بررسی رمانِ "تهران، خیابان انقلاب" از امیر حسن چهلتن
علی صیامی
•
در مقایسه با سطح داستان نویسی ایرانی، و با توجه به میزانِ خوانده هایم از آن ها، می توانم بگویم که با داستانی خوب از لحاظ زیبایی شناسی در حوزه ی نقد اجتماعی( Sozial kritischer Roman ) سروکار داشته ام که سه موضوعِ خشونت اجتماعی، سکس و قدرت در اجتماع ایران را داستانی کرده است
...
اخبار روز:
www.iran-chabar.de
پنجشنبه
۲۶ شهريور ۱٣٨٨ -
۱۷ سپتامبر ۲۰۰۹
Cheheltan, Amir Hassan
Teheran Revolutionsstraße/ Erstveröffentlichung; P. Kirchheim Verlag, Aus dem Persischen von Susanne Baghestani
در ماه اوتِ سال 2009 رمانِ > تهران، خیابان انقلاب Teheran Revolutionsstraße < توسط انتشارات P. Kirchheim وارد بازار کتاب آلمان شد.
این رمان، دومین رمان از رمان نویس های ایرانی است که در سال 2009، پیش از آن که به زبانِ اصلی شان؛ فارسی، نشرپیداکنند، به آلمانی ترجمه شده اند. نخستین، رمانِ > کلنل Colonel < از محمود دولت آبادی به ترجمه ی بهمن نیرومند است.
خواندنِ این دورمان، برای منِ خواننده ی فارسی زبانِ و آشنا به زبان آلمانی، موقعیتی نادر در داستانخوانی هایم بود و هست. در دسترس نبودنِ این داستان به زبانی که نوشته شده، و خواندنش به زبان آلمانی، انگشت به احساسِ ممزوج آلمانی-ایرانی ام در داستانخوانی فرو کرد. گاه جمله ها را که به آلمانی می خواندم، ذهنم به سرعت برق به فارسی بَرِشان می گرداند، و گاه در حوزه ی زبان آلمانی باقی می ماندم، و ناگزیر خوانده ام را با دیگر خوانده هایم به زبان آلمانی قیاسِ سبکی و زبانی می کردم.
پس این نوشتار تنها و تنها نظر شخصیِ یک خواننده با مختصات بالاست، و نمی توانم آن را نقد یا بررسی ای متدولوژیک بدانم.
***
راوی دانای کل، رمان را در بیست بخش روایت می کند که هربخش به شکل زنجیره ای به بیانِ مشروحِ موضوع یا شخصیتی از رمان متمرکز است که در بخش های پیشین به آن/ او اشاره شده بود. بستر اصلی داستان، چگونگی و چیستیِ روایت موازیِ عشقِ دو مرد به یک زن، یا بهتر بگویم، چگونگی و چیستیِ تلاش برای تصا حب یک زن توسط دو مرد است.
در زیر نگره ام را بر این داستان به تفکیک موضوعی می نویسم.
1. برای داشتن تصویری کلی از داستان، موضوعات مطرح شده، شخصیت های نامبرده شده، و تعداد صفحه های هر بخش از کتاب را در زیر می آورم. طبق الگوی بحش یک:
بخش یکم
1/1 موضوع ها: جراحیِ بازسازی بکارتِ شهرزاد، آشنایی با روحیاتِ و شخصیت فتاح، عاشق شدنِ دکتر فتاح به شهرزاد.
2/1 نام ها : مهری؛ مادرِ شهرزاد، بتول، میرزا یداله
3/1 از صفحه... تا : 23-7 ، 4/1 تعداد صفحه: 17 صفحه
دوم
1/2: تشریح سونای زندان اوین، مشروبخوری اصحاب بازجو در سونای اوین، شرح دوران بلوغ فتاح، عاشق شدنش به
گوگوش و دیدن او، خودارضایی هایش و تحقیرهای آن دوران.
2/2: کرامت، نادر.
3/2 : 35 - 24 4/2: 12 ص.
