یادداشت سیاسی سیاسی دیدگاه ادبیات زنان جهان بخش خبر آرشیو  
  اجتماعی اقتصادی مساله ملی یادبود - تاریخ گفتگو کارگری گزارش حقوق بشر ورزش  
   

بیانیه ی جدید جمعی از بازماندگان قربانیان دهه ی ۶۰
بیایید با هم همراه شویم!


• ما از تمامی مردم آزاده ایران و خانواده هایی که اخیرا مورد ظلم قرار گرفته اند می خواهیم که با ما همراه شوند ...

اخبار روز: www.iran-chabar.de
چهارشنبه  ۲۵ شهريور ۱٣٨٨ -  ۱۶ سپتامبر ۲۰۰۹


اخبار روز: جمعی از خانواده های جانباختگان قتل های سیاسی دهه ی ۶۰ بیانیه ی شماره ی چهارم خود را منتشر کرده و ضمن تاکید بر خواست های قبلی خود، از مردم ایران و جهان و به خصوص خانواده های آسیب دیدگان حوادث اخیر خواسته اند تا با آن ها برای فریاد درد مشترک همراه شوند. متن این بیانیه را در زیر می خوانید:


سی و یک سال پیش، جنبش آزادیخواهی، برابری طلبی و عدالت جویی مردم ایران با حضور همه مردم و همچنین تمامی سازمانها و تشکل های سیاسی، اجتماعی و آزادی خواه، چه مذهبی و چه غیرمذهبی در کنار یکدیگر با حکومت به مبارزه پرداختند و آن را به زیر کشیده و خواهان تغییر حکومت از پادشاهی به جمهوری شدند. ولی این جنبش با سوءاستفاده از اعتقادات مذهبی مردم از طرف رهبران مذهبی مصادره شد و با یک رأی گیری "آری یا نه" به جمهوری اسلامی تبدیل شد. خمینی که رهبری جنبش را به دست گرفته بود قبل از ورود به ایران در سخنرانی های خود در نوفل لوشاتو شاه را به دلیل سلب آزادی بیان و تبعیض های فراوان در بین اقشار و طبقات مختلف مردم محکوم کرده و ادعا می کرد که دولتی دموکراتیک ایجاد خواهد کرد. او صحبت از آزادی بیان و عقیده حتی برای کمونیست ها می کرد، صحبت از تساوی حقوق زنان و مردان می کرد، صحبت از رادیو و تلویزیون آزاد می کرد، او مدعی بود که در ایران اسلامی علما خودشان حکومت نخواهند کرد و اعلام داشت که خود من از همان ابتدا به حجره تدریس خود در قم برخواهم گشت.

