سیاسی دیدگاه ادبیات جهان - مقالات و خبرها بخش خبر آرشیو  
   

نگاهی به "اقلیم هشتم" کتاب شعر جدید ژیلا مساعد
خاتون بیدار


خسرو باقرپور


• زن در اشعار ژیلا مساعد شخصیتی است سنت ستیز، کوشا، بردبار و توقف ناپذیر. زن در شعر مساعد سرشار از امید و نشاط است، هرچند سرنوشت اندوهباری را از سر گذرانده و می گذراند، اما هیچگاه بر متکای این اندوه لم نمی دهد و رو به سوی روشنایی و بهروزی دارد.
• شعر مساعد از اندوهی تلخ و حسی گس و دلتنگ از تنهایی سرشار است. تاثیر عرفان و گرمی ی اشراق آمده با شاعر به سرزمینی غریب و سرد، بازتابی مشهود در اشعار این کتاب دارد. شاعر تلاش می کند با جهانی که در آن می زید رو به مکالمه آورد. ...

اخبار روز: www.iran-chabar.de
دوشنبه  ۴ آبان ۱٣٨٣ -  ۲۵ اکتبر ۲۰۰۴


 
 
دوشنبه ۴ آبان ١٣٨٣ – ٢۵ اکتبر ٢٠٠۴
"اقلیم هشتم" نام  کتاب شعر جدید ژیلا مساعد است که در ۹۴ صفحه و توسط "چاپ و نشر ارزان" در سوئد  به بازار کتاب عرضه شده است.
این کتاب در بر گیرنده ۴۰ شعر است. ژیلا مساعد در این کتاب به زبانی عریان و پاکیزه دست یافته است، امری که اشعار مندرج در این کتاب را در فضایی بالاتر از دیگر کار های تا کنون منتشر شده ی این شاعر قرار می دهند.  مساعد در این کتاب دریچه ای را از جان و جهان شاعرانه ی شاعری  می گشاید که با زنانگی ی خردمندانه ای به پیرامون خود  می نگرد.
او در این کتاب رزم بی پایانی را می آغازد که رو به سوی رهایی و زنانگی ی فرهیخته دارد. کسانی که با اشعار ژیلا مساعد آشنایی دارند می توانند بلوغ در نگاه  و زبان او را  در اشعار این کتاب به روشنی بیابند.
زنانگی در اشعار این کتاب با تلاشی قرین است که رو به ستیزی بی امان با سنت  دارد. او با بیانی که از عاطفه ای زنانه و عمیق سرشار است سعی در روشن نمودن زمان و فضایی دارد که بر زن و سرنوشت او بسیار  جفا کرده است. مساعد در تلاش خود برای ترسیم  ستمی که به زن و زنانگی او می رود روحیه ای ستم ستیز و رزمنده دارد و خوب باور دارد که در آخر این نبرد خورشید رهایی طلوع خواهد کرد.
او در سروده ای با نام "در اقلیم هشتم" که گویا نام کتاب نیز برگرفته از آن است می گوید:
 
عصر است
در هشتمین طبقه روح خویش نشسته
به پایین می نگرم
به پرتگاه هایی
که مرا همیشه میان دو حس بی نهایت
مرگ و عشق
معلق نگاه می داشتند
به سرزمین هایی
که مرا به من پس نمی دادند
و به زنهایی
که در رگهایم کوچک مانده بودند
 
در اقلیم هشتم روح
میان ساعت های بی عقربه
و تقویم های بی عدد نشسته
رج به رج
لباس پوسیده جسمم را
می شکافم
تا عریانی کامل چیزی نمانده است.
 
مساعد را از نزدیک نمی شناسم اما گمان می کنم که سالیان زیادی است در غربت از میهن مالوف خویش می زید.
زیستن در غربت و در پناه آزادی و در جایی که بی هیچ قیدی و بندی هر شاعری می تواند همانگونه بسراید که می باشد و همانگونه بنویسد که می شاید، مساعد را از این بخت بهره ور ساخته است که بی دغدغه ی سانسور و بندی خانه رویاهایش را بسراید. این غربت نشینی هرچند گوهر با ارزشی را که همانا دیدگاه بسیط ناشی از زندگی در جوامع مدرن است به او هدیه داده است، اما نتوانسته است آتش فروزانی را که در سینه وی به عشق میهنش و تمامی ارزش ها و یاد ها و مفاخر آن زبانه می کشد خاموش کند. آتشکده رویا های ژیلا مساعد در غربت غروب  و در سروده ای به نام "شاعر" این گونه شعله در می کشد:
 
می رقصم
می رقصم و می خوانم
پای دامنم را
حافظ گرفته است
چین پیراهنم را
مولانا صاف می کند
و گیسوانم را خیام
با شراب شانه می زند
رقصنده جهان کلامم
اما هر غروب
سر بر شانه ی حلاج می گذارم و می گریم
زنی سراینده ام
 
ذهن مساعد در بسیاری از اشعار این کتاب بسان پگاهی است که گرگ و میش خیال تصویری واضح ندارند. فضای شعری او  آبستره و و مه آلود است و این همه امکان تداوم شعر شاعر را در ذهن مخاطب فراهم می آورد.
 