سوم
1/3: زندگی خانوادگی و شغل قصابی کرامت در پیش از انقلاب، تشریح ساخنمانی و بخش های اوین،شکنجه شدن منیژه
همراه با آزارجنسی توسط مصطفا
2/3: غنچه؛ زنِ کرامت، لاجوردی، ماشالله، منیژه ابراهیمی؛ زندانی سیاسی مقاوم
3/3: 50 - 36 4/3: 15 ص .
چهارم
1/4: مصطفا؛ خواستگارِ شهرزاد، خانجان؛ مادرِ مصطفا، نوع رابطه ی خانوادگی مادر و پسر، وساطت خانجان برای
منیژه
2/4: عزت السادات؛ مادر منیژه ی ابراهیمی.
3/4: 55 - 51 4/4 : 5 ص .
پنجم
1/5: دیدار فتاح با ماشالله، تشریح زندگی حزب الاهی ماشالله و حجره ی فرش فروشی اش در بازار تهران، توصیف بازار
تهران و خیابان های پیرامونی اش
2/5: -----------------
3/5: 70 - 56 4/5 : 15 ص .
ششم
1/6: رویاهای عشقی/جنسی های نوجوانیِ فتاح، چگونگی رشدِ کاری فتاح از پخش ویسکی در پیش از انقلاب تا کار در
اوینِ پس از انقلاب، فعالیت های فتاح در اوین مانندِ شلیکِ تیر خلاص به سعید سلطانپور
2/6: حسن آغا یا حسن خانم؛ پدرخوانده ی فتاح، فخری، مادر فتاح سحر، ماهرخ، برادرمحسن، فکوری
3/6: 85 - 71 4/6: 15 ص .
هفتم
1/7: حامله شدن فخری در 16-15 سالگی و بیرون شدن از خانه، آوازه خوان شدن فخری زیر نام فتانه در کافه های لاله
زار، آبِ توبه ریختن حسن آغا به سرفخری و عقدکردنش، مرده شور شدن فخری، توصیف بهشت زهرا و مرده
شوری.
2/7: -------------
3/7: 98 - 86 4/7: 13 ص .
هشتم
1/8: سرگذشت مصطفا، میرزا یدالله؛ پدر خانجان، نجار و پارسایی عارف مسلک و مخالف حکومت اسلامی، ساکن در
زیرزمین خانه، معتقد به استخاره و رمل.
2/8: توصیف خانه ای سنتی
3/8: 106 - 99 4/8: 8 ص .
نهم
1/9: روز خواستگاری مصطفا، خانجان و حاج دایی از شهرزاد
2/9: شغل خواستگار: سرباز گمنام، محل خدمت: زندان اوین، حاج دایی، توصیف چگونگی خواستگاری سنتی و چانه زدن
مهریه و شیربها و ...
3/9: 115 - 107 4/9: 9 ص .
دهم
1/10: تحقیقات عموی شهرزاد از خواستگار در زندان اوین
2/10 : هیستری کرامت
3/10: 121 - 116 4/10: 6 ص .
یازدهم
1/11: حسن خانم، همخوابگی شهزراد و فتاح
2/11: توصیف آداب عزاداری حسینی، تکیه داری، زورخانه، بچه بازی
3/11 : 132 - 122 4/11: 11 ص .
دوازدهم
1/12: خواستگاری فتاح از شهرزاد، با سیاستِ تهدید و شیرینی
2/12: ------------
3/12: 138 - 133 4/12: 6 ص .