نتیجه این اعتماد و هم صدایی چه شد!
از همان روزهای آغازین انقلاب، تمامی وعده و وعیدها فراموش شد و حکومت تازه به دوران رسیده به سرکوب و کشتار مخالفین و منتقدین پرداخت. اخراج زنان "بدحجاب" از ادارات آغاز شد و زنان را در خیابانها به جرم بدحجابی دستگیر می کردند، به صورتشان اسید می پاشیدند و روسری های اجباری را به سرشان پونز می زدند. یا روسری بود، یا توسری. به بهانه انقلاب فرهنگی درب دانشگاه ها بسته شد، بساط نیروهای آزادی خواه در جلوی دانشگاه‌ها به خاک و خون کشیده شد، تسویه حساب در محل های کار شروع شد، تمامی مبارزان راه آزادی یکی پس از دیگری دستگیر شدند و تمامی جناح های حکومتی در این راه هم قسم و همراه بودند.
جنگ خانمانسوزی را که برایشان «برکت» بود شروع کردند. جوانان این مرز و بوم را به جنگ فرستادند و تعداد بسیار زیادی از مردم را به کشتن دادند. فقر و فلاکت گریبان مردم را گرفت. در زندان ها انواع و اقسام شکنجه ها را به زندانیان روا داشتند: سلول های انفرادی، نداشتن اجازه ملاقات، تخریب شخصیتی، تجاوز جنسی، شلاق، آویزان کردن از پا، گذاشتن در تابوت، نگاه داشتن مدت طولانی به صورت ایستاده، بی خوابی، حبس های طولانی، فشارهای روحی و روانی، محرومیت از غذا و فضای مناسب، پرونده سازی با اعتراف های تحت فشار، برگزاری شوهای تلویزیونی و تواب سازی، تماشای اعدام همرزمان و در نهایت اعدام بسیاری از زندانیان سیاسی نصیب کسانی شد که وعده و وعیدهای خمینی را جدی گرفته بودند.
پس از جنگ نیز با شعار سازندگی رفسنجانی، تصمیم به تسویه حساب با نیروهای انقلابی گرفتند. زندانیان سیاسی را که هر کدام به جرمی واهی دستگیر شده و حکم داشتند و برخی نیز زمان آزادیشان به سر رسیده بود به دستور مستقیم آیتالله خمینی، در دادگاه هایی چند دقیقه ای دوباره «محاکمه» کردند و آنانی را که حاضر به توبه نبودند به مرگ محکوم کرده و به صورت دسته جمعی به دار آویختند یا تیرباران کردند و در گورهای دسته جمعی بدون مراسم خاک سپاری مدفون کردند.
ما خانواده های زندانیان سیاسی نیز بی نصیب نماندیم. از ادامه تحصیل محروم مان کردند. از کار اخراجمان کردند. خانواده های برخی از ما پاشیده شد و از یک زندگی عادی و سالم محروم شدند. در میان ما کسانی سکته کردند و یا دیوانه شدند. عده زیادی مجبور به مهاجرت از مملکت خود شدند و در غربت دچار افسردگی، فقر و بیماری شدند. ما را از ملاقات عزیزانمان در زندان محروم می کردند، در بسیاری از موارد از زندانی خود بی خبر بودیم، زمان ملاقات را به حداقل می رساندند، توهین می کردند، ملاقات حضوری کمتر داشتیم، امکان گرفتن وکیل برای زندانیمان را نداشتیم، علت محکومیت آنها را نمی دانستیم، امکان حضور در دادگاه را نداشتیم، از کیفرخواست آنها بی خبر بودیم، و در بسیاری موارد از شکل و زمان و محل اعدام آنها بی خبر بودیم، جنازه آنها را به ما تحویل ندادند، وصیتنامه شان را ندادند، امکان برگزاری مراسم را به زور از ما سلب میکردند، نمی دانستیم کجا دفنشان کرده اند. پس از پیگیری های فراوان بالاخره اعلام کردند برخی را در خاوران دفن کرده اند. باز هم دست از سر ما بر نداشتند. مدام ما را از رفتن به سر خاک آنها منع می کردند، تهدیدمان میکردند، دستگیرمان میکردند. تا سنگی روی قبر یکی از جانباختگان می گذاشتیم آن را خرد می کردند، چندین بار بولدوزر انداختند و خاک را زیر و رو کردند.
در آن زمان به دلیل شرایط به شدت پلیسی و رعب و وحشتی که در جامعه ایجاد کرده بودند، و به خاطر سم پاشی های رژیم علیه مخالفین، مردم عادی از زندانی سیاسی تصور خاصی داشتند، با خانواده های آنان، یا از سر ترس و یا بواسطه مغزشوئی رژیم، ارتباط نمی گرفتند و از آنان می گریختند و این نیز دردی دیگر بر دردهای ما اضافه میکرد. در حالی که بسیاری از زندانیان سیاسی آن روز هم مثل زندانیان سیاسی امروز جانشان را بر سر تفاوت عقیده اشان دادند. برخی را به دلایل بسیار ساده دستگیر و به زندانهای طویل المدت محکوم کردند. به دلیل داشتن یک اعلامیه، یک نشریه، شرکت در تظاهرات، دیدن یک دوست و یا حتی داشتن یک دو ریالی. حتی جانیان بالفطره هم انسان هستند و حقی انسانی و قانونی دارند. کسی حق ندارد آنان را شکنجه کند، بدون وکیل و در دادگاه های چند دقیقه ای محاکمه کند، و حرمت انسانی او را تحقیر کرده و نادیده بگیرد، اینان که جانی نبودند!
ما خانواده ها تمامی این دردها و بی عدالتیها را به تنهایی به دوش کشیدیم. این تنهایی بسیار آزار دهنده بود ولی تحمل کردیم. این فشار حکومت و نداشتن زبان مشترک در جامعه، ما خانواده ها را به هم نزدیک کرد و تبدیل به یک خانواده بزرگ شدیم. با هم به سر خاک میرفتیم، به دیدار هم میرفتیم، با هم مورد اذیت و آزار قرار میگرفتیم، با هم اعتراض می کردیم و با هم خاوران را زنده نگاه داشتیم تا زمان دادخواهی فرا رسد.
امسال نیز همانند سال گذشته، در شهریورماه بسیاری از خانواده ها را احضار کردند، آنان را از برگزاری مراسم در منازل منع کردند و تهدید کردند که نباید به خاوران بروند. به رغم تمامی تهدیدها تعدادی از خانواده ها به خاوران رفتند. امسال اما به عکس سال گذشته نیروهای امنیتی را به گونه ای چیده بودند که کمتر به نظر بیایند. از گل فروشی خاوران تا درب خاوران مامورینی در کنار جاده روی زمین نشسته بودند و موتورهایشان را روی زمین خوابانده بودند. تجمع نیروها درست در جایی بود که فقط به خاوران منتهی میشد و نیروهای بسیاری را در قبرستان بهائی ها دور از چشم مردم بسیج کرده بودند. امروز دیگر نمی توانند به راحتی حضور خود را توجیه کنند و دیگر قادر نیستند به راحتی مردم را فریب داده و عزیزان ما را ضدانقلاب بخوانند و رفتار وحشیانه و غیرانسانی خود را با آنان توجیه کنند، برای همین از مردم رو پنهان می کنند.
اجازه ندادند مردمی که سر خاک عزیزانشان آمده بودند از ماشین هایشان پیاده شوند. نتیجتا در بازگشت مقداری از گل هایشان را روی خاکریزی گذاشتند و به طرف قطعه ٣٣ بهشت زهرا حرکت کردند. خمینی می گفت: «شاه قبرستان ها را آباد کرد»، اما در این سی سال تمامی قبرستان های ما از خون جوانان این مرز و بوم رنگین شده، چه آنانی که در جنگ کشته شدند و چه کسانی که اعدام شدند.
شنیدیم که در قطعه ٣٣ نیز مامورانشان را منتظر مردم گذاشته بودند. و باز به عکس سال های گذشته تلاش کرده بودند دیده نشوند. مامورانشان بیشتر لباس شخصی بودند و یکی دو نفر از نیروی انتظامی. نیروهای مسلح و باتوم بدستشان را در یک ماشین با شیشه های تیره جا داده بودند که در صورت لزوم بر سر خانواده ها بریزند. اما کار به آنجا نکشید. تعداد خانواده ها بسیار کم بود و مامورین لباس شخصی بسیار هار. حتی اجازه ندادند گل روی قبرها گذاشته شود.

