جنبش سبز، مردمسالاری و پروسه ی تکامل
امیرحسین لادن
•
تنها روزنهی نورانی در انتهای "تونل انسانیت"، آگاهی، تشخیص این معضل فرهنگی و سپس خودسازی است. جنبش سبز موفق خواهد شد. مردممان به عدالت و آزادی دست مییابند ولی مردمسالاری در گروِ آنست که با بی باکی "من" را فدای "ما" و ما را فدای ایران کنیم
...
اخبار روز:
www.iran-chabar.de
سهشنبه
۱۰ شهريور ۱٣٨٨ -
۱ سپتامبر ۲۰۰۹
قصه آدم و حوا همه وهم است و دروغ نسل میمونم و افسانه بود از خاکم
بزرگترین دشمن مردمسالاری "من" بودن، خود محوری و عدم تحمل دگراندیش است. دو عامل باز دارنده ی دیگر – اول قدرت مطلقه که با انتخاب، تصمیم گیری و آزادی در ستیز است و دوم دین که تسلیم کورکورانه می خواهد ؛ نه کنجکاوی، پرسشگری، پژوهش و اندیشه که بزرگترین امتیاز بشر است. این عوامل از اهرم های بازدارنده ی رشد و تکامل یعنی سد دیگری در مقابل آگاهی و دمکراسی می باشند، که تا بامروز تماماً با فرهنگ ما ایرانیان، پیوندی ناگسستنی داشته اند.
تاریخ حوادث طی قرن ها، فرهنگ و مذهبمان را نیز بهم آمیخته و ناتفکیک کرده است. "منیت" در وجودمان رخنه کرده - ریشه دوانده است، هنگام دعا از خدا میخواهیم؛ خدایا درد من را دوا کن، قرض مرا ادا کن، من را عاقبت بخیر کن، من را نجات بده؛ علی شریعتی راجع به "من" مینویسد: "بابا، آخر این دین تو چه جور است؟ که تربیت یافته ی آن نه تنها از بشریت صحبت نمی کند، از جامعه و از زندگی انسانها صحبت نمی کند، بلکه از فرزندش هم جز با اضافه ی بخودش صحبت نمی کند! هم اش "من" است. در اینجا "من"، در آنجا هم "من"!" (۱)
" این دین تو فقط تو را باید نجات بدهد، من دنبال دینی و ایمانی میگردم که بشریت را نجات بدهد و حتی خود منهم فدایش بشوم. دینی که برای نجات جامعه بکوشد و "من" را قربانی "ما" کند." (۲)
خود محوری و عدم تحمل دگراندیش سهم بزرگی در ناکامی گروهی، انشعابات حزبی و عدم شکل گیری سیستم مردمسالار در کشورمان دارد. زنده یاد محمد مختاری در باره ی مشکلی که بین اعضاء کانون نویسندگان ایران بوجود آمده بود می نویسد: "... که چرا و چگونه عده ای نمی توانند عده ای دیگر، به ویژه مخالفان نظر خود را تحمل کنند، و به رأی و نظر آنان احترام بگذارند. و حتی اگر اکثریت یک کانون دمکراتیک نیز به پیشنهادی رأی دهند، و در پی اقدامی باشند، باز آن تصمیم را فاقد حقانیت و صلاحیت لازم می شمارند. و برای جلوگیری از آن چندان می کوشند که احتمالاً به ستیز نیز بینجامد؟ آن هم تنها به این سبب که با رأی و نظر و تحلیل و شاید مصلحت آنان مطابق نیست."
مختاری می گوید: "مسأله ی عدم پذیرش و تحمل دیگری یک عارضه ی فرهنگی دیرینه در جامعه ی ماست، که فاقد تجربه ی نظام یافته ی دموکراتیک است. این عارضه مشخصه ی کسانی است که خود را تنها حامل حقیقت مطلق می پندارند. روش های مکیاولیستی، توطئه، اپورتونیسم، هدف توجیه کننده ی وسیله است و ... از دل چنین گرایش و تشخیص بر می آید." (٣)
مختاری نتیجه گیری می کند که از چپ تا راست جامعه مان گرفتار این مشکل است؛ ما یکدیگر راقبول نداریم، حق و حضور دیگری را رعایت نمی کنیم و دیگرن را شایسته ی احترام نمی دانیم. "...غالباً هر کس حاضر است با کمترین اختلاف نظر، خط بطلان بر هستی دیگری بکشد."