سیزدهم
1/13: فعالیت های انقلابی فخری از پیش انقلاب؛ شرکت در راه پیمایی ها، بحث و جدل و کتک کاری با تظاهرکنندگان چپ پس از انقلاب؛بحث و جدل و کتک کاری با چپ ها جلوی دانشگاه تهران، مبارزه با بدحجابی تحت رهبری کرامت
2/13: انقلاب فرهنگی، غلبه ی حس مادری به فخری و کنارکشیدن از آزارِ دختران، نامدارشدنِ آش صلواتیِ فخری جلوی
لانه ی جاسوسی آمریکا، خسته از فعالیت فرهنگی و شاغل شدن در کنترل خانم ها هنگام ورود به اداره ها،
سرخوردگی و خانه نشین شدن،حسن خانم، فعالیت های انقلابی/ قیصریِ پیش و پس از انقلابش برای حفظ ناموس اسلام
در کردستان، گنبد، خرمشهر و... با کاردِ سلاخی، توصیف تظاهرات خیابانیِ مردم در قبل و بعد از انقلاب، فردین،
بهروز وثوقی، کیمیایی، خواهر مرتضوی، خواهر کاضمی، حاج آذرخشی، کمونیست ها در خیابان، آغاز دورانِ یا
روسری یا توسری، آغاز و پایان جنگ، ورود ماهواره به خانه ها.
3/13: 162 - 139 4/13: 24 ص .
چهاردهم
1/14: رفتن فتاح به نزد میرزا یدالله و طلب استخاره و مغفرت
2/14 : خانجان، بتول
3/14: 167 - 163 4/14: 5 ص .
پانزدهم
1/15: سوار شدنِ شهرزاد بر ترکِ موتورِ مصطفا و رفتن به دربند
2/15 : -----------
3/15: 174 - 168 4/15: 7 ص .
شانزدهم
1/16: خواستگاری مجدد فتاح از شهرزاد از مهری و بازهم با سیاستِ تهدید و شیرینی.
2/16: نگرانی مهری
3/16: 179 - 175 4/16 : 5 ص .
هفدهم
1/17: نقشه ی ربودن شهرزاد توسط مصطفا.
2/17: --------------
3/17: 183 - 180 4/17 : 4 ص .
هجدهم، نوزدهم و بیستم
سه حلقه ی پایانی داستان سهم لذتِ خواننده است و با توضیح ندادن آن ها ارجِ کارِ نویسنده را پاس می دارم .
2. زمان داستان
از قرائن و شواهد می توانم حدسِ نزدیک به یقین بزنم که زمان وقوع داستان 1376-1367 (1998-1988) است.
در صفحه ی 56 صحبت از از پایان جنگ ( سال 1367/1988) و در صفحه ی 40 حضور لاجوردی در زندان اوین است( ترور لاجوردی : در تاریخ 1 شهریور 1377/1998) . شاید بتوان گفت زمان وقوع داستان پیش از سال 1376، سال رئیس جمهوری شدن محمد خاتمی است.
مختصاتِ تهرانِ این سال ها:
ü جنگ پایان یافته،
ü کشتار دسته جمعی شهریور 1367 انجام گرفته،
ü خمینی مرده، خامنه ای ولی فقیه شده،
ü سردارِ سازندگی رئیس جمهور،
ü ماجرای کرباسچی مد روز،
ü برج سازی و زمینخواری در اوج( از صفحه ی 69- ماشالله خان صرفنظر از حجره ی فرش در بازار زمین های کلاردشت را خرید و فروش می کند و در برج سازی هم دست دارد)،
ü هجوم جوانان برای رفتن به دانشگاه های آزاد شدت یافته،
ü تعداد پارتی های خانگی و دیسکوهای زیرزمینی رو به افزایش،
ü نسل کودکان 8-7 ساله ی زمان انقلاب به نسل جوانِ حدود بیست ساله فراآمده،
است.
شهرزاد یکی از جوانان این نسل است.
در آن سال ها در تهران نبودم و خبر ملموس ندارم، اما از شنیده ها و خوانده ها می دانم که تهران در این سال ها در فاز بالایی از یک انقلاب سکسی قرار داشت. حتا بحث "عشقِ آزاد" نه تنها بینِ روشتفکران، بلکه بین جوانان تهرانیِ هم سن وسال شهرزاد رواج داشت. البته نه فقط در حرف، بلکه در عمل هم.
پس چهلتن، مرکز دایره ها ی داستان را با هوشیاری یک نویسنده ی آگاه به مشکلات و نبض جامعه به درستی انتحاب کرده است.
