ترس از آینده ارتجاع مذهبی را با فاشیسم نظامی پیوند می دهد
محمدحسین یحیایی
•
رژیم جمهوری اسلامی در مسیری قرار گرفته است که خشونت و جنایت می آفریند، راه برگشت از آن قابل تصور نیست، هر روز فاصله مردم با رژیم بیشتر می شود، اختلاف در کادرهای رهبری بویژه روحانیت که از روز های نخست انقلاب از امتیازات ویژه و برجسته ای برخوردار بود بیشتر می شود
...
اخبار روز:
www.iran-chabar.de
دوشنبه
۲٣ شهريور ۱٣٨٨ -
۱۴ سپتامبر ۲۰۰۹
بیش از چند هفته از نمایشی بنام انتخابات ریاست جمهوری در ایران می گذرد، انتخاباتی که از همان روز های نخست نام کودتا به خود گرفت، نظامی ها را بیشتر از گذشته وارد میدان سیاست کرد و خشونت های نظامی فاشیستی را در خیابان های تهران بزرگ مستقر نمود. کودتا عملکرد های سنتی خود را که تا به امروز در نقاط مختلف دنیا بکار برده در اینجا هم بکار برد. افراد، گروه ها و نیرو های وابسته به خود را با آموزش و کار برد خشونت وارد صحنه کرد و در مدت کوتاهی در مسند قدرت نشاند، در پی کشتار، پی گرد و زندان مخالفین را آشوبگر خواند و به شدت سرکوب کرد. کودتا خود را قانون، قدرت مطلق و صاحب کشور خواند. پیش از اعلان نتایج نمایشی بنام انتخابات تعداد زیادی از افرادی را که تا دیروز خودی بودند و سال ها در مسند ریاست و وزارت نشسته بودند بازداشت و روانه زندان های مخوف خود کرد. در این زندان ها و مکان های مخوف و وحشتناک همراه با اعمال شنیع و رفتارهای غیرانسانی به بازداشت شدگان اهانت کرد، برخی را با لباس زندان و با دم پایی به بیدادگاه کشاند تا از کودتاگران طلب بخشش کنند، برخی دیگر مورد شکنجه، آزار و تجاوز قرار داد و برخی دیگر را هم نابود کرد. آنچه در این مدت انجام گرفت و هنوز هم ادامه دارد تجاوز به حقوق بشر و جنایت علیه بشریت است که باید عاملان و آمران آن در محاکم صالحه هم در درون و هم در برون محاکمه شوند.. ماده ۷ از اساسنامه کیفری دیوان بین المللی اعمالی مانند قتل، تبعید، کوچ اجباری، تعقیب و آزار فرد، گروه و جمعیت را بعلل سیاسی، نژادی، ملی، قومی، فرهنگی، مذهبی، جنسیت و ... را مصادیق جنایت علیه بشریت می داند. بنابرین زمینه دادخواهی برای مردم ایران که فرزندانش بوسیله این رژیم کشته، ناپدید شده و یا مورد شکنجه و آزار و تجاوز قرار گرفته و در این راستا رنج عظیم و صدمه شدید جسمی و روحی دیده و برخی سلامت خود را از دست داده اند، فراهم آمده است. رژیم با کاربرد خشونت و زور به حقوق مردم، میثاق های ملی، نهادهای مدنی، سیاسی، اجتماعی، فرهنگی و اقتصادی تجاوز کرده و در جامعه ایجاد رعب و وحشت کرده است. از آن رو مردم حق دفاع از حقوق خود را دارند. رژیم با بهره گیری از منابع سرشار اقتصادی، نظامی و تشکیل و سازماندهی گروه های فشار خواسته های خود را بر جامعه تحمیل می کند و با نمایشی بنام انتخابات حاکمیت و مشروعیت خود را نشان می دهد و در صورت ناکامی به کودتایی دست می زند که در آن ارتجاع مذهبی سنت گرا با نظامیان شبه فاشیست متحد می شوند.
