یادداشت سیاسی سیاسی دیدگاه ادبیات زنان جهان بخش خبر آرشیو  
  اجتماعی اقتصادی مساله ملی یادبود - تاریخ گفتگو کارگری گزارش حقوق بشر ورزش  
   

پیرامون موقعیت تاریخی


امین حصوری


• موقعیت های تاریخی به همان سان که فرصت می سازند، آزمون ساز هم هستند. در این آزمون نحوه ی رویارویی و پاسخگویی نیروها و جریان های سیاسی به فرصتی که در دوره ای محدود از تلاقی روندها و زمینه های تاریخی در یک جغرافیای سیاسی معین گشوده شده است، ارزیابی می شود. نتیجه ی چنین آزمونی خواه ناخواه بخشی از تاریخ خواهد بود ...

اخبار روز: www.iran-chabar.de
چهارشنبه  ۱۱ شهريور ۱٣٨٨ -  ۲ سپتامبر ۲۰۰۹


موقعیت های تاریخی به همان سان که فرصت می سازند، آزمون ساز هم هستند. در این آزمون نحوه ی رویارویی و پاسخگویی نیروها و جریان های سیاسی به فرصتی که در دوره ای محدود از تلاقی روندها و زمینه های تاریخی در یک جغرافیای سیاسی معین گشوده شده است، ارزیابی می شود. نتیجه ی چنین آزمونی خواه ناخواه بخشی از تاریخ خواهد بود، اما این وجه شناساگر و شفافیت زا با وجود اهمیت آن، تنها بخشی از ماجراست و موضوع به واقع بسیار فراتر از محتوای کارنامه ی سیاسی و شرح حال افراد و جریان های هم دوره با آن موقعیت است؛ چون نحوه ی پاسخگویی به این آزمون، یعنی چگونگی تعامل با فرصت یاد شده، بر روند سیال آن موقعیتِ تاریخی و سرنوشت نهایی آن تاثیر خواهد گذاشت و از رهگذرِ این تاثیر، با سرنوشت سیاسی و اجتماعی نیروها و جریانات درگیر در(حتی برکنار از) آن موقعیت تاریخی پیوند می یابد و به عبارتی کل جامعه ی هم بسته با آن موقعیت تاریخی را تحت تاثیر قرار می دهد.
اما «موقعیت تاریخی» چیست؟ پیش از هر چیز باید گفت موقعیت تاریخی اتفاق یا حتی روندی جدا از تاریخ نیست، بلکه به نوعی نقطه ی عطفی در یک دوره از تاریخ است که ویژگی ممتاز خود را از برآیند شیب و خم های گذشته های دور و نزدیک آن مسیر تاریخی می گیرد؛ گذشته ای که نیروها و جریانات سیاسی هم بخشی از اجزای آن هستند و هم در شکل گیری آن سهیم بوده اند. از این منظر موقعیت تاریخی از تلاقی و همسازی رشته هایی از ضرورت های تاریخی زاده می شود. به بیان ملموس تر برای کشوری مانند ایران، که جنبش آزادیخواهی مردم آن خود مصداق زنده ای از یک موقعیت تاریخی است، موقعیت تاریخی به صورت مجموعه شرایط سیاسی – اجتماعی ای ظهور می یابد که امکان بالقوه ی دگرگونی های اساسی در فضای عمومی و عبور از انجماد و انسداد مزمن در عرصه ی سیاست (و به تبع آن اقتصاد و فرهنگ و ... ) را عرضه می کند. در یک موقعیت تاریخی ساختار مالوف استبداد در کارکرد ظاهرا منظم خود دچار وقفه یا سکته می شود (این کارکرد در واقع مدیریت اقتدارآمیزِ بی نظمی ها و تناقض ها و ناتوانی ها و سپس عرضه ی عمومی دیگرگونه ی آنها برای مجاب سازی و مرعوب سازی زیردستان و فرودستان است) و حاکمان به درجات بالایی مجبور به حرکت ها و واکنش های اجباری می شوند که در طی آنها هر حرکتی به منظور رهایی از بی ثباتی، مجموعه ی تازه ای از شکنندگی ها و بی ثباتی ها را می آفریند؛ از سوی دیگر مهمترین وجه یک موقعیت تاریخی (در جوامع استبدادی) آن است که بخش زیادی از مردم با کسب خودباوری تدریجی، به وزن و توان جمعی بالقوه ی خود برای به چالش کشیدن سیستم و حتی تغییر آن واقف می گردند و افسانه ی شکست ناپذیری حکومت و تابوی ترس و پرهیز از کنش سیاسی و اعتراضی (گیریم برای دوره ای محدود) در سطحی وسیع شکسته می شود. به عبارت دیگر در یک موقعیت تاریخی در موازنه ی قوا میان نظام مستبد و مردم، مردم دست بالا را دارند و خود کمابیش به این امر واققند (وقوف همگانی به معنای پایان کار آن نظام است).