3. فضا و مکان داستان
چهلتن متولد 1335/1956 در تهران است. تا آنجایی که مطلع هستم نه تنها متولدشده ی تهرون، بلکه چندین نسل تهرونی، یعنی تهرونیِ قدیمی است. پس او تاریخِ تهران و شهرتهران را از کوچه و بازار و مدرسه و خانه و مردمش و مهاجرانش می شناسد.
شاید همین ویژگیِ است که با تشریح و توصیفِ زیبایش از تهرون، خواننده سفری به خیابان ها و کوچه ها می کند، با آداب و رسوم مردمان ساکنش آشنا می شود، بوی بازار را تنفس می کند و لجن جوب ها حالش را به هم می زند. صفحه ی 57-56 نمونه ای از توصیف تهران و بیان شرایط اجتماعی است:
"تهرون، از زمان بوجودآمدنش چنین فشار و گمگشتگی و گیجی ای را تجربه نکرده بود. دود، سروصدا،... و بی اندازه دود. هوایی سنگین و کدر از کثافت و گرد و غبار، و افزون بر آن انباشته از بوی گندِ توطئه و استفراغ. آدم های پرسروصدا، بوق اتومبیل ها، مانورِ ترمزهای ناگهانی و همچنین فحش های آبدار، که همگی از بستر تجربیاتِ متن و بطن اجتماع به بالا می آیند، در هوا ی آبستن از سرب پخش می شوند و هرکس به فراخورش سهمش ا از آن استنشاق می کند. غیبت، خنده های بی دلیل، فحش های سیاسی و ترس پنهانِ مدام از چشم ها بالا می آیند، مانند عادتی عمومی و یا نشانه ای از خباثت جو سرد و خوشان بنوبه ی خود مولد خوف می شوند ."
با این وجود منِ خواننده تنها با تهرانِ سنتی آشنا می شوم، خانه های تصویر شده در داستان، جز آپارتمانِ شیکِ فتاح، همگی حیاطی دارند و حوضی و مستراحی در گوشه ی حیاط. البته که معماری خانه ها با اخلاق اجتماعی ساکنانش همسوست، اما خواننده با تهرونِ چهلتن آشنا می شود، همان تهرونی که در فیلم های سینمایی دیروز و امروزِ قیصرمآبی به مراتب شاهدش بودیم و هستیم. از خودم می پرسم، پس تهرونِ ده ملیونی با برج ها و شهرک غربش و... کجاست؟ تا خواننده با درهم آمیزی جامعه ی سنتی با نیمه مدرنِ تهرون آشنا شود و دستِ کم به چرایی پاره شدن های بکارت دختران در مقیاس بالا در تهرون، و نمونه اش شهرزاد، پی ببرد.
می توانم بفهمم که چهلتن آگاهانه جامعه ی سنتی و بعد خانه های سنتی تهران را انتخاب کرده است، اما این تفاهم کمکی به من برای ندیدن نقص فضا و مکان سازیِ داستان نمی کند.
4. شخصیت های داستانی و شکلپردازی شان
اگر نگاهی به جدول بالا بیندازیم، می بینیم که شخصیت اصلی داستان، فتاح و مادرش فخری هستند، که بخش های دوم و سیزدهم، مجموعا 46 صفحه، یعنی چیزی حدود 25% از حجم کتاب مربوط به چگونگی رفتار امروزین و دیروزین آنهاست. یعنی تلاشی در نقب زدن به دوران کودکیِ فتاح و نوجوانیِ فخری، به شیوه ی روانکاوی فروید، تاعلتِ رفتارهای امروزین آنها برای خواننده روشن شود. تلاشی بسیار ستودنی، شیوه ای لازم و قدیمی در داستان نویسی مدرن، اما ناکافی.
فکر می کنم، شرحِ تحقیرها، فقر، بی پدری، آزارجنسیِ دوران کودکی، مادرجنده بودن، حرامزاده بودن، ناکامی های عشقیِ دوران بلوغ، به دیگر سخن، شرحِ تبدیلِ قربانی دیروزی به متجاوز امروزی با چاشنیِ اعتقاد مذهبی از نوع لات های هیئت چرخان و سینه زن ماه محرم و قمه کش، هرچند مربوط به بحث عدالت اجتماعی هم باشد، نمی تواند به تنهایی فردیتِ فتاح را نمایش دهد.