این پدیدیه ی "من" بودن ابعاد گسترده و فراگیری دارد ؛ از "من" در خانه و خانواده شروع میشود و بجز عده ی معدودی که در مبارزه با نفس موفق می شوند؛ در تمام دوران زندگی تا مرگ با ماست. در فرهنگ سیاسی ما اتحاد یعنی تو با "من" متحد شو؛ همصدا، همگام و همراه نیز همینطور تو با "من" همصدا، همگام وهمراه شو! مبارزه ی سیاسی ما نیز بر اساس تحمل عقاید و احترام به دیدگاه های متفاوت، روش های مختلف و رقابت های سالم نیست بلکه سراسر با توهین، تهمت، و حمله شخصی و ترور شخصیت است. بخاطر دارم که رجائی (رئیس جمهور اسبق رژیم) در سازمان ملل سخنرانی کرد و بعد طی مصاحبه از یک سئوال خوشش نیامد و بجای پاسخ به سئوال کننده گفت " "تو صورتت بوی الرحمان می دهد"! بیچاره مترجم مانده بود که چه بگوید! برای صدها مورد دیگر نگاهی به تاریخچه ی انشعابات، ناکامی ها و حتی اعدام های درونِ سازمانی، نمایانگر این فاجعه می باشد.
"این جهان همچون درخت است ای کرام ما بر او چون میوه های نیم خام" (۴)
تاریخ مان نیز سراسر تاریخ فرقه ها و تفرقه هاست و همواره همراه با شکست و ناکامی بوده است. سه جنبش رهگشا و پویا در کشورمان - انقلاب مشروطه، نهضت ملی شدن نفت و انقلاب ۱٣۵۷ که هر سه در مقابله با زور و ستم حکومت های خودکامه بودند بجای موفقیت و صعود جامعه بطرف استقلال، حاکمیت ملی و مردمسالاری ؛ شکست، ناکامی و انحراف به ارمغان بهمراه داشتند. این ناکامی ها، نارسائی ها و نابسامانی ها همه زائیده ی فرهنگ "من" بجای "ما" ؛ ناچیز شمردن عقایدی که با عقاید ما همگون نیست و عدم تحمل دگراندیش می باشد.
ما همواره در دو جبهه تلاش می کنیم – در جبهه ی اول برای کسب حقوق اولیه ی مان: انتخاب، عدالت و آزادی که اکثراً موفق بوده ایم ولی در جبهه ی دوم که نگهداری، ترویج و بهره گیری از این حقوق می باشد، با ناکامی روبرو بوده ایم؛ چرا؟
"سخت گیری و تعصب خامی است تا جنینی کار خون آشامی است."(۵)
در جنبش سبز برای کسب حقوق انسانی مان مبارزه می کنیم؛ برای صلح می جنگیم و برای عدالت راه پیمائی میکنیم درحالیکه مورد ضرب و شتم قرار گرفته، دستگیر و زندانی می شویم و احتمالاً حتی شکنجه و مرگ در انتظارمان می باشد. اگر حقوق انسانی، عدالت و صلح از حقوق غیر قابل تفکیک انسان هاست، پس چرا برای کسب آن باید مبارزه و راه پیمائی کرد و یا جنگید؟ پاسخ در یک کلمه، تکامل است! تکامل یک پروسه ی تدریجی و تکمیلی است.
انسان، تکامل یافته – ما غارنشینی را ترک کردیم و دیگر وقتمان فقط صرف شکار و جمع آوری غذا نمی شود؛ موهای زوجمان را در چنگ نمی گیریم و او را بدرون غار نمی کشیم؛ و دیگر چماق بدست نداریم وهمواره با چماق حرکت نمی کنیم. ابزار اختراع و تولید میکنیم و آنها را مورد استفاده قرار می دهیم. شهرنشین و اجتماعی (نسبی) شدیم؛ رانندگی، پرواز و حتی فضانوردی می کنیم. با وسائل ارتباطی و پژوهشی بسیار پیشرفته ی کامپیوتر و اینترنت کار می کنیم و مشغول بررسی برای دستیابی به کُرات دیگر هستیم. پس مشکل کجاست؟
"شرح مجموعه ی گُل مرغ سحر داند و بس که نه هر کو ورقی خواند معانی دانست" (۶)
انسان، تکامل یافته ولی انسانیت هنوز غارنشین است. ما از ابزارهای مدرن، تکنولوژی، دانش و کمال نبوغ برای کشتار گسترده تر، تخریب وسیع تر و کنترل کامل تراستفاده می کنیم. چند نمونه:
- بیش از یک قرن استعمار واستثمار فاجعه انگیز در الجزیره بوسیله ی فرانسه – چپاول ثروت های ملی ونسل کشی ؛ الجزیره در شروع اسارت و پس از ۱٣۰ سال با بدست آوردن استقلال سه میلیون جمعیت داشت؛ رشد جمعیت الجزیره طی ۱٣۰ سال اسارت صفر بود.
