این خونها به کُجا میرود
مرتضی ثقفیان
•
خونِ اعدامیها
خونِ در تلاطمِ کاظم که چون فرو غلتید
میدانم
میدانم که چهرهاش بهسوی شَفَق برگشت
...
اخبار روز:
www.iran-chabar.de
يکشنبه
٨ شهريور ۱٣٨٨ -
٣۰ اوت ۲۰۰۹
● سلام ناصر؛ این شعری است که بلافاصله بعد از اعدام های سال ۶۷ نوشته و چاپ شد. بنظرم می شود با توجه به احوالات اخیر باز آن را خواند. آن نام ها که در شعر برده می شود کمابیش شبیه نام کشتکان این ایام است وگرنه می شد به جایشان نام کشتگان این روزها را نوشت. قربان تو ۱
این خونها به کُجا میرود
خونهای جاری در سپیدهدَمان
خونهای نیمروز
خونهای شبانه
خونی که چاههای عَطشناکِ همهیِ زمانها را انباشته است.
خونِ شَتَک زده بر صفحهیِ تلویزیونهای دنیا
بر کاغذِ روزنامهها
و بر یاد و خاطرهیِ ما
خونی که رنگ و گرمایش را به شعرها و آوازها میبخشد
خونی که فوارهی میدانهاست.
خونِ زنان
خونِ مردان
خونِ باکرگان
خونِ کودکانِ زاده و نازاده
خونی که بر دیوارِ بُلندِ روزها می پاشد
بر پیاده روها روان میشود
و بَر زخمها و آینهها چکه میکند.
خونِ روی پنجرهها و مهتابیها
خونی که از پِلهها فرو میریزد
بر پاگَردها میلغزد
و به کوچهها سرازیر میشود.
خونِ پارکها و خیابانها
زاغهها و کارخانهها
خونِ دانشگاه
خونِ خانههای تیمی
خونِ سلولها
خونِ سردابها و دهلیزهای سوز و سرما و هول و تاریکی
خونِ انزوا در اتاقکِ مرگ.
خونِ اعدامیها
خونِ در تلاطمِ کاظم که چون فرو غلتید
میدانم
میدانم که چهرهاش بهسوی شَفَق برگشت
خونِ شادخویی فرشاد
خونِ جوانِ زهره
خونِ بیقراریِ سهراب
خونِ بیشکیبِ بهمن در پُشتِ چشمبندِ سیاه.
خونِ شکنجه شدهها
خونِ آوارهها و تبعیدیها
خونِ آنان که کشتهشدند
و خون آنان که کشته می شوند
بهکُجا
بگوئید
به کُجا میرود رودِ غمگینِ خونِ آواز خوانِ ما.
۱ شاعر پیشانی نوشت شعر را خطاب به دوستش ناصر زراعتی نوشته است
|