از مدت ها پیش مردم ستم دیده ایران شاهد اتحاد نامقدس و شوم ارتجاع مذهبی با فاشیسم نظامی اند، نظامیان بجای دفاع از مرزها و حفظ آرامش مردم بجان مردم افتاده اند، به دلخواه خود مردم را دستگیر میکنند، جنایت می آفرینند و در همه امور سیاسی، اقتصادی و اجتماعی جامعه دخالت می کنند، با پخش گزارش های متضاد از طریق به اصطلاح رسانه ملی و نشریات وابسته و با بیانات تهدیدآمیز و گسترش ترس و ارعاب در جامعه، جنگ روانی راه می اندازند. بگونه ای وانمود می کنند که همه چیز تحت کنترل آنهاست و هر وقت اراده کنند می توانند فعالین و شخصیت های سیاسی و اجتماعی را دستگیر و زندانی کنند. آنان ماه ها است در کشور قواعد و قوانین حکومت نظامی پنهان و گاهی آشکار را پیش می برند. با تشکیل دولت دهم وزارت خانه های کلیدی را در دست گرفته اند و به نظر می رسد در آینده نزدیک شاهد انتخاب استانداران، فرمانداران و افراد نظامی دیگر در ارگان ها و نهادهای دیگر کشور خواهیم بود. فعالیت نظامی ها در ارکان دولتی و سیاسی تاریخ دیرینه ای در کشور استبداد زده ایران دارد که تا به امروز ادامه یافته و این استبداد و مداخله نظامی ها در امور سیاسی یکی از موانع مهم در راه رشد دمکراسی بوده است. قوائد و قوانین نظامی و اصل فرماندهی و فرمان بری با انتخابات آزادانه مردم و نظارت بر عملکرد منتخبین از سوی مردم همسویی و همخوانی ندارد از آن رو با حکومت نظامی نمی توان به دمکراسی، آزادی و شکوفایی رسید.
نهاد رهبری مسئولیت همه اعمال و عملکرد های نظامیان را بر عهده دارد، تهدید مردم از سوی فرماندهان ریز و درشت نظامی، نیرو های امنیتی و لباس شخصی ها مورد پذیرش رهبری است زیرا مطابق قانون اساسی جمهوری اسلامی فرماندهی کل نیرو های مسلح به عهده رهبری است. ایشان از ادبیات نظامی در همه سخنرانی ها استفاده می کند، گاهی مردم را سرباز و خود را فرمانده می پندارد. شاید از این رو باشد که تظاهرات آرام خیابانی مردم را اردوکشی و رهبری آن را فرماندهان پشت صحنه می خواند و واژه دشمن را همواره تکرار می کند. آنچه بعد از کودتای انتخاباتی دیده می شود و از دیده ها پنهان نمی ماند، چرخش نظامی ها به سوی قشری ترین و ارتجاعی ترین بخش های مذهبی است که دشمنی دیرینه ای با مدرنیسم و دستآورد های آن در ایران و جهان دارند. آنان بیش از صد سال است با هرگونه نوآوری، نواندیشی و خردگرایی مخالفت کرده اند. سال ها مانع از گسترش مدارس نوین که از سوی پدر معارف ایران، شخصیت برجسته آذربایجان میرزا حسن رشدیه که با هزار خون دل تأسیس می شد ایجاد کردند، قتوای دینی صادر کرده نگران اسلام خود شدند. با تحریک مردم و بر انگیختن احساسات مذهبی مردم مدارس نوین را به آتش کشیدند. هنوز نامه شیخ فضل اله نوری به ناظم الاسلام کرمانی که در آن می نویسد. ً ترا به حقیقت اسلام قسم می دهم آیا مدارس جدید خلاف شرع نیست؟، آیا ورود به این مدارس مصادف با اضمحلال دین اسلام نیست؟ آیا درس زبان خارجه و تحصیل شیمی و فیزیک، عقاید شاگردان را سخیف و ضعیف نمی کند؟.