اما فرصتی که یک موقعیت تاریخی عرضه می کند از جهاتی با «فرصت» در معنای متعارف آن متفاوت است: فرصت در معنای متداول و روزمره ی آن امکان گشوده ای است که درنیافتنِ آن تنها به منزله ی از دست دادن امتیازی بالقوه است که در نهایت رابطه ی کاهنده ای با وضعیت کنونی ما نخواهد داشت. اما فرصت در معنای تاریخی آن (هم بسته با یک موقعیت تاریخی) خصلتی دوسویه دارد، به این معنا که درنیافتنِ آن می تواند موقعیت کنونی را هم دستخوش کاستی و نزول کند. یعنی هر فرصت تاریخی سویه ای کاهنده دارد که حاصل بارور نشدنِ سویه ی مثبتِ آن است. برای توضیح دلیل این امر، همان طور که پیشتر اشاره شد، باید گفت یک موقعیت تاریخی در مقطعی شکل می گیرد که وزن تعیین کنندگی مردم و نیروهای دور از قدرت در قیاس با وزن عوامل و نهادهای تصلب یافته و شبه موروثی فزونی گیرد و فضای تاثیرگذاری سیاسی «موقتا» از دایره ی نفوذ سیاست مداران حرفه ای و مافیای مرتبط با آنان فراتر رود؛ البته آنها همچنان در این فضای وسعت یافته حضور و جایگاه موثری دارند؛ اما ورود ناگهانی مردم به عرصه ی عمومی، فضای بسته ی مالوف را چنان متورم می کند که نطفه هایی از «سیاست مردمی» در حوزه ی عمومی سترون شکل می گیرد که در ذات خود کلیت این فضا و ماهیت آن را به چالش می کشد تا تغییرات کلان و بنیادی را پایه ریزی کند. همین «سیاست مردمی» و رادیکالیسم همزاد با آن است که سیاست مداران حرفه ای، خواه در سریر قدرت و خواه در حواشی و در تمنای آن و نیز دول قدرتمند خارجی را به وحشت و تکاپو می افکند تا هر یک به سهم خود و در جایگاه ویژه ی خود برای مهار دامنه ی جنبش و کاستن از عمق مطالبات رشد یابنده ی مردم هر آنچه زور و تدبیر در چنته دارند را به کار بندند؛ شکننده بودن یک موقعیت تاریخی و سویه ی منفی فرصتِ همزاد با آن از همین جاست. بر این اساس موقعیت تاریخی یعنی وارد شدن اجتناب ناپذیرِ مردم به کشاکشی که در عین برخورداری از پتانسیل بالا برای برد، بازنده شدن در آن می تواند تبعات منفی زیادی برای آنها داشته باشد. نظیر موقعیت تاریخی پیرامون ملی شدن صنعت نفت که مستعد انکشاف دموکراسی در ایران بود، ولی به کودتایی ختم شد که نه تنها ۲۵ سال استبداد مطلقه به دنبال آورد، بلکه با پروبال دان به اسلام سیاسی، زمینه ی استقرار استبداد مطلقه و طولانی دیگری را هم فراهم کرد. بنابراین از دست دادن یا به بیان درست تر کشتن یک فرصت تاریخی، که با نادیده گرفتن و بلااستفاده گذاشتن پتانسیل های پیروزی نمود می یابد، شکستی مجازی در حوزه ی اعتباری برد و باخت ها نیست. بلکه شکستی در دنیای واقعی است که علاوه بر تلفات حین نزاع، تاوان و خسارت های سنگینی بر هستی اجتماعی آینده ی مردم تحمیل خواهد کرد.
از سوی دیگر بازیگران عمده ای که در یک موقعیت تاریخی از امکان نقش آفرینی موثر در حیطه ای وسیع برخوردارند و یا به واسطه ی شرایط پویا و سیال حاصل از آن موقعیت (مثلا یک جنبش یا خیزش عمومی) چنین امکانی را کسب می کنند، به دلیل منافع و چشمداشت های متفاوت و حتی متضاد، تلقی ها و رویکردهای متفاوتی به جنبش دارند که می تواند نحوه ی تاثیرگذاری آنها را در تقابل با هم قرار دهد. به بیان دیگر در یک موقعیت تاریخی اصطکاک و ستیز میان منافع و رویکردهای بخش های مترقی و ارتجاعی جامعه اجتناب ناپذیر است .نتیجه ی این ستیز که می تواند به طور علنی یا نیمه پنهان به موازات چالش با حاکمیت جریان داشته باشد، خود بر ماهیت و سرنوشت آن موقعیت تاریخی اثرگذار خواهد بود تا جایی که حتی می تواند با غلبه یافتن عناصر ارتجاعی در مطالبات و جهت گیری ها، فرصت همزاد با موقعیت را به ضد آن بدل کند (سویه ی کاهنده ی فرصت). از اینجا باز هم شکنندگی یک موقعیت تاریخی نمایان می شود.