بر پنجه پاهایم
ایستادم
از پنجره چشمان تو
درون تو را دیدم
خالی بود.
 
خواننده شعر مساعد بعد از خاتمه اشعار از فضای شعری او بلافاصله خارج نمی شود و تا خواندن شعری دیگر هنوز با سروده ی  پییشین می ماند.   
شعر مساعد از اندوهی تلخ و حسی گس و دلتنگ  از تنهایی سرشار است. تاثیر عرفان و گرمی ی اشراق آمده با شاعر به سرزمینی غریب و سرد  بازتابی مشهود در اشعار این کتاب دارد. شاعر تلاش می کند با جهانی که در آن می زید رو به مکالمه آورد. او می کوشد با داشته هایی از ذهن و زبان که با خود به غربت آورده است رو به جهان از عواطفش، غم ها و دلتنگی هایش، آرزوهایش و فضایی که پیش از این در آن جا زیسته است سخن گوید:
...
غربت غروب تحملش سخت است
بوی تن گاو
شرجی و کنار نارس
از کوچه های اهواز
بر ملافه های سفید می ماسد
نسترن های جوانمرگ
پلاسیده زیر بارش ورد و دعا
بر فرش کهنه اطاق می ریزند
غروب غربت تحملش سخت است
حتی اگر در تن خود نباشی
 
همانگونه که پیشانه گفته شد توجه به زن و زنانگی ی با شور و شعور وی، از نکات قوت این کتاب است. زن در اشعار ژیلا مساعد شخصیتی است سنت ستیز، کوشا، بردبار و توقف ناپذیر. زن در شعر مساعد سرشار از امید و نشاط است. هرچند سرنوشت اندوهباری را از سر گذرانده و می گذراند، اما هیچگاه بر متکای این اندوه لم نمی دهد و رو به سوی روشنایی و بهروزی دارد. خاتون خواب در شعر مساعد عشق و آزادی را برابر می داند و آماده آن است که دست در دست روز "خاتون" بیدار عشق باشد:
 
خاتون خواب
بیدار می شود
تاریکی را
به دقت تا می کند
و کلاف باز نشده کابوس ها را
که در شکم شب چمباتمه زده اند
در گنجه می گذارد
 
خاتون خواب
پنجره را به سوی قلب خویش می گشاید
مردان کوچک
جن های جادو شده
دوان دوان
ذهن او را ترک می گویند
دشت روز دست آنها را می گیرد
خاتون بیدار آماده عشق است
  
لازم است در کنار مواردی که فوقا برای آشنایی ی بیشتر با ژیلا مساعد و کتاب جدیدش قلمی شد به نکته مهمی نیز اشاره شود. و آن این که در پاره ای از اشعار این کتاب قوت ذهنی گاهی جایش را با بی قوتی در زبان و ذهن معاوضه می کند. شعر به نثری ساده و بی رویا تبدیل می شود و ناگهان از نفس می افتد. انگار چیزی رشته ذهن شاعر را  پاره می کند و شاعر دیگر همان نیست که آنگونه سلیس و درخشان "شعر" سروده بود. ابریشم جادوی "شعر" ناگهان به کرباس "نثر" ی ساده و کم توان تبدیل می شود که فاصله ی بسیاری با "شعر" دارد و نیز بر خواننده شعر شناس معلوم نیست که چینش و تقطیع شعر بر چه اساسی صورت گرفته است. برای مثال می توان به گوشه ای از شعر "بازگشت به ابتدا " اشاره کرد:
...
...
کدام کودک شیر خوار می تواند گواهی دهد
که مزه شیر در سیسیل بهتر است
یا در بغداد
گاو های مطیع
در خواب کودکان ظاهر می شوند
و قصه های واقعی تعریف می کنند
...
...
در این مختصر نظر سعی کردم بیشتر بر توانایی ها و قوت ذهنی در شعر ژیلا مساعد نگاهی بیفکنم. ژیلا مساعد بی تردید شاعری است خوب و در میان شاعران زنی که دارای تشخص و شاعرانگی اند با اعتبار.
نگاه و اندیشه مساعد در شعر، نو، عدالت پژوه، انسانی و شریف است. او بی تردید قابلیت های فراوانی دارد تا در عرصه شعر، بسیار فراتر از جایگاهی که دارد، برود.


اگر عضو یکی از شبکه‌های زیر هستید می‌توانید این مطلب را به شبکه‌ی خود ارسال کنید:

Facebook
    Delicious delicious     Twitter twitter     دنباله donbaleh     Google google     Yahoo yahoo     بالاترین balatarin


چاپ کن

نظرات (۰)

نظر شما

اصل مطلب

بازگشت به صفحه نخست