصوابی رد نماید، فیالواقع تاریخ نشان داده است که پراگماتیسم و حتی اپورتونیسم ذاتی اقتدارگرایان بوده است و آنها در مقابل منطق زور به راحتی سر تسلیم فرود آوردهاند و خروارها متون حقوقی را به پشیزی فروختهاند. دوستان ما در حوزههای واقعی قدرت کمکاری نموده و در عوض به امور عارضی و فرعی پرداخته و با بزرگنمایی آنها خاک به چشم مردم میپاشند. ممکن است که در کوتاه مدت عدهای به دنبال طرح های اتوپیایی بروند، اما بعد از شکست این طرحها جز رسوباتی از یأس و حرمان و ناامیدی از هر نوع مبارزه برایشان باقی نخواهد ماند. البته در این میان عدهای نیز خشمگینانه فرمول کلیک کلیک بنگ بنگ را تبدیل به کیو کیو بنگ بنگ خواهد کرد که صورتی دفرمه شده از یأس و ناامیدی است یا به قول خودمان به سیم آخر زدن است. من یادم نمیآید که قبل از انقلاب دانشجویان بحثی درباره رفرم در قانون اساسی و اصلاح قانون اساسی کرده باشند، بیشتر فعالیت دانشجویان فعالیت درکانونهای محلی مساجد، کارخانهها و از این قبیل جاها در جهت سازماندهی تودهها بود، مثلا در قضیه سیل جوادیه دانشجویان فعالیت فراوانی داشتند و یا در قضیه گرانی بلیط اتوبوسها با مردم در خیابان ریختند و شاه را مجبور به ارزان کردن بلیطها کردند و بلیط ارزان شد. در قضیه زلزله طبس و زلزله بوئین زهرا شرکت فعال داشتند، با پوشش اجتماعی کار سیاسی میکردند. البته من منکر این نیستم که قانون اساسی فعلی دارای نواقص فراوانی است و بسیاری از اصول آن باید تغییرات بنیادین نماید، اما قدرت بسیج کنندگی موضوع محل تردید است. ثانیاً این که چه کسی باید قانون اساسی را تغییر بدهد، اول ماجراست. لابد دوستان نمی خواهند از طریق مندرج در خود همین قانون اساسی آنرا تغییر دهند، پس دنبال نیروی دیگری میگردند که قبل از تغییر قانون اساسی رژیم را پایان داده باشد و این تازه اول ماجراست... "
از دیدگاه ایشان رفراندوم ندیدن عرصههای اصلی قدرت بود. بنابراین همواره کنشگران بیرون حاکمیت و جنبشهای دانشجویی از سوی شکوری راد و دیگران به تندروی متهم می شدند و عملا از پشتیبانی فشار از پایین که خبری نبود هیچ، بی مهری هم بود. کنگره های حزبی عملا کلوپ دوره های گردهمایی دوستان قدیمی گردید و هیچگاه درون عرصه عمومی نشد. سرانجام اصلاحات مرد. اما زنده باد همبستگی و خردورزی و زنده باد تلاش برای ساختن ایرانی آباد و آزاد و استوار. آتورپات مار اسپندان فرمود چون (به تو) نیکی رسد بسیار شاد مباش (و) زمانی که سختی رسد بسیار به رنج مباش زیرا که نیکی زمانه سختی و سختی زمانه نیکی است و هیچ فراز نیست که شیب از پیش و هیچ شیب نیست که فراز از پس نه(داشته باشد). [۴]
اما رخدادها خوبیها و شگفتیهایی هم داشت.
۱- پس از دوگوبینو و ذبیح بهروز آشنایی با با دیدگاه جان کین بسیار نیکوست کسی که خواندن کتابش زندگی و مرگ دموکراسی چاپ انتشارات سایمون و شوستر در سال ۲۰۰۹ نشاندهنده "علاقه و اشتیاق فراوان او برای شناخت مسلمانان(و احترام عمیقی که به مسلمانان میگذارد) و فرهنگهایی جز فرهنگ اروپایی و آمریکایی، او را با چیزی آشنا کرده است که خود "سرچشمههای غریب دموکراسی" نامیده است: جان کین بر خلاف تصور رایجی که در غرب در باره دموکراسی وجود دارد که آن را اصالتاً یونانی میدانند، دموکراسی را دارای خاستگاهی شرقی میداند که عمدتاً در نواحی ایران ، عراق، سوریه و بینالنهرین امروزی پا گرفته است.
نتیجه پژوهشهای دراز جان کین که در آخرین اثرش(که کتابی است قطور و بالغ بر ۱۰۰۰ صفحه) منتشر شده است نشان میدهد که بر خلاف تصور پارهای از اندیشمندان و سیاستمداران اروپایی و آمریکایی(و همچنین برخی از زمامداران کشورهای در حال توسعه)، دموکراسی نه اصالتاً اروپایی و آمریکایی است و نه میتواند هدیهای از سوی غرب به ملتهای شرقی تلقی شود: دموکراسی، از نظر جان کین، متاعی بوده است که ابتدا در بازار خود شرقیها داد و ستد میشده است." [۵]
۲- فرشکردسازی و آوردن مردگانی چون ماکس وبر جامعه شناس آلمانی- درگذشته به سال ۱۹۲۰- و فرستادن تن پسین او به چینودپل!
٣- شترنج با گوریل در شرایط کاملا غیر هابر ماسی، پرسشی که تاکنون برای آن پاسخ روشنی نیست!
آبان روز از ماه شهریور ۱٣٨٨ خورشیدی
[۱] اندرز انوشه
روان آذرباد مارسپندان متنهای پهلوی جاماسب آسانا پژوهش سعید عریان انتشارات میراث فرهنگی رویه ٨۱.
[۲] همان رویه ۱۴۹.
[٣] یادگار بزرگمهر متنهای پهلوی جاماسب آسانا رویه ۱۰۶-۱۰۵.
[۴] اندرز انوشه
روان آذرباد مارسپندان رویه ٨٣.
[۵] www.bbc.co.uk
[أ] پارسی وصیت
[ب] روان جاویدان
[ت] رواج عربی شده آن و رایج هم از آن گرفته شده است.
[ث] کاغذ
[ج] ثمر
|