موقعیت تاریخی در عین حال از سویه ای شخصی هم برخوردار است: به این معنا که آزمونی شخصی برای هر فرد ارائه می کند که خود او تنها داور آن است. اگر شخص به انکار این آزمون برنخیزد، در این آزمون با پندار همیشگی اش از آن پیوستاری که هویت او را در ذهن اش بر می سازد رودررو می شود. دامنه ی این پیوستارِ هویت بخش از شناخت عینی و اجتماعی و باورهای سیاسی و عقیدتی تا پنداشت ها و پایبندی های اخلاقی و بسیاری از روحیات و عواطف و خصلت های فردی را در بر می گیرد. به عبارت دیگر شخص به واسطه ی هم دوره بودن با یک موقعیت تاریخی و از مجرای تجربه ی شخصی خود از آن، با تصویر کمابیش ثابت و مانوسی که از خود دارد به طور عریان مواجه می شود و در واقع برای تن دادن به این مواجهه ی بی پرده، به چالش فراخوانده می شود.   
بدیهی است که نخستین قدم برای موفقیت در هر آزمونی حضور در آن است. طبعا می توان با تعابیر و ترفندهای نظری مختلف موجودیت زنده ی یک موقعیت تاریخی را انکار کرد تا از حضور در آزمونی که فرا می خواند تن زد؛ اما حتی در این حالت نیز موقعیت تاریخی ما را با خود خواهد برد و از شریک شدن در سرنوشت آن گریزی نخواهد بود.

این مطلب در شماره ی ۴۲ نشریه ی خیابان نیز منتشر شده است.


اگر عضو یکی از شبکه‌های زیر هستید می‌توانید این مطلب را به شبکه‌ی خود ارسال کنید:

Facebook
    Delicious delicious     Twitter twitter     دنباله donbaleh     Google google     Yahoo yahoo     بالاترین balatarin


چاپ کن

نظرات (۰)

نظر شما

اصل مطلب

بازگشت به صفحه نخست