- کشتار میلیون ها شهروند اتحاد جماهیر شوروی بدست استالین؛
- اسارت و سوزاندن صدها هزار یهودی بوسیله ی هیتلر؛
- بمباران توکیو با بمب های آتشزا بوسیله ی آمریکا (جنگ جهانی دوم) که مطالعه و بررسی شده بود که چطور میتوان بجای هزاران نفر صدهاهزار نفر را سوزاند و کشت؛
- نابودی هیروشیما و ناگاساکی با بمب اتمی بوسیله ی آمریکا؛
- بمباران شمیائی و نابودی میلیون ها هکتار زمین زراعی در ویتنام جنوبی بوسیله ی آمریکا؛ با بیش از یک میلیون کشته، چهار میلیون آواره و میلیون ها مجروح شمیائی؛
- کشتار دو میلیون شهروند در کامبوج بوسیله ی خمر سرخ؛
- کابل کشی مرداب مجنون در مرز ایران و عراق بوسیله ی صدام و وصل آن به ژنراتورهای برق پرقدرت برای کشتار دسته جمعی؛ صدام به یک خبرنگار در مورد کابل کشی گفته بود: "صبرکنید تا شب و ببینید که سگهای ایرانی را چطوری میکشیم و مثل بادمجان سرخ میکنیم."
- بمباران سه شبانه روزی و بدون وقفه ی بغداد بوسیله ی آمریکا برای بزانو در آوردن ارتش عراق و تسلیم بی چون و چرا.
اینها فقط چند نمونه از تکامل انسان وعدم تکامل انسانیت می باشند.
چرا نباید این اطلاعات، معلومات، اکتشافات و تکنولوژی را برای مبارزه با امراض، مبارزه با فقر، مبارزه با بیسوادی و عقب ماندگی و احداث تأسیسات زیر بنائی مانند برق، گاز و آب آشامیدنی، فاضلاب و جاده و راه آهن بکار گرفت؟ از همه مهم تر - چرا نباید با بوجود آوردن فرصت و موقعیت یعنی امید دادن و ایجاد آرامش و امنیت کردن برای بهتر زیستنِ همه ی بشریت استفاده کرد و هم را در این نعمت ها شراکت داد؟ بهره گیری مثبت، آسانتر و کم هزینه تراست تا به استثمار کشیدن و یا به اسارت گرفتن که همیشه به زور، زر و تزویر نیازمند بوده و همواره همراه با کشتار و تخریب می باشد.
برای تعداد زیادی از ما حتی تصور این پدیده یعنی کمک کردن، همدردی، همراهی و همکاری غیرقابل قبول و خوش باوری است. این عدم اعتقاد نیز دلیلی بر صحت فرضیه ی عدم تکامل انسانیت می باشد زیرا تصور اینکه ما انسان ها در سطح ملت ها و کشورها می توانیم درد یکدیگر را حس کنیم و با ایثارگری همه ی نعمت ها را شریک باشیم فقط شعاری تو خالی است. زیرا هنوز این تکامل شکل نگرفته است.
"تو کز محنت دیگران بی غمی نشاید که نامت نهند آدمی" (٨)
علی دشتی در مورد تکامل می نویسد: "هیچ انسانی – مخصوصاً انسان خواننده و اندیشه گر، انسان متفکر و عارف – بیک حال باقی نمیماند و دائماً در تبدیل است. ... نشو و نمای فکر و عقل و ازدیاد معارف و ازدیاد معلومات، طرز ادراک و طرز فهمیدن زندگی را در او تعییر میدهد و در زبان و لهجه و بینش او تأثیر میکند. ... هر قدر بزرگ و توانا باشد، از سبک و فکر پیشینیان خود متاثر شده و استفاده می کند. این سیر تکاملی در تمام عنایر مشاهده میشود. اقوام از همدیگر اقتباس میکنند، عصری مکمل عصر سابق میشود، ... تمدن از ملتی به ملتی و از عصری به عصر دیگر منتقل شده و تکامل آن در پرتو همین انتقال صورت گرفته است."(۹)
عده ای بر این اعتقاد هستند که مشکل نه فقط عدم تکامل انسانّیت بلکه زیاده خواهی و قدرت طلبی نیز از عوامل باز دارنده و باعث زورگوئی, اسارت و استثمار هستند. زیاده خواهی و قدرت طلبی خود، دلیلِ دیگری از تکامل ناتمام و شکل نگرفته است. تنها روزنه ی نورانی در انتهای "تونل انسانیت"، آگاهی، تشخیص این معضل فرهنگی و سپس خودسازی است. جنبش سبز موفق خواهد شد. مردممان به عدالت و آزادی دست مییابند ولی مردمسالاری در گروِ آنست که با بی باکی "من" را فدای "ما" و ما را فدای ایران کنیم.
امیر حسین لادن
(۱) و (۲) پدر، مادر، ما متهمیم – علی شریعتی
(٣) انسان در شعر معاصر – محمد مختاری
(۴) و (۵) مولانا
(۶) و (۷) نقشی از حافظ – نوشته علی دشتی
(٨) سعدی
(۹) نقشی از حافظ
|