ً بعنوان ننگ در تاریخ این کشور مانده است (به نقل از مشروطه ایران و پیش زمینه های ولایت فقیه، م. آجودانی). این تفکر بار دیگر در سال های نخست انقلاب خود را نمایان ساخت و زیر نام ستاد انقلاب فرهنگی لطمات جبران ناپذیری به فرهنگ و انباشت و رشد آن که نتیجه سال ها مطالعه و پژوهش از سوی اندیشه ورزان و فرهیختگان جامعه علمی کشور بود زد. گروهی بنام ستاد انقلاب فرهنگی دانشگاه ها را بستند، هزاران دانشجو را روانه جبهه ها و یا خانه های خود کردند، صدها استاد برجسته را پاکسازی کرده از دانشگاه بیرون کردند. ستاد که بعدها نام شورای انقلاب فرهنگی به خود گرفت برای اسلامی کردن علوم انسانی به نتایجی رسید که هیچ دستآوردی در پی نداشت. پول کلانی از مردم فقیر و زحمتکش کشور به جیب افرادی از این ستاد ریخته شد که هرگز بخشوده نخواهند شد، هرچند برخی از افراد ستاد سال ها بعد از مردم، دانشجویان و استادان اخراجی طلب بخشش و حلالیت کردند. در بخشی از گزارش ستاد انقلاب فرهنگی پیرامون علوم انسانی آمده است. ً ضرورت شناخت خداوند و سنت الهی از طریق آیات و روایات... علم را برای عمل و در خدمت بنای درست جامعه باید خواست و محیط علمی را از محیط و قلمرو دین جدا نساخت. ً (جهاد دانشگاهی، تهران، ۱٣۶۱ ص ۲۷). حال رهبر جمهوری اسلامی بعد از نزدیک به سه دهه زبان به گلایه گشوده است که چرا نظام دلخواه و علوم انسانی اسلامی در دانشگاه ها شکل نگرفته است! هنوز اندیشه و تئوری های غربی در فلسفه، اقتصاد، جامعه شناسی، روان شناسی و... حاکم است. در اینجا به بحث تئوریک و مفهوم علم و چگونگی شکل گیری و رشد آزاد آن در جهان آزاد از سوی اندیشه ورزان آزاد از قید و بند و سنت و وجدان آزاد پرداخته نمی شود، تنها پرسش این است که در این مدت سی سال با خرج میلیاردها از ثروت ملی یا از مالیات مردم کدام پیشرفت علمی را بویژه در علوم انسانی که ادعا دارید بدست آورده اید؟ علوم انسانی تلاشی است در راستای شناخت انسان و جامعه که با دیدگاه های گوناگون بارور شده با رشد تکنولوژی و ابزار تولید و بهره وری بیشتر به سرعت رشد کرده است. از این رو نمی توان به مدیریت و علوم انسانی پسوند اسلامی، مسیحی، یهودی و یا ایسم های دیگر را افزود. علم، مرز، جغرافیا، باور دینی، مذهبی نمی شناسد، در جایی رشد می کند که زمینه آن را داشته باشد، به دلخواه جباران و ستمگران شکل نمی گیرد. رهبر جمهوری اسلامی نگران از شعارهایی است که جوانان در پی کودتای انتخاباتی بر زبان آوردند، آنان خواهان جمهوری ایرانی بودند که در آینده نزدیک به اتحاد جماهیر ایران تبدیل خواهد شد. ایشان با نگرانی از گسترش علوم انسانی و تعداد دانشجویان بر این باور است که علوم انسانی در دانشکده ها باعث بی اعتقادی به تعالیم الهی و اسلامی و منجر به ترویج شکاکیت و تردید در مبانی دینی و اعتقادی می شود. به نظر می رسد، رژیم وحشت از آن دارد که با آغاز سال تحصیلی جدید جنبش آزادی خواهی فراگیر شود. با فرار به جلو و ترس از آینده رژیم را بر آن داشت که مانع از تجمع جوانان شود، زیرا بر این باور است که ادامه رژیم با تظاهرات و گسترش اعتراضات در جامعه به خطر افتاده است، ار این رو بار دیگر تعطیلی دانشگاه ها را به بهانه اسلامی کردن مطرح می سازند. در پی گلایه و گفتار رهبری پیرامون علوم انسانی، اعضای دولت دهم هم که ریشه در نظامیگری و اندیشه های شبه فاشیستی دارند با گفتار و عملکرد خود حمله به اندیشه های غربی را آغاز کرده اند. در این راستا کامران دانشجو رئیس ستاد انتخاباتی دهمین دوره ریاست جمهوری و وزیر جدید علوم، تحقیقات و فن آوری می گوید. ًسیر علوم در دانشگاه ها غربی است، حرکت در این مسیر و اوج آن شیطان است، من دغدغه دین دارم و دانشگاه ها نیز باید همین دغدغه را داشته باشند.