هشیار باشیم دوباره فریب نخوریم!
حال پس از سی سال و آشکار شدن اختلاف های درون جناحی حاکمیت، مسأله رأی گیری دوباره عمده شد. مردم برای به دست آوردن آزادی این بار نیز به رأی گیری اعتماد کردند. مردم می دانستند که شرایط برای یک انتخابات واقعی مهیا نیست و در صورت مشارکت در این وادی بایستی بین بد و بدتر یکی را انتخاب کنند ولی برای رسیدن به خواسته ها و مطالبات خود به طور وسیع در انتخابات شرکت کردند و باز هم.... ولی دیگر حاضر نشدند که به این خفت و خواری تن دهند و به صورت همه گیر نسبت به وضعیت موجود معترض شده و به خیابان ها ریختند.
حال دوباره مردم هم صدا شده و جنایات رژیم را به چشم خود می بینند. جوانان برای ابتدایی ترین حقوق خود مورد تعرض قرار میگیرند، به خاک و خون کشیده می شوند، دستگیر می شوند، مورد شکنجه قرار می گیرند، مورد آزارهای جنسی قرار می گیرند، به آنها تهمت ضدانقلاب می زنند، آنها را مجبور به اعتراف به جرم ناکرده می کنند، خانواده های آنها را مورد اذیت و آزار قرار می دهند و جنازه های آنها را به خانواده ها تحویل نمی دهند و یا مخفیانه تحویل می دهند و اجازه برگزاری مراسم نمی دهند، علت مرگ آنها را اعلام نمی کنند، شیوه کشتن و محل کشتار را اعلام نمی کنند... شیوه آنها در برخورد با منتقدین و مخالفین نه تنها با دهه شصت تغییری نکرده، بلکه از آنجا که زمین زیر پایشان را لرزان حس میکنند وحشی تر هم شده اند، حتی به خودی ها و افراد خانواده خود هم رحم نمی کنند.
با انفعال، سکوت و بی توجهی امان به آنچه در جریان است این جنایات دوباره و دوباره تکرار خواهد شد. بیایید با همدلی و حرکت آگاهانه و متشکل اجازه ندهیم تاریخ دوباره تکرار شود.

ما جمعی از خانواده های جان باختگان دهه ۶۰، ضمن محکوم کردن جنایات اخیر جمهوری اسلامی، بر این ایده پای می فشاریم که تمامی این جنایات سی ساله، جنایت علیه بشریت بوده و عاملین و آمرین آن بایستی در یک دادگاه مردمی محاکمه شوند.
ما هم چنین بر تمامی خواسته های قبلی خود پای می فشاریم و از تمامی مردم آزاده ی جهان و ایران، بخصوص خانواده هایی که در جریانات اخیر مورد ظلم و تعدی جمهوری اسلامی قرار گرفته اند می خواهیم که با ما همراه شوند تا با هم این درد مشترک را فریاد کرده و همگام و همراه با هم مطالبات و خواست های خود را تا به نتیجه پی بگیریم.

۲۲ شهریور ۱٣٨٨


اگر عضو یکی از شبکه‌های زیر هستید می‌توانید این مطلب را به شبکه‌ی خود ارسال کنید:

Facebook
    Delicious delicious     Twitter twitter     دنباله donbaleh     Google google     Yahoo yahoo     بالاترین balatarin


چاپ کن

نظرات (۴)

نظر شما

اصل مطلب

بازگشت به صفحه نخست