به نظر من، کمبودِ چیزی در این میان مشاهده می شود، که نامش را یکسویه نگریِ نویسنده در شخصیت سازی می گذارم. چیزی شبیهِ اندیشه های برگرفته از مارکسیسم، که رفتار، کردار و پندارِ انسان ها را تنها و تنها به شرایط زندگی و محیط رشدشان تعریف می کند و آنها را از مسئولیت شخصی مبرا. همان بحثِ کهنه ی روبنایی فرهنگ و زیربنایی اقتصاد.
در این داستان شاهدم که کرامت، مصطفا و ماشالله همگی با چنین سابقه هایی تبدیل به شکنجه گرشده اند. آیا می توان بر اساس برهان خلف نتیجه گرفت که طبق برداشت فکری ای که گفتم، کودکانِ با پدرومادر و برخاسته از خانواده های بافرهنگ شکنجه گر نخواهند شد؟ آیا این نوع شخصیت پردازی، منطبق بر همان ذهنِ عامیانه نیست که شکنجه گرها حرامزاده و مادر قحبه هستند؟
بیائیم شخصیت های داستان را طبقه بندی کنیم.
§ زنان؛ خانجان، مهری، بتول، غنچه، فخری، عزت السادات مادرانی سنتی/ مذهبی. منیژه ،انقلابی ای استوار و شهرزاد، دختری معمولی، برخاسته از چنین خانواده ای .
§ مردان؛ فتاح، کرامت، مصطفا، ماشالله، هر چهارنفر شکنجه گر، با گذشته ی مذهبی/لاتی. تنها میرزا یدالله عارف و پارسا. یعنی بازهم سنتی/مذهبی
طنز انتقادی چهلتن در داستان به روحیه ی ناموس پرستی از نوع قیصری و طعنه به فیلم های قیصری و سازنده اش کیمیایی را یکی از نکات زیبا و برجسته ی این داستان می بینم، که در خود نشان از تیزهوشیِ نویسنده دارد. اما حس می کنم که چهلتن خودش هم در این دامچاله افتاده و فضای داستان تنه به همان نوع فیلم ها می زند.
شاید گفته شود جهان و شخصیت های داستان دروغ داستانیِ نویسنده است، یعنی فیکتیو است و نمی شود چنین ایرادهایی به آن گرفت. پاسخم به این پرسش احتمالی آن است که ناقص بودنِ همین جهان فیکتیو در فضا و مکان و شخصیت هایش را نقص داستانی می دانم.
به مثل، شهرزاد در داستان چه شخصیتی دارد؟ من تنها او را دختری با چشمانی گوگوشی می شناسم، احتمالا نسل اولِ مهاجرِ لُر به تهران، که معلوم نیست جراتِ تابوشکنی بزرگش از کجا می آید، شاید دختری حشری بوده، چون به راحتی، البته با کمی ترس و خوف، اما با لذت، با فتاح در آپارتمان شیکش می خوابد و ارگاسم هم می گیرد.(بخش یازده)
5. ترجمه
باغستانی را مترجم ماهر و کاردانی می دانم. هرچند امکانِ مقایسه ی متن فارسی با آلمانی برایم میسر نیست، اما فکر می کنم که به خوبی از عهده ی کارش برآمده است. گهکاه، بطور سلیقه ای، بعضی از برابرواژه هایش را نپسندیدم، مانند ROHRLEGER
برای لوله کش، فکر می کنم Klempner گویاتر می بود.
6. جمعبندی
v بند یکِ این نوشتار نشان می دهد که چهلتن جسورانه موضوعات حاد اجتماعی و شخصی را در رمان به چالش کشیده است.
v راوی دانای کل گاهی اوقات آنچنان دانا می شود که خارج از محدوده اش تئوری اجتماعی/سیاسی هم می دهد. صفحه ی 31 در گفت و شنودی بین همکاران در سونای زندان اوین به فعالیت تروریستی خارج از ایرانِ نادر اشاره می شود.