ً این ذهنیت آموزش عالی را در دست دارد و آینده فرهنگی و علمی کشور با فاجعه روبرو خواهد شد. به راستی نسل آینده این خیانت به علم و فرهنگ را نخواهند بخشید. عملکرد و اتحاد این اندیشه های بیمار با نظامیان که در پی انتخابات کودتایی دولت و ارگان های سرکوبگر آن را در دست دارند در دادگاه های نمایشی بازتاب یافت، دادگاه تلاش کرد اندیشه های یورگن هابرماس فیلسوف آلمانی، ماکس وبر و پوپر را که سال ها از سوی اصلاح طلبان در گفته ها، نوشته ها و کلاس های درس در دانشگاه مطرح شده بود مورد بازجویی و نقد قرار دهد. هابرماس مردم را به شرکت مستقیم در سیاست دعوت می کند و می گوید با همگانی شده سیاست دمکراسی پایدار می ماند و فاشیسم به حکومت نمی رسد، سیاست کار فن سالاران و دیوان سالاران نیست. ماکس وبر قدرت حکومت را هنگامی مشروع می داند که متکی بر خشونت و زور نباشد و می گوید اساس مشروعیت عقلانیت و قانون است. یکی از اهداف رژیم از تشکیل دادگاه های نمایشی بیرون راندن سران اصلاح طلب از محیط های علمی و دانشگاهی است، اغلب آنان در رشته های علوم انسانی پژوهش و یا تدریس می کردند و بیشتر آنها به این نتیجه رسیده بودند که با گرایش های تئوکراتیک نمی توان به آزادی رسید.
رژیم جمهوری اسلامی در مسیری قرار گرفته است که خشونت و جنایت می آفریند، راه برگشت از آن قابل تصور نیست، هر روز فاصله مردم با رژیم بیشتر می شود، اختلاف در کادرهای رهبری بویژه روحانیت که از روز های نخست انقلاب از امتیازات ویژه و برجسته ای برخوردار بود بیشتر می شود، برخی از آنان از قدرت گیری نظامی ها به وحشت افتاده اند و آینده خود را در خطر می بینند. برخی دیگر بیم آن را دارند که امتیازات خود را از دست بدهند. کودتای انتخاباتی میدان عمل را برای فاشیسم نظامی و ارتجاع مذهبی آماده کرده است، در مقابل توده های مردم، زحمتکشان و کارگران به این نتیجه رسیده اند که رژیم توانایی اداره جامعه را در دراز مدت ندارد و هر روز بیشتر بسوی خشونت گرایش پیدا خواهد کرد. رژیم مشروعیت خود را در درون و برون از دست داده است. نظامیان برای برون رفت نقش بیشتری در کنترل بحران و سرکوب جنبش بعهده گرفته اند. در این میان با سیاست های اقتصادی نظام، بحران های اجتماعی، فقر و بیکاری گسترش می یابد، زیرا فرار سرمایه به خارج و یا از تولید به دلالی و فعالیت های کوتاه مدت غیرمولد روز افزون است. توده های مردم بویژه جوانان به نظام سکولار تمایل بیشتری پیدا کرده اند، جنبش آزادی خواهی به مرحله حساس و تعیین کننده ای رسیده است، آنان خواهان تغییر ساختار و قوانین موجود اند که ظرفیت اداره جامعه را ندارد. رژیم ناتوان از بازسازی خود در شکننده ترین نقطه خود به سر می برد و هر روز بیشتر به نظامیان متوسل می شود و نظامیان هم خواسته های خود را تحمیل می کنند. جنبش برای حفظ خود به بسیج توده ها نیاز دارد، باید از مرزهای تهران عبور کند به ایالاتی که سال های طولانی زیر ستم ملی از حقوق شهروندی و ملی خود محروم بودند برسد. در شرایط کنونی کارگران، زحمتکشان، روشنفکران، کسبه و تولید کنندگان داخلی و خرده پا زیر فشار اقتصادی خواسته های صنفی دارند، در صورت بسیج آنان این خواسته های صنفی به سرعت به خواسته های سیاسی تبدیل خواهد شد. سال ها است برخی از رهبران سندیکاهای کارگری در زندان های رژیم گرفتارند، باز هم سال ها است رژیم در ایالات مختلف و واحدهای ملی سیاست سرکوب و کشتار را پیش می برد. مردم آذربایجان، کردستان، بلوچستان و منطقه خوزستان از حقوق شهروندی مساوی و ملی خود محرومند. جنبش در راستای بسیج همگانی نیازمند همکاری و همبستگی همه این نیرو ها است...
mhyahyai@yahoo,se
|