یادداشت سیاسی سیاسی دیدگاه ادبیات زنان جهان بخش خبر آرشیو  
  اجتماعی اقتصادی مساله ملی یادبود - تاریخ گفتگو کارگری گزارش حقوق بشر ورزش  
   

سر به داران


علی عبدالرضایی


• ما خوارج خارجی هستیم چون خارج شدیم
منتظر هستید و می گویید تاریکی بتاب!؟
یک تکان می خواهد این عمامه جاکن می شود
چادر از سر می رود تن جامه دامن می شود ...

اخبار روز: www.iran-chabar.de
دوشنبه  ۱۶ شهريور ۱٣٨٨ -  ۷ سپتامبر ۲۰۰۹


 
باد تا بُر می خورد با گل  گلو تر می کند
هرکجایی می رود با بوی او سر می کند
می زند خود را به دیواری که گم کرده ست در
بعد جان سالم از این معرکه در می کند
گل ولی یک جا نشینی در حیاتش کرده است
خاک را با اشک چشمان خودش تر می کند
پیش می آید که گاهی بال در می آورد
در حقیقت غنچه را پرواز پرپر می کند
گرچه پر وا می کند اما پریدن دام اوست
شاخه ی تک غنچه را این بچه بی سر می کند
 
ای شما گلهای در گلدان ِ ایران کاشته
  قدّ ِ خوش بالای تان ازعرش سربرداشته
ما همان بادیم اینجا موسمی آنجا صبا
می خوریم از بوی دنیا گردتان گاهی هوا
تا شرابی در شکست شیشه شیون می کند
خون اندام شما از مرگ دیدن می کند
تیرباران شیروانی ِشما را می دَرد
ناودانی بام   را آرام پایین می برد
رهبر از ترس شما هرلحظه افیون می خورد
ملتی بر خاک می غلطد زمین خون می خورد
در خیابان های تهران تیرها تن می دَرند
دختر افتاده ای را روی شیون می برند
کوچه ها خون داده اند و خانه ها بطری شراب
از خیابان می رود خون مثل قویی روی آب
زود باشید و چراغ خانه را روشن کنید
ما مقیم سایه هستیم و شما در آفتاب
رادیوها برف را با حرف پارو می کنند
آفتابی برنمی آید از این قوم خراب
ما خوارج خارجی هستیم چون خارج شدیم
منتظر هستید و می گویید تاریکی بتاب!؟
یک تکان می خواهد این عمامه جاکن می شود
چادر از سر می رود تن جامه دامن می شود
 
تا به درب چشم خوابآلود پشت پا زدید
آستین پلک ها را اندکی بالا زدید
قاری انواع لالایی به قرآن پشت کرد
در خیابان لات گشت و توی زندان کُشت! کرد!
در خیابان غسل با خون جماعت می کنند
باز قرآن را مسلسل ها قرائت می کنند
مثل سوراخی که لای پا تلاوت می کند
  خانه را قرآنکی دارد قرائت می کند
بال و پر ها می زند سنجاقکی در آسمان
آسمان را آسمانی تر روایت می کند
 
آسمانی گاو از پستان تان دوشیده است
بعد هم دریای آبی را چنان پوشیده است
  که صدای ماآ نمی آید به بیت رهبری
در نمی آید از این گهواره گاو دیگری
تا کمرهای زنی در کوچه ها باریک شد
شب صدا کردند و معنای هوا تاریک شد
هی بریدند و رفو کردند و قیچی کرده اند
زخم تهران توی لبنان باند پیچی کرده اند
یک شبه جمهوری لخت بدن احداث شد
مالک اشتر علی را خورد و عمروعاص شد
قاری انواع لالایی به قرآن پشت کرد
در خیابان لات گشت و توی زندان کُشت! کرد!
بعد آغا گفت:
             آقایی کنید و بی خیال!
ما تجاوز کرده ایم اما شما دادید حال
این جوانانی که با فرمان آتش مرده اند
در حقیقت اژدها بودند و آتش خورده اند
سالها در ناف ایران زخم چرکین بوده اند
در خیابان های تهران برف سنگین بوده اند
برف وقتی آمد اینجا را سفیدِ صحن کرد
چون زمستان چارسالی راهها را رهن کرد
حال سربازان مهدی وارد بازی شدند
در اتاق خوابتان مشغول رهسازی شدند
من که آغای شمایم خیرخواهی می کنم
هر طرف باشید من خواهی نخواهی می کنم
 
بعد میمون ِخودش را به ریاست برگزید
تارزان تا جیم شد چیتای او یک کاره رید
سینه ها را سفره کرد وبرخیابان پهن کرد
چار سال دیگر آرای شما را رهن کرد
بعد از این خطبه بسیجی ها خیابانی شدند
یورش آوردند توی خانه ها جانی شدند
پاسداران بی لباس فرم شخصی تر شدند
از عراقی های وقت جنگ بحثی تر شدند
دست خونآلودشان را عالمی بو کرده است
بعد هم آیینه ی روی شما رو کرده است
گورها غرق گلاب و بادگرادنی ِمُشک
ابرها ابتر شدند و چشمه های اشک خشک
عشق بازانی که هنگام تجاوز سر خوش اند
در اوین دل می دهند و بعد لیلی می کُشند
جای پای منبری گیتاربازی می کنند
در شکافِ سینه ها گیتانوازی می کنند
گرچه در گوش جوانان کُرکُری ها خوانده اند
گرچه آنها را به سمت خانه هاشان رانده اند
ردّ ِ فریاد شما توی هوا جا مانده است
سایه های سربه داران در خیابان مانده اند
آن طرف آزادی و خندق فقط یک گام بود
گرچه تنها شد قفس اما پریدن دام بود
دام بود اما پریدن بالها را زنده کرد
در حقیقت نفس این پروازخود فرجام بود
ما مگر با بی سرانجامی ِخود بیگانه ایم
سی زمستان بهمن ِ برف آوران بر بام بود
من به خرداد و سرِسبزِشما دل بسته ام
گرچه می دانم شعور این جوانی خام بود
چشمهای پلک های آستین کوتاهتر
دیده اند این خواب را وقتی که مشهد شام بود
                            چون ابومسلم علیه ترکتازی مغول
سربه داری بین نیشایور و تربت جام بود
 
داستان این است بگذارید کوتاهش کنم
احترامن تکه ای بندازم و چالش کنم
سربه داری ِشما ژستی همین جوری نبود
  این حسین موسوی!
                   جاکش!  
                         حسن جوری نبود!



شعر را با صدای شاعر این جا ببینید و بشنوید:

www.youtube.com



اگر عضو یکی از شبکه‌های زیر هستید می‌توانید این مطلب را به شبکه‌ی خود ارسال کنید:

Facebook
    Delicious delicious     Twitter twitter     دنباله donbaleh     Google google     Yahoo yahoo     بالاترین balatarin


چاپ کن

نظرات (۶)

نظر شما

اصل مطلب

بازگشت به صفحه نخست