" رسانه های خارجی در نخست سروصدای زیادی راه می اندازند، پلیس گزارش هایش را می دهد، مدام صحبت از ردپاهای احتمالی می شود، اما این سروصداها به سرعت خاموش می شوند. کشور نفت دارد و ظرفیت بازار اقتصادی است، پی در همه جای دنیا دوستانی دارد."
هرچند این ادعا ها در خودش حقیقت هایی را نهفته دارد، اما تمامِ حقایق را بیان نمی کند. بر این باورم که بیان این ادعا در این داستان از جانب راوی، نه از دهانِ یکی از شخصیت های داستانی، چیزی فراتر از دایره ی مانور راوی است، حتا اگر راوی دانای کل باشد. اگر بافت داستان به شکلِ بیان ادعا ها و نظرات اجتماعی یا فلسفی بود، مثل کاری که میلان کوندرا در داستان هایش می کند، ایرادی نبود، اما این داستان چنین بافتی ندارد. در عین حال، چنین ادعای محکمی درباره ی فعالیتِ رسانه های غربی، یعنی ندیدنِ میزانِ آزادی مطبوعات در غرب. انگاری که آزادیِ رسانه های غربی به اندازه ی رسانه های ایرانی زیر نظر وزارت ارشاد هستند. آیا چنین ادعایی عوامانه نیست؟ فکر می کنم، راوی دانای کلِ رمانی مدرن نمی تواند این همه "دانا" باشد.
v کاستی دیگری که در این داستان به نظرم رسید، شاید از نگاه داستان نویس به داستان نویسی باشد. بعضی از نویسنده ها، که حساسیت هومانیستی بالایی نسبت به نابرابری های اجتماعی دارند، موضوعِ داستان برایشان بیش از روایت داستان اهمیت پیدا می کند، پس داستان را حولِ محور آن موضوع شکل می دهند. این نوع نگاه به داستان نویسی عمدتا اسیر پیشداوری و کلیشه های شخصیت های داستانی می شود. به گمانِ من چهلتن هم تا حدِ قابل توجه اسیرِ این نوع نگاه به داستان نویسی است. هرچند جای مقایسه نیست، اما در داستان های کافکا، نسل بعدی اش گارسیا مارکز و نسل جوانترش اورهان پاموک( بخصوص در کارهای آخرش)، در ایرانِ خودمان و در نسل معاصر دولت آبادی در جای خالی سلوچ و خسرو دوامی در آنجل لیدیز، داستان و زیبایی شناسی اش برجسته تر از طرح موضوع است. یعنی چگونگی نوشتن داستان چیره بر چیستی داستان است.
v به نظرم، گزارشگونگی و دادنِ توضیحات اضافی یکی دیگر از کاستی های این داستان است. به عنوان نمونه، در صفحه ی 24 در ابتدا فضای سونای اوین به شکل داستانی تصویر می شود، اما در پی توضیحات مستقیم راوی از درودیوار منِ خواننده را به خواندن گزارش می برد.
v در مقایسه با سطح داستان نویسی ایرانی، و با توجه به میزانِ خوانده هایم از آن ها، می توانم بگویم که با داستانی خوب از لحاظ زیبایی شناسی در حوزه ی نقد اجتماعی( Sozial kritischer Roman ) سروکار داشته ام که سه موضوعِ خشونت اجتماعی، سکس و قدرت در اجتماع ایران را داستانی کرده است. یادمان باشد که هیچ کاری پرفکت نیست.
با همه ی اینها، اگر اجازه داشته باشم، خواندن این داستان را برای بردنِ لذتِ داستانخوانی به ایرانی های آشنا به زبان آلمانی توصیه می کنم و حتا هدیه دادنش را به دوستان آلمانی زبانِ شان.
علی صیامی/هامبورگ/ ششم سپتامبر 2009
alisiami1332@